به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 67
  1. #11
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانوم روناک محمدی کمپ محلی است که زنگ میزنید که بیاید ببریدش اون ها هم مییان و همسر شما رو به کمپ می برن
    اگر واقعا کمپ تیم قوی درمانی داشته باشه ترک می کنند
    به شرطی که بلد باشن مشکلش دقیقا چیه و درمانش رو بلد باشن

    خانوم محمدی علم روانشناسی طوری هست که شما لازم نیست همان موقع بهش عمل کنید بلکه با مداومت بر گوش دادن به حرف دکتر در نا خود اگاه شما این کلام ها می نشیند و بعد از مدتی تغییر رفتار می دهید
    یه جورایی فکر می کنید معجزه اتفاق افتاده ولی این ضمیر نا خود اگاه شماست چون حرف با منطق دکتر زده است و برای شخص حد اقل برای خودش ثابت شده است نا خود اگاه اونو قبول میکنه و در صدد رفعش و رفتار سالم بر می اید

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام به همگی مدتی طولانی نبودم و نشد از اوضاع اطلاعاتی بدم
    من از ۵فروردین اومدم خونه پدرم اونم مجبور شدم همسرم زده بود به سیم آخر و مصرفش زیاد شده بود و همش فکر جمع کردن مدرک از من بود مثلا میگفت تو با مادرت سوار شاسی بلند سفید شدی یا من پرینت حسابت رو دارم تو پول دادی به دعا نویس و مادرت میبرتت پیش دعا نویسا که زندگیت رو خراب کنه یا میگفت خواهرت که دوبار طلاق گرفته دوست پسر داره هم خودش هم دخترش ،برادرت و پدرت مواد میزنن و......که اکثرشون دروغ بودن و توهمات خودشه خیلی سعی کردم قانعش کنم و قسم توردم چنین چیزی نیست خیلی مشکل و بحث داشتیم درسته من مهارتم پایینه تو زندگی مشترک و بچگی دارم اما معایب اون و عیوبش بیشترن مال من قابل درست شدنن
    خلاصه اینکه روز دوم عید تو رو پدرم وایساد و شکایت منو بهش میکرد و شروع کرد حرف زدن که اره مت واسه خودم هیجی نمیخرم واسه این میخرم بیکار هم بود دوتا ربع سکه هامو برداشت برد عروخت بعدشم به من گفت یدونشون رو فروختم بعد که اومدم قهر فهمیدم دکترو فروخته میگم پولشونو چکار کردی میگه خرج شدن نوشتمشون،اومدم خونه پدرم و همش تهدید میکرد برنگردی به پدرت از اولین روز آشناییمون و دوستیمون و اولین همخوابیمون ومادرت و کاراش و دروغاش و.....میگم بابام هم که یه ادم فکر مریض بدتر از شوهرمه و زود تحت تاثیر قرارمیگیره الان خونه پدرم هستم مشاوره رفتیم دوجلسه یه جلسش رو من پرداخت کردم یه جلسه شوهرم که بعدشم گفت ندارم هزینه کنم اگه داری و پرداخت میکنی میام باهات و دیگه ادامه ندادیم مشاوره هم قرار شد بفرستتش پیش متخصص و روانپزشک و کلینیک ترک اعتیاد خصوصی واسه ترک که شوهرم گفت باشه میرم ولی اول زنم برگرده و بیاد پیشم تا برم جلو مشاور گریه و التماس که بگید برگرده پیش مشاور هم همون چرت و پرتارو گفت که مشاور بهش توجه نکرد ولی گفت همونقدر که همسرت مقصر شما هم مقصری ولی سهم اون بیشتره و میدونم معایب زیادی داره ولی اگه بخواد درست میشه شما کنارش باش و .....