به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23
  1. #11
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام آقای کامروا با حرفات کاملا موافقم پدرم چیزایی از امیر توقع داره که خودش هنوز بعد این همه سال برای مادرم انجام نمیده ولی درمورد من خیلی پرتوقع هستش.
    و چون می دونم از رو دوست داشنه زیادش هست نمی تونم حرفی هم بهش بزنم از طرفی هم نمی تونم جلوی امیر پدر خودم رو خراب کنم و بگم مثلا آره اون بد گفت یا حق با تو بود.
    من سعی میکنم نذارم دلسردی به وجود بیاد ولی واقعا دیگه خسته شدم یعنی بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم این زندگی به این اعصاب خوردی هاش نمی ارزه به این اعصاب خوردی هایی که برای پدرم ایجاد کرده واقعا نمی ارزه .
    مرا دوست بدار
    اندکی،ولی طولانی

  2. کاربر روبرو از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده است .

    کامران (پنجشنبه 16 خرداد 92)

  3. #12
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanaye man نمایش پست ها
    اصلا به فرض که سر تر باشی ، نمی خواد جوری رفتار کنی که پر رو نشه ، به نظرم هرچیزی که نرمالش هست انجام بده . یعنی چیزی که عرف و شرع میپسنده .
    میشه لطف کنید مثال بزنید که مثلا پدرتون از چی ایراد میگیرند ؟ که ببینیم ایراداشون واقعی هست یا نه .
    تمنای من مرسی که جواب دادی ....من اصلا به این فکر نمی کنم که رفتارای من پرووش می کنه تا الان هم دیدم به عینه اتفاقا پرو نشده و بیشتر قدر می دونه تا زمانیکه بخوام کاری انجام ندم .یعنی اخلاقش دستم اومده و می دونم با لجبازی باهاش کاری از پیش نمیره.ولی خوب بقیه که از دورمی بینن هی دخالت می کنن تو زندگی من.
    من در حد عرف هر کار بتونم انجام میدم مثلا اینکه ی لیوان آب بدم بهش اصلا به نظرم خارج از عرف نیست و چیزی از من کم نمی کنه .به نظر شما چی؟
    کلا همسر من خیلی سعی میکنه محکم باشه و نشون بده که حرف ، حرف اونه
    اگر منم باهاش راه بیام خوبه ولی اگر بخوام مقابلش باشم بد میشه ....برای همین من سعی میکنم این جسو بهش بدم که خیلی برام مهمه و بهش اهمیت میدم و اینجوری می بینم اونم برای من ارزش بیشتری قائل میشه
    مثلا رفتار معمولا این جوریه .میاد خونه دوست داره حتما حتما برم دمه در و رو بوسی کنم .اگر نرم ناراحت میشه .هی صدا میکنه که بیا. منم از وقتی دیدم براش مهمه هر دفعه خونه باشم صدای در بیاد می دوم میرم استقبالش... بعد که لباساشو عوض کرد میشینه جلوی تلویزیون میگه مثلا تخمه بیار.بعد دو دقیقه بعد میگه ی لیوان آب بیار پر یخ باشه.کولرم روشن کن....
    اگر لیوانشو تا نصفه یخ بریزم ببرم میگه نمی خوام گفتم پر یخ نگفتم نصفه.باید دوباره ببرم پر یخش کنم.بعد از 5 دقیه می گه نازنین سرد شد کولرو خاموش کن یا ی ملافحه بیار بکشم روم.
    بعد دوباره براش می برم
    بعدش میگه نازنین بیا اینجا بشین یکم آرامش بگیرم.خوب ممکنه در اون لحظه که اون میگه بیا بشین من کار مهمی داشته باشم مثلا در حال غذا درست کردن باشم یا با مامان دارم تلفن صحبت می کنم یا دستم بنده اصلا براش مهم نیست ..هرچقدر بگم کار دارم باز حرفشو تکرار می کنه هی میگه همین الان بیا. بعدش میگه خوبه آرامش گرفتم برو به کارت برس.ی چایی هم بدی بد نیست .با خرما.
    بعد این چایش یکم دیر بشه میگه نه دیگه نمیخوام ببرش اون موقع دلم خواسته بود....!!بعد این روال تا شب ادامه داره.

    در هر کدام از این مراحل اگر بخوام بگم خودت بیا آب بخور یا خودت کارتو انجام بده با من بد میشه.
    ولی وقتی اینکارارو میکنم خیلی خوش اخلاق و مهربون میشه .
    خیلی مهربون میشه حرفای محبت آمیز میزنه ....خیلی محبت امیز
    خوب وقتی می بینم اینجوریه چرا باید مثلا ی لیوان آبو براش نبرم!
    ولی پدر و مادرم می گن داری بد عادتش می کنی
    می گن تو خیلی سر تر از اونی .اون باید جلوی تو دولا راست شه نه اینکه تو هی بهش برسی.


