به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 13 از 16 نخستنخست ... 345678910111213141516 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 121 تا 130 , از مجموع 156
  1. #121
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درخواست یک پسر از دوست دخترش: کلیه ات را بفروش و پولش را به من بده تا فیلمت را دراینترنت منتشرنکنم

    روزنامه خراسان نوشت: پسر شیادی پس از برقراری رابطه دوستی خیابانی با دختران طعمه های خود را مورد آزار و اذیت قرار می داد و از این عمل خود مخفیانه فیلم تهیه می کرد و از آن ها با تهدید به انتشار فیلم مبالغی را اخاذی می کرد که با شکایت یکی از طعمه های خود شناسایی شد.
    دختر جوان با مراجعه به پلیس فتا اعلام داشت که از سوی جوانی اغفال شده است و پسر شیاد با تهدید به انتشار فیلم وی درخواست دو میلیون تومان پول را کرده که دختر اعلام کرده است توان پرداخت این مبلغ را ندارد که دوست پسر وی با بی شرمی تمام اعلام کرده است به من ربطی ندارد کلیه ات را بفروش و پول به من بده و گرنه فیلم تو را در اینترنت پخش خواهم کرد و وقتی متهم اقدام به قراردادن یکی از این فیلم ها در فضای مجازی می کند مأموران پلیس فتا بلافاصله پس از در جریان قرار دادن قاضی رضازاده (قاضی ویژه جرایم رایانه ای) دستورات قضایی لازم برای دستگیری متهم را کسب می کنند.
    مأموران به دختر می گویند دوباره با جوان شیاد تماس بگیرد و بگوید ۴۰۰ هزار تومان برای تو آماده کرده ام و قرار صوری در یکی از پارک های شهر مشهد بگذارد. مأموران پلیس فتا موفق شدند متهم را در زمان حضور در محل قرار غافلگیر و دستگیر کنند. پرونده پس از انتقال به شعبه مبارزه با جرایم رایانه ای توسط قاضی پرونده رسیدگی شد. در ادامه مأموران با کسب دستور قضایی، سیستم رایانه متهم را مورد بازرسی قرار دادند که از آن چهار فیلم مشابه کشف شد.

    با اجازه بانو فرشته مهربان فکر کنم خبرش لازم بود توی این تایپیک گذاشته بشه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  2. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 12 خرداد 93), salehe92 (دوشنبه 12 خرداد 93), فرهنگ 27 (شنبه 10 خرداد 93), فرشته مهربان (شنبه 11 مهر 94), شهراز (چهارشنبه 07 خرداد 93)

  3. #122
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array
    سلام من واقعانیازبه راهنمایی دارم.

    من 4سال با یه آقا دوست بودم و اول من خیلی دوسش داشتم ولی خانواده من شدید

    مخالف بودم ما با هرکسی که فکر کنید صحبت کردیم تا خانواده من رو متقاعد کنن ولی نشد

    من واین آقا با هم محرم شدیم و متاسفانه متاسفانه رابطه مختصری هم داشتیم


    و من فهمیدم خیلی اشتباه کردم و خواستم از ایشون جدابشم ولی هی تهدید می کنه

    و خانواده منو خوب می شناسه
    هی می گه عکستو پخش می کنم کاری می کنم که خودکشی

    کنی یا باباتو سکته می دم پدر من سنی ازش گذشته و مشکل قلبی داره


    الآن درشرف ازدواج هستم و نمی خوام مشکلی برام پیش بیاد ولی اون آقا همچنان

    تهدیدم می کنه من خیلی خیلی اشتباه کردم خدا شاهده خودم فهمیدم چه اشتباه بزرگی

    کردم ولی می ترسم آبروم بریزه تورو بخد اکمک کنید چیکار کنم؟من خیلی می ترسم

    از سوی دوست پسرم تهدید می شوم!

    پست سوم راهکار مناسبی در برخورد با تهدیدات حیثیتی داده.