منم گفتم باشه کنارش میمونم کمکش میکنم ولی باهاش زیر یه سقف نمیرم و همین که خونه پدرمم همراهیش میکنم و کمکشم و مدام باهاشم تو جلسات ترکش و خوب شدنش که شوهرم گفت نه باید بیاد خونه من تنهایی دیوونه شدم دلتنگی داره بهم فشار میاره پوکیدم بگید برگرده منم هرچی بوده فراموش میکنم و از نو شروع میکنیم
    دیشبم شروع کرد تهدید کردن که قبل اینکه با پدرت حرف بزنم و خیلی چیزارو بفهمه بیا برگردیم و زنگ بزن بیام دنبالت بشینیم سر زندگیمون و گذشته رو فراموش کنیم و منم دیگه هیچی نمیگم و به بابات هم میگم عصبی بودم یچیزی گفتم و هیچی نیست
    مامانم حالش بد شد خیلی ناراحتم از اینهمه تنش ها ازطرفی مامانم و داداش بزرگم و خواهرام میگن برنگرد و بمون بزار هر چی میخواد بشه از هیچی نترس ولی بابام یه ادم روانیه و یه ادم مریض فگری بدتر شوهرمه نگران شرایط بعدش و حال و هوا و جو خونم و مادرم
    بنظرتون چکار کنم؟؟توروخدا کمکم کنید
    دلم نمیخواد برگردم بااینهمه توهینایی که بخودم و خانوادم کرد و تهمت دختر نبودن بهم زد و .....نمیتونم ببخشمش دیگه هر چند هنوز قلبن میخامش و دلم میخواست درست بشه همه چی و برگردم اما دیگه بسه هر چی صبه صدای قلبم گوش کردم للان نگرانیم اینه بابام خام حرفاش بشه چون بابتم ادم بسته و خشکیه فک کنم تو تاپیک های قبلی هم گفتم ولی خواهرم میگه فوقش اینه میای پیش من میمونی و ولشون میکنی ولی با یه ادم اشتباه ادامه نده
    میشه راهنماییم کنید و کمکم کنید لطفااااا تو شرایط سخت وبدی هستم هر شبم شده گریه شوهرم تا امید میدا کرد برمیگردم خوب بود باهاپ همین که گفتم شرایطم ایمه و کوتاه نمیام بازم شروع کرد تهدید کردن بهش گفتم برو سر کار برج۲خونه رو جابجا کن گفت مول ندارم گفتم میریم تو خونه ای که با مادرت شریکی خریدی مستاجر که رفت بریم اونجا راضیم و میام اعتیادتم خوب بشه ومطمئن بشم خوبی و پاکی میام مشاوره هپ بش گفت شما الان چه تضمینی به خانمت میدی برگرده و تو خوب بشی ولی حتی زیر بار نمیره که اعتیاد داره و میگه من از برج ۸پاکم کل عید تو خونه حبس بودم و همش بحث و دعوا داشتیم وهی تهدید میکرد که دهنمو باز میکنپ و بسه هر چی سکوت کردم و به پدرت و برادرات میگم ،همین چرت و پرتارو میخواد بگه.حتی نمیذاشت با خانوادم جایی برم خودشم نمیبردم چندروزه عید همش تو خونه بودم و بس چجور برگردم تو اون اسارت هی میگه عوض میشم و خوب میشم و.....
    راهنماییم کنید

