والا من همانطور که گفتم بعصی وقتا حس تنهایی میاد سر اغم، خصوصا شبا قبل خواب، سرمو که روی بالش میذارم، قشنگ حس میکنم تنهای تنهام. این تنهایی یه حسه و خیلی سخته برام که توصیفش کنم، بیشتر منظورم احساس تنهایی است.
با وجود اینکه برادرام و مخصوصا خواهرم شدیدا حامی هستن، هر روز (اگه خونه باشم البته!) باهاشون حرف میزنم، قشنگ بهشون میگم چه نقاط ضعفی دارم! (لذت میبرم از لین کار! چون توی محیط بیرون مجبورم همش نقاط مثبتم رو داد بکشم!). ولی با این وجود اون احساس تنهایی بازم هست، یه حسیه که با ازدواج اینام فک نکنم برطرف بشه. ولی یه چندسالی هست که دیگه با این حس کنار اومدم، خوشم باهاش. مثه شمام تنهایی میرم کوه و اتفاقا کوه جایی هست که قشنگ حس میکنی توی این دنیا تنها هستی.
قبلنا حس بدی داشتم به حس تنهایی! ولی الان اکی هستم باهاش، قبولم دارم که یه مقدار دپرس کننده هم هست، ولی پذیرفتمش...
خیلی میتونم در مورد تنهاییم حرف بزنم، خیلی ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)