به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 39 نخستنخست 123456789101112132333 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 383
  1. #21
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: لطفا منو راهنمایی کنید

    گلپر عزیزم ممنون
    من اونو مجبور نکردم زنگ بزنه، اون خودش زنگ می زد، من فقط بهش گفتم که بیدارم.
    من این سوال رو دارم که آیا واقعا خانمها باید به روشی که آقایون براشون تعیین می کنن زندگی کنن، یعنی حق هیچ اعتراضی ندارن؟ اگه اینطوری نیست من چطوری همسرم رو قانع کنم که اشتباه فکر می کنه و زندگی مشترک مثل پادگان نیست. اون توی محل کارش با کارمنداش خیلی خوب برخورد می کنه و به قول خودش باید بین رییس و کارمنداش همدلی باشه ، اما متاسفانه با من رابطه ریئس و مرئوسی پیدا کرده.

  2. کاربر روبرو از پست مفید shad تشکرکرده است .

    shad (یکشنبه 23 خرداد 89)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 اردیبهشت 88 [ 11:11]
    تاریخ عضویت
    1387-2-23
    نوشته ها
    363
    امتیاز
    5,286
    سطح
    46
    Points: 5,286, Level: 46
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 64
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    209

    تشکرشده 211 در 131 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفا منو راهنمایی کنید

    شاد جون
    من نميگم بهش اعتراض نكن ولي اعتراضت بايد به نحو صحيح باشه اين كه داد و قال راه بندازي يا دعوا براي هر از چند گاهي بد نيست!!!ولي بقيه مواقع با رفتارت اعتراضت رو نشون بده
    حالا چند تا راهكار بهت مي گم .اصلا بذار قدم به قدم جلو بريم.هر كدوم از اين قدمها وقت و حوصله و صبر زيادي مي خواد.مخص.صا قدمهاي اول به مرور هم تو وارد تر مي شي هم همسرت از اين جوش و خروشش كم مي شه.
    قدم اول:در اين قدم دو تا كار رو بايد همزمان انجام بدي.بخواي تغيير كني و شروع كني!
    تو بخشي از قدم اول رو برداشتيومي خواي يه تغييري ايجاد بشه ولي بايد اين خواسته ات از ته دل باشه يعني از شرايطي كه داري واقعا منزجر باشي بعد شروع كن به شناخت خودت اين كه چه خصوصياتي داري و اينكه خودت ذاتا يك انساني و شخصيت داري در اين بين پيش مياد كه خسته بشي و بخواي كنار بكشي ولي بدون راه رو بايد تا انتها بري شايد پيش بياد كه نخواي همسرت رو ببيني نگران نباش رابطه ات رو كمرنگ تر كن!اين ميون اگه خواستي با يكي درد دل كني راهنمايي خواستي يا هر چي ديگه روي من و بقيه دوستان اين جمع حساب كن.احساست رو عزيز بدون و بهش احترام بذار .اگه حس خاصي داشتي كه ندونستي بايد چيكار كني حتما بيا اينجا تا با هم بيشتر حرف بزنيم.
    قدم دوم:اين بخش با بخش قبلي همپوشاني دارن و تحت شرايطي خود به خود جلو مي ره !همسرت بفهمه در عين حال كه دوستش داري و بهش احترام مي ذاري ولي براي خودت هم احترام قائلي.
    من تازه وارد اين مرحله شدم خيلي سخته ولي وقتي به نتيجه مي رسه خيلي دلچسب و شيرينه!
    تكنيك هاي بالايي مي خواد بايد بدوني چيكار داري مي كني در تمام مراحل بايد صبر داشته باشي و به خدا توكل كني
    هر وقت دلت خيلي گرفت و مي خواستي با يكي حرف بزني خدا از همه بهت نزديكتره.من اينجور وقتها چند تا كار انجام مي دم:
    مي نويسم.احساسم رو و هر چي توي دلمه!در اين مورد بعدا بيشتر مي گم
    ديوان حافظ رو بر مي دارم و به نيت دلم باز مي كنم و مي خونم .عجيب جواب مي ده!
    قرآن مي خونم.بارها شده كه صفحه اي رو كه باز مي كنم دقيقا عين اين مي مونه كه خدا داره باهام حرف مي زنه.يه قرآن كوچيك دارم كه بيشتر ازش استفاده مي كنم.بعضي صفحاتش نشون شده .چون مواقعي كه ناراحت بودم و نمي دونستم چيكار كنم و قرآن رو باز كردم اون صفحه اومده و گريه هام صفحه اش رو نشون كرده!
    خانمي الان چيزايي كه به ذهنم رسيد برات گفتم اگه بازهم حرفي داشتي بگو.اميدوارم بقيه دوستان هم حرفام رو بخونن شايد به دردشون بخوره بعد هم اگه نظر يا حرفي داشتن حتما بگن خيلي خوشحال مي شم.
    جالبه همه ما كه اينجا جمع شديم مشكلاتي داريم و چه جالب داره به همه كمك مي شه.
    خوشحالم كه اينجام

