به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 12 از 13 نخستنخست ... 2345678910111213 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 126
  1. #111
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    آقاامیر به نظر من مراقبت میتونه معنی عشق رو بده ولی کنترل خیر. شما به همسرتون اعتماد دارین و ممکنه این رو هم بهشون گفته باشین ولی وقتی دائم بخواین همسرتون رو چک کنید که کجاست و در حال چه کاریه این باور به همسرتون داده میشه که به من واقعا اعتماد نداره! قرار نیست در نبود شما کار خلافی بکنه ولی ناخوداگاه صمیمیت از بین میره و باعث مخفی کاری و دروغ میشه.
    فقط خانم ها مثل ماهی نیستن آقایون رو هم اگر خیلی بخوای محکم نگهشون داری فرار میکنن. این کلا در مورد اکثر انسان ها صادقه. شما خودتون دوست دارید یکی دائم چک کنه که کجا هستین و چی کار میکنید؟ یه جایی ازتون خوندم که حتی نوشته بودین سفر کاری رو هم به همسرتون اطلاع نمیدین. وقتی این آزادی رو برای خودتون قائل هستین فکر نمیکنید برای همسرتون هم باید تاحدودی قائل بشین؟
    رمز اینکه اعتماد رابطتون برگرده رفتار خود شماست. ببینید قبلا چطوری رفتار میکردین که همه چیز رو براتون تعریف میکرد حالا هم سعی کنید همونطوری رفتار کنید. گیر ندید، سوال پیچ نکنید، شک نکنید، پیگیر نشید، آمار! نگیرید. و البته صبر کنید تا اعتمادشون برگرده. اعتماد چیزی نیست یک شبه به وجود بیاد ولی یک شبه میتونه از بین بره! پس موضوع خیلی حساسیه!
    به همسرتون این باور رو القا کنید که به اعمال و رفتارشون کاملا اعتماد دارین
    من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
    که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
    اینکه خانمتون شمارو وسط خیابون ول میکنه میره به نظر من با توجه به روحیه همسرتون بیشتر یه بازیه براشون و هرچند کار زیبایی نیست ولی شما سعی کنید ازشون ناراحت نشید و به همون رفتار کودک ایشون ربطش بدین.
    سوال اخرتون هم من خودم به شخصه به عنوان یک خانم علاقه ای ندارم تظاهر به ناتوانی کنم در برابر همسرم ولی دیدم خیلی از خانمها اینکارو میکنن که توجه و محبت بیشتری از همسرشون دریافت کنن مثلا حتی بچه گانه صحبت میکنند. به این معنی نیست که کلا محتاج مراقبت و ناتوان هستن یا همیشه مراقبت سفت و سخت میخوان فقط در یک لحظه ممکنه همچین نیازی داشته باشن!
    شما در برابر همسری که دارین باید خیلی انعطاف به خرج بدین و با بازیگوشی ها و احساسات خانمتون خودتون رو هماهنگ کنید. و البته خیلی هم صبوری کنید.
    من قبلا هم بهتون گفتم اگر نتونید رابطه صمیمانه با اعضای خانواده تون برقرار کنید (رابطه با امنیت و دوستی و بدور از ایجاد رعب و ترس) حتی اگر عصبانیتتون رو کنترل کنید در آینده برای خانواده تون فقط حکم کیف پول پیدا میکنید و تنها میمونید. دایی منم خیلی شبیه شماست. همیشه شدید مراقب خانواده ش بوده و دقیقا خانمش هم اصلا روحیه سلطه پذیری نداشت و مرتب دعوا داشتن همه جوره خانواده ش رو تامین کرده ولی هیچ رابطه صمیمی ای با زن و بچه هاش نداره. وقتی به عنوان آخرین نفر متوجه شد که دخترش دوست پسر داره و شب باهاش بیرونه انقدر بهش فشار اومد که سکته کرد! الان بعد سال ها متوجه شده که باید برای آرامش اعصاب و سلامتی خودش حداقل بیخیال خیلی مسائل بشه!
    ویرایش توسط Fariba.89 : یکشنبه 15 بهمن 96 در ساعت 14:05

  2. 4 کاربر از پست مفید Fariba.89 تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 16 بهمن 96), Erica (دوشنبه 16 بهمن 96), mercedes62 (یکشنبه 15 بهمن 96), paiize (یکشنبه 15 بهمن 96)

  3. #112
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    اگر کنترل معنی عشق و علاقه نمیده (که در نظر من صد در صد همین معنی رو میده) چه مفهومی برای زنی که تحت کنترل و مراقبت همسرشه داره؟ بحث شک و اینا هم فکر کنیم نباشه و مرد اعتماد کامل داشته باشه به زنش. واقعا مراقبت مرد چی تعبیر میشه برای خانم؟ یعنی یک اپسیلون گوشه ذهنش به این فکر نمی افته که این کارا از سر عشق و دوست داشتنه؟ فقط فوری احساس اسارت؟ فقط فوری الفرار؟
    دیدید واسه بچه ها، علی الخصوص اونایی که خیلی شبطون هستند، جوجه پنبه ای بخری، اکثرا چی کارش می کنند؟ از شدت عشق و علاقه اینقدر محکم فشارش میدن و همه جا با خودشون می برنش و عملا می چلوننش که 48 ساعت نگذشته جوجهه تلف میشه

    ببخشید ولی ابراز علاقه شما به این شکل دقیقا منو یاد کشتار جوجه های رنگی انداخت


    مساله بعد، هیچ کس (بجز موارد استثنا) از اینکه کسی به فکرش باشه، مراقبش باشه و اصلا وقتی میره جایی منتظرش باشه که برگرده بدش نمیاد؛ اتفاقا اکثر آدم ها خوششون هم میاد، ولی خیلی فرق هست بین اینکه من بخاطر علاقه و احترام زنگ بزنم بگم عزیزم من دارم میرم فلان جا؛ سرو صدا زیاده اگر زنگ زدی جواب ندادم ؛ نگران نشو، یا از ترسم این حرف رو بزنم یا از شدت ترس به دروغ متوسل بشم.
    درسته که یه جاهایی خط قرمز شماست، ولی تو زندگی زناشویی خط قرمز با تهدید و ارعاب بیان نمی کنند، سیاست با پنبه سر بردین همیشه بهترین جواب رو میده.

    باز هم تأکید میکنم باید صبور باشید.

    و البته یادداشت شما رو که خوندم که از ترس همه اطرافیانتون گفتین، این اومد تو ذهنم که چه خوب شد همسرتون سر راه شما قرار گرفت، زن لطیف و صبوری که اینقدر جاذبه داره که شما رو به تغییر و خودشناسی واداشت، اگر پیگیر تغییرات و اصلاحات با همین روند باشید قطعا روابط کاری و مالی تون هم پیشرفت شگرفی میکنه و شاید اگر مثلا با یک زن سلطه پذیر و منفعل ازدواج کرده بودین هیچ گاه متوجه نمی شدین که روش های دیگه ای هم برای سلوک با دیگران وجود داره و یا مثلا آدم ها اطرافتون از شما می ترسند و ... و هیچ گاه در جهت تغییر گام بر نمی داشتین. پس جدای از استرس هایی که لازمه هر تغییر هست خوشحال هم باشید.

