موانع موجود در مسیر تغییر
پس از سر و کار داشتن با چندین مراجعه کننده، فهرستی از رایج ترین موانع در مسیر تغییر و همچنین راه حل هایی را برای آنها تهیه کرده ایم.
مانع شماره یک: به جای پذیرش مسئولیتِ تله، دست به ضدحمله می زنید اگر با تغییر و تحول مشکل دارید، احتمالاً همچنان به خاطر مشکلات و عدم پیشرفت تان دیگران را سرزنش می کنید. همچنان با پذیرش اشتباهات و پذیرش مسئولیت هایِ تغییر، مشکل دارید یا با کار و تلاش زیاد، تحت تأثیر قرار دادن دیگران، به دست آوردن پول بیشتر جلب رضایت دیگران و غیره، سعی در جبران بیش از حد دارید.
جِد، مردی که از ارتباط با یک زن به سراغ دیگری می رفت، برای خاتمه به ضد حمله ها تلاش بسیاری کرد. انتقادش از زنان، انتظارش از زنان در جهت برآوردن استاندارد های ناممکنِ او در مورد زیبایی و مقام و موقعیت و همچنین نیاز مداوم او به هیجانات، همگی عواملی بودند که باعث می شدند او نسبت به تنهایی خودش احساس بهتری داشته باشد.
می بایست برای رسیدن به یک ارتباط انسانی با یک زن و رسیدن به رابطه ای که در آن انتقاد و اثرگذاری وجود نداشته باشد، به فراتر از ضد حملات دست پیدا کند. می بایست به قدر کافی نزدیک شود تا بتواند فراسوی تلۀ زندگی اش را ببیند.
راه حلهایی برای این مانع وجود دارد:
راه حل اول: دست به یک آزمایش بزنید. فهرستی از تمامی انتخاب هایی که از آنها پشیمان هستید، تهیه کنید. اگر همه آنها تقصیر شما باشند چه؟ چه احساسی خواهید داشت؟ اگر انتقادهایی که دیگران از شما میکنند درست باشد چطور؟
سعی کنید درد ناشی از نقایص خود را حس کنید. سعی کنید رنج های دوران کودکیتان را بپذیرید (آنچه را که می خواستید، اما به دست نیاورده اید).
راه حل دوم: به تدریج کمتر کار کنید و کمتر پول در آورید. سعی کنید از تحت تأثیر قرار دادنِ آگاهانۀ دیگران دست بردارید. به جای اینکه حس خاص بودن و برتری داشته باشید، طعمِ مانند همانندی را بچشید. تا زمانی که به چنین احساساتی روی نیاورید، پذیرش کافی برای تغییر را به دست نخواهید آورد.
مانع شماره دو: از تجربۀ تلۀ زندگیتان فرار میکنید.
فرار کردن یکی از مشکلات رایج است. بسیاری از مراجعان با پایان دادن به فرار مشکل دارند. شاید شما نیز چنین مشکلی را در خود حس کنید. به خودتان اجازۀ تفکر دربارۀ مشکلات، گذشته، خانواده یا الگوهای زندگیتان را نمی دهید. خود را از احساسات تهی می کنید یا آنها را از طریق نوشیدن الکل و مصرف مواد مخدر خنثی می کنید.
ما علت گریز شما را درک می کنیم. پرهیز نکردن، یعنی پذیرشِ تشدیدِ رنج و اضطراب . تمام پنج مراجعه کنندۀ فصل اول با چنین مشکلی رو به رو بودند. پاتریک می بایست از مشکلاتِ علاقۀ افراطیش نسبت به فرانسیس دست بر می داشت. مدِلین می بایست از فرار از رنجشی که روابط جنسی برایش به وجود آورده بود دست بر می داشت. هدِر می بایست از دوری کردن از فعالیت هایی که خطرناک می پنداشت، دست بر می داشت. جِد می بایست فرار از برقراری روابط احساسی را متوقف می کرد و کارلتون می بایست به فرارکردن از نیازها و اولویت های خود خاتمه میداد.
غلبه بر فرارکردن نیاز به انگیزه دارد. بایستی ادامۀ مسیر خود را ببینید تا بتوانید از تلۀ زندگیتان رها شوید.
راه حل اول: بایستی به خودتان اجازه دهید تا در مورد مشکلات تان فکر کرده و پیش از تغییر کردن، رنجش و اندوه دوران کودکی خود را حس کنید.
خودتان را ملزم کنید تا به تمرین خاطرات کودکی که در فصل تله های زندگی توضیح دادیم، بپردازید. برخی انتقادهای والدینتان یا تعدادی از کاستیها و نقاط ضعفتان را روی کاغذ بنویسید.
این کار را هر روز تکرار کنید
راه حل دوم: فهرستی از مزایا و معایب دوری از احساسات تان را تهیه کنید. این لیست را هر روز چند بار بخوانید تا دلیل انجام چنین کاری به شما یادآوری شود.
راه حل سوم: برای چند روز از نوشیدن مشروبات الکلی، پرخوری، مصرف مواد مخدر، کار بیش از حد اجتناب کنید. دفتری تهیه کنید و احساسات خود را در آن بنویسید. در طول این روزها، تمرینات تصویر سازی را که در فصل تله های زندگی توضیح دادیم، تکرار کنید. برنامه دوازده مرحله ای را آغاز کنید.
مانع شماره سه: درستیِ تلۀ نسبت به خود را رد نمیکنید. شما همچنان به شکلی منطقی تلۀ خود را پذیرفته اید.مانع دیگر، تداوم باور داشتن در حقیقت تله است. اگر تلۀ زندگیتان را در سطحی منطقی بپذیرید، تلاشی در جهت تغییر نخواهید کرد. اگر می خواهید تغییر را تجربه کنید باید کمی در صحت تله تان شک داشته باشید.
به عنوان مثال، هِدِر برای مدتی طولانی در هر موقعیتی که وارد می شد به شدت احساس اضطراب میکرد. دلیل این اضطراب این بود که همچنان «باور داشت» چنین موقعیت هایی خطرناک هستند و هر لحظه ممکن است فاجعه ای رخ دهد. او برای هر خطر احتمالی گوش به زنگ و مراقب بود.
هِدر همچنان تله اش را باور داشت. اطمینان داشت که به شدت در برابر صدمات آسیب پذیر است. می بایست باورهای خود را تغییر دهد و برای این کار راه های مختلفی را امتحان کرد: خودش را از احتمالات خطر آگاه کرد، به طور مداوم روی رخدادهایی که آنها را خطرناک قلمداد می کرد، کار کرد و اقدامات احتیاطی منطقی را از قبل در نظر گرفت. یاد گرفت تا بدنش را در چنین موقعیتهایی در آرامش نگه دارد. باورهای او به تدریج به واقعیت پیوستند
علاقه مندی ها (Bookmarks)