ممنون شيداي عزيزم
امروز وقت گرفتم از يكي از بهترين وكيلاي شهرستانمون
ولي انگار هروز ك ميگذره فك ميكنم بيشتر دوسش داشتم
اين ذهن لعنتيم همش تو ياد اونه دوسش دارم نميدونم ولي تمام مدت ياد خاطراتش ميوفتم
تشکرشده 547 در 219 پست
ممنون شيداي عزيزم
امروز وقت گرفتم از يكي از بهترين وكيلاي شهرستانمون
ولي انگار هروز ك ميگذره فك ميكنم بيشتر دوسش داشتم
اين ذهن لعنتيم همش تو ياد اونه دوسش دارم نميدونم ولي تمام مدت ياد خاطراتش ميوفتم
تشکرشده 672 در 234 پست
سلام عزیزم
کاملا درکت میکنم
من با اینکه توی محضر اون اقا میخواست به پدرم حمله کنه وقتی از محضر اومدیم با وجود همه ی بدیاش میخواستم که باشه
اما وقتی احساساتم کمرنگ میشه ازکاری که کردم کاملا راضیم و پیش خودم میگم زندگی که دوران عقدش این باشه فکر کن پنج سال دیگه چطوریه
پیشنهادی که بهت دارم اینه که اصلا از روی احساسات تصمیم نگیر
اگه امکان درست شدن زندگیت وجود داره که تلاش کن
اگه هم تصمیمت جداییه از مهریه ات نگذر چون همسرته که میخواد جدا شه
وقتی گفتی پسر عمته کلی تعجب کردم
یعنی خانواده اش پا پیش نذاشتن واسه حل مشکلتون
شیدا. (سه شنبه 17 شهریور 94)
تشکرشده 298 در 108 پست
گویا همیشه اون طرفی که تصمیم به جداشدن میگیره خیلی بی عاطفه و بدون احساس میشه و برعکس، اونکه در عمل انجام شده قرار گرفته به شدت وابسته و احساساتی میشه تا جایی که تازه احساس میکنه چقدر اون آدم رو دوست داره. هرچه این بیشتر احساساتی میشه، طرفش بیرحم تر و مصمم تر میشه. مثل دو کفه ترازو.
این کاملا طبیعیه.
اما این یک روی سکه هست.
یک مدت که از زمان جدایی بگذره، اونکه اصرار به موندن داشته تازه میفهمه از چه جهنمی نجات پیدا کرده و برعکس، اونکه مصر به جدایی بوده تازه میفهمه چه اشتباهی کرده.
تشکرشده 547 در 219 پست
ممنونم دوستان خوبم
خانوادش رو تازه فهميديم ك خيلي بي خيالن و اصلا براشون چيزي مهم نيست ، ولي بخدا تازه تونستيم بشناسيمشون درسته ما فاميل بوديم ولي نشناخته بوديمشون تا زماني ك ب مشكل خورديم
خودش خيلي خيلي موجه بود تو فاميل خيلي خوب بود از همه نظر مهربون كاري صبور نماز خون دعا خون اهل روزه و كمك ب ديگران ، ولي ي دفعه تغيير كرد شرايط و امكانات اونو عوض كرد انگار جنبه نداشت تنها تو شهر غريب زندگي بكنه درسته اين عقده از دوران كودكي داشت ولي ما نميدونستيم عقده اي شده
اقاي كاوه دوباره بهش گفتم دوسش دارم و دلم براش تنگ شده ولي جواب نداده هنوز من مغرورم و ي سري كارام شايد از رو غرور باسه ولي نميفهمم واقعا مثلا اصلا نتونستم بهش زنگ بزنم از بس تلفنامو رجكت كرده و ج نداده و اس داده همون موقه ك بله ،؟؟؟ منم لجم ميگيره بهش زنگ بزنم
الان فكراي منفي خيلي حالمو بد كرده فكراي مسخره ك همين ارامش كنونيم هم ميخام از دست بدم ارامش تو خونه ي مامانم اينارو
نميدونم چطوري اين فكرارو از ذهنم دور كنم
گیسو کمند (یکشنبه 22 شهریور 94)
تشکرشده 672 در 234 پست
سلام عزیزم
چون خودم به تازگی این شرایطو تجربه کردم میدونم که چی میکشی،واقعا سخته،اما هر چی فکر کردم به نتیجه ای نرسیدم
اخه شما که جلو رفتی ،پس دیگه نوبته همسرته که بیاد جلو و قدمی برداره
به نظرم اگه خودت به این نتیجه نرسیدی که جدا شی پس تا لحظه اخر بگو من زندگیمو میخوام و بهش بگو اگه شما میخوای جدا شی من اصراری ندارم که بمونم،اما شاید بهتر باشه یه فرصت برای آخرین بار به زندگیمون بدیم
ببین عزیزم اینا رو در صورتی بهش بگو که احتمال بدی ارزششو داره
ولی اگه میخوای فقط به خاطر احساساتت جلو بری بهتره بیشتر فکر کنی
خانواده ی همسر سابق منم خیلی بیخیال بودن
اما اگه بخوای اینطور ادمارو به حال خودشون رها کنی ،فکر نمیکنم چند سال هم که بگذره کاری کنن
بهتره از یه واسطه که مورد قبول خانواده ی همسرت هم باشن بخواین،حتی شده خواهش کنید که براتون پا پیش بذارن