    بعضی وقت ها با خودم فکر میکنم که من برای خودم اون شانی که باید می ذاشتم نذاشتم .یعنی این نمی دونه واقعا من نسبت بهش برتری هایی دارم چون همیشه متواضع بودم پیشش
    و نخواستم هیچ وقت غرورش بشکنه.همش یاد حرفای دوستام و همکارام می افتم که میگفتن اونم خوبه ولی تو خیلی سرتری.. .. حتی ی بار یکیشون بهم گفت هرچی انگوره خوبه نصیبه شغال میشه !!!!! دلم می خواد بهش بفهمونم این رو .می خوام بدونه تا اینجوری تحکم امیز حرف نزنه با من.این پدرمم که ازاین ور !خلاصه خیلی اعصابم بهم ریخته .
    مرا دوست بدار
    اندکی،ولی طولانی

  4. کاربر روبرو از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده است .

    tamanaye man (پنجشنبه 16 خرداد 92)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 خرداد 92 [ 01:11]
    تاریخ عضویت
    1391-8-07
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    722
    سطح
    14
    Points: 722, Level: 14
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    117

    تشکرشده 257 در 108 پست

    Rep Power
    25
    Array
    شما بهتره کمی رفت و امد به خونه پدرتون رو کم کنید تا کمتر این تعارضا پیش بیاد
    این زندگی به اعصاب خوردی پدرم نمی ارزه یعنی چی؟ به اعصاب خوردیه همسرتون می ارزه؟
    دوتاشونم آدمن
    مثل اینکه یکی ازدواج کنه هی مامانش سرش غر بزنه این چه زنیه گرفتی بعد به خاطر اینکه مادرش اعصابش خورد میشه زنشو الکی الکی طلاق بده
    واقعا اینم حرفه شما میزنی؟چه تفکراتی داری شما؟
    بهتره با همسرتون صحبت کنین که وقتی میرین خونه پدرتون رفتارشو اصلاح کنه با شما
    به نظر من پدر و مادر شما زیادی رو شما حساسن و شما هم نباید اجازه بدی به راحتی به همسرت توهین کنن
    یه مدت کمتر رفت و آمد کنین خونه پدرتون

    - - - Updated - - -

    این پست آخریو الان خوندم :p
    ولی انصافا خوب یکم ایشون شرایط رو نمیتونه بسنجه یا نمیخاد بسنجه
    چقدر دستور میده

    - - - Updated - - -

    در ضمن پدر و مادرتون هیچی احترامشون .اجبه ولی وقتی کسی درباره همسرتون بد حرف میزنه باید بزنی تو دهنش. شما خودت اجازه دادین که درباره همسرتون بد حرف بزنن
    همون طوری که اگه یه آقایی به همسر شما بگه خانومت زشته همسرتون اونو میشونه سر جاش شما هم باید همونجوری باشین

  6. کاربر روبرو از پست مفید ژپتو تشکرکرده است .

    نازنین آریایی (پنجشنبه 16 خرداد 92)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 02 مهر 95 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    3,832
    سطح
    39
    Points: 3,832, Level: 39
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 118
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    128

    تشکرشده 312 در 128 پست

    Rep Power
    32
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین آریایی نمایش پست ها
    من اصلا به این فکر نمی کنم که رفتارای من پرووش می کنه تا الان هم دیدم به عینه اتفاقا پرو نشده و بیشتر قدر می دونه تا زمانیکه بخوام کاری انجام ندم .یعنی اخلاقش دستم اومده و می دونم با لجبازی باهاش کاری از پیش نمیره.ولی خوب بقیه که از دورمی بینن هی دخالت می کنن تو زندگی من.
    من در حد عرف هر کار بتونم انجام میدم مثلا اینکه ی لیوان آب بدم بهش اصلا به نظرم خارج از عرف نیست و چیزی از من کم نمی کنه .به نظر شما چی؟



    بعضی وقت ها با خودم فکر میکنم که من برای خودم اون شانی که باید می ذاشتم نذاشتم .یعنی این نمی دونه واقعا من نسبت بهش برتری هایی دارم چون همیشه متواضع بودم پیشش
    و نخواستم هیچ وقت غرورش بشکنه.همش یاد حرفای دوستام و همکارام می افتم که میگفتن اونم خوبه ولی تو خیلی سرتری.. .. حتی ی بار یکیشون بهم گفت هرچی انگوره خوبه نصیبه شغال میشه !!!!! دلم می خواد بهش بفهمونم این رو .می خوام بدونه تا اینجوری تحکم امیز حرف نزنه با من.