  4. 3 کاربر از پست مفید گلپر تشکرکرده اند .

    گلپر (دوشنبه 27 خرداد 87)

  5. #23
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: لطفا منو راهنمایی کنید

    سلام دوستان

    چند وقت پیش خیلی دلم گرفته بود، شروع کردم به نوشتن، تمام ناراحتی هام رو نوشتم، از تمام کارهایی که همسرم کرده بود و باعث رنجشم شده بود نوشتم، دقیقا مثل یه نامه که مخاطبش همسرمه. ولی لا به لاش هم خوبی های همسرم یادم میومد اونا رو هم می نوشتم... اونقدر نوشتم که دیگه چیزی ناگفته نمونده بود...

    فرداش همسرم رو دیدم، خسته بود نامه رو بهش دادم ولی ازش خواستم که فعلا نخونه، یه وقتی که سرحال بود بازش کنه و بخونه..

    همسرم نامه رو خوند... خیلی عوض شد، عوض که نه، همون کسی شد که من از اول می شناختمش.. یه همسر خوب و ایده آل. فکر می کنم اونم دچار یه نوع تقلید شده بود، بدون اینکه خودش بدونه کارهایی رو می کرد که شاید یه زمانی پدرش با مادرش کرده.. اما الان حدودا یک هفته ای میشه که همه چیز آروم پیش می ره منم سعی کردم تو ی این چند وقته بیشتر از قبل بهش توجه کنم.

    اما در مورد پدرش هنوز هم مشکل پا برجاست. البته سعی می کنم به شکل مشکل بهش نگاه نکنم..

    از راهنمایی هاتون ممنون و متشکرم

    در مورد پدرش اگه چیزی به ذهنتون می رسه بهم بگین.

  6. 3 کاربر از پست مفید shad تشکرکرده اند .

    shad (شنبه 01 تیر 87)

  7. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 30 آبان 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1386-7-10
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    16,204
    سطح
    81
    Points: 16,204, Level: 81
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    898

    تشکرشده 926 در 486 پست

    Rep Power
    174
    Array

    RE: لطفا منو راهنمایی کنید

    اولدوز جان!بی انصاف نیست،بیمار است و بیماریش هم خطرناک.بیماری اش جهالت+خشونت+سادیسم است.علت بیماری او را بعداً خواهم گفت.
    راستی شاد خوب و نازنین و مهربان؛شوهرت درین باره چه نظری دارد؟آیا به او گفته ای که باید *مستقل*شوید؟یا اینکه به هر حال می خواهد چکار کند؟شغلی دارد تا وابسته به پدرش نباشد؟نظر خودش درباره زندگی جداگانه و مستقلی که باید و هزار بار هم باید داشته باشد و وظیفه اوست تا برای شما و خودش مهیا کند،چیست؟
    دوست دارم در اسرع وقت پاسخ کامل و با جزییات پرسشهایم را بدهید تا باهم بتوانیم مشکل شما را بیشتر و بهتر شکافته و بررسی نماییم.

  8. 2 کاربر از پست مفید گرد آفرید تشکرکرده اند .

