لیلا جون، اقلیمای عزیز و پریمای مهربون
مرسی که بهم سر میزنین
به خدا دلم میخواد مثل سابق بیام اینجا و بنویسم، راهنمائیم کنین ، قبلا سرعت بیشتری تو حل مسائلم داشتم
ولی یه جورایی دلزده شدم، میترسم بیام بنویسم و دوباره تاپیکمو ببندن
دیدین جناب مدیر اومد بهم گفت یه چیزایی رو توضیح بدم، بعد از دو هفته؟ بعد بخاطر اینکه توضیح ندادم تاپیکمو بست، اما اینجا رو که راه انداختم، و تو پست اولم جوابها رو نوشتم، نمیاد یه سر بزنه
ول کنین
لیلا جون
اتفاقهای خیلی بدی افتاد، جر و بحث سخت با مطرح شدن چیزهایی که برای هردومون دلسرد کننده بود
من همه چیزو گفتم، حتی موضوع شماره اون عوضی که با شوهرم در تماسه، و اونم یه چیزایی گفت که برای داغون کردن یه زندگی، کافی بود
کار به جایی رسید که من ساعت 8شب از خونه زدم بیرون
بخوام بگم خیلی طولانیه، حالا شاید سر فرصت بشینم همه رو بنویسم و بزارم
دلم میخواست راهنمائیم کنین
ولی همینکه میبینم با وجود پست نزدن من میاین و سراغمو میگیرین خیلی دلگرم میشم و احساس میکنم دوستانی دارم که همیشه میتونم بهشون تکیه کنم
اقلیما جون
مرسی عزیزم، اگه تو نبودی که تا حالا فنا شده بودم
پریماه جان
مرسی، خوب بود
تا دم تالار که یه جورایی قهر بودیم، ولی خواستیم بریم تو، دستمو گرفت و بهم گفت : سعی کن بهت خوش بگذره
شب خوبی بود، کم کم حالتهاش عوض شد
و دیشب ، مهمون هم داشتیم، و همه چیز مثل سابق شده، فعلا که اوضاع خوبه
نمیدونم مسائلی که پیش اومد شده آتیش زیر خاکستر یا باعث شده اوضاع بهتر بشه، واقعا نمیدونم
راستی موهام خیلی خوشگل شد، شوهرمم خیلی خوشش اومد، همه تعریف میکردن
مرسی که پرسیدی
علاقه مندی ها (Bookmarks)