    نازنین جان احساس میکنم که تکلیفت در این موضوع با خودت روشن نیست یه مقدار دو پهلو حرف میزنی
    یعنی الان خودت هم از این وضعیت و این رفتارای خاص همسرت که مثال هم زدی ناراضی هستی یا نه فقط ازدخالتها و حرفهای دیگران ناراضی هستی ؟

  8. 2 کاربر از پست مفید gisooo تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (پنجشنبه 16 خرداد 92), راحیل خانوم (پنجشنبه 16 خرداد 92)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    41
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین آریایی نمایش پست ها
    تمنای من مرسی که جواب دادی ....من اصلا به این فکر نمی کنم که رفتارای من پرووش می کنه تا الان هم دیدم به عینه اتفاقا پرو نشده و بیشتر قدر می دونه تا زمانیکه بخوام کاری انجام ندم .یعنی اخلاقش دستم اومده و می دونم با لجبازی باهاش کاری از پیش نمیره.ولی خوب بقیه که از دورمی بینن هی دخالت می کنن تو زندگی من.
    من در حد عرف هر کار بتونم انجام میدم مثلا اینکه ی لیوان آب بدم بهش اصلا به نظرم خارج از عرف نیست و چیزی از من کم نمی کنه .به نظر شما چی؟
    کلا همسر من خیلی سعی میکنه محکم باشه و نشون بده که حرف ، حرف اونه
    اگر منم باهاش راه بیام خوبه ولی اگر بخوام مقابلش باشم بد میشه ....برای همین من سعی میکنم این جسو بهش بدم که خیلی برام مهمه و بهش اهمیت میدم و اینجوری می بینم اونم برای من ارزش بیشتری قائل میشه
    مثلا رفتار معمولا این جوریه .میاد خونه دوست داره حتما حتما برم دمه در و رو بوسی کنم .اگر نرم ناراحت میشه .هی صدا میکنه که بیا. منم از وقتی دیدم براش مهمه هر دفعه خونه باشم صدای در بیاد می دوم میرم استقبالش... بعد که لباساشو عوض کرد میشینه جلوی تلویزیون میگه مثلا تخمه بیار.بعد دو دقیقه بعد میگه ی لیوان آب بیار پر یخ باشه.کولرم روشن کن....
    اگر لیوانشو تا نصفه یخ بریزم ببرم میگه نمی خوام گفتم پر یخ نگفتم نصفه.باید دوباره ببرم پر یخش کنم.بعد از 5 دقیه می گه نازنین سرد شد کولرو خاموش کن یا ی ملافحه بیار بکشم روم.
    بعد دوباره براش می برم
    بعدش میگه نازنین بیا اینجا بشین یکم آرامش بگیرم.خوب ممکنه در اون لحظه که اون میگه بیا بشین من کار مهمی داشته باشم مثلا در حال غذا درست کردن باشم یا با مامان دارم تلفن صحبت می کنم یا دستم بنده اصلا براش مهم نیست ..هرچقدر بگم کار دارم باز حرفشو تکرار می کنه هی میگه همین الان بیا. بعدش میگه خوبه آرامش گرفتم برو به کارت برس.ی چایی هم بدی بد نیست .با خرما.
    بعد این چایش یکم دیر بشه میگه نه دیگه نمیخوام ببرش اون موقع دلم خواسته بود....!!بعد این روال تا شب ادامه داره.

    در هر کدام از این مراحل اگر بخوام بگم خودت بیا آب بخور یا خودت کارتو انجام بده با من بد میشه.
    ولی وقتی اینکارارو میکنم خیلی خوش اخلاق و مهربون میشه .
    خیلی مهربون میشه حرفای محبت آمیز میزنه ....خیلی محبت امیز
    خوب وقتی می بینم اینجوریه چرا باید مثلا ی لیوان آبو براش نبرم!
    ولی پدر و مادرم می گن داری بد عادتش می کنی
    می گن تو خیلی سر تر از اونی .اون باید جلوی تو دولا راست شه نه اینکه تو هی بهش برسی.