    گرد آفرید (یکشنبه 23 خرداد 89)

  9. #25
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: لطفا منو راهنمایی کنید

    ممنون آقای گردآفرید
    همسرم از اخلاق پدرش خوشش نمیاد، چون خودش هم باهاش زیاد بحث می کنه، هر وقت پدرش به من چیزی می گه شدیدا عصبانی میشه، طوری که خودم آرومش می کنم. اما میگه خودم باید ارتباطم رو با پدرش خوب کنم، می دونم که ازم دفاع می کنه ولی جلوی من میگه که این کار رو نمی کنه، دلیلش رو نمی دونم!!!
    در مورد مستقل بودنمون باهاش صحبت کردم، اون خودش فکر می کنه خیلی استقلال داره ولی وقتی اونو با خودم مقایسه می کنم می بینم من از اون مستقل ترم. نمی دونم کارش اشتباهه یانه ولی اگه یه شب بخواد خونه ما بمونه کلی با احتیاط این کار رو انجام میده، زنگ میزنه و کلی دلیل میاره و بعد می گه که خونه نمیاد، من از این کارش ناراحت میشم، البته اون می گه اگه این کار رو نکنه بیشتر روی من حساس می شن و فکر می کنن که پسرشون رو دزدیدم!! من تا حالا خونشون نموندم، پدرم مخالفتی نداره ولی خودم دوست ندارم این کار رو بکنم، پدرش به این قضیه خیلی حساسه اما همسرم میگه اگه یه شب بمونی امکان داره پشت سرت حرف در بیاره!
    به هر حال چون استقلال منو میبینه سعی می کنه جلوی من خیلی مستقل تر رفتار کنه.
    من سعی کردم خیلی از چیزها رو بهش نگم (در مورد پدرش)، اما نمی تونم ببینم کسی بهم بی دلیل بی احترامی کنه. انگار من رقیبشم و می خواد با من بجنگه، یعنی می گه یا اونطوری بشم که اون دوست داره، یا جنگ! خوب من هم اگه قرار باشه عوض بشم، طوری میشم که همسرم دوست داره نه پدرش! اصلا مگه اون الان خیلی تو زندگیش موفق بوده که حالا می خواد واسه ما قوانین تعیین کنه؟ هر قدر که پدر من به بچه هاش بال و پر می ده و اجازه میده روی پای خودشون بایستن ایشون سعی میکنن بچه هاشون رو کوچیک کنن و بگن که بدون حضور اون، بچه هاش به جایی نمی رسیدن، البته منکر این هم نمی خوام بشم، اما خودم بارها از زبونش شنیدم که به همسرم می گفت تو نمی دونی چی درسته چی غلط! من اگه جای همسرم بودم نمی تونستم تحمل کنم نمی دونم چطوری تحمل می کنه، البته 27 ساله که اینطوری زندگی کرده!
    اونا نمی خوان قبول کنن که پسرشون ازدواج کرده، خیلی وقتها انتظار دارن که پسرشون پیش اونا باشه تا من، وقتی میاد خونه ما یه جوری بهش می فهمونن که کارش اشتباه بوده، اون اوایل که پدرش می گفت، پسرم وقتی میاد خونه شما اخلاقش بد میشه، منم گفتم تصور شما اینطوریه، پسرتون آدمی نیست که از کسی تأثیر بپذیره،
    و از طرفی هم چون پدر و مادرش الان تنهان، همسرم انتظار داره زیاد بهشون سر بزنم، من با مادر همسرم مشکلی ندارم، اما وقتی پدرش میاد انگار دارن خفه ام می کنن. البته یه مدتیه به خاطر امتحانام نمی رم اونجا، اما می دونم که همسرم از این قضیه ناراحته ولی چیزی بهم نمی گه.
    همسرم خودش خیلی از کارهای پدرش رو نهی می کنه اما در بعضی موارد خودش هم همون کارها رو می کنه!
    از لحاظ مادی مشکلی نداره، و خدا رو شکر وضعش خوبه. من چون دانشجو هستم و مشغول به کاری نیستم زیاد بهم پول می ده اما مشکل دیگه ای که من دارم اینه که نمی دونم چرا نمی تونم ازش پول قبول کنم، احساس می کنم غرورم شکسته میشه، در مورد این قضیه هم خیلی باهام حرف زده اما نمی تونم با این قضیه کنار بیام، تا حالا هم یادم نمیاد به پدرم گفته باشم بهم پول بده، یه مدت هم خودم شاغل بودم و الان دیگه نه می تونم از پدرم پول قبول کنم و نه از همسرم.