    ویرایش توسط فرهنگ 27 : شنبه 10 خرداد 93 در ساعت 10:26

  4. 3 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 12 خرداد 93), khaleghezey (شنبه 10 خرداد 93), salehe92 (دوشنبه 12 خرداد 93)

  5. #123
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط .......
    باسلام
    علت اینکه من تایپیکمو توبخش خونواده نزاشتم ولی توبخش ازدواج مطرح کردم اینه که حداقل اگه یکنفر فقط یکنفر باخوندن مشکلات زندگی من عبرت بگیره وازطریق دوستی اقدام به ازدواج نکنه وبتونم یکی روازرفتن به بیراهه وباتلاق دورش کنم بخصوص اگه خانواده ها مخالف باشن که دراین صورت ازدواج فرجام خوشایندی نداره
    .....


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  6. 3 کاربر از پست مفید salehe92 تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 12 خرداد 93), khaleghezey (سه شنبه 13 خرداد 93), فرهنگ 27 (چهارشنبه 14 خرداد 93)

  7. #124
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array
    دخترها،مطلع بودن خانواده پسر از رابطه به معنای رضایتشون نیست،شاید وسیله

    سرگرمی اون پسر باشین تا خانوادش مطمعن باشه سراغ کار خلاف نمی ره.معمولن

    پدر مادرهایی که رو پسرشون کنترل ندارن،به دوست دختر رضایت می دن،البته دختری

    مثل مراجع
    .

    .
    نقل قول نوشته اصلی توسط ........ نمایش پست ها
    ((((من الان 26سالمه و کم کم داره 27سالم میشه....تو زندگیم همیشه اشتباه کردم بد شانسی آوردم...حدود3سال پیش با یه
    پسرآشناشدم که اونموقع واقعا منو دوست داشت ومن3سال از اون بزرگتربودم اما اون زمان اون شرایط ازدواج رو نداشت سربازی معاف میشد اما دنبال کارهاش نمیرفت...شغل درست و حسابی هم نداشت...خانوادش درجریان رابطه ما اختلاف سنمون و همه شرایط بودن...از علاقه اون به من خبر داشتن...با من درتماس بودن...میدیدمشون...تلفنی همه جوره .....به من میگفتن به پسرشون بگم اینکارو انجام بده بره دنبال سربازیش بره سرکار...من احمق هم فکر میکردم به خاطر 2تامونه بهش میگفتم...اونم چون منو دوست داشت به حرفم بود.....مامانش بهم زنگ میزد میگفت بگوبره سرکار پول جمع کنه برا آیندتون منه بیشعورهم اونو نصیحت میکردم...تو این مدت 2تا خواستگارخوب دیگه هم داشتم چون اونو دوست داشتم جواب رد دادم...بماند که چقدر با خانوادم مشکل و بحث داشتم سر این آقاا......گذشت تا عید پارسال که بهش گفتم دیگه با خانوادت صحبت کن بیان خواستگاری....تا باهاشون صحبت کرده بود خواهرش تلفن زد بهم دعوا ودادوفریاد که چرا اینحرفو زدی و چه فکری کردی.؟؟؟گفتم خوب بعد از این مدت میخوام تکلیفم معلوم بشه......قطع کرد و بهم گفت به داداشم نگی من بهت تلفن زدم که میاد خونه دادو فریاد....گذشت و منم قضیه رو گفتم اما نه کامل که سرم داد زده بود...........