    بعضی وقت ها با خودم فکر میکنم که من برای خودم اون شانی که باید می ذاشتم نذاشتم .یعنی این نمی دونه واقعا من نسبت بهش برتری هایی دارم چون همیشه متواضع بودم پیشش
    و نخواستم هیچ وقت غرورش بشکنه.همش یاد حرفای دوستام و همکارام می افتم که میگفتن اونم خوبه ولی تو خیلی سرتری.. .. حتی ی بار یکیشون بهم گفت هرچی انگوره خوبه نصیبه شغال میشه !!!!! دلم می خواد بهش بفهمونم این رو .می خوام بدونه تا اینجوری تحکم امیز حرف نزنه با من.این پدرمم که ازاین ور !خلاصه خیلی اعصابم بهم ریخته .
    ببنید زندگی تحارت و ماشین نیست که بکیم کدوم سرتره یا بالاتره یا پایینتر

    اصلا این قیاس به نظرم از ریشه اشتباهه

    شما هما هم اصلا نباید بخاطر حرف همکارو دوست آشنا و پدرتون یا هرکسه دیگه زندگیتون رو تلخ کنید و تاثیر پذیر باشید ، از دیگران اصلا تاثیر پذیر نباشید این کلا اشتباهه ، که متاسفانه تو خانومای ایرانی خیلی زیاده این قضیه
    دهن بینی و تاثیر پذیری از دیگران


    برا عادات شوهرتون هم ، اینو اساتید دیگه بیان انالیز کنن و جواب بدن من نمیتونم نظر درستی بدم

    موفق باشید

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین آریایی نمایش پست ها
    تمنای من مرسی که جواب دادی ....من اصلا به این فکر نمی کنم که رفتارای من پرووش می کنه تا الان هم دیدم به عینه اتفاقا پرو نشده و بیشتر قدر می دونه تا زمانیکه بخوام کاری انجام ندم .یعنی اخلاقش دستم اومده و می دونم با لجبازی باهاش کاری از پیش نمیره.ولی خوب بقیه که از دورمی بینن هی دخالت می کنن تو زندگی من.
    من در حد عرف هر کار بتونم انجام میدم مثلا اینکه ی لیوان آب بدم بهش اصلا به نظرم خارج از عرف نیست و چیزی از من کم نمی کنه .به نظر شما چی؟
    کلا همسر من خیلی سعی میکنه محکم باشه و نشون بده که حرف ، حرف اونه
    اگر منم باهاش راه بیام خوبه ولی اگر بخوام مقابلش باشم بد میشه ....برای همین من سعی میکنم این جسو بهش بدم که خیلی برام مهمه و بهش اهمیت میدم و اینجوری می بینم اونم برای من ارزش بیشتری قائل میشه
    مثلا رفتار معمولا این جوریه .میاد خونه دوست داره حتما حتما برم دمه در و رو بوسی کنم .اگر نرم ناراحت میشه .هی صدا میکنه که بیا. منم از وقتی دیدم براش مهمه هر دفعه خونه باشم صدای در بیاد می دوم میرم استقبالش... بعد که لباساشو عوض کرد میشینه جلوی تلویزیون میگه مثلا تخمه بیار.بعد دو دقیقه بعد میگه ی لیوان آب بیار پر یخ باشه.کولرم روشن کن....
    اگر لیوانشو تا نصفه یخ بریزم ببرم میگه نمی خوام گفتم پر یخ نگفتم نصفه.باید دوباره ببرم پر یخش کنم.بعد از 5 دقیه می گه نازنین سرد شد کولرو خاموش کن یا ی ملافحه بیار بکشم روم.
    بعد دوباره براش می برم
    بعدش میگه نازنین بیا اینجا بشین یکم آرامش بگیرم.خوب ممکنه در اون لحظه که اون میگه بیا بشین من کار مهمی داشته باشم مثلا در حال غذا درست کردن باشم یا با مامان دارم تلفن صحبت می کنم یا دستم بنده اصلا براش مهم نیست ..هرچقدر بگم کار دارم باز حرفشو تکرار می کنه هی میگه همین الان بیا. بعدش میگه خوبه آرامش گرفتم برو به کارت برس.ی چایی هم بدی بد نیست .با خرما.
    بعد این چایش یکم دیر بشه میگه نه دیگه نمیخوام ببرش اون موقع دلم خواسته بود....!!بعد این روال تا شب ادامه داره.

    در هر کدام از این مراحل اگر بخوام بگم خودت بیا آب بخور یا خودت کارتو انجام بده با من بد میشه.
    ولی وقتی اینکارارو میکنم خیلی خوش اخلاق و مهربون میشه .
    خیلی مهربون میشه حرفای محبت آمیز میزنه ....خیلی محبت امیز
    خوب وقتی می بینم اینجوریه چرا باید مثلا ی لیوان آبو براش نبرم!
    ولی پدر و مادرم می گن داری بد عادتش می کنی
    می گن تو خیلی سر تر از اونی .اون باید جلوی تو دولا راست شه نه اینکه تو هی بهش برسی.


