به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 11 خرداد 03 [ 01:37]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,574
    امتیاز
    45,114
    سطح
    100
    Points: 45,114, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,997

    تشکرشده 6,493 در 1,469 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    362
    Array
    میتونیدتااون اندازه رفت وآمدداشته باشیدکه احترامهاحفظ بشه.وقنی شماازدواج کردی وباخانمت رفتیدسرخونه وزندگیتون دیگه مسایل مربوط به خانوادش زیاددامن گیرزندگیتون نیست...
    درحضورخانمتون خانوادش روسرزنش نکنید...وحتی رفتارهای خانوادش روازچشم خانمتون نبینید....گاهی بهتره چشمتون روروی بعضی کارهاشون ببندید....اگه شما تمایل نداری باخانواده همسرت معاشرت کنی خب نکن..امانه به این معنی که قطع رابطه کنی...درحدی که خانمتون هم راضی باشه وهمچنین احترامهاباقی بمونه....اجازه بدیدخانمتون بعدازازدواج بیشترخودشون پیش خانوادش بره
    درموردخانواده مادری همسرتون هراختلافی که داشته باشن به خودشون مربوط میشه وشمانبایدخامتون ویاخانوادش روبازخواست کنید...
    خب ماهم توی فامیل بایکی دوتاازبستگان نزدیکمون قهریم واختلاف داریم این دلیل نمیشه که حتماما مشکلی داریم!!!

    جدای همه اینها..
    کمی تمرکزتون روازروی خانواده هابردارید...شمامدام ترس ازرفتارخانواده همسرت وترس ازفکرهای خانواده خودت داری....
    بهترنیست به جای این مسایل نه چندان مهم به فکراین روزهای زیبا درکنارهمسرتون باشید...به فکرایجادعشق ومهربانی بیشتربین خودتون باشید....
    شمازیادی به فکرخانوادت هستی!!!بهتون پیشنهادمیکنم الویت زندگیتون روهمسروآرامشش قراربدیدوگرنه بعدادراین خصوص به مشکل میخورید..ازماگفتن بود....
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  2. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    واحد (یکشنبه 26 مرداد 93), بی نهایت (دوشنبه 27 مرداد 93)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    دوست گرامی،

    خانواده شما از کجا متوجه شده اند که خانواده همسرتان قدمی برای خرید جهیزیه بر نمی دارند؟ شما اکنون متاهلید و درست نیست اتفاقات مرتبط با زندگیتان را بقیه بدانند. چه شما بازگو کرده باشید چه همسرتان، باید تجدید نظر کنید در این رفتار بسیار آسیب زا.

    خانواده همسرتون به و ظیفه شون که تربیت یک دختر دسته گل بوده عمل کرده اند و آن را دو دستی به شما تقدیم کرده اند. دیگر چه انتظاری دارید؟! عجب زمانه ای است. اگر می رفتند و همه وسایل را خودشان می خریدند، حتما می آمدید و می گفتید دخالت هایشان خسته ام کرده!!
    راحت تر بگیرید تا بهتان سخت نگذرد. لازم نیست چهل بار بروید برای دو دست بشقاب و لیوان. دسته بندی کنید و یک جا هر دسته بندی را بگیرید. احتمالا با اینگونه خرید، تخفیف های خوبی هم خواهید گرفت.

    انشالله خودتان روزی فرزند دار می شوید ( مخصوصا دختر) و خواهید دانست که یک پدر چقدر دلنگران فرزندش است. هر چند می پذیرم که پرسش از اقوام شما کار درستی نبوده، اما اقوام شما هم می توانستند خیرخواه شما باشند و درست جواب بدهند. می توانستند خیرخواه شما باشند و حرف ها را نقل قول نکنند. می توانستند خیرخواه شما باشند و فقط نقل قول کنند و تیکه نپرانند. که هیچ کدام را نکردند! اما شما اکنون می توانی خیرخواه زندگیت باشی و این شر را در نطفه خفه کنی و می توانی فراموشش کنی و از کاه کوه نسازی و می توانی از این به بعد آنقدر محکم و مردانه، درباره "بدگویی پشت سر خانواده همسرت" برخورد کنی که احدی جرات نکند حرف ناشایستی بزند.