  4. 6 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 16 بهمن 96), Erica (دوشنبه 16 بهمن 96), mercedes62 (یکشنبه 15 بهمن 96), paiize (یکشنبه 15 بهمن 96), tavalode arezoo (یکشنبه 15 بهمن 96), گیسو کمند (یکشنبه 15 بهمن 96)

  5. #113
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    مگه اومده منو سر کار بذاره که مستعد در رفتنه؟ چرا تا از چیزی خوشش نیاد به خودش حق میده بذاره بره قهر کنه و...؟ مگه من چون مردم آدم حساب نمیشم یا چون پوست کلفت ترم به نظرش اصلا ناراحت نمیشم؟ اون منو وسط خیابون ول کنه بره فقط چون میتونه چون یکی هست همیشه نگرانشه دنبالشه واسش میمیره ولی این وسط چی سر اعصاب داغون من میاد مهم نیست؟ اون ماهیه میتونه در بره فقط؟ بعد منم با این دید خب لابد تور پهن کردم که گرفتمش بعد از اینم باید بندازمش تو تنگ دیگه در نره؟
    1) جواب هر قهر کردنی منت کشیدن نیست، اگر قهر کردن از سرناز کردن و ... هست، یک بار، دو بار نازش کشیده میشه ولی قهر کردن گاهی تنها واکنش دفاعی ممکن واسه یه آدم بی مهارت هست؛ وقتی از رفتار طرف مقابلت ناراضی هستی، وقتی طرفت اصلا نمی فهمه چرا ممکنه ناراضی باشی؛ وقتی زورش زیاده، وقتی عصبانیتش وحشتناکه؛ وقتی فضای گفتگو فراهم نیست، وقتی فقط باید بگی چشم، اگر قهر نکنی؛ چی کار کنی؟ قهرکردن گاهی امن ترین روش دفاع هست، امن ترین روش نشون دادن مخالفت؛ تا حالا از این دید بهش نگاه کردین؟

    حتی در زمان هایی که دو طرف هم مهارت کافی دارند، گاهی شرایط اینقدر بحرانی میشه، که بهتر کمی از هم فاصله بگیرند، که فرصت فکر کردن و آروم شدن فراهم بشه، بعد در یک زمان مناسب گفتگو شکل بگیره.

    2) خانم شما گاهی قهرهاش کودکانه هست، شما هم یه تعقیب و گریز کودکانه تر راه می اندازی، ایشون می دونه تو هیچ شرایطی ولش نمی کنی پس گزینه قهر را برای باج گرفتن انتخاب میکنه. دفعه پیش شما سرد برخورد کردی، دیدین که ایشون نتونست سردی شما را تاب بیاره. پس اول باید فکر کنید علت قهر چیه؟؟ بعد سراغ واکنش مناسب رفت.

    حالا مثلا بگه و تعریف کنه کجا بوده و چی کار کرده چه اتفاق وحشتناکی می افته؟ چی ازش کم میشه؟ من اینارو درک نمیکنم واقعا.
    مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.
    چقدر تا حالا مستمعی بودین که خانمتون رو بر سر ذوق بیارین؟

    این لینک رو مطالعه بفرمایید:

    http://www.hamdardi.net/thread-44973.html
    ویرایش توسط صبا_2009 : یکشنبه 15 بهمن 96 در ساعت 17:12

  6. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 16 بهمن 96), mercedes62 (یکشنبه 15 بهمن 96), tavalode arezoo (یکشنبه 15 بهمن 96)

  7. #114
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 خرداد 99 [ 03:22]
    تاریخ عضویت
    1394-7-18
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    5,563
    سطح
    48
    Points: 5,563, Level: 48
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 187
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 35 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    تقریبا کل صحبتاتونو خوندم، و در تعجبم از این همه شباهت شما با پدرم، با این تفاوت که شما جوونید و دنبال تغییر و قطعا هم موفق میشید فقط دنبال نتایج کوتاه مدت و سریع نباشید طبق خواست مشاورتون از ریشه شروع کنید به حل این مسئله
    وگرنه الان همسرتون، بعدا هم بچه هاتون با این اخلاق دچار مشکل میشن،
    پدر من فرد فوق العاده اییه و اصلا همین فوق العاده بودنشه که باعث میشه من همههههه چیزو ازش پنهان کنم! همه چیز حتی چیزای الکی و بی اهمیت! کسایی که همه کارشون رو اصوله و از بقیه هم همین توقع رو دارن به آدم حس عدم امنیت میدن ، عدم امنیت نه از این لحاظ که اگه مسائلمونو باهاشون درمیون بذاریم حمایتمون نکنن که برعکس، اغلب این افراد حامیای عالیی هستن و همه کارارو مث یه سوپر من حل میکنن برات، بلکه به آدم حسی مث بی دست و پایی میدن! هنوزم نمیدونم دقیقا چه پالسی میگیرم از این اخلاق بابام که باعث میشه حتی دروغ هم بگم فقط میدونم چیز خوبی نیست ،این حس که به اندازه کافی خوب نیستی و از عهده برنمیای، یا چیزی شبیه این.
    با وجود اینکه اعتماد بنفسم بالاس، با وجود اینکه حتی بابام که همه چیزو فقط در حد عالی بودن قبول داره هم منو آدم موفقی میدونه بازم مسائلمو ازش پنهان میکنم، اگه کاریو اشتباه انجام بدم نمیگم چون دوس ندارم بهم بگه باید فلان جور انجامش میدادی و اگه کاریو درست هم انجام بدم نمیگم چون احتمال داره برای همون کار درست روش بهتری داشته باشه و اونو توصیه کنه!در کل مشکل آدمای کار درستی مث بابام اینه، در کل چه برم تا سر کوچه چه برم سفر بادوستام(وقتایی که دانشگاهم شهر دیگه) هیچ کدومو نمیگم! اگه بگم اجازه هم میده ولی مسئله اجازه نیست، پنهان میکنم چون
    حوصله توضیح یا توصیه ندارم اونم درمقابل آدمای اصولی وبا منطقی که هر چیزیو فقط وقتی درست میدونن که با دلیل و برهان عقلی همراه باشه، آدمایی که براشون خیلی عجیبه که بپذیرن گاهی اوقات دلیل یه کار میتونه فقط "دلم خواست این کارو بکنم" باشه! ممکنه همیشه هم توضیح نخوان ولی همون چند باری که توضیح میخوان باعث میشه به کل استراتژی پنهان کاریو پیش بگیری،که کلا دچار اون گاهی توضیح خواستنا هم نشی، البته هر مدل توضیح خواستنی هم بد نیست ولی توضیح خواستنِ این مدل شخصیتا شبیه بازخواسته، جالبه براتون بگم اصلا هم حرفایی که بابام میزنه غیر منطقی نیست و بارها با گوش ندادن بهش گند زدم بدجور، و بازم این بابام بوده که همه چیزو با محبت حل کرده برام ولی بازم نمیتونم پنهان کاری نکنم! اصلا جذبه خاصی که بابام داره باعث میشه نتونیم بهش اونقدر نزدیک شم ،خودش هم از این نگفتن مسائل ناراحته و نمیدونه مشکل از کجاس چون واقعا سوای این اخلاقش پدر نمونه اییه و خودش رو وقف زن و بچه و زندگیش کرده و نمیدونه کجای کار میلنگه، مامانم صبر ایوب و آرامش عجیبی داره و با بابام به مشکل نخورده هیچ وقت ،واسه همین بابام هیچ وقت متوجه رفتارش نشده، حداقل شما الان جوونید و میتونید تغییر بدید خودتونو، خیلی بده نزدیک ترین اشخاص زندگیتون از ترس واکنشتون بهتون دروغ بگن.
    نامه ایی که برای همسرتون نوشتید در حد فاجعه بود باورم نمیشه که بنظر خودتون عادی یا حتی خوب بوده!
    واقعا رو مدل حرف زدنتون باید کار کنید.
    تو زمانایی که خیلی به خانمتون نزدیکید و آرومید از بعضی نگرانیاتون حرف بزنید، درددل آدمارو به هم نزدیک میکنه، شما حرف بزنید تا اونم باز مث اوایل باهاتون صحبت کنه، تو این موقعیتا بهش بگید دارید تلاش میکنید بتونید عصبانی نشید و دوس ندارید کسی ازتون بترسه خصوصا عزیزترین کستون ، خیلی با ملایمت و محبت کردن بهش اینارو بگید و البته واقعا ناراحتیتون بابت این مسائل رو باید ببینه، تو این موقع ازش قول نخواید و در کل نخواید آخر این مکالمات به یه نتیجه قطعی برسید فقط حرف بزنید، و البته نه یکی دوبار ، اینو عادتتون کنید.
    امیدوارم زود همه چیز عالی شه
    ویرایش توسط razieh181 : یکشنبه 15 بهمن 96 در ساعت 20:32