  3. کاربر روبرو از پست مفید روناک محمدی تشکرکرده است .

    sia518 (دوشنبه 03 اردیبهشت 97)

  4. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام

    بهیچ عنوان برنگرین، شما آینده ای با ایشان نخواهید داشت و حتی فرزندی سالمی هم به لحاظ جسمی و روانی نخواهید داشت.

    تهدید سنگر آخره و کسی که تهدید میکنه دیگر چیزی نیست که دست بدامانش بشه.



    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد



  5. 2 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    sia518 (دوشنبه 03 اردیبهشت 97), نیکیا (دوشنبه 03 اردیبهشت 97)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 خرداد 01 [ 02:25]
    تاریخ عضویت
    1396-9-29
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    5,314
    سطح
    46
    Points: 5,314, Level: 46
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 144 در 79 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نهایتش اینه که همون کاری رو می کنید که خواهرتون گفت. بعد هم کار پیدا می کنید. شما خیلی جوون هستید. فرصت برای ساختن آینده دارید. به خدا توکل کنید و از تهدید بی پایه یه معتاد نترسید.

  7. کاربر روبرو از پست مفید Parastou تشکرکرده است .

    نیکیا (چهارشنبه 05 اردیبهشت 97)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام
    من تصمیمم رو گرفتم واقعا و میخوام جدا بشم اما حامیم فقط مادرم و خواهرامن حتی پول وکیل ندارم پرداخت کنم پدرمم حمایت نمیکنه و میگه من از این شهر میرم دودختر طلاقی دارم ابرو ندارم و .....به همه چیز من گیر میده مامانمو مدام با کارا و زورگویی و خودخواهیش ازار میده و مدام مصرف داره و تو حونه میکشه جلو ماهم مهم نیست دید ماها چه ضربه ای از اعتیادش خوردیم دید شوهر من سر کوفتش رو بهم میزنه ولی باز کار خودشو میکنه خیلی تحت فشارم دوستان یجوری بهم قوت قلب بدین مطلب بزارید بخونم دارم دیوونه میشم هر روز با مامانم دعوا سر هر چیزی غرررر یه ادم بددل.عصبی.بددهن.بی منطق.خسیس و....هست هر جا هم میرم دنبال کار گیر میدن که الان نه و نباید بری فعلا ولی من باز میرم دنبالش و پیگیرشم و خیلی جاها فرم پر کردم....
    ولی واقعا خیلی افسرده شدم و حالم بد نمیدونم چکار کنم اوضاعم روبراه بشه

  9. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام
    برای جدا شدن لزوما وکیل نیاز ندارید
    خودتون برید دادخواست بدین و اگر شوهرتون سابقه ی کمپ و این جور چیزها داشته باشه مسیر براتون راحت تر میشه
    روناک جان من تقریبا تاپیک هات رو دنبال میکنم
    من خودم آدم قوی نیستم قصد نصیحت هم ندارم
    اما شما اگر میخای جدا بشی باید خیلی خیلی قوی باشی
    یکبار اشتباه کردی نتیجشو دیدی
    خواهرت از اشتباه اولش درس نگرفت دوباره ازدواج کرد الان بازم راضی نیست و میگه شوهر معتاد داشتن بهتر از زندگی خواهرته!!
    باید انقدر قوی باشی که بعد جدایی دوباره اشتباه نکنی...

  10. 3 کاربر از پست مفید نیکیا تشکرکرده اند .

    sahar.66 (چهارشنبه 05 اردیبهشت 97), sia518 (چهارشنبه 05 اردیبهشت 97), tavalode arezoo (جمعه 07 اردیبهشت 97)

  11. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array

    من یه مادری رو میشناختم که شوهرش رهاش کرده بود.. بدون خرجی و امکانات. سه تا دختر داشت. که با کارگری خونه مردم و کارای نیمه وقت زندگی میکردن.

    دختر اول و سومش شوهر کردن چون میگفتن ما بدبختیم و بهتر از این گیرمون نمیاد. از همون فامیلای دومادها یکی رو آوردن دومی رو هم بگیره و ببره.

    دومی گفت من زیبام، من آدمم، من زحمت کشیدم، من دیپلم دارم شوهری نمیکنم که نمیخوامش. حالا پسره خیلی وضع خوبیم داشت و سالم.

    خلاصه مادرش گفت تو این خونه نمون من ندارم خرجتو بدم. دختره گفت دست و پام نشکسته ... رفت پیش پدرش و زندگیشو از مادره جدا کرد.
    یکسال بعد خیلی اتفاقی با یه آقای دکتر ازدواج کرد و الان یه پسر داره . خونوادش انقدر متعجبن که حد نداره.

    تو هم میتونی سالی ده هزار بار شوهرتو ترک بدی و اون دروغ بگه و تهمت و دعوا و فلان.
    ممیتونی با همین لیسانس نه خیاطی، نه گلدوزی، نه آشپزی زندگی کنی و یه شوهر بهتر و آینده ی درخشان داشته باشی.

    همه ی مردها اعتیاد یا فساد اخلاقی ندارن. یکی میبینی سر یه مشکل متارکه کرده ولی آدمه و با شخصیت دنبال یه خانم خوب و خونه داره.