    باز هم تکرار می کنم که :
    رابطه هایی که خانواده همسرتان برقرار می کنند یا نمی کنند، رفت و امدشان، محل زندگی دایی و خاله شان و ... کوچکترین ربطی به شما ندارد. هیچ حقی ندارید که در جریان باشید. پرس و جوی بیش از حد شما هم باعث آزار و دور شدن همسرتان می شود. از ما گفتن بود!

    شاد باشید.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا
    ویرایش توسط آویژه : یکشنبه 26 مرداد 93 در ساعت 16:52

  4. 2 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    paiize (دوشنبه 27 مرداد 93), بی نهایت (دوشنبه 27 مرداد 93)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باز چقدر محکومم کردید
    از قدیم گفتن در دروازه رو میشه بست در دهن مردم رو نه.
    شما نمی تونی آب ریخته شده رو جمع کنی مگر منتظر باشی خشک شه. اونجوری هم آبی برنمی گرده فقط دیگه جلو چشم نیست اذیتت کنه.
    من دنبال بزرگ کردن مشکلات نیستم و اگه کامل تعریفش میکنم واسه اینه که چیزی که از نظر خودم (شایدم از نظر شما نباشه) واقعا غیر قابل تحمله رو تعریف کنم.
    نمی دونم چرا تا این حد شما اسرار بر این دارید که خانواده دختر باید بی خیال باشه، حتی خانم من هم این رو تا حدودی پذیرفته که خانوادش بیش از حالت عادی کنار وایستادن . درسته من پدر نیستم ولی خب پدر که دارم و این پدر من دختر هم داره و دخترشو هم شوهر داده و دیدم که واسه دخترش چه کارا می کرد و n تا دیگه هم رابطه دختر و پدر دیدم و به اصطلاح نخوردم نون گندم اما دیدم دست مردم.
    بازم میگم من دنبال تخریب خانمم نیستم دنبال اینم که فردا روزی با غرور از پدر مادرش حرف بزنه. و من هم باور کنم.
    و این موضوع که خانواده من از کجا متوجه میشن : هیچ کدوم ما آ مار نمی دیم خب وسیله ها رو که می خریم میاریم میزاریم توی طبقه پایین خونه ما و خود این افشا کننده همه چی هست. اتفاقاً پدر مادر من اونجوری نیستن که اگه هم مشکلی باشه بزنن توی سر عروسشون یا من.
    یه ضربه ای هم که من سر این ماجرا خوردم همین بود که کلاً از ابتدا نزاشتم خانوادم توی هیچ کدوم از کارا حتی نظر بدن و بعدش هم که به مرحله جهیزیه رسیدیم و دیدم خانواده همسرم بی خیال بی خیال هستن واقعاً تنهایی رو احساس کردم. نه خانواده اون بودن و خانواده خودمو هم که پاشونو من بریده بودم.
    ما توی این مدت که رفتیم واسه خرید هیچ زوجی رو ندیدیم که تنهایی امده باشن خرید و سر همین بی تجربگیمون هم کلی پول اضافه خرج کردیم و بعضی جاها گرون تر خریدیم و یا جنسی که استفاده عام داره تو خونه رو نخریدیم و....
    مطمئنم اونا اگه از اول در جریان این می بودن که خانواده همسرم کنار وایمیستن حتماً خودشون خیلی بهتر شرایط رو فراهم می کردن و این موضوع که رفت و آمد خانوادگی هیچ ربطی نداره (واقعاً حرف غیر منطقیه)
    بازم ممنون که راهنمایی کردید.
    کلاً تا الان اینجوری نتیجه گرفتم:
    · خدارو به خاطر داشتن یه زن خوب شکر کنم.
    · با خانواده همسرم مدارا کنم.
    · بیشتر به همسرم فکر کنم که زندگی من قراره با اون بگذره و نه با خانواده همسرم.
    · سعی کنم در حد معمول نه زیاد و نه خیلی کم با همسرم به دیدن خانوادش برم.
    · به این که خانوادش چی کار باید می کردن و نکردن هیچ وقت فکر نکنم و فقط به همسرم فکر کنم و تمام تلاشم این باشه که وظیفه خودمو به عنوان شوهر درست انجام بدم. و باعث نشم همسرم از انتخاب من معیوس بشه.
    · تمام تلاشم رو بکنم که کسی اجازه دخالت نداشته باشه(هر چند الانش هم توی خانواده ما کسی این کارو نمی کنه)


