سلام آرام عزیز
امیدوارم که مثل نام کاربریت دلت آرام و شاد باشه
ممنونم از نوشته های زیبات
وجود همه شماها بدون ذره ای اغراق دلگرمی با ارزشی هست برام
خدا تک تک شما رو در پناه خودش نگه داره انشالله
دلتون شاد و لبتون خندون و تنتون سالم
الهی آمین
تشکرشده 10,024 در 2,339 پست
سلام آرام عزیز
امیدوارم که مثل نام کاربریت دلت آرام و شاد باشه
ممنونم از نوشته های زیبات
وجود همه شماها بدون ذره ای اغراق دلگرمی با ارزشی هست برام
خدا تک تک شما رو در پناه خودش نگه داره انشالله
دلتون شاد و لبتون خندون و تنتون سالم
الهی آمین
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
Aram_577 (یکشنبه 09 مهر 02), مدیرهمدردی (یکشنبه 09 مهر 02), باغبان (سه شنبه 11 مهر 02)
تشکرشده 8,207 در 1,574 پست
سلام
خوشحالم که حالتون خوبه.
Aram_577 (یکشنبه 09 مهر 02), maryam123 (شنبه 08 مهر 02), مدیرهمدردی (یکشنبه 09 مهر 02), باغبان (سه شنبه 11 مهر 02)
تشکرشده 6,799 در 2,375 پست
با سلام
خیلی خوشحال شدیم .
حتما سختی های زیادی در مسیر داشتید که شاید ما نتونیم خوب درک کنیم .
بهتون تبریک میگم ،،، از اینکه با ایمان ، صبر و تلاش و توکل در این آزمایش الهی و مسیر الهی در برهه ای از زندگیتون که پیش آمد عبور کردید به سلامتی و راضی هستید به رضای او .
التماس دعا .
ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 11 مهر 02 در ساعت 16:36
maryam123 (چهارشنبه 12 مهر 02), Mvaz (سه شنبه 11 مهر 02), فرشته مهربان (جمعه 14 مهر 02), مدیرهمدردی (چهارشنبه 12 مهر 02)
تشکرشده 10,024 در 2,339 پست
سلام مجدد
نام کاربری بعضی دوستان رو که میبینم میگم اخی...یادش بخیر بی نهایت
یادش بخیر باغبان و ...
شاید باورتون نشه وقتی زندگی مو مرور میکنم و میبینم خدای بزرگ همه جور امتحانی از من تقریبا گرفته
طلاق و سقط و مریضی صعب العلاج و گرفتار دادگاه و کلانتری و بیمارستان شدن و .....
اما مثل مادری که به بچه ش زور میگه برای رشدش ولی مثل عقاب مراقبشه تا توی مسیر سخت درست گام برداره، خدا هم با من اینجوری بود.تا لبه پرتگاه میرفتم اما باز برمیگشتم اونم لحظه آخر..چقدر اطرافیانم بهم پیشنهاد دادن داروهای آرامبخش قوی مصرف کنم که بتونم این دوران رو بگذرونم...اما وقتی عواقبش رو مطالعه کردم گفتم هنوزم قدرت دارم روی پاهای خودم بایستم ، هروقت خیلی داغون میشدم میرفتم پیاده روی تند میکردم ، سرد و گرم بودن هوا مهم نبود فقط فاصله میگرفتم .کار میکردم به شدت ، فیلم میدیدم .فیلمهای عاشقانه و غمگین رو قدغن کرده بودم . درس میخوندم.ورزش میکردم تا فکرم آزاد نباشه.