    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد



  12. 2 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    sia518 (چهارشنبه 05 اردیبهشت 97), صبا_2009 (چهارشنبه 05 اردیبهشت 97)

  13. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام نیکیا جان اون اقای وکیل که تو تاپیک قبلیم گفتم از من خوشش میاد و مجرد اون از دختر عموم شنیده من اومدم قهر ولی روم نبود و نمیخواستم برم سراغش امروز صبح زنگ زد انگار خدا خودش میخواد کمکم کنه گفت من کارتون رو انجام میدم هیچ هزینه ای لازم نیست پرداخت کنید ولی اگه قراره برگردید من هزینه نکنم و در حد تکبیه هسمرتونه بگید بدونم اگر هم واقعا قصدتون جداییه من طلاق غیابیتون رو توی ۶الی۷ماه میگیرم و کارتون رو سریع انجام میدم نگران نباشید هزینه ای هم لازم میست پرداخت کنید (شرایط خانوادمو و اینکه پدرم حمایت نمیکنه و....کاملا میدونه )همکار دختر عمومه و از باراول که اومدم قهر منو میشناسه و در جریان زندگیم بوده و هست
    از این بابت اوکی شد پدرمم که بی غیرت اصلا واسش مهههم نیست و نمیپرسه از کجا و چجوری باز خداروشکر این ادم توقعی از من نداره در قبالش و هیچی نمیخواد وگرنه باید چکار میکردم تو دادگاه ها میدویدم
    سحر حان این حرفارو که میزنی خیلی امیدوار میشم من همش میگم با شرایط خانوادگیم کسی شاید منو قبول نکنه و نخواد بااینکه خودمم ظاهری چیزی کم ندارم .از طرفی شدایط خونه پدرم خیلی بد و نابسامانه و شلوغه از ۸صبح با سر صدا بیدار میشم یا دعوای پدر مادرم یا صدا نوه هاشونه تو سرم هرروز با سر درد پا میشم ،عصبی شدم ،جایی هم اجازه نمیدن برم بمونم و خیلی محدودم پیکنن و اذیتم واقعا ولی دارم تحمل میکنم به امید روزهای بهتر و اینده روشن تر باخودم میگم اگه با اون مرد بمونم تا همیشه زندگیم همونه و تغییر نمیکنه ولی اینجا جدا بشم امیدی دارم نمیدونم
    بقول نیکیا جون باید خیلی محکم و قوی باشم که متاسفانه شخصیت ضعیفی دارم ولی دارم از طریق کانال و مطالب روانشناسی رو خودم کار میکنم
    فکر برگشت هم خیلی بسرم میزنه چون بهم فشار میارن اما ترجیح میدم تو خلوتم گریه کنم تا برگردم همسرمم مدام التماس و اصرار و پیغام که برگرد
    کاش شرایط منم هرروز بهتر بشه و اوکی بشه واقعا برتم دعا کنید شرایط سختی دارم خیلی سخت
    مدام با خانوادم بخث دارم دیگه خسته شدم از اینکه چرا تو سن کم باید روزام اینجور سپری بشه و یروز خوش نبینم

  14. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط روناک محمدی نمایش پست ها
    سحر حان این حرفارو که میزنی خیلی امیدوار میشم من همش میگم با شرایط خانوادگیم کسی شاید منو قبول نکنه و نخواد بااینکه خودمم ظاهری چیزی کم ندارم .از طرفی شدایط خونه پدرم خیلی بد و نابسامانه و شلوغه از ۸صبح با سر صدا بیدار میشم یا دعوای پدر مادرم یا صدا نوه هاشونه تو سرم هرروز با سر درد پا میشم ،عصبی شدم .
    ایی هم اجازه نمیدن برم بمونم و خیلی محدودم پیکنن و اذیتم واقعا ولی دارم تحمل میکنم به امید روزهای بهتر و اینده روشن تر باخودم میگم اگه با اون مرد بمونم تا همیشه زندگیم همونه و تغییر نمیکنه ولی اینجا جدا بشم امیدی دارم نمیدونم
    بقول نیکیا جون باید خیلی محکم و قوی باشم که متاسفانه شخصیت ضعیفی دارم ولی دارم از طریق کانال و مطالب روانشناسی رو خودم کار میکنم
    فکر برگشت هم خیلی بسرم میزنه چون بهم فشار میارن اما ترجیح میدم تو خلوتم گریه کنم تا برگردم همسرمم مدام التماس و اصرار و پیغام که برگرد
    کاش شرایط منم هرروز بهتر بشه و اوکی بشه واقعا برتم دعا کنید شرایط سختی دارم خیلی سخت
    مدام با خانوادم بخث دارم دیگه خسته شدم از اینکه چرا تو سن کم باید روزام اینجور سپری بشه و یروز خوش نبینم
    عزیزم والا منم صبح خیلی بخوام بخوام همون هشت بیدارم .. چند ساله.
    تازه گاهی مادرم صدام میزنه بیدار شو ظهره، آخه خودش نماز صبح بیدار میشه دیگه نمیخوابه.
    این برای شادابی و برای بدنت خیلی خوبه.