    واقعیتش اوایل شاید زیادی تند می رفتم و بعد راهنمایی گرفتن از دوستان این انجمن یه تعداد از اخلاقامو هم اصلاح کردم.

  6. 2 کاربر از پست مفید 012 تشکرکرده اند .

    paiize (دوشنبه 27 مرداد 93), آویژه (دوشنبه 27 مرداد 93)

  7. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    367
    Array
    برام جالبه همسرتون جهیزیشو می یارن منزل شما این نشون میده هم خودش هم خانوادش به شما اعتمادارند.
    اقای محترم هیچ کس کامل نیست شاید خانواده اش ایرادهایی داشته باشند اما اونقدر مهم نیست مهم مدیریت شماست.
    ویرایش توسط بی نهایت : دوشنبه 27 مرداد 93 در ساعت 13:19

  8. 3 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    012 (دوشنبه 27 مرداد 93), paiize (دوشنبه 27 مرداد 93), دختر بیخیال (یکشنبه 20 مهر 93)

  9. #15
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    دوست گرامی،

    برعکس بقیه، من فکر می کنم شما خیلی خوب دارید همسرتون را همراهی می کنید و با ایشون کنار می آیید.
    رفتارهای خانواده اش درست نبوده و هر کس دیگری هم بود ناراحت می شد.
    این که توی مراسم رسمی از مهمانها علنا راجع به مسائل مالی تحقیق کنند. اولا تحقیق مال قبل از عقده، نه وقتی همه چیز تمام شده،
    بعد هم توی مراسم و به اون شکل؟

    برعکس خانم آویژه که می گن ایراد از اقوام شماست، نه پدر زنتون،
    من فکر می کنم شما نمی تونید از همه فامیل توقع داشته باشید مطابق اصول اخلاقی شما رفتار کنند.
    اما از پدر زنتون می تونید انتظار داشته باشید آبروی دخترش و شما براش مهم باشه.
    اگر ایرادی وارد باشه، اول به پدر زن شماست که این حرفها را زده، بعد به فامیل که نقل قول کرده یا ...

    این که حساس هستید به روابطشون با اقوامشون هم درسته. شما با یک خانواده وصلت کردید.
    نمی شه بگید هیچی به من ربطی نداره. اگر روابط درستی با اقوامشون ندارند، نشانه مشکل تو اون خانواده است.
    اما مساله اینجاست که شما باید اینها را قبل از عقد بررسی می کردید. الان دنبال کردنش فایده ای نداره.
    باید بپذیرید که با یک خانواده مشکل دار وصلت کردید.

    اما
    اگر همسرتون دختر خوب و فهمیده ای هست، بهتره شما هم سعی کنید این موارد را نادیده بگیرید.
    اون تصور و انتظاری که از خانواده ی همسر، قبل از ازدواج توی ذهنتون داشتید تغییر بدید و با شرایط کنونی کنار بیایید.
    شما دوست دارید به گفته ی خودتون، خانواده ی همسرتون مایه ی غرور و افتخار دخترشون باشند، اما نیستند.
    باید این را به عنوان ضعف زندگیتون بپذیرید و باهاش کنار بیایید. اونها را نمی تونید تغییر بدید.