    بعضی وقت ها با خودم فکر میکنم که من برای خودم اون شانی که باید می ذاشتم نذاشتم .یعنی این نمی دونه واقعا من نسبت بهش برتری هایی دارم چون همیشه متواضع بودم پیشش
    و نخواستم هیچ وقت غرورش بشکنه.همش یاد حرفای دوستام و همکارام می افتم که میگفتن اونم خوبه ولی تو خیلی سرتری.. .. حتی ی بار یکیشون بهم گفت هرچی انگوره خوبه نصیبه شغال میشه !!!!! دلم می خواد بهش بفهمونم این رو .می خوام بدونه تا اینجوری تحکم امیز حرف نزنه با من.این پدرمم که ازاین ور !خلاصه خیلی اعصابم بهم ریخته .
    ببنید زندگی تحارت و ماشین نیست که بکیم کدوم سرتره یا بالاتره یا پایینتر

    اصلا این قیاس به نظرم از ریشه اشتباهه

    شما هما هم اصلا نباید بخاطر حرف همکارو دوست آشنا و پدرتون یا هرکسه دیگه زندگیتون رو تلخ کنید و تاثیر پذیر باشید ، از دیگران اصلا تاثیر پذیر نباشید این کلا اشتباهه ، که متاسفانه تو خانومای ایرانی خیلی زیاده این قضیه
    دهن بینی و تاثیر پذیری از دیگران


    برا عادات شوهرتون هم ، اینو اساتید دیگه بیان انالیز کنن و جواب بدن من نمیتونم نظر درستی بدم

    موفق باشید

  10. کاربر روبرو از پست مفید mercedes62 تشکرکرده است .

    نازنین آریایی (پنجشنبه 16 خرداد 92)

  11. #16
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر مهربون نمایش پست ها
    نازنین جان، تا به حال به پدر مادرت گفتی که این کارشون داره تاثیرات منفی توی زندگی مشترکتون میذاره؟

    سلام دختر مهربون عزیزم ...نه باهاشون درست حسابی صحبت نکردم .کلا من رو امیر انگار خیلی حساسم یعنی اونا می گن.یکی دو بار خیلی بد با مادرم دعوام شده .قبل ازدواج هیچ وقت پیش نمی اومد من با مادرم دعوام بشه .حرفمون شده بود ها ولی این دو تا دعوایی که می گم خیلی شدید بود طوری که من فقط داد می زدم :(. و هیچ حرف منطقی نزدم. با پدرم ولی نه.
    اصلا دلم نمیاد با اون بحث کنم. پدرم آخه بیماری قلبی هم داره و خیلی مهربون و آرومه.


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار.زندگی نمایش پست ها
    سلام

    خیر الامور اوسطها.
    نازنین جان چون هرکاری در حد تعادلش خوبه.بهتره اینجا هم حد وسط رو نگه داری.نه بخاطر حرف پدرو مادرت.کلاً.
    مثلا لازم نیست حتماً همیشه تموم وسایل مورد نیاز شوهرتو بذاری کف دستش.حتی بد نیست اونم تو کارای خونه یه کمکی بهت کنه.باور کن غذایی که دونفره پخته بشه (جدا از شور یا بی نمک شدنش) یه لطف دیگه ای داره.خونه ای که دو نفری تمیز بشه هم زودتر انجام میشه و وقت آزادتون بیشتر میشه هم تو حین کار خوش میگذره.

    خیلی راحت در حد توانش اونو وارد کار خونه بکن و سعی کن از این لحظات هردو لذت ببرید.

    عروسی رو هم دیگه بیخیال...گذشت...به جاش میتونی برنامه چندتا عکس اسپرت تو کویر یا شمال بچینی.

    در مورد ظاهر هم منم بات موافقم.دختر باید خوشگلتر باشه.

