سلام ممنون از دوستان که برای من نوشتید.
اقای باغبان ممنونم از مطالبی که برایم نوشتید و لینکهایی که گذاشتید. همه را دارم نگاه میکنم.
ولی مطلبی که درباره قربانی بودن گفته بودید خیلی مفید بود.
خیلی احساس قربانی بودن میکردم حس میکردم بخاطر خانوادم و فرزندم مجبورم تو این وضعیت باشم و در واقع قربانی شدم. همین حس باعث شده بود از همه متنفر بشم حتی از فرزند خودم. سعی کردم بیشتر در این مورد مطالعه کنم و خیلی تاثیر داشت در اینکه به یک ارامشی برسم.
اقای باغبان همسر من نمیخواد که ما جدا بشیم میخواد که زندگی کنیم ولی به روش خودش و با سیاست خودش
سون جان ممنون که برام نوشتید توی صحبتهاتون یک ارامش خاصی هست که ادم را اروم میکنه. اوایل ازدواجمون من شاغل بودم یک مدتی حجم کار خیلی زیاد شده بود مجبور بودم تا ساعت 9 یا 10 شب کارگاه بمونم. البته دستمزد خوبی هم میدادند و تقریبا میارزید. ولی همسرم مخالف بود بعد از اینکه باردار شدم همسرم تمام مدت بارداری من از صبح میرفت سر کار تا ساعت 10 شب و میگفت دارم تلافی کار تو را میکنم. یعنی نه ماه تموم من تو خونه تنها بودم بخاطر تلافی این اقا.
سون جان مطالبی که نوشتید درستند. اوایل که خونه را ترک کرده بودم با خدا خیلی رابطه نزدیکی داشتم. هر شب با خدا صحبت میکردم میگفتم خدایا پشتم را ول نکنی تنهام نزاری. ولی کم کم که مشکلاتم زیاد شد تقریبا از خدا ناامید شدم حس کردم ارتباط گرفتنم بی فایدست.
سون جان الان بحث من طلاق گرفتن یا نگرفتنم نیست بحث اینجاست که میدونم اینجور برگشتن تبعات بدی داری که همین الان هم داره کم کم خودش را نشون میده. من همسرم را میشناسم میدونم هیچ کدوم از مسائلی که تو این مدت بوجود امده را فراموش نمیکنه و حتما تلافیشون را سرم در میاره.
ممنون سحر جان. شما درست میگید واقعا پاراگراف به پاراگراف جملاتی که نوشتید درسته. البته من الان اصلا از لحاظ مالی در شرایطی نیستم که به مشاور مراجعه کنم. ولی حتما در اینده این کار را میکنم. سحر جان میشه لطفا جمله زیر را بیشتر توضیح بدید.
((در واقع وقتی آرامش دارین که قرار نباشه و مجبور نشین تغییر خاصی ایجاد کنین،))
ممنونم فرشته جان.مشکلات ما از همون اوایل بارداری شروع شد و فکر میکنم خیلی ربطی به دوران بارداری و توجه من به ایشون نداشت. اتفاقا من اون زمان یه حالت مهرطلبی داشتم و یه جورایی مهر و محبت زیادی هم بهش داشتم که احتمالا به همین دلیل از چشمش افتادم ولی دلیل اصلی همون چند ماهی بود که تا ده شب کارگاه میموندم و همسرم بارها گفته بود که راضی نیست اما من بازم ادامه دادم . انگار رابطه ما بتدریج در همون چند ماه شروع به خراب شدن کرد. حتی خیانتهاشم از همون زمان شروع شد. و کم.کم تو دوران بارداری خودش را نشون داد.
ممنون پاییزه جان. عزیزم نمیتونم بگم همسرم را دوست ندارم ولی علاقه خاصی هم بهش ندارم. از یک زمانی به بعد برای اینکه کارهاش ازارم نده خودم را وادار کردم که دیگه دوستش نداشته باشم.
در مورد مشاوره هم اصلا اعتقادی نداره فقط یکبار رفتیم که بعدش گفت من دیگه هرگز مشاوره نمیام.
از لحاظ حقوقی همه چیز را میدونم و انجام دادم پاییزه جان از نفقه و مهریه و اجرت المثل و حضانت فرزند همه را دنبال کردم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)