    بعد از اون یه شب خودش بهم زنگ زد گفت با خانوادم صحبت کردم...من شرایط ازدواجو ندارم...نمیتونم ازدواج کنم....حرفم نیومد...2روز قبلش که بیرون بودیم بهم میگفت تو. فقط تنهام نذار من همه رو راضی میکنم.....فقط خدا میدونه اونشب چطوری صبح شد برام توی حیاط نشسته بودم وزار میزدم به زندگی که 2سال تلف شد...به عالم وآدم که با اون دیده بودنم و اونموقع میگفتم بیخیال همشون آخرش میشه شوهرم و نشد......هرچی تل میزدم گوشیش خاموش بود......صبح تلفن زدم مامانش.. گفتم سلام....جوابمو نداد...گفتم م کجاست گوشیشو جواب نمیده؟؟؟ مامانش که همیشه 3ساعت باهام احوالپرسی میکرد با داد گفت نیست و گوشی رو روم قطع کرد...............الانم که دارم مینویسم گریم میگیره....منی که به خاطر اون اینهمه پیش خانوادم ایستادم...به خاطرش از همه چی گذشته بودم این شد دستمزدم.........راحت رفت......))))



    بعد از 1سال الان دوباره برگشته دو هفته است باز تلفن هاش شروع شده..التماس میکنه ببخشمش..........واقعا نمیدونم چیکار کنم.........از یه طرف 7 ماه پیش دوباره التماس کرد ببخشمش ..بخشیدم ولی بازم رفت.............البته خودمم یخورده مقصر بودم ولی میخواستم مجبورش کنم به فکر کار باشه......الان کار پیدا کرده و اومده سراغم...یطورایی خاطرات روزهای قبلو نمیتونم فراموش کنم....حس میکنم هیچ کی نمیتونه مث اون رفتاراش عاشقانه باشه (البته قبل از موقع رفتنش)...از یه طرف هم میترسم بهش اعتماد کنم و باز مث قبل باشه...یا میترسم محلش نذارم و بره دیگه موقعیت دیگه ای گیرم نیاد با توجه به اینکه این 1سال که نبود هیچ موقعیت خوبی نداشتم....یا یه روز فکر میکنم خانواده هامون به هم نمیان...واقعا نمیدونم موندم...تورو خدا شما راهنماییم کنید .............خیلی داغونم خیلی...........تو زندگیم همیشه آدمی بودم که حاضرم دل خودم بشکنه ولی دل کسی رو نشکنم....الانم دلم نمیاد دل اونو بشکنم...وقتی تل میزنه جواب نمیدم بعدش کلی غصه میخورم با وجود اینکه یروزایی اون جواب تلفنای منو نمیداد.............شما راهنماییم کنید بگید جای من بودین چیکار میکردین؟چی عاقلانه است....همش میگم کاش خدا جوابمو میداد ازش میپرسیدم اینجای زندگیم موندم...کم آوردم چیکار کنم......


  8. 3 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 14 خرداد 93), فرشته مهربان (جمعه 31 مرداد 93), پونیو (چهارشنبه 14 خرداد 93)

  9. #125
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط diba95 نمایش پست ها
    من چهارساله با یه پسری دوستم و خیلیم همو دوس داشتیم امسال من کنکور دارم و هدفم دانشگاه تهرانه اونم راضی نیست برم من میگم تموم کنیم اون تهدید میکنه که اگه بخوای با احساسم بازی کنی پدرتو در میارمو...از اول قرارمون ازدواج بود و الانم میگه میاد خواستگاری من مطمئنم خونوادم مخالفت میکنن اخه تحصیلات دانشگاهی نداره زیادم خوشگل نیست خودمم میدونم بعدا فرصت های بهتری دارم ولی نمیدونم چه کار کنم که ولم کنه از تهدیداشم واقعا میترسم چون دیدم که حرفاش تهدید توخالی نیست ...بی محلی و بدرفتاریو...کردم میگه میدونم واسه اینه که بهم بزنی و به روی خودش نمیاره تازه خیلیم بهش شک دارم فک میکنم با دختر یا زنای دیگه رابطه داره!گیر کردم وضع مالیش واسه ازدواج بد نیست ولی من نمیخوامش اخلاقمون جور نیست و حالا که عشقم کمتر شده دارم تفاوت هارو میبینم اوایل انگار کور بودم
    ....