و قضیه رو یه جوری حلش کنن
عزیزم من برات دعا میکنم هر چی که صلاحته اتفاق بیفته و خوشبخت بشی
تشکرشده 547 در 219 پست
ممنون هانيه جان
حالم خيلي بده امروز رفتم ك با وكيل صحبت كنم مناسفانه نبود و انداختن برا چندروز ديگه
همسرم باز اومده ساري نميدونم از وقتي ما از هم جدا هستيم هروز هروز راه ب اين دوري اينجاست ب بهانه هاي مختلف حالا نامرد وقتي ماباهم مثلا خوب بوديم ٤٠ روز يكبارم به زور ميومد الان با بهونه هاي مختلف اينجاست و دريغ از ي اس ام اس ك حتي من بفهمم ك اومده
با خانواده و دوستاش بيرون ميرنو خوشن
نميدونم چرا ميگه برو مهريتو اجرا بذار اصلا نميفهمم كسي هست در اين مورد اطلاعاتي داشته باشه همسر من هيچي نداره شغل درست حسابي هم نداره جز ي ماشين البته پدر پولداري داره
بنظر شما واسه مهريه اقدام كنم چي ميشه
مثلا ميشه هر هشت ماه يك سكه ؟؟؟؟؟
تشکرشده 672 در 234 پست
سلام عزیزم
ناراحت نباش همه ی این روزا تموم میشه،اونا بالاخره تاوان این کاراشونو میدن
پدر همسر سابق منم همینو میگفت،میگفت اگه مهریه میخواین برید از طریق دادگاه،اخه اگه میخواستن چیزی بدن که حداقل هدایای خودمون که براشون بردیم رو میدادن
اما شرایط ما اجازه نمیداد که بخوایم دو سال وقت بذاریم
اما شما کوتاه نیا ،حتما با وکیل خوب مشورت کن قبل از اینکه هر اقدامی بکنی واسه مهریه
به نظرم چون اونه که طلاق میخواپ پس خودش بره بگه من میخوا طلاق بدم اینجوری راحت تر میشه مهریه رو گرفت
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
با وکیل صحبت کن.
چون این روزها خانمها سریع مهریه اجرا می ذارن و ... دادگاه سخت گیری می کنه و ممکنه حقت ضایع بشه.
اگر خودش اقدام کنه، دیگه نمی تونه حقت را نده.
ضمن این که فکر می کنم اگر بعدا ازدواج کنی اقساط مهریه هم قطع می شه (مطمئن نیستم. ولی گویا برای جلوگیری از ازدواجهای چند باره و مهریه گرفتن های خانمهایی که با این جور اهداف جلو می رن).
اگر سالی یک و نیم سکه بهت بدن، دو سه سال بعد که بخواهی ازدواج کنی کلا هفت هشت تا سکه گرفتی که اونم خرج کارهای دادگاه و وکیل می شه و شاید ارزش مادی نداشته باشه.
حتما در این مورد با وکیل صحبت کن.
شاید بشه از زاههای دیگه اقدام کرد. مثلا این که همسرت مراسم عروسی را برگزار نمی کنه و در مورد وظیفه اش برای نفقه و تهیه منزل در خور شان شما اقدام نمی کنه.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
تشکرشده 547 در 219 پست
مرسي شيدا جان
فردا با وكيل قرار دارم ، پس واسه همينه انقد اصرار داره ك مهر رو اجرا بذارم و من درخاست طلاق بدم اخه يكي از بستگان نزديكشون در شرف جداييه و همه ي راه ها و كارها رو بهش ياد ميده
من روز ب روز افسرده تر ميشم و انگار هرچي ميگذره بدياش از خاطرم ميره و فقط خوبياش يادم ميمونه
اين حس عذاب وجدان منو رها نميكنه داره ديوونم ميكنه
تشکرشده 1,784 در 580 پست
سلام سحر جان.
بدون نظر و مشاوره وکیل کاری نکن.
مطمین باش مشخص شدن تکلیفت خ خ راحت تر از این حالت"تشنگی و سراب" هستش. لااقل دیگه چشم انتظار محبتش نیستی.
این حالتها طبیعی هستند سعی کن هر بار که خوبیهاش جلو چشمت بیاد به بدیهاشم فکر کنی. لحظاتی که تحقیر می شدی. تنها بودی. در ارزوی یک پیامش بودی. اسم همسرت روت بود اما تنها بودی. این ها واقعیتهای تلخی هستند .
این روزهای سخت با همه سختیشون میگذرند . شما سعی کن ارامشتو داشته باشی مخصوصا در جلسات دادگاه . احتمال حرفهای خلاف واقع رو بده . معمولا برخی به دروغ متوسل می شوند. خودت به خودت کمک کن.
برای شما ارزوی خوشبختی دارم
نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
"کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".فریدریش هایلر، نیایش، ص 331
ویرایش توسط مهرااد : سه شنبه 24 شهریور 94 در ساعت 14:01
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)