    راستی به امیر بگو دوماد مثه پسر خونوادس.دیگه مهمون نیست یه جا بشینه.:) صابخونس

    موفق باشی
    بهار جون ممنونم که جواب دادی.امیرم اینجوری نیست که هیچ کاری نکنه .مثلا وقتی مهمون داریم تو کارای خونه کمک می کنه. یا کلا خرید خونه به عهده اونه .ولی روزای معمولی که مهمون نداریم کاری به اون صورت نمی کنه .یعنی هیچ وقتم تو غذا پختن به من کمک نمی کنه .فقط دو بار خودش غذا درست کرده.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط gisooo نمایش پست ها
    نازنین جان احساس میکنم که تکلیفت در این موضوع با خودت روشن نیست یه مقدار دو پهلو حرف میزنی
    یعنی الان خودت هم از این وضعیت و این رفتارای خاص همسرت که مثال هم زدی ناراضی هستی یا نه فقط ازدخالتها و حرفهای دیگران ناراضی هستی ؟
    گیسو جان فکر کنم درست احساس میکنی.
    از ی طرف می بینم وقتی اینجوری باهاش رفتار می کنم و با اخلاقهاش راه میام به قول معروف رگ خوابش دستم میاد و هرچی من می خوام همون میشه
    از ی طرف دیگه می بینم که پدر مادرم ناراحتن از خیلی از رفتارای امیر و همش به من یاد اوری می کنند که در حد من نیست و من از اون بالاترم.
    من تحصیلاتم هم بالاتره.

    از ی طرف دیگه با خودم فکر می کنم اگر اون بدونه که خیلی ها به من این حرفارو زدن و گفتن ازش سرترم اینجوری رفتار نمیکنه .فکر می کنم پیش خودش فکر می کنه به من لطف کرده با من ازدواج کرده . نمی دونه من چه قدر خواستگارایی با شرایط بهتر داشتم چقدر پیشنهاد داشتم ...اگر می دونست شاید اینجوری با من برخورد می کن .

    این چندتا فکر هست که همش تو ذهنم می چرخه...
    مرا دوست بدار
    اندکی،ولی طولانی

  12. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    ببین نازنین جان، یه ضرب المثل شیرازی هست که من عااااااشقشم...:) می گه: چرا عاقل کند کاری؟:confused: (کاربردش فقط برای شیرازیا نیستااا:rolleyes:)

    این ضرب المثل اشاره به افرادی داره که اینرسی سکونشون خیلی غالبه... مثل اینه که لنگر یه کشتی بزرگ رو قورت داده باشن... دلشون می خواد همیشه بیشترین سطح ممکن از بدنشون، با زمین در تماس باشه ... تا جایی که ممکنه، دوست ندارن اعضاء بدنشون رو از حالت ریلکس کامل، در بیارن... کلا حرکت چیزیه که دوست ندارن...

    البته همین ها، می بینی خیلی آدم های کاری ای هم هستن، مثلا سرکار می رن، ماشینشونو می شورن، خرید می کنن، و اینجور کارا... اما به زمین که برسن، باید انگیزه قوی ای برای جدایی ازش داشته باشن... یعنی باید اون کار ارزشش رو داشته باشه... نه یه چیزی مثل آوردن یه لیوان آب، یا روشن کردن کولر...

    مادر بزرگم یه بیژامه خنک و گشاد و کوتاه داشت... این بیژامه ی محترم بسیااااار هم گل گلی بود...:rolleyes:

    خلاااصه... جونم برای نازنین خودم بگه، همیشه سر این بیژامه بین پدرم و عموهام دعوا بود... یعنی هروقت ما خونه مادربزرگم بودیم، اینا برای این بیژامه سرودست می شکستن...

    فکر می کنی علت این همه محبوبیت چی بود؟ اینکه هرکس می پوشیدش، دیگه نمی تونست بره درو باز کنه!

    اینو بذار در کنار اینکه اینها همشون کپ امیرخان شما بودن... یعنی فقط اگه این یه معضل در باز کردن هم برطرف می شد، دیگه هیچ نوع جدایی ای بین اون فرد و زمین برقرار نمی شد... البته غیر از شست پاش که گاهی بالاجبار کانال تلوزیون رو عوض می کرد... آخه اون موقع ها هنوز کنترل تلوزیون اختراع نشده بود!

    این فقط یه مثال بود... خلاصه در طی سالها شکست دادن این اینرسی، جزء اهداف خانوم هاشون بوده... یه موفقیت هایی هم کسب کردن، اما بیشتر تسلیم شدن... ولی تو تا میشلتو داری، غصه ی هیچی رو نخور، چون من خیـــــــــلی سال پیش مشکلمو با پدرم حل کردم!...:cool:

    حتما می پرسی چگونه؟

    بدینگونه که اول تجزیه تحلیلش کردم... یعنی پدرمو به اجزاء اولیش تجزیه کردم... و متوجه شدم سوژه غیر از اون لنگر فوق الذکر، تمایلات و غرایز دیگه ای هم درون خودش داره که من می تونم ازشون استفاده کنم...

    تو هم باید همین کارو بکنی...

    راه حلم خیلی خلاصه شد، بذار مثال بزنم...

    مثلا پدرم شیفته ی تایید و تحسین شدن بود... من از این خیلی استفاده کردم...