  10. 2 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 24 خرداد 93), شیدا. (شنبه 17 خرداد 93)

  11. #126
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    .
    نقل قول نوشته اصلی توسط .... نمایش پست ها
    با سلام خدمت دوستان عزیز
    اگه بخوام خیلی خلاصه بگم اینه که من حدود 5 سال هست که با یک پسری آشنا هستم، 2 سال آشنایی ساده و 3 سال دوستی. من 26 سالمه و ایشون 27، ما همو دوست داریم و بعد از اینهمه مدت و شناختی که نسبت به همدیگه داریم قصد ازدواج داریم، من و ایشون از دو شهر متفاوت هستیم، من تهران و ایشون یه شهر دیگه، ولی خب ایشون همه فامیلهای مادریشون تهران زندگی میکنن و رفت و آمد زیادی به تهران دارن و املاکی هم در تهران دارن. ایشون قصد ازدواجشون رو با خانوادشون مطرح کردن و قرار بود که تا قبل از عید برای خواستگاری تشریف بیارن.
    از بعد از اینکه قضیه خواستگاری رو با خانوادشون مطرح کردن با کلی دردسر مادرشون گفته بود که حالا ما باید اول بریم دختر خانومو ببینیم حالا بذ ار هر وقت تهران رفتیم میریم دختر خانومو میبینیم!!! ( یعنی حتی اینقدر ارزش قائل نشدن که برای قضیه مهمی مثل ازدواج پسرشون پاشن بیان تهران و حتما باید یه دلیل دیگه برای تهران اومدنشون میبود تا بیان خواستگاری!!!) بعدش اصلا یا دیگه تهران نیومدن!! یا یواشکی اومدن که پسرشون متوجه نشه و بعد از اعتراض ایشون گفتن که خب ما یه تک پا میخواستیم بریم تهران و وقت نمیشد دختر خانومو ببینیم و حالا سر فرصت باید بریم هر موقع خواستیم بریم تهران که فلان کارو انجام بدیم دختر خانومم میبینیم!!! بعدش جالبه که براشون از شهر خودشون کیس های ازدواجی مختلفی رو برای پسرشون در نظر گرفتن و میخواستن برن خواستگاریشون و اصلا به روی خودشون نیاوردن که پسرشون یک نفر رو انتخاب کرده و حتی به خودشون زحمت نمیدن برن ببیننش!!!خلاصه بعد از کلی دعوا و جر و منجل و دو سه تا موردی که خانوادشون از شهر خودشون انتخاب میکنن و ایشون جواب رد میده خانوادشون دیگه اعتراف میکنن که مادرشون عکس دختر مورد نظر رو دیده و نپسندیده و پدر هم دوست نداره پسر از شهر دیگه زن بگیره که همش توی راه و نیمه راه باشه و مخالفت خودشونو با ازدواج پسرشون اعلام کردن.
    خلاصه ایشون وقتی دیدن خانوادشون این بازی ها رو در میارن دیگه با خاله شون صحبت کردن و خالشون هم گفتن که حرف آقا پسر منطقیه و باید اول خانوادتون حد اقل برن دختر خانوم رو ببین بعد اگه مورد پسند واقع نشد مخالفت کنن نه اینکه ندیده و نشناخته مخالفت کنن!!! ولی شرطشون این بود که اگه رفتن و دختر رو دیدن و نپسندیدن دیگه حرف باید حرف خانواده باشه.
    خلاصه که بلاخره راضی شدن بیان ( البته بازم بگم که بخاطر خواستگاری تهران نیومدن بلکه یه کار مهم تهران داشتن که یک هفته طول میکشید و گفتن در کنارش یه آشنایی با دختر خانوم مورد نظر هم داشته باشن)، مثلا برای هماهنگی خواستگاری به جای اینکه مثلا یک هفته یا چند روز قبل زنگ بزنن شب قبل خواستگاری زنگ زدن که ما داریم میایم!!! اول که از ساعتی که قرار بود بیان خونمون تقریبا 2 ساعت تاخیر داشتن! دوم اینکه فقط مادر و خاله شون تشریف آوردن که با استقبال گرم من و مادرم مواجه شدن، همه چی اوکی بود، اما تنها حرف مهمی که چندین بار به طرق مختلف توی جلسه گفته شد این بود که آقا پسر همه کار و زندگیشون شهرستانه و همین یک پسر رو دارن و دلشون نمیخواد ازشون دور باشه و از من پرسیدن که آیا اگه قضیه ازدواجمون جور شد حاضرم برم شهرشون زندگی بکنم یا نه؟ که من گفتم من هرجایی که برای زندگیم بهتر باشه همونجا زندگی میکنم... و مادرمم گفتن که من اگه دخترم بخواد بیاد شهرستان کارشو از دست میده،خلاصه به نظر نمیومد که بدشون اومده باشه و وقتی نظرشون رو از آقا پسر پرسیدم گفتن که مادرشون گفته که باید با پدرشون یه مشورتی رو انجام بدن و فکر کنن و بعدش نظرشون رو میگن!!!!حالا بعد از یک هفته از خواستگاری نصفه نیمه شون مادرشون مخالفت کردن! گفتن که از نظر ظاهری به هم نمیخورین و پدر هم مخالفه......
    آقا پسر هم که از نظر کاری و همه چی وابسته به پدر هستن، پدرشون به طرق مختلف هرکاری که میخواد پسرش انجام بده که مستقل بشه مخالفت میکنه، چندین ساله که پدر و پسر با هم نمیسازن و توی کارها با هم مشکل دارن، خانوادش توی هرکاری که بخواد انجام بده سنگ میندازن ، چه راه انداختن یه کار و کاسبی باشه چه ازدواج
    من واقعا ناراحتم و فکر نکنم که بتونم با مشاوره مشکلم رو حل کنم