حالا که گذشته رو نگاه میکنم خداروشکر میکنم. کاش به همه دردمندان و گرفتارا بتونم بگم واقعا بعد از سیاهی شب ، خورشید میاد .فقط توکل و همت میخواد.همیشه زندگی سخت نیست.همبشه قرار نیست آدم درگیر دادگاه باشه ، بالاخره میگذره
ممنونم بابت وجود همه تون و خدارو شاکرم
dooo (یکشنبه 30 مهر 02), gholam1234 (چهارشنبه 12 مهر 02), Mvaz (چهارشنبه 12 مهر 02), فرشته مهربان (جمعه 14 مهر 02), باغبان (چهارشنبه 12 مهر 02)
تشکرشده 2,220 در 905 پست
سلام فقط میخاستم بگم همه انسانها مثه شما عاقبتشون نسبتا خوب نمیشه. فی الواقع سرنوشت بسیار دهشتناکی دارن (مثلا یه آدم سرطانی که دور از جون در 22 سالگی فوت میکنه و یه خانواده رو به عذا میشونه). اینجاس که فی الواقع بایستی دنبال معنا بگردی، که این بالا پایینا خوردت نکنه. نمیدونم منظورم رو رسوندم یا نه.... آدمایی که با این بالا پایینا خیلی کمتر دچار بحران میشن (هر چند نتیجه بعضی آیتمها براشون شاید اصلا خوب نباشه) بنظرم خیلی خیلی کمن توی این دنیا!
تشکرشده 6,799 در 2,375 پست
آقا غلام به نظرم ما باید فقط وظیفه مون را انجام بدیم .
یعنی تلاش کنیم - توکل کنیم و در مسیر باشیم ...نتیجه را دیگه به خدا بسپاریم .
ولی اون نتیچه قراره چی باشه را دیگه ما نمیدونیم ( قضا و قدر - حکمتش - علمش و ...)
اینقدر متغییر در این جهان هست تو زندگیمون که ما سر در نمی آوریم ازش .
در زلزله مراکش یه بچه دو سه ساله بعد چند روز از آوار نجات پیدا می کنه درحالی که نزدیکانش در کنارش بودن ولی اون ها فوت کرده بودن - فقط کافی بود بچه چند سانت اون ور تر بود .
ما نمی تونیم تمام مولفه ها و متغیرها را کنترل کنیم - فقط وظیفه داریم مولفه خودمون را هدایت کنیم ( تلاش - توکل - دعا و...) - نتیجه هر چی شد راضی میشیم به رضای او . اون نتیجه و عاقبت هر چی شد خوبه .
این دید را به تمام مسائل زندگی وصل کنیم .( شغل - ازدواج - مشکلات زندگی و....)
سختی ها در زندگی که هست ...ولی هر چی بیشتر به این باور قلبی برسیم آسون تر میشه .
سوره الحدید در این مورد کمکی خوبی می کنه به هممون .
این فایل هم مطالب خوبی داره :
سخنان علیرضا فتحی پور
ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 12 مهر 02 در ساعت 20:03 دلیل: تایم کم
dooo (یکشنبه 30 مهر 02), gholam1234 (چهارشنبه 12 مهر 02), maryam123 (جمعه 14 مهر 02), Mvaz (چهارشنبه 12 مهر 02), فرشته مهربان (جمعه 14 مهر 02)
تشکرشده 2,220 در 905 پست
maryam123 (جمعه 14 مهر 02), فرشته مهربان (جمعه 14 مهر 02), باغبان (چهارشنبه 12 مهر 02)
تشکرشده 10,024 در 2,339 پست
سلام مجدد به همه
ممنون بابت وقتی که میذارید
خب من فکر میکنم باید یکم قضیه زندگی مو بازتر کنم که این سوءتفاهم پیش نیاد که همه چیز عالیه برام
به هر حال هر زندگی سختی های خودشو داره.درسته که من روزهای سختی رو گذروندم اما دلیل بر عالی بودن زندگی الآنم نیست
من در حال حار درصدی از خواسته هام رو در زندگی فعلیم دارم.
درسته در حال احساس خوشبختی میکنم اما زندگی بی نقصی ندارم.مثلا همین چند شب پیش با همسرم جر و بحث کردیم و حتی تا سه روز هم خیلی سرسنگین بودیم...ایشون دستپخت منو نمیخورد ! و منم حسابی اخم و تخم میکردم !!!