    گفتی محدود... تا محدودیت رو چی ببینی اتفاقا الان شرایطی داری که بیرون رفتن زیاد یا برگشتن مناسبت نیست تا وقتی کشتی زندگیت تو این طوفان آروم بگیره.
    بچشم اذیت نگاه نکن.

    این روزا تو هم مثل همسرت درد میکشی ... اون از اعتیادش و تو از وابستگیت

    بعد این درد اون باز مسکن به خودش میرسونه اما تو دیگه حسش نمیکنی و نیازی به مسکن نداری.
    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد


    ویرایش توسط sahar.66 : پنجشنبه 06 اردیبهشت 97 در ساعت 00:10

  15. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    نیکیا (پنجشنبه 06 اردیبهشت 97)

  16. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 خرداد 01 [ 02:25]
    تاریخ عضویت
    1396-9-29
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    5,314
    سطح
    46
    Points: 5,314, Level: 46
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 144 در 79 پست

    Rep Power
    28
    Array
    روناک عزیز، شما الان تو موقعیت حساس و سختی قرار داری. قبلا هم تا اینجای کار پیش اومدی اما ادامه ندادی و برگشتی به اون زندگی اشتباه. این طوری نمی شه. آدم باید یا این طرفی باشه یا اون طرفی. تو بهتر از همه ی ما می دونی آخر و عاقبت سوختن به پای یه معتاد چیه؟ ضمن این که شوهر شما سنتی مصرف نمی کنه!



    طلاق مرحله ی آسونی نیست. صد بار دیگه هم که بری و دوباره برگردی پیش خانوادت باز آسون نمی شه. اطرافیانت هم الان تحت فشارن و خوب یه سری عقاید غلط مثل نگرانی از حرف مردم روشون تاثیر می ذاره متاسفانه. اما به قول قدیمیا دندون خراب رو باید کند و انداخت دور. لیاقتت خیلی بالاتر از چیزیه که تصورش رو بکنی. ازدواج فقط به شرطی خوبه که برای آدم آرامش داشته باشه. ازدواجی که نه تنها بهت آرامش نده بلکه روحت رو هم به نابودی بکشه همون بهتر که اصلا نباشه. کی گفته همه چیز تو همسر داشتن خلاصه می شه؟




    اما اون آقای وکیل یا هر کس دیگه ای... خوب من اصلا قضاوتی نمی کنم. فقط بهت هشدار می دم که الان تمام تمرکزت روی بستن پرونده زندگی مشترکت باشه. هرگز به هیچ کس اجازه نده از نقطه ضعفت که احساس بی پناهیه سوءاستفاده کنه. یادت باشه تنها پناه همه مون فقط خداست.

  17. 3 کاربر از پست مفید Parastou تشکرکرده اند .

    mercedes62 (پنجشنبه 06 اردیبهشت 97), نیکیا (پنجشنبه 06 اردیبهشت 97), بهاره جون (پنجشنبه 06 اردیبهشت 97)


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: جمعه 21 شهریور 93, 11:37
  2. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 04 مرداد 93, 13:42
  3. چطور بدون قهر کردن، اعتراضم را به همسرم اعلام کنم؟
    توسط هستی در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: جمعه 23 دی 90, 00:08
  4. اعتراف به خیانت
    توسط dorsa65 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 48
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 مرداد 90, 11:43
  5. اعتراض به قوانین تالار
    توسط ashnayedirooz در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 دی 89, 12:59

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.