  8. 2 کاربر از پست مفید razieh181 تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 16 بهمن 96), صبا_2009 (دوشنبه 16 بهمن 96)

  9. #115
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    خانم پاییزه!! نخندین دیگه ای بابا شما که این همه به من کمک میکنین بخندین دیگه بقیه خانمهای اینجا حرفای منو بخونن لابد دعا میکنن زنم ولم کنه. من کلی روی راهنمایی های اینجا حساب باز کردم. خوبه خودتونم قبول دارین زن ها پیچیده هستن. من اگه مادر یا خواهر داشتم که اینجا نمی اومدم. خانم یکی از دوستام هست استثنائا بین خانمها از من متنفر نیست منم خیلی هواشو دارم اونم خیلی بهم کمک کرده تاحالا. حتی اینکه تو جلسات خواستگاری چی باید بپوشم هم بهم میگفت ولی برای این مسائل نمیتونم برم ازش کمک بگیرم نمیخوام رفیقام یه جور دیگه به خانمم نگاه کنن. وگرنه اون خانم خیلی خوبیه و حتی اولین بار اون یادم داد جای اینکه به خانمم بگم خیلی میخوامت که باعث میشد فقط بخنده از دوستت دارم استفاده کنم. من خیلی پرت تر از این حرفا بودم قبلا، ورژن پیشرفته مو دارین میبینین.
    قصد من اصلا جبهه گیری نیست سعی میکنم حرفاتونو درک کنم. از اونطرف به من میگین باید ریشه ای متحول بشی سطحی به درد نمیخوره از اینطرف میگین جبهه نگیر همینی که ما میگیم رو راحت قبول کن. خب نمیشه جفتش که با هم. من سعی دارم بین حرفای شما با افکار عتیقه خودم ارتباط برقرار کنم. سوال میکنم دلیلش اینه نه اینکه بخوام کل کل کنم یا بگم نظر من درسته یا جبهه بگیرم. بیشتر حرفای شمارو منطقا قبول میکنم. اصلا با جنبه های تاریخی و فمینیستی هم کاری ندارم فقط میخوام کارکردی در مورد رفتار با زنم یاد بگیرم و یه چیزهایی رو بفهمم.
    کتاب مردان مریخی زنان ونوسی رو خوندم کلید زن رو هم گوش دادم ولی اینارو توضیح نداده بود یا برای من کم بوده.

    ممنونم خام گیسو کمند. زمان رو که قبول دارم و فکر میکنم همونطور که نسبت به ده سال پیش خیلی اخلاقم بهتر شده ده سال دیگه م ممکنه اخلاقم بهتر از الان بشه. مشکل من همون ترسه هست که میگین باید باهاش مواجه بشم. این سخته واسم و خیلی فکرمو درگیر کرده. وگرنه اصلا اون همینجوری هم بمونه منم همینجوری بمونم نمیخوام ولش کنم که.
    خب من الان فرصت نقد رو دارم به اطرافیانم میدم ولی بازم خودشون چیزی نمیگن! انگار نمیخوان صمیمی بشن. حتی با کارمندامم دارم سعی میکنم در شرایط عادی که مشکلی نیست بهتر رفتار کنم ولی بازم اصلا خوف دارن انگار.

    تشکر فریبا خانم از توضیحاتتون.
    نه من اصلا دوست ندارم کسی چکم کنه باید از جونش سیر شده باشه همچین کاری بخواد بکنه.
    باشه بهش میگم اعتماد دارم اینو باید مرتب بهش بگم تا اثر کنه فکر کنم. قبلا گفتم بهش. این شعر شما هم خوب بود واسش میفرستم.
    خانم منم بچگانه صحبت میکنه ولی منظور من این نبود. مثلا کارهای ساده حتی گاهی پوشیدن کفش رو میگه نمیتونم و من باید پاش کنم. خب من فکر میکنم این که انقدر ضعف نشون میده و وابسته ست به من و دوستاش و خانواده ش و اینکه من کارهاشو بکنم چطوری میتونه تو جامعه از خودش مراقبت کنه که من با خیال راحت آزاد بذارمش.

    ممنونم راضیه خانم
    ناراحت کننده ست این چیزایی که از پدرها و دایی ها میخونم اینجا اصلا دلم نمیخواد منم اینجوری باشم تو نظر اطرافیانم. خوبه که حداقل پدرتونو دوست دارین. البته من مثل پدر شما زیاد با محبت نیستم که کسی رو بتونم علاقمند کنم.
    منم این مشکل کمال گرایی رو دارم هم در مورد خودم هم اطرافیانم هم کارم هم حتی مراسم عروسی ای که بخوام بگیرم در همه موارد همه چی باید همیشه طبق نظر خودم عالی باشه. به کم قانع نمیشم در هیچ موردی.
    مسئله آنالیز کردن و تحلیل شرایط و منطقی بودن رو هم دارم البته تو کار و بهبود شرایط زندگیم خیلی فایده داشته به نظرم. منو کشیده بالا ولی تو روابط مثل اینکه زیاد جواب نمیده. من الان مثلا عصبانیت هامو از وقتی میرم مشاوره روی نمودار میارم و آنالیز میکنم که هر هفته دارم نسبت به هفته قبل بهتر عمل میکنم یا بدتر یا ثابته و دلیل و شرایطی که باعث میشه خیلی تو یه هفته عصبانی بشم رو هم مینویسم.
    توانایی درددل کردن باهاشم ندارم اصلا. میتونم تا یه حدی بنویسم براش ولی نمیتونم از ناراحتی ها و نگرانی هام بگم. گاهی خودش از رفتارهام میفهمه ناراحتم ولی بازم نمیتونم براش توضیح بدم. الان پیشرفت کردم تازه، اون اول ها حرف رمانتیک هم نمیتونستم درست بهش بزنم الان حرف رمانتیک میتونم بهش راحت بگم خیلی هم خوشش میاد ولی نگرانی هامو نمیتونم اصلا نمیدونم چرا خیلی سخته برام. چاقو هم بذارن بیخ گلوم نمیتونم بهش از مسائلم بگم. طرز فکرم تو این موردم مشکل داره.