  10. 2 کاربر از پست مفید shad تشکرکرده اند .

    shad (یکشنبه 23 خرداد 89)

  11. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 اردیبهشت 88 [ 11:11]
    تاریخ عضویت
    1387-2-23
    نوشته ها
    363
    امتیاز
    5,286
    سطح
    46
    Points: 5,286, Level: 46
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 64
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    209

    تشکرشده 211 در 131 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفا منو راهنمایی کنید

    شاد جون سلام
    اين مدت كه كمتر اومدم به تو هم فكر مي كردم
    خانم گلم داري فقط و فقط خودت رو آزار مي دي كجا شنيدم؟!شايد يكي همين جا گفته اصلا شايد خودت گفتي به هر حال يادم نمياد ولي مطلب جالبيه كه من تكرارش مي كنم وقتي در مسير حركتت به يه سنگ بزرگ برخورد كردي سه تا راه داري:
    1-برگردي و بگي كاري از من ساخته نيست
    2-با تمام قدرت و نيرو اون سنگ رو هل بدي و از راه كنار ببري و اونوقت رد بشي و در اون صورت حتما انرژي زيادي رو از دست دادي و ممكنه در بقيه راهخ نيرو كم بياري
    3-به راحتي سنگ رو دور بزني و به راهت ادامه بدي
    اگه ناراحت نمي شي به نظرم تو هم مثل خيلي از ماها كه خودم هم يكي از اين گروهم داري راه دوم رو انتخاب مي كني...
    با پدرش در نيفت
    امروز روز مادره با همسرت برين كادو بگيرين و يه چيزي هم براي پدر شوهرت بگير و با روي خوش بهش بده حتي اگه اوناخم كرد و يه تيكه هم بهت انداخت بخند و بگو من شما رو دوست دارم يه مدت سعي كن بهش با محبت بدون چشم داشت عمل كني بالاخره يه روز كوتاه مياد
    ببين خانمي بهش حق بده اون مي خواسته پسرش تمام و كمال به حرفش باشه و همسرت درمورد انتخاب تو اين كار رو نكرده و بدون خيلي هم براش سخت بوده پس الان پدر همسرت مي خواد تو رو مقصر بدونه تو هم بهش ثابت كن بهترين انتخاب همسر براي پسرش بودي وقت مي بره ولي نتيجه مي ده
    اگه رابطه ات با مادر شوهرت خوبه شايد بتوني از اون هم كمك بگيري تازه تو الان هنوز عقد كرده اي شرايط خيلي متفاوت از زمانيه كه برين خونه خودتون
    در مورد پول گرفتن از همسرت راستش من تا عقد كرده بودم هيچي از همسرم پول نمي گرفتم حتي براي خريد كادو براي پدر شوهر و مادر شوهرم از بابام مي گرفتم ولي تو كه همسرت مي خواد بهت بده قبول كن تا براي آينده به اين كار عادت كرده باشه وگرنه بعدا تو دردسر ميفتي!
    قربونت برم خودت رو اذيت نكن
    راستي روزت هم مبارك باشه
    اين روز رو به همه خانمها و آقايون تبريك مي گم!

  12. کاربر روبرو از پست مفید گلپر تشکرکرده است .

    گلپر (چهارشنبه 05 تیر 87)

  13. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 91 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1386-7-17
    نوشته ها
    1,333
    امتیاز
    16,003
    سطح
    81
    Points: 16,003, Level: 81
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 347
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    484

    تشکرشده 498 در 242 پست

    Rep Power
    150
    Array

    RE: لطفا منو راهنمایی کنید

    سلام
    من احساس میکنم شما خودت علاقه ای نداری مشکلت حل شه
    وگرنه همه دوستان راهنمایی کردن و همه میگیم که شما زیادی دور و بر این آقا رو میگیری
    تا برای خودت ارزش قائل نشی مشکلت حل نمیشه
    درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور

    نکرده است\"


  14. کاربر روبرو از پست مفید elina تشکرکرده است .

    elina (چهارشنبه 05 تیر 87)

  15. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 30 آبان 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1386-7-10
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    16,204
    سطح
    81
    Points: 16,204, Level: 81
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    898