نکته مهم دیگه اینکه آقا غلام عزیز ..تا عاقبت خیلی مونده..خدا کنه واقعا عاقبت به خیر بشیم که هیچی مهمتر و بالاتر از این نیست
و اینم بگم که خیلی مهم تر از دو تا نکته قبلی هست
من وقتی دچار بحران شدم با خانومی توی دادگاه آشنا شدم که مسیر زندگی هامون و نوع مشکلات مون و ...خیلی شبیه به هم بود.خلاصه میگم ، چهار سال من رفت و آمد داشتم به دادگاه ، حتی بعضی مواقع، پنج روز از هفته رو دادگاه بودم. توی این چهار سال بارها از خدا خواستم رهام نکنه.
به قول دوستمون باغبان ،تلاش و توکل کردم
دیگه گفتم هرچی بشه حتما خیر من در اون هست.
من همت میکنم ببینم خدا چی برام در نظر گرفته...اون خانم هم که باهاش آشنا شدم بعد از شش ماه رفت و آمد کلا کشید کنار و همه چیزو بخشید و طلاق گرفت و بعدش هم دچار مشکلات روانی شد و کاملا خونه نشین شد.
وقتی با یه دنیا امید ازدواج مجدد کردم و اونجوری اسیر بیماری شدم ، با خودم گفتم حتما در این هم برای من خیری هست.ولی من منتظر مرگ نمیشینم و تلاش میکنم..نتیجه هرچی شد خداروشاکرم.
من ایمان دارم که «امید» منو نجات داد از همه سختیها.
اصلا دلم نمیخواد ادای این آدمهای خیلی مومن و خوب و خدا دوست و ...رو در بیارم. فقط میخوام بگم پر رو بودم . به خدا میگفتم «باید» دستمو بگیری و رهام نکنی.
یادمه همون اوایل شروع دادگاه بازی ها فریاد میزدم که خدایا طلاق انجام بشه که راحت بشم.میگفتم نمیتونم نمیکشم سختمه.هر بار که به رای طلاق نزدیک میشدیم توی دلم میلرزیدم و میگفتم خدایا کمک کن .من قوی نیستم.با یه اتفاق ساده کلا طلاق به تعویق میفتاد .منه بنده نمیفهمیدم این به تعویق افتادن ها برای آماده شدن روح منه کمترین آسیب رو بعد از طلاق ببینم ... وقتی که رای طلاق رو بعد از چهار سال گرفتم و پله های محضر رو دوتا یکی میرفتم با خودم گفتم تو همون مریم بودی که اسم طلاق میآمد پشت زانوهاش میلرزید و واقعا هم میلرزیدااا
چی شده حالا اینجوری شادو شنگول میری محضر .....
خلاصه که تلاش و امید و توکل باشن نتیجه ش هر چی باشه خیره
dooo (یکشنبه 30 مهر 02), gholam1234 (جمعه 14 مهر 02), Mvaz (جمعه 14 مهر 02), فرشته مهربان (جمعه 14 مهر 02), باغبان (جمعه 14 مهر 02)
تشکرشده 2,220 در 905 پست
خوشحالم براتون
تشکرشده 36,015 در 7,406 پست
سلام
خوشحالم از اینکه این تاپیک محتوایی و انرژی بخشه. آن هم مبتنی بر تجارب عینی.
سالهاست این فورمول را تاکید داشته و دارم که:
مهم این است که، در هرموقعیت و هر حالی، کاری که درسته انجام بدهیم (نتیجه را بسپاریم بخدا و راضی باشیم)
و برای تشخیص اینکه کار درست چیه هم حرفهایی داشته ام.
دعوتتون می کنم به مطالعه این تاپیک:
http://www.hamdardi.net/showthread.php?t=43501
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)