می بخشید که شکیبایی ندارم،اما باید در ادامه سخنم این موضوع را یاداوری نمایم که:
یکم.تعاملات و ارتباطات ما با دیگران جزئی از زندگی است و من چیزی جز این را باور ندارم.من منظورم اهدافی خیالی و دور از دسترس است که می توانند از جنس ایدئولوژیکی نیز باشند و همینهاست که جوانان را از نفس زیستن باز می دارد و گونه ای زندگی *برده وار* را بر آنان به طور ناخوداگاه تحمیل می کند.
دوم.کمک،ایثار،مهربانی،فدا اری،جان فشانی و رفتارهایی این چنین،تنها و تنها برای لذت بردن است و این چنانکه شاید بدانید نه از جنس لذایذی چون: شهوترانی یا مال اندوزی،که واکنشی است کاملاً خوداگاه در برابر کنشهای عقیدتی یا احساسی.