  10. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    mercedes62 (دوشنبه 16 بهمن 96)

  11. #116
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم صبا خانم از دید مثبتتون. امیدوارم همینطور بشه که میگین.
    واقعا هم خوب تونسته منو مجبور کنه به تغییر. داد و بیدادهای من اونو به خودش نیاورد ولی یه قهر اون منو انقدر ترسوند و به تکاپو انداخت.

    مثال جوجه رو کامل درک کردم. من اگه بتونم ترتیبی بدم نامحسوس مراقبش باشم دیگه این احساس چلونده شدن رو بهش نمیده. اونم الان همین حسو داره حتما که میگه گیر میدی.
    منم به عنوان علاقه و احترام میخوام خبر بده بهم کجا میره و چی کار میکنه. نه از سر ترس. منتها مثل اینکه من بد میگم زورگویی برداشت میشه. سیاست با پنبه سر بریدن یعنی دقیقا چطوری؟ مثلا من بهش میگم قبل بیرون رفتن زنگ بزن خبر بده اینو چطوری با سیاست بگم که قبول کنه اینکارو بکنه و کلک هم نزنه؟
    آره من الان به فکر تغییر کلی روابطم افتادم. یه جاهایی اینکه ازت بترسن خوبه ولی در کل دوست ندارم شخصیت منفور و ترسناکی باشم. بخصوص برای خانواده م.
    من اصلا هیچ وقت دنبال دختر آروم و منفعل نبودم بهم معرفی میکردن ولی جذابیتی برام نداشت که حتی بخوام انرژی بذارم آشنا بشم نمیدونم چطوریه که هم میخوام شر و شیطون باشه هم به وقتش حرف گوش کن.


    جواب نامه رو هم هنوز نداده ولی میگه مینویسم. فقط رفته یه گردنبند با سنگ زبرجد برای من گرفته میگه سنگ ماه تولده بندازی گردنت نزدیک قلبت باشه باعث میشه دیگه عصبانی نشی!!! منم گفتم تولدمون که یه ماهه خودت بنداز من سنگ از خودم آویزون نمیکنم.
    همین تنها کاری که کرده فعلا همین بود. یکیم میگه که با مادرش بخاطر من دعوا کرده که واسه عروسی انقدر سفارش اضافه نکنه و برای من داره فداکاری میکنه من نمیبینم اینارو!
    راجع به مشاوره هم گیر داد که چی گفتم بهش که گفتم نمیتونم بهت بگم و راجع به تو نبوده ناراحت شد که با مشاور صمیمی تری تا من و میگه اون از اول به تو لبخند میزد و برو یهو باهاش بخواب!
    یکیم میگه چه دروغی دیگه به من گفتی اینکه نگفتم بهش میرم مشاوره رو میگه دروغ گفتی و خیانت کردی بعدم چون تو نامه نوشتم چی کار کنیم دیگه بهم دروغ نگیم میگه دیگه چه دروغایی گفتی! بهش میگم منظورم دروغای تو بود میگه نه خودت اعتراف کردی بهم دروغ میگی! من خیلی مسائلو نمیتونم بهش بگم ولی تاحالا یادم نمیاد هیچی رو بهش دروغ گفته باشم. اصلا قبول نمیکنه خودش دروغ میگه حتی بهش میگم من فلان جا آمارتو گرفتم میگه اونی که آمار داده اشتباه گفته!



    قهرهای خانم من کلا سه دسته میشن و نمیدونم رفتارم در برابر یه سریشون باید چی باشه. یا اصلا درست دارم رفتار میکنم یا نه.
    یه دسته مثل همین که میگه خیانت کردی رفتی مشاوره که من اهمیتی بهش نمیدم و کار خودمو میکنم و جفتمون میدونیم داره جفنگ میگه و تقریبا برای هر چیزی که ناراحتش کنه عادت داره همینجوری بگه قهرم و منم منت کشی نمیکنم رفتار عادی خودمو دارم خودش درست میشه.
    یه دسته دیگه مثلا اگه آب میوه تو ماشین بریزه رو لباسش میگه تقصیر تو بود بد ترمز زدی! قهر میکنه که لباسمو خراب کردی و منم هرچی بگم پاک میشه میبریم خشکشویی قبول نمیکنه و اگه بگم مثلا بگو از کجا خریدیم بریم الان بخریم بدتر صداش درمیاد که با هم خریدیم تو حواست به من نیست که یادت نمیاد از کجا خریدیم و یعنی هرچی نازشو بیشتر بکشم بدتر میشه و روشو میکنه اونور و نمیذاره بهش دست بزنم و هرچی من منت بکشم میگه فایده نداره قهرم و مسخره بازی درمیاره آخرشم معمولا کفرمو درمیاره و مثلا میگم اصلا به درک اینجوری شده و دوتا تشرم ممکنه بزنم سرش که دست از بچه بازی دربیار و دیگه تند که بهش میپرم از قهر درمیاد و خیلیم میترسه میچسبه بهم و خودشو لوس میکنه که باز محبت کنم. کلا هم در حد نیم ساعت یه ساعت شاید قهرشو کش بده بعد کامل تموم میشه اینم هفته ای چندبار اتفاق می افته ولی باز خیلی مهم نیست و فقط به من اینجوری نشون میده که دوست داره مثل اینکه گاهی دعواش کنم و خیلی از اخلاق خوب من خوشش نمیاد!
    دسته سوم واسم مهمه که واقعا اذیتم میکنه و به عنوان مثال دلیل قهرش اینه که جلوی جمع میگه بهم فلان بی احترامی رو کردی مثلا جلوی جمع بهش بگم بشین سر جات میگه بی احترامی کردی! و سر همینم قهر میکنه و هرچی نازشو بکشم اثر نمیکنه دادم بزنم دوتا فحش درشتم بهش بدم بدتر میشینه گریه میکنه. وسط خیابون مثلا سر همچین چیزی حرفمون بشه اگه دستشو نگرفته باشم میذاره میره!... تو ماشین باشیم سر همچین چیزایی میخواد بره پایین باید در ماشینو قفل کنم! این جور قهرهاش اذیتم میکنه تو خونه هم سه چهار بار تاحالا توی این نه ماهه اتفاق افتاده نصفه شب دوازده یک لباس پوشیده خواسته قهر کنه بره! مجبور شدم برم درو قفل کنم و داد و هوار راه انداخته و آخرم میشینه گریه میکنه و من که عصبانیم نمیتونم برم از دلش دربیارم و اصلا میرم طرفش این مواقع فرار میکنه. برادرم میره به زبون خودش میشینه باهاش حرف میزنه تا آروم میشه... من باید فقط نگاه کنم حرص بخورم که حرف یه بچه رو گوش میده حرفای منو نه!