    در مورد جهیزیه شما خودتون دارید هزینه اش را می دید، درسته؟
    چون من برداشتم این بود، اما با کامنت خانم بی نهایت فکر کردم برداشت اشتباه کردم.

    بیشتر از این بهش فکر نکنید و سعی کنید با موضوع کنار بیایید.
    ریشه ی مشکلات این چنینی در یک خانواده، عمیق تر از اون هست که شما بخواهید اصلاحش کنید.

    همین که همسرتون را دوست دارید و دختر مورد نظر شماست و از انتخابش راضی هستید جای شکر بسیار داره.
    هسمرتون هم باید خوشحال باشه که با فرد فهمیده ای مثل شما ازدواج کرده.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : دوشنبه 27 مرداد 93 در ساعت 13:33

  10. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    paiize (دوشنبه 27 مرداد 93), آویژه (سه شنبه 28 مرداد 93), بی نهایت (دوشنبه 27 مرداد 93)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مهر 93 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-23
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    200
    سطح
    3
    Points: 200, Level: 3
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 8 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعاً بعد این همه نظر یه نفر بود که دقیقاً درد منو کامل متوجه بشه.
    هر چند من هم تصمیمم رو همون طور که گفتم، گرفتم و الان دارم سعیم رو می کنم که با این قضیه کنار بیام.
    (البته بی انصافی نباشه هزینه جهیزیه رو من نمی دم اون رو خود خانومم میده)
    و قبلش هم گفته بودم مشکل من با قسمت مالی قضیه نیست بحثم سر همراهی و محبت و...
    هر چند من بازم میگم خانومم رو خیلی دوست دارم و الانش هم میگم برام مهم نیست که مثلاً پدر بزرگش و... سر مراسم عروسی ما نیاد اتفاق خاصی نمی افته و دید من نسبت به خانومم عوض نمی شه همون طور که سر مراسم عقد نبودن اتفاقی نیفتاد اما خب دلیلشو دونستن مهمه چون اگه دلیلشو ندونی بدترین فکرو می کنی شاید اصلاً مشکل از طرف مقابل بوده باشه و...
    همون طور که شیدا خانم متوجه منظورم شدن ، منظور من از این که دنبال این قضیه هستم اینه که خانمم هیچ وقت احساس نکنه که با توجه به این مسائل نباید با غرور از پدر مادرش یاد کنه.
    بازم میگم دنبال مدیریت بهتر مسئله ام.
    البته این رو هم باید متاسفانه بپذیرم که اون خانواده ای که من انتظارشو داشتم نیستن پس نبایست انتظاراتم اون مدلی باشه و فقط باید کنار بیام البته به خاطر داشتن خانم خوب خدارو شکر می کنم چون اگه چنین نقطه قوتی نداشتم واقعاً کنار امدن باهاش غیر ممکن بود و یه مسئله ای هم که هست توی یه شهر زندگی نمی کنیم که مجبور باشیم زیادی با هم باشیم و مزیتش به همون دوری و دوستیه
    راستی در جواب بی نهایت هم باید بگم که
    این که گفتن بهتون اعتماد و اطمینان دارن جهیزیه رو میارن اونجا (این یه حرف خیلی نادرستیه) دوست عزیز خب دارن اجناس رو دست غریبه میسپرن که شما اینقدر با تعجب این جمله رو گفتید یعنی اجناسشون مگه از دخترشون پر ارزشتره. وقتی اونقدی اعتماد بوده که به ازدواج دخترشون و من رضایت دادن خب لوازم خانه که دیگه اعتماد نمی خواد.
    در هر صورت از این که راهنمایی می کنید از همتون ممنونم و بازم اگه فکر می کنید که واسه مدیریت این موضوع میشه کار بهتراز اینی کرد ممنون میشم راهنماییم کنید.

  12. 2 کاربر از پست مفید 012 تشکرکرده اند .

    paiize (دوشنبه 27 مرداد 93), شیدا. (پنجشنبه 30 مرداد 93)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.