    فقط میخواستم بگم که همه زندگی من تباه شد، همه آرزوهام همه چیزم، آبروم پیش خانوادم رفت، ما خانواده محترمی هستیم، این خیلی برام زور داشت منی که هرچی خواستگار داشتم به خاطر این آقا پسر رد کردم ، کسانی که واقعا دلشون میخواست برم توی خانوادشون رو رد کردم و حالا درگیر خانواده ای شدم که منو نمیخوان!!! خیلی برام زور داره خیلی ناراحتم
    البته هنوز بازم اعتقاد دارم آدم باید شریک زندگیشو خودش انتخاب کنه ولی خب اگه از همون اول یعنی نهایتا 6 ماه پس از آشنایی خانواده ها در جریان باشن اینجور نمیشه که بعد از سه سال !!!! این بشه ....

    امیدوار بودم بتونم اینجا حد اقل یه امیدی پیدا کنم؟ که واقعا راضی کردن خانواده ای که مخالف ازدواج پسرشون هستن ممکنه؟ یا باید بیخیال همه چیز بشم


    - - - Updated - - -

    امروز سر کار نرفتم و از صبح تو تختم دراز کشیدم
    یه جورایی دلم میخواد سرطان بگیرم بمیرم چون زندگی برام بی معنی شده، مفهومی برام نداره، آخر همه چی مرگه

    هیچ وقت فکر نمیکردم که خانواده پسر مخالف باشن چون من واقعا هیچ مشکل خاصی ندارم و از نظر ظاهری هم چیزی بیشتر از مقبول هستم، همه میگن با نمک و جذابی... حالا باید این حقارتو بکشم
    پسر هم که هزارتا مشکل داره، از همه نظر و من فکر نکنم حالا که بعد از اینهمه مدت نتونسته خانوادشو راضی کنه الان بتونه :(
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    فرهنگ 27 (شنبه 24 خرداد 93)