    اون دوتا دسته اول که لوس بازیه که برام مهم نیست ولی این دسته سوم جلوشو نگیرم خطرناک میشه و دیگه مثلا تو کافی شاپ که نمیتونم دستشو یه سره بگیرم که نره. بعد اصلا نمیفهمم چی میشه مگه چرا یهو اینجوری میخواد قهر کنه و بره! نمیدونم هم واقعا باید چه واکنش مناسبی داشته باشم وقتایی که اینجوری رفتار میکنه؟ وقتی سر هر چیز کوچیکی ممکنه بذاره بره. نمیتونم هم بگم همه اینا بازی کردنش از سر بچگیه.... هربار که اینجوری میخواد از دستم در بره من فقط فکر میکنم چه جوری نگهش دارم اون موقع اصلا ذهنم به این نمیرسه که چه واکنشی درسته... بازی هم باشه قشنگ با بازی اون جلو میرم و فکر میکنم داره با من کل کل میکنه و نباید کم بیارم... ولی این در رفتنش واقعا عصبانیم میکنه و همیشه یه گوشه ذهنم میگه حتما اون منو نمیخواد که اینجوری میکنه و من باید به زور نگهش دارم. فکر کنم خانمها اینو درک نکنن چون اگه فکر کنن همسرشون دوستشون نداره به جدایی فکر میکنن دیدم اینجوری میگن. واسه مردها قضیه فرق میکنه. دوستت داشته باشه یا نداشته باشه نمیتونی ولش کنی. شایدم فقط من اینجوریم. میگم یا باید دوستم داشته باشه یا تحملم کنه تا زمانی که باز دوستم داشته باشه انتخاب دیگه ای نداره.


    دفعه پیش که چند روز بخاطر بی ادبی هاش نرفتم پیشش نتیجه داد و عذرخواهی کرد و تا چند روزم رفتارش بهتر شده بود ولی مشکل این بود که خودم عذاب وجدان گرفتم وقتی فهمیدم حالش بد شده بوده. الان بخوام سرد برخورد کنم هم دیگه نمیتونم کلا نرم پیشش که غذا نخوره و باز بخواد کارش به سرم بکشه. باید بتونم جلوی روش سرد برخورد کنم که من کلا آدم خونسردی نیستم و توی بی محلی کردنم هم تندی و ناسزا پیدا میشه.


    پای حرفاش میشینم همیشه. خیلی هم با دقت به حرفاش گوش میدم و تک تک مسائلی که تعریف کنه برام مهمه و ازش سوالم میکنم و توجه نشون میدم. حتی خسته هم باشم گوش میدم. اونم همه چیزو میگفت دیگه تا اینکه با دوستاش رفته فلان جا بستنی با فلان طعم خورده رو هم تعریف میکرد در این حد جزئی برام تعریف میکرد و منم لذت میبردم همه چیزو میگه. منتها نمیدونم چی شد دیگه نمیگه. شاید من نظر میدادم ناراحت میشد. البته بعضی مواقع هم دعواش میکردم کار اشتباهی کرده بود و خودش متوجه نبود اشتباهه. ولی بیشتر مواقع فقط گوش میکردم یا نهایتا یه پیشنهاد بهش میدادم همین. شاید باید فقط گوش میکردم و هیچ نظری نمیدادم! الان باید دونه دونه حرفایی که قبلا خودش با کمال میل میگفت رو ازش بپرسم کجا رفتی با کی رفتی ساعت چند رفتی چه صحبت هایی رد و بدل شده و چی کار کردی و کی برگشتی و... اونم واسه جواب ها مکث میکنه و گاهیم سوتی میده من حدس میزنم که خیلی هارو خالی میبنده.


    مرسی از لینکی که معرفی کردین طولانیه شب برم خونه میخونم. صفحه دومش یه لینک دیگه توش بود اونم دوباره خیلی طولانی بود.

  12. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    mercedes62 (دوشنبه 16 بهمن 96)

  13. #117
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,798 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با سلام

    ممنون آقا امیر از پاسختون





    این 4 لایه را یادته آقا امیر ؟


    1 – لایه سطحی قابل رویت: گفتار، رفتار ، تظاهرات بدنی
    2 – لایه عمقی تر: احساسات، هیجانات و انگیزه ها ....
    3 – لایه زیرین و عمیق تر: افکار، باورها و ...
    4 – عمیق ترین و ریشه ترین لایه : نیازهای فرد به خصوص نیازهای روانی خاص او



    تمام این لایه ها مهم هستند ،،،
    اگر بخوایم مشکل را ریشه ای حل کنیم باید متناسب با هم،،، این لایه ها را توسعه بدیم
    نمیشه ما نیازهای خودمون را درست تعریف نکنیم و بخوایم متناسب با آن در لایه های دیگر هم خوب باشیم،،
    این 4 لایه در مهارت های ارتباطی ،،هم برای خودمون تعریف میشه و هم به دیگران ،،



    اول در مورد خودمون :


    می دونی آقا امیر ،،
    همه ی آدم ها برای خودشون یه نیازی تعریف می کنند،،،
    مثلا :
    نیاز به احترام ،،
    - نیاز به تائید ،،
    - نیاز به پیشرفت،،،
    -نیاز به مهر و محبت،،،
    - نیاز به تفریح،،
    -- نیاز به آزادی و مدیریت،،،
    - نیاز به امنیت
    و ....


    اگر یه فردی کنترل گرایی را نیاز خودش بدونه ،،با توجه به این نیاز ،،، ، افکار و باورها - احساسات و هیجانات - رفتار و گفتار خودش را طبقه بندی می کنه ،،،
    یا مثلا اگر یه شخصی ،،نیاز مهر طلبی داشته باشه ،،،،اعمالش را بر اساس این نیاز طبقه بندی می کنه ،،، و مداوم کاری مکینه که که این نیاز را برطرف کنه .
    لایه چهارم خیلی مهمه ،،،
    وقتی لایه چهارم خوب تعریف بشه ،،،لایه های بعدی راحتر درست میشه ،،



    بعضی از اتفاق ها در دوره ای از دوران زندگی مان افتاده ،،
    لازم نیست اونها را برا ی خودمون همیشه تداعی کنیم ،،
    لازم نیست با اتفاق های گذشته خودمون زندگی کنیم و باهشون هم نوا بشیم ،،،
    لازم نیست برای خودمون زباله های فکری و احساسی جمع کنیم ،،،



    باید یه پروازی یه دوران کودکی تون کنید ،،،شاید باید بری و خیلی چیزها را دوباره نقاشی کنی،،
    باید به خیلی ار اون چیزها بخندی و از خیلی چیزها ناراحت نشی،، و دلیل خیلی چیزها را ندونی،،،
    می دونم برای یه مرد شاید سخت باشه که بخواد این پرواز را انچام بده و شخصیت جدیدی برای خودش نقاشی کنه،،
    ولی به نظرم میشه ،،،،




    .................................................. ..