    پدرم دوست داشت برام حرف بزنه... من از این بسیاااار استفاده کردم... اولا شنونده و تحلیل گر خوبی برای حرفاش بودم... ثانیا وقتی حرف می زد، بدنشو به سمت ظرفشویی هدایت می کردم...

    در مورد کاراش تحسین و بی تفاوتی رو قاطی می کردم... یعنی یه وقتایی اصلا به روی خودم نمیاوردم که کاری انجام داده، یه وقتایی هم کاری می کردم که از کارش حس خوبی داشته باشه...

    یه وقتایی بهش می گفتم بره برام یه چیزی رو بیاره، حالا چای یا آب یا هرچی...

    یه وقتایی هم بدون اینکه چیزی خواسته باشه، براش یه چیزایی رو میارم.

    کلا ظرافت زیاد داره، توضیحش سخته... تو خودت روحیه لطیفی داری، مطمئنم از عهدش برمیای...

    =================================

    در مورد موضوع اصلی تاپیکت، یعنی موضع پدر مادرت نسبت به همسرت، مشکل از جای دیگه داره آب می خوره... نازنین تو توی روابطت منفعل هستی... این انفعال رو من توی اغلب تاپیک هات دیدم، و گاهی هم اومدم بهت گفتم، یا دیدم بقیه بهت گوشزد کردن که مشکل اصلی این نیست که الان می بینی، مشکل انفعال توه... برای همین در این مورد دیگه توضیح نمی دم... فقط اینکه تا خیلی دیر نشده و زندگیت رو تخریب نکردی، یه فکری بحال اون موضوع بکن...

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : پنجشنبه 16 خرداد 92 در ساعت 12:36

  13. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (جمعه 17 خرداد 92), راحیل خانوم (پنجشنبه 16 خرداد 92)

  14. #18
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,059
    امتیاز
    147,538
    سطح
    100
    Points: 147,538, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,679

    تشکرشده 36,016 در 7,407 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    سلام به نازنین خانم

    چه عجب از اینورا !!!!

    نازنین ،خودت خوب میدونی که نباید اهمیتی به این حرفها بدهی .

    تواضعت خوبه بخصوص برای همسرت .

    خانواده اصلی و اولویتی تو خودت و همسرت و بعدها بچههایت هستید پس به حفظ آرامش و رابطه مستحکم این خانواده توجه کن

    مهم این هست که >>> تو و همسرت تفاهم داشته وتقسیم وظایف داشته و از بودن و در کنار و زندگی با هم لذت ببرید ... پس این اولویت هرنوع تفکری باشه

    مهم این است که >>> بدانی حاشیه هایی مثل همین حرفهایی که می شنوی ویروسی مخرب و آسیب زا برای زندگی موفق هست .... پس با آنتی ویروس بی توجهی

    به این حرفها ، ایمنی زندگیت را بالا ببر

    به پدر و مادرت احترام بگذار . با محبت و با ظرافت جوری عمل کن که هم فرصت این حرفها را نداشته باشند ، هم بفهمند اگر مهم برایشان خوشبختی و آرامش زندگی دخترشان هست ، دخترشان الآن آرامش لازم را دارد و از زندگی و همسرش راضی هست

    نازنین این مقدار توجه طلبی شوهرت اصلاً برای تو سخت نیست . اصلاً هم عیب و و وضعیت بغرنجی نیست . این فقط نیاز به توجه او هست که در ایشون به این شکل

    بروز میکنه . برای او مهم کار کشیدن از تو برای آوردن یک لیوان آب نیست ، بلکه مهم اون انرژی ای هست که همراه آن منتقل میشه . پس سعی کن از اینکار لذت ببری و پیشقدم بشی . و اما تو هم به همون روش همسرت او را به مشارکت در جاهایی که می طلبی و دوست داری دعوت کن . مثلا ًوقتی داری غذا می پزی بگو عزیزم یه لحظه

    میایی ، وقتی اومد بگو اگه یه صندلی بزاری اینجا کنارم باشی هم کلی آرامش میگیرم هم انرژی مثبت وجود و همکاری تو به این غذا لطف دیگه ای میده چون با عشق پخته میشه و روی وجودمون اثر میزاره . و با بیان و روشهایی که بنا به شناختی که از همسرت بدست آورده ای میتونی اورا در مشارکت همراه کنی .

    نازنین جان تا میتونی از حرفها و استدلالهای منطقی در روابطتتون دوری کن و
    عاطفی باش که معجزه می کند . زبان بیانت را تقویت کن و هرچه عاطفی تر باشه و ....