  13. #127
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ...
    نقل قول نوشته اصلی توسط ..... نمایش پست ها
    سلام
    لطفا من رو سرزنش نکنید می دونم کارم خیلی اشتباه بوده. من نیاز به راه حل دارم.
    از عنوان مشخصه. دوست دختر من الان باردار است. یک و نیم ماه. دو روز پیش فهمیدیم و نمی دونیم چکار کنیم. من 22 سال دارم ایشون 21 سال. ساکن تهران هستیم. 1.5 ساله که با هم دوستیم در یک دانشگاه درس میخونیم.
    واقعا مثل ... گیر کردیم توی گل. اصلا نمی دونم چکار کنم. به کسی نگفتیم هنوز.
    توصیه ای دارید؟ خودش هم میدونه من اینجا دارم راهنمایی می گیرم اگه سوالی داشتین خودش هم میتونه جواب بده من هم هستم. الان وقت امتحانات دانشگاه هم هست و ما اینطوری در مشکل گیر کردیم.
    چه راه حلی پیشنهاد میکنین؟ اصلا راهی هست؟ دلم میخواد خودکشی کنم.
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  14. #128
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,061
    امتیاز
    147,577
    سطح
    100
    Points: 147,577, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,681

    تشکرشده 36,023 در 7,409 پست

    Rep Power
    1094
    Array


    پست 127 هم یکی از عواقب این دوستی ها ..... و متأسفانه الگو گیری غلط از غرب است در حالیکه نه شرایط خانوادگی ، نه فرهنگی و نه محیطی از هر لحاظ هیچ قرابطی با غرب ندارد مثلاً در آنجا دختر و پسر از سن قانونی به بعد خود عهده دار خود هستند و باید زندگی خود را اداره کرده و مستقل زندگی کنند و در این میان هم مسئولیت این روابط را خود باید به دوش بکشند و اگر هم فرزندی خارج از حیطه ازدواج صاحب شدند هیچ وقت نمی توانند از زیر بار مسئولیت آن به عنوان پدر و مادر شانه خالی کنند به عبارتی وقتی دست به چنین روابطی می زنند عواقب اجتماعی و قانونی آنرا می پذیرند ....متأسفانه در جامعه ما عده ای از دختر و پسرها برای توجیه روابط غلط خود و برای فریب دادن خود و کلاه سرخود گذاشتن آزاد بودن این روابط در غرب و ..... مستمسک قرار می دهند و خوشگذرانی های بی منطق را پیشه می سازند و نتایجی چنین بار می آید و در می مانند .

    دختران نازنین گول توجیهات دوست پسرهاتون برای برقراری رابطه جنسی را نخورید که بیشترین خطر ها و ضررها متوجه شماست حتی در غرب هم چنین است که دختران و زنانند که نهایتش دردسرها را باید به دوش بکشند .

    از ما گفتن و نشان دادن نمونه هاست . خود دانید









  15. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 31 خرداد 93), فرهنگ 27 (شنبه 31 خرداد 93), مقیمی (شنبه 31 خرداد 93)

  16. #129
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,061
    امتیاز
    147,577
    سطح
    100
    Points: 147,577, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,681

    تشکرشده 36,023 در 7,409 پست

    Rep Power
    1094
    Array
    این هم مورد دیگری از ارتباطات دوستی و ابستگی های آن و پیش نیامدن ازدواج و ......