    این 4 لایه بالینی در قبال همسرتون :



    1 – لایه سطحی قابل رویت: گفتار، رفتار ، تظاهرات بدنی
    2 – لایه عمقی تر: احساسات، هیجانات و انگیزه ها ....
    3 – لایه زیرین و عمیق تر: افکار، باورها و ...
    4 – عمیق ترین و ریشه ترین لایه : نیازهای فرد به خصوص نیازهای روانی خاص او





    نمیشه من نیازهای همسرم را نشناسم و بخوام باهاش در گفتار و رفتار خوب باشم،،
    نمیشه افکار و باورهای همسرم برام بی اهمیت باشه و بخوام باهاش خوب رفتار کنم ،،
    نمیشه هیجانات و احساسات همسرم را نشناسم و بخوام باهاش خوب حرف بزنم ،،
    شما باید این لایه ها را در قبال همسرتون خوب شناسایی کنید ،،،و باهاش هم احساسی داشته باشید.
    این لایه ها به لایه های دیگر هم تاثیر می ذارنند ،،،
    مثلا اگر شما گفتار و رفتار خوب انجام بدی ،،،این برات تداعی میشه و تاثیر می ذاره بر لایه های دیگر ،،






    می دونم ، شاید ، تغغیر هزینه بر و طولانی ست ،،،
    ولی باید فکر کنیم اگر تغییر نکنیم باید چه هزینه ای بدیم ،،،

    افراد ( چه خانم و چه آقا ) دوست دارنند از سواد و بینششون استفاده بشه ،،
    دوست دارنند در جامعه فعالیت کنند و اثر خوبی از خودشون به جا داشته باشند ،،
    باید به بینش ها احترام بذاریم ،،،
    شاید برای بعضی این نیاز مهم باشه ،،
    شاید نیاز یه خانم این باشه بیشتر درک بشه پیش شوهرش !




    آقا امیر ،،،،به نظرت مسیر عاشقان کجاست،،،، و راه خراب من کجا؟
    چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا،،
    ببين تفاوت ره کز کجاست تا به کجا ،،،





    در پناه حضرت دوست .


    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 17 بهمن 96 در ساعت 16:56 دلیل: ویرایشی

  14. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 16 بهمن 96), anisa (چهارشنبه 18 بهمن 96)

  15. #118
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام آقا امیر

    من تاپیک های شما رو جسته و گریخته خوندم و همچنین دوستان محترمی که نظرات متفاوتی داشتن.
    فکر میکنم آقا امیر این تاپیک ها خودش مرد خسته ای هست و شاید بیشتر از هر کسی توجه و مراقبت نیاز داره.

    آقا امیر نوشته های شما رو که میخوندم متوجه طول صحبت شما شدم، قطعا یک آدم عصبی حوصله ی نوشتن و عضویت و چاره جویی نداره و این حوصله فقط از عهده ی کسی بر میاد که دل پُری داشته باشه.(من همیشه میبینم کسانی که مشکل از جانب اونهاست حاضر نمیشن با مشاوره ارتباط بگیرن چون خودشونو نمیتونن گول بزنن)

    دوست ندارم شما رو دعوت کنم که با خانومت فلان مدل رفتار کن یا خیلی ذهنت رو درگیر و آشفته کنم.(ساده مینویسم)
    همسر شما تک دختره و بدلیل همین امر لوس بار اومده و علت قهرها و رفتارهای ایشون همین هست. فکر میکنن همه جا مثل خانه ی پدر کسی نباید از ایشون سؤال کنه، بر خلاف میل و عقیدش رفتار کنه و باید همه چیز طبق میلش باشه.
    شما در صحبتتون اشاره کردین خانومی هست که شما رو درک میکرده و راهنماییتون میکرده ، پس خیلی پیچیده و بی اعصاب نیستین.. و میتونین با زن ارتباط بگیرین. این ها تلقین هایی هست که از اطراف بشما رسیده. فشارهای روانی بانی پرخاش ها و کتک شماست.

    بیاد دارم در انجمنی دختر خانمی از مادرش شکایت فراوان کرد و یکی از میان جمع گفت اگر مادرت که نزدیگترین فرد در زندگی شماست سرزنشت کرده بخاطر این بوده دوستت داشته..، شما میتونی از غریبه بابت رفتارش شاکی باشی ولی از مادرت نه. غریبه حس تعلق و مسئولیتی در قبال تو نداره و مهری بین شما جاری نیست ولی مادر حلقه های اتصالش زیاده.

    من میدونم اون خانم مطلقه چقدر میتونه برای زندگی شما دردسر ساز باشه چون اون فرد تصمیم گیرنده نداره و مسئولیت و نقشی در حال حاضر بگردنش نیست و درک میکنم ناراحتی شما رو از این اتفاق، قطعا اگر من هم مرد بودم چنین حالتی رو نمیپذیرفتم حتی الان که دخترم و دلم نمیخواد همسر آیندم با مرد مجرد یا جدا شده ارتباط صمیمی بگیره و هر جا خواست بره.

    رفتارهای همسرتون ناشی از عدم بلوغ فکری و خودخواهی هست. ناشی از این هست در منزل و محیط زندگیشون بر رفتارها و گفتارهاش قاعده ی خاصی حاکم نبوده و دوست داره همان که میلش هست رفتار بشه.
    ما همین حالتو در خانوادش هم میبینیم..، فرمودین سه بار خواستگاری چون خانه نداشتین! خانواده ای که از پسر جوانی در این زمانه خانه میخوان قطعا افکار ناقصی دارن و درک شرایط دیگران برای اونها بسیار سخت هست.
    توصیه من بشما اینه همه ی افکار رو از ذهنتون خارج کنین و یک شب مقابل همسرتون بشینین و بهش بگین من همسرم رو با رعایت فلان موارد میپسندم و فلان رفتار و گفتار .. در اینصورت من هم مرد ایده آلش خواهم بود و نواقص و عیب هام رو به مرور از بین میبرم.
    اگر پذیرفتن که هیچ و اگر نه با خانواده های خودتون و ایشون درباره مسایل مهم صحبت کنین و سعی کنین یکبار برای همیشه حلش کنین.
    کتک و پرخاش بیفایده هست، منت کشی تضعیف عزت و شخصیت انسانی و تن نهادن به خواسته هایی هست که مطابق افکار شما نیست. ترس از واکنش ها در زندگی مشترک محیط رو به جهنمی بزرگ تبدیل خواهد کرد.
    این مشکل فقط با قاطعیت کلام و رفتار شما بپایان میرسه .. اینکه هر آنچه که فکر میکنین معقول و پسندیده هست و دوست دارین همسرتون رعایتش کنه بی هیج واسطه ای بیانش کنین و بگین اگر نمیپذیره شما هم مختارین حرکت بعدی رو که بصلاح زندگیتونه انجام بدین.
    موفق باشین

    ویرایش توسط sahar.66 : دوشنبه 16 بهمن 96 در ساعت 20:05

  16. 2 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 16 بهمن 96), میس بیوتی (پنجشنبه 19 بهمن 96)

  17. #119
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم جناب باغبان از توضیحاتتون من اصلا سواد درک و فهم شعر رو ندارم متاسفانه و متوجه مطالبی که مبهم و بااحساس میگین نمیشم راستش. مثلا متوجه نمیشم میگین پرواز به دوران کودکیت بده یعنی چی کار باید بکنم؟ نقاشی کنم همینطور؟
    خوشبحالتون که میتونین اینجوری با احساس بنویسین خانم ها خیلی از این جور بیان کردن مسائل خوششون میاد و مردی بتونه اینجوری حرف بزنه یعنی خیلی توانایی داره دیگه تو حرف زدن با زن ها. واسه من ولی متاسفانه پیچیده و غیرقابل درک میشه اینجوری شاعرانه حرف زدن. خانمم هم اینجوری حرف میزنه هیچی سر در نمیارم. شعر و سوالی که آخر آوردین رو اصلا نفهمیدم منظورتون چی بود واقعیت. اگه معنیشو بگین ممنون میشم دیگه بی سوادی منه در مورد شعر و ادبیات.

