سلام
نمیدونم چرا اما ایندفعه حرفای آقای سنگتراشان محبت آمیز تر بود. در واقع ایشون این دفعه به من فکر کردن بر عکس ندا و حمیدرحیمی عزیز.
آقای سنگتراشان تا حالا اینقدر حرفاتون به دلم نشسته بود. همش احساس میکردم یه جورایی با یه خشکی خاصی دنبال صلح و صفا دادن همه هستید به هر قیمتی.... اما حالا فهمیدم که نه طرفها هم براتون مهمه له شدنشدن براتون مهمه.
دلسوزیتون باعث شد که با خوندن جوابتون چشمام تر بشه......
حالا که بهتر همدیگرو درک کردیم به این سوالام جواب میدین؟
1 - کوتاه نیام؟تو چی؟تو تغیر دادن اون؟
2 - گفته بودی نه میخوای تغیر بدی نه.... نه میخواهی جدا بشی... بر عکس فکر میکنم جدای برام بهترین راهه میدونید چرا؟
اگه ما از اول عاشق هم بودیم حالا به مشکلی برخورده بودیم خوب منطقی بود که کوتاه بیاییم ایثار کنیم.... اما وقتی طرف را دوست نداری کدوم یک از این کارها میسره؟شما میتونی در آن واحد هم عاشق کسی بشی هم عیب ها و اختلاف دیدگاههاتونو به زندگی به هم نزدیک کنید؟سوال اساسی من اینه: کسانی که بدون عشق بدون دوست داشتن ازدواج کردن و در طی سالها هم این عشق به وجود نیومده واقعا چیکار کنند ؟؟؟؟ آیا فقط برا بچه میشه تحمل کرد؟ببینید اون عوض بشو نیست این مدت که باهاش حرف زدم و خواسته هامو گفتم میگه چی شده ؟ چرا عوض شدی؟ (حتما میگه چرا ادامه نمیدی؟ من که راحتم)
اصلا نمیخوام در موازات این زندگی زندگی دیگه داشته باشم. شما که فهمیدید من احساسی هستم میخوام یه کم هم زدگی کنم همین.
میدونم بیخیالی به ناکجا آبادم میبره اما موندم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)