    در کل زندگی شما پتانسیل بسیار بالایی برای لذت و آرامش و عشقولانگی دارد . با این حرفها و انتظارات نابجای دیگران نزار این پتانسیل تخریب بشه بلکه

    باید از بکر بودن بیرون بیاریش و به فعالیت بیاندازیش .



    خدا را شکر کن که همسرت خیلی ایرادات عادی که دیگران بخاطرش می آیند اینجا را نداره و مهمتر اینکه ایرادش شده چیزهایی که تو میتونی به عنوان فرصت بدانیش نه

    ایراد و اشکال . فرصتی برای عشقولانگی . مثلاً وقتی آب میخواد و ... آب رو ببر و بگو اینم یک لیوان یخ خالص برای همسر بسیار گرم ، گرم ، گرمم ..... بعد ببوسش بگو

    نمیخوام این یخها یخت کنه همیشه همینجوری گرم باش و .....

    خود بخوان و به کار ببند حدیث مفصل دلدادگی را که به اشارت گفتم



    .





  15. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    del (شنبه 13 مهر 92), نازنین آریایی (جمعه 17 خرداد 92), دختر مهربون (جمعه 17 خرداد 92)

  16. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نازنین آریایی عزیز، دختر خوبم! مطالبت رو خوندم، به نظر میرسه که زندگی خوبی داری و از خودت و از زندگیت راضی هستی. خدا رو شکر. واقعا برات خوشحالم. کاش زندگی همه اونهایی که به اینجا سر میزنن روزی مثل شما بشه. این صحبتهات رو میزام به پای اینکه یک دختر جوون که احساس خوشبختی میکنه، میخواد خوشبختیش رو فریاد بزنه. خیلی هم خوبه و برای این تالار به نظر من لازم. برات آرزوی تداوم این خوشبختی رو میکنم.

  17. 2 کاربر از پست مفید toojih تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (پنجشنبه 16 خرداد 92), نازنین آریایی (جمعه 17 خرداد 92)

  18. #20
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نازنین جان چیزایی که گفتی منم توی زندگیم دارم ، خیلی وقت نیست که تاپیک زدم ، اون روز خیلی نارات بودم . البته همسرم یک وقت هایی توی خونه کار میکنه ولی به شوخی هم که شده یکم ناز میکنه یا غر میزنه . ولی من اونروز که تاپیک زدم انقدر ناراحت بودم از اون کارش که خیلی دیگه در موردش بد گفتم شاید یکم بی عدالتی کردم ، آخه یک وقت هایی هم کمک میده ، مثلا امروز ناهار رو خودش پخت یا خیلی وقت ها میگه نمی خواد غذا درست کنی میریم بیرون . شاید اینارو از حرصی که اون روز داشتم یا به خاطر اینکه دوستانی که میان پاسخ میدن نگن که داری سخت گیری میکنی ، گرچه موضوع بحث با چیزای دیگه منحرف شد .

    آره منم کاملا اعتقاد دارم که نباید با همسر به هیییییچ عنوان لجبازی کرد ، کلا نتیجه عکس میده . همیشه از راه محبت بهتر میشه نتیجه ای که می خواهیم رو بگیریم .

    مشکل من این طوریه که همسرم بعضی وقت ها هم کمک میده ولی طوری رفتار نمیکنه که کم بخوام عادت کنم .ولی خیلی هم توی خونه دستور میده .شاید به قول فرشته جون به خاطر این هم خیلی هست که میخواد بهش نزدیک شم .مثلا وقتی میگه چایی بیار یا میوه بیار میدونم به خاطر این هم خیلی هست که دوست داره میوه یا چایی رو بهانه کنه که کنار هم بشینیم . کلا دلش میخواد که زیاد بهش توجه کنم . فکر میکنم همسر تو هم همین طوره .

  19. کاربر روبرو از پست مفید tamanaye man تشکرکرده است .

    نازنین آریایی (جمعه 17 خرداد 92)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09
  2. شوهرم شدیدا عصبی میشه.خودشو میزنه.واقعا مشکل از منه؟
    توسط reyhan در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: پنجشنبه 09 آبان 92, 19:42
  3. کمکم کنید بفهمم چِمه ؟ (عصبیم بی انگیزه ام ... هیچ هدفی ندارم)
    توسط خدیجه سلطان در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 16 آبان 91, 14:31
  4. هرچی بیشتر میفهمم اعصابم بیشتر به هم میریزه
    توسط yekidota در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 16 مهر 91, 12:09
  5. مردایی که می گن دختر باید ریزه میزه و کوچولو باشه ،دروغ می گن؟؟؟؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 16:44

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.