    راستش من اصلا علاقه ای ندارم به گذشته م زیاد فکر کنم از وقتی رفتم مشاوره خیلی مجبور شدم یه چیزهایی رو برای خودم مرور کنم و حتی بیشتر اذیت شدم. خودمم معتقدم فکر کردن به گذشته هیچ فایده ای نداره.


    پس منظور از لایه چهار اینه که نیازهایی که صحیح نیستن رو تغییر بدیم. یعنی من باید یه راهی پیدا کنم نیاز به پرخاش، نیاز به تسلط و کنترل، نیاز به کتک زدن، نیاز به نظم و مقررات زیاد، نیاز به فرمانبرداری اطرافیان، نیاز به درست بودن صد در صد همه چیز و احتمالا یه سری نیازهای دیگه که الان به ذهنم نمیاد رو تغییر بدم. کار واقعا سختیه باید روش اساسی فکر کنم ببینم چی کار میشه کرد. الان راهی تو ذهنم نیست و به نظرم اینکار غیرممکن میاد. تشکر از توضیحتون.
    من نیازهای خانمم رو فکر میکنم میدونم اون بازی و تفریح و خوشی و لذت و خرید و مهمونی و معاشرت و به سر و وضع خودش و دیگران رسیدنو دوست داره و اینکه تماشاچی داشته باشه برای کاراش. دوست داره دیگران تشویقش کنن ازش خیلی تعریف کنن و مرتب بهش ابراز عشق و علاقه کنن. تحت مراقبت دیگران بودن رو دوست داره و وابسته ست ولی از طرف من خوشش نمیاد انگار زیاد مراقبت بگیره. احساسات و هیجاناتشم در همین راستا هستن ولی اینکه باورهاش چیه نمیدونم واقعا. درست میگین من لایه های اونم بتونم بشناسم باعث میشه بتونم بهتر رفتارهاشو درک کنم. این چهار تا سطح رو بذارم جلوش بگم هر کدومو برام توضیح بنویسه فکر کنم خوبه.



    ممنونم سحر خانم از نظر و همدردیتون
    دل پر که آره خب دلم خیلی پر هست. خسته هم خیلی خسته هستم. مال الان نیست خستگی چندساله. بیشتر خستگیم ولی از دست خودشه نه کار و مسئولیت های دیگه. ولی ناامید نیستم هنوز و انرژی جنگیدنم هم هنوز تموم نشده. خودم رو هم بی تقصیر نمیدونم اصلا. این بهرحال مسئولیت منه اگه رابطه م با خانمم مشکل پیدا کرده باید بتونم درستش کنم. اینجوری نیستم مسائلمو بندازم گردن خانواده ها و دیگران. گاهی فکر میکنم من مرد مناسب خانواده تشکیل دادن نبودم و اونو که معصوم و پاک داشت زندگی میکرد خودخواهانه تو زندگی خودم کشیدم. قویا فکر میکنم باید یه خونه برای خودم جور کنم بتونم زمان هایی فقط خود واقعیم باشم که بتونم برای اون نقش کسی که دوست داره رو بازی کنم.
    من کسی رو ندارم این حرفارو بتونم باهاش بزنم یعنی رفیقام هستن ولی من از رابطه م با زنم نمیتونم باهاشون حرف بزنم اونا در مورد روابطشون میگن ولی من نمیتونم در مورد زنم پیششون بد بگم. فقط خوبی هاشو میتونم بگم. اینه که اینجا زیاد حرف میزنم و فکر میکنم هم راهکار میگیرم هم خالی میشم هم فکرم منسجم میشه و خودم یه راه حل هایی به ذهنم میاد از همه مهمتر و موثرتر آگاهیم بیشتر میشه نسبت به جنس مونث و اینکه یه زن چی میخواد و چطوری فکر میکنه.


    دقیقا مشکل من با اون زن مطلقه همینه که نمیتونم شکایتشو به کسی بکنم اگه دختر مجرد بود میرفتم سراغ پدرش اگه شوهر داشت میرفتم با شوهرش حرف میزدم ولی کسی در ظاهر مراقب زندگی این خانم نیست و این خانم خونه و سالن آرایشگاهش هردو محل کسب دیگه ای هم براش هستن و من دوست ندارم حتی وسط روزم خانمم جلوی در خونه این آدمم بره چه برسه باهاش معاشرت کنه و پند و راهنمایی هم ازش بگیره. اگه مرد بود تا الان صد بار خودم حالشو گرفته بودم. چندبار حتی فکر کردم آمارشو بدم بیان بگیرن ببرنش آشنا هم دارم نگهش دارن ولی یه پسر کوچیک داره و فکر میکنم هرجور مادری هم باشه بازم از اینکه اون بچه بی مادر بشه بهتره.


    تا الان خیلی جدی باهاش حرف زدم و این حرفم بهش گفتم که وقتی تو رفتارت درست باشه منم اخلاقم خوب میشه ولی اصلا اثر نداشته. نهایت تاثیری که من بتونم با حرف جدی روش داشته باشم دو سه روزه! نمیتونم که هر دو سه روز یه بار براش سخنرانی کنم اثر اونم از بین میره.
    با خانواده شم نمیتونم صحبت کنم چون به ضرر من تموم میشه. من یک نفرم اونا جمعشون زیاده. اقوام من تهران نیستن و پدرم هم برای خواستگاریم هم فقط یه دفعه حاضر شد بیاد. همون بار اول به من گفت اینا به تو دختر نمیدن و دیگه هم حاضر نشد بیاد و سه سالی هم که من میرفتم و می اومدم موج منفی میداد و میگفت داری وقتتو تلف میکنی. منم دیگه ازش توقع این حد پدری کردنم ندارم.
    خواستگار بی پول و بی خونه نداشت یه سری جوجه فوکولی مایه دار بودن که چونشونو میگرفتی دستت سرتاپاشون میلرزید بی خونه و بی پولشون خودم بودم.
    بخوام با خانواده ش خودمو در بندازم با یک طایفه در می افتم و تجربه شو داشتم سر خواستگاری و بله برون و مهریه و خونه و همه شرایط مجبور شدم هرچی میگن قبول کنم تعدادشون زیاد بود من یه نفر بودم.
    بعدم نمیتونم برم به خانواده ش بگم که من دخترتونو زدم حالا هم این شرایطو براش دارم! من یک کلمه بخوام به خانواده ش شکایت کنم قطعا اونم جریان کتک خوردنشو تعریف میکنه. جدای از اینکه خانواده ش پتانسیل اینو هم ندارن که من از دخترشون ایرادی بگیرم. بهشون میگی لیست مهمونا ایراد داره زیاده جبهه میگیرن و یه هفته چشم غره میرن چه برسه بخوای بگی دخترشون ایراد داره. بحث اذیت های خانواده ش خودش خیلی مفصله. من اگه اینجوری با خانواده ش حرف بزنم دعوا میشه و میدونم نتیجه مفیدی هم برام نداره میگیرنش ازم.
    ویرایش توسط Amir A : دوشنبه 16 بهمن 96 در ساعت 23:25

  18. #120
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    ممنونم جناب باغبان از توضیحاتتون من اصلا سواد درک و فهم شعر رو ندارم متاسفانه و متوجه مطالبی که مبهم و بااحساس میگین نمیشم راستش. مثلا متوجه نمیشم میگین پرواز به دوران کودکیت بده یعنی چی کار باید بکنم؟ نقاشی کنم همینطور؟
    خوشبحالتون که میتونین اینجوری با احساس بنویسین خانم ها خیلی از این جور بیان کردن مسائل خوششون میاد و مردی بتونه اینجوری حرف بزنه یعنی خیلی توانایی داره دیگه تو حرف زدن با زن ها. واسه من ولی متاسفانه پیچیده و غیرقابل درک میشه اینجوری شاعرانه حرف زدن. خانمم هم اینجوری حرف میزنه هیچی سر در نمیارم. شعر و سوالی که آخر آوردین رو اصلا نفهمیدم منظورتون چی بود واقعیت. اگه معنیشو بگین ممنون میشم دیگه بی سوادی منه در مورد شعر و ادبیات.

    راستش من اصلا علاقه ای ندارم به گذشته م زیاد فکر کنم از وقتی رفتم مشاوره خیلی مجبور شدم یه چیزهایی رو برای خودم مرور کنم و حتی بیشتر اذیت شدم. خودمم معتقدم فکر کردن به گذشته هیچ فایده ای نداره.


    پس منظور از لایه چهار اینه که نیازهایی که صحیح نیستن رو تغییر بدیم. یعنی من باید یه راهی پیدا کنم نیاز به پرخاش، نیاز به تسلط و کنترل، نیاز به کتک زدن، نیاز به نظم و مقررات زیاد، نیاز به فرمانبرداری اطرافیان، نیاز به درست بودن صد در صد همه چیز و احتمالا یه سری نیازهای دیگه که الان به ذهنم نمیاد رو تغییر بدم. کار واقعا سختیه باید روش اساسی فکر کنم ببینم چی کار میشه کرد. الان راهی تو ذهنم نیست و به نظرم اینکار غیرممکن میاد. تشکر از توضیحتون.
    من نیازهای خانمم رو فکر میکنم میدونم اون بازی و تفریح و خوشی و لذت و خرید و مهمونی و معاشرت و به سر و وضع خودش و دیگران رسیدنو دوست داره و اینکه تماشاچی داشته باشه برای کاراش. دوست داره دیگران تشویقش کنن ازش خیلی تعریف کنن و مرتب بهش ابراز عشق و علاقه کنن. تحت مراقبت دیگران بودن رو دوست داره و وابسته ست ولی از طرف من خوشش نمیاد انگار زیاد مراقبت بگیره. احساسات و هیجاناتشم در همین راستا هستن ولی اینکه باورهاش چیه نمیدونم واقعا. درست میگین من لایه های اونم بتونم بشناسم باعث میشه بتونم بهتر رفتارهاشو درک کنم. این چهار تا سطح رو بذارم جلوش بگم هر کدومو برام توضیح بنویسه فکر کنم خوبه.



    ممنونم سحر خانم از نظر و همدردیتون
    دل پر که آره خب دلم خیلی پر هست. خسته هم خیلی خسته هستم. مال الان نیست خستگی چندساله. بیشتر خستگیم ولی از دست خودشه نه کار و مسئولیت های دیگه. ولی ناامید نیستم هنوز و انرژی جنگیدنم هم هنوز تموم نشده. خودم رو هم بی تقصیر نمیدونم اصلا. این بهرحال مسئولیت منه اگه رابطه م با خانمم مشکل پیدا کرده باید بتونم درستش کنم. اینجوری نیستم مسائلمو بندازم گردن خانواده ها و دیگران. گاهی فکر میکنم من مرد مناسب خانواده تشکیل دادن نبودم و اونو که معصوم و پاک داشت زندگی میکرد خودخواهانه تو زندگی خودم کشیدم. قویا فکر میکنم باید یه خونه برای خودم جور کنم بتونم زمان هایی فقط خود واقعیم باشم که بتونم برای اون نقش کسی که دوست داره رو بازی کنم.
    من کسی رو ندارم این حرفارو بتونم باهاش بزنم یعنی رفیقام هستن ولی من از رابطه م با زنم نمیتونم باهاشون حرف بزنم اونا در مورد روابطشون میگن ولی من نمیتونم در مورد زنم پیششون بد بگم. فقط خوبی هاشو میتونم بگم. اینه که اینجا زیاد حرف میزنم و فکر میکنم هم راهکار میگیرم هم خالی میشم هم فکرم منسجم میشه و خودم یه راه حل هایی به ذهنم میاد از همه مهمتر و موثرتر آگاهیم بیشتر میشه نسبت به جنس مونث و اینکه یه زن چی میخواد و چطوری فکر میکنه.


    دقیقا مشکل من با اون زن مطلقه همینه که نمیتونم شکایتشو به کسی بکنم اگه دختر مجرد بود میرفتم سراغ پدرش اگه شوهر داشت میرفتم با شوهرش حرف میزدم ولی کسی در ظاهر مراقب زندگی این خانم نیست و این خانم خونه و سالن آرایشگاهش هردو محل کسب دیگه ای هم براش هستن و من دوست ندارم حتی وسط روزم خانمم جلوی در خونه این آدمم بره چه برسه باهاش معاشرت کنه و پند و راهنمایی هم ازش بگیره. اگه مرد بود تا الان صد بار خودم حالشو گرفته بودم. چندبار حتی فکر کردم آمارشو بدم بیان بگیرن ببرنش آشنا هم دارم نگهش دارن ولی یه پسر کوچیک داره و فکر میکنم هرجور مادری هم باشه بازم از اینکه اون بچه بی مادر بشه بهتره.


    تا الان خیلی جدی باهاش حرف زدم و این حرفم بهش گفتم که وقتی تو رفتارت درست باشه منم اخلاقم خوب میشه ولی اصلا اثر نداشته. نهایت تاثیری که من بتونم با حرف جدی روش داشته باشم دو سه روزه! نمیتونم که هر دو سه روز یه بار براش سخنرانی کنم اثر اونم از بین میره.
    با خانواده شم نمیتونم صحبت کنم چون به ضرر من تموم میشه. من یک نفرم اونا جمعشون زیاده. اقوام من تهران نیستن و پدرم هم برای خواستگاریم هم فقط یه دفعه حاضر شد بیاد. همون بار اول به من گفت اینا به تو دختر نمیدن و دیگه هم حاضر نشد بیاد و سه سالی هم که من میرفتم و می اومدم موج منفی میداد و میگفت داری وقتتو تلف میکنی. منم دیگه ازش توقع این حد پدری کردنم ندارم.
    خواستگار بی پول و بی خونه نداشت یه سری جوجه فوکولی مایه دار بودن که چونشونو میگرفتی دستت سرتاپاشون میلرزید بی خونه و بی پولشون خودم بودم.
    بخوام با خانواده ش