    تشکرشده 926 در 486 پست

    Rep Power
    174
    Array

    RE: لطفا منو راهنمایی کنید

    شاد گرامی درود بر شما؛
    شما به 80% از پرسشهای من پاسخی نداده اید،لذا من چشم براه پاسخهایتان هستم؛در ضمن منظور من از استقلال ایشان درآمد و داشتن خانه جدا از والدین خودش است.دوباره پرسشهایم را می آورم . . . .
    آیا به او گفته ای که باید *مستقل*شوید؟
    یا اینکه به هر حال می خواهد چکار کند؟
    شغلی دارد تا وابسته به پدرش نباشد؟
    نظر خودش درباره زندگی جداگانه و مستقلی که باید و هزار بار هم باید داشته باشد و وظیفه اوست تا برای شما و خودش مهیا کند،چیست؟

  16. 2 کاربر از پست مفید گرد آفرید تشکرکرده اند .

    گرد آفرید (یکشنبه 23 خرداد 89)

  17. #29
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: لطفا منو راهنمایی کنید

    سلام گلپر عزیز، ممنونم
    روز شما هم مبارک باشه..

    امروز رفتم خونه همسرم، قرار بود تا عصر ساعت 8 اونجا باشیم بعد بریم خونه ما. پدر شوهرم مثل همیشه و بدتر از همیشه بود، چون همسر خودش رو هم تحویل نمی گرفت! مثلا امروز روز زن بود، همسرم هم که برای من کادو خریده بود زیاد خوشش نیومد و می گفت شما که هنوز زیر یه سقف نرفتین نباید کادو بگیری..... من به روی خودم نیووردم، حالا بگذریم از اینکه همسرم بدقولی کرد و قرارو یادش رفت و ساعت 5/9 اومدیم بیرون البته با پدر و مادرش، ما رو تا خونه رسوندن، اما انتظار داشتن که همسرم منو برسونه خونه و برگرده باهاشون بره!! انگار که نباید به مادر من سر میزد، منم خیلی ناراحت شدم اما به روی خودم نیووردم، ساعت ده و ربع رسیدیم خونه و همسرم ساعت 11 رفت. خلاصه که امروز اونطوری که می خواستم نبود.
    پدر شوهرم مثل بقیه آدما نیست، اصلا حوصلشو ندارم، فقط بهم انرژی منفی می ده، به قول همسرم تا شروع به حرف زدن می کنه اعصاب آدم به هم می ریزه.. در ضمن اگه من اونطوری باهاش برخورد کنم، فکر می کنه خبریه، جدی می گم واسه همین می گم مثل بقیه آدما نیست، بیشتر به اون رفتارش ادامه می ده. سعی می کنم کمتر از دستش ناراحت بشم تا ببینم چی میشه

    بازم ممنون

  18. کاربر روبرو از پست مفید shad تشکرکرده است .

    shad (یکشنبه 23 خرداد 89)

  19. #30
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: لطفا منو راهنمایی کنید

    سلام الینای عزیز ممنونم از توجهت

    منظورتون از اون آقا همسرمه یا پدرش؟ اگه همسرمه، نه اینطور نیست، اتفاقا زیاد دور و برش رو نمیگیرم. همیشه ظاهرو حفظ کردم، اما خوب درون آدم با اون چیزی که نشون می ده فرق می کنه، الان بیشتر همسرمه که دور و بر منه، اما بعضی وقتها کارایی می کنه که منو ناراحت می کنه، چون حالا 27 سال نه بگیم 20 سال فکر می کرده مرد بودن یعنی مثل پدرش بودن، توی این 7سال سعی کرده تغییر کنه اما می دونید که خیلی سخته، میگه از آدمای منفعل متنفره، برای همین از من خوشش اومده ولی جالبه که می خواد من یه آدم منفعل بشم، چون پدرش با مادرش این کار رو کرده بود. می دونه که نمی تونه از من چیزی شبیه مادر خودش یا مادر من بسازه اما طبق الگویی که از مرد داره، هم خودشو آزار می ده، هم منو..

  20. 2 کاربر از پست مفید shad تشکرکرده اند .

    shad (چهارشنبه 05 تیر 87)


 
صفحه 3 از 39 نخستنخست 123456789101112132333 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 04 مهر 93, 23:28
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.