    نقل قول نوشته اصلی توسط ................ نمایش پست ها
    سلام
    حالتون خوبه دوستان گرامی
    من چند ماهه که شکست عاطفی خوردم طوری که هنوز خودم هم باورم نمیشه، رفتم سربازی و وقتی برگشتم کسیو که دوسش داشتم فهمیدم ازدواج کرده. باورش برام سخت بود و هست دو هفته بعد از شنیدن خبر ازدواجش جایی مشغول به کار شدم با روزی ده ساعت کار و وقتای استراحتم که صبح از ساعت 9 تا حدود 10 شب وقتم به کار مشغوله.
    سه چهار ماهی از اون زمان میگذره، و من هر روز تو فکرش هستم انگار هنوز امید دارم که برگرده، که فکر میکنم این حرفا دروغه، از تنهایی دارم درد میکشم که گاهی میخوام گریه کنم. من بحثای روانشناسی هم زیاد خوندم میدونم که باید توی حال زندگی کنم و یا ورزش کنم و یا تفریحی داشته باشم ولی به نظرم اینا همش حرفه لطفا کسی هم اگه خواست راهنمایی کنه از این مبحثا استفاده نکنه که متنفرم از این بحثای تئوری.
    من فقط نیاز دارم یکی منو درک کنه. با شناختی که از خودم دارم فکر نمیکنم حالا حالا ها بتونم فراموشش کنم شاید هم تا آخر عمر نتونم فراموشش کنم. با خودم میگم که من حتما لیاقت اون رو نداشتم و اون حتما با کسی بهتر از من ازدواج کرده. دلم خالی از عشق و محبته. همه چی رو از دست رفته میبینم. و روزهامو تکراری میگذرونم. کار-استراحت-کار-خواب و توی این ساعات هم هر زمانیش که بیدارم یه سره دارم فکر میکنم و توی ذهنم با خودم حرف میزنم.
    نمیدونم با خودم میگم که ازدواج موقت کنم با یکی شاید خلا عاطفیم پر بشه فعلا، ولی انگار میترسم.
    دوست دارم که فقط با یه نفر ازدواج کنم اونم همسر آیندم باشه اول و آخرش. ولی میگم اونی که میخواستم نشد دیگه چه فرقی میکنه، فعلا نقد رو بگیرم تا نسیه. و این که نمیدونم اگه یه زمانی ازدواج دائم کردم باید به همسر آیندم بگم که من ازدواج موقت کردم یا نه؟ امروز استخاره گرفتم خوب اومد ولی مرددم.

    این رو هم اضافه کنم که من 22 سال سن دارم





  17. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 09 تیر 93), فرهنگ 27 (یکشنبه 08 تیر 93)

  18. #130
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,061
    امتیاز
    147,577
    سطح
    100
    Points: 147,577, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,681

    تشکرشده 36,023 در 7,409 پست

    Rep Power
    1094
    Array
    روابط دوستی که بدون احساسات شدید و وابستگی ها نمی ماند از جمله تحریفهایی که در جهت سنجش میزان سنخیت و شناخت لازم به وجود می آورد نمونه زیر است که تفاوتهای فاحشی مثل تفاوت فرهنگ و مذهب و زبان را نادیده می گیرند و وقتی اقدام به ازدواج پیش می آید مواجه با مخالفت خانواده هم می شوند و ..... بگذریم که منع فقهی


    نقل قول نوشته اصلی توسط .......... نمایش پست ها
    سلام میکنم به تمام کاربران عزیز
    من و یه اقاپسر حدودا سه ماه باهم آشنا شدیم و قصدمون ازدواج هر دو همدیگرو دوست داریم و از هر لحاظ میتونیم باهم کنار بیایم
    اما من یه مشکل بزرگ دارم که مادرم با این قضیه به شدت مخالف و دلیل مخالفتش هم سنی بودن این آقا پسر که البته دینشون خیلی به ما نزدیک و ما خودمون سر این مسئله مشکلی نداریم و دلیل دیگر مخالفت ایشون این هستش که ایشون کرد هستند و با ما سنخیت ندارند
    و حتی برای این آقا یه سری شروط تعیین کردند که پا پس بکشه اما ایشون تمام شرایط رو پذیرفته
    من واقعا نمیدونم چطور مادرم رو به این وصلت راضی کنم خواهش میکنم فوووووووووووووری کمکم کنید





  19. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 09 تیر 93), فرهنگ 27 (یکشنبه 08 تیر 93)


 
صفحه 13 از 16 نخستنخست ... 345678910111213141516 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. *:* پیوست تاپیک دلایل عینی برای منع رابطه های دوستی دختر و پسر >>>
    توسط فرشته مهربان در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 25
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 آذر 93, 17:30
  2. ابراز علاقه پسر به دختر چقدر واقعیه؟؟؟
    توسط green smile در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 مرداد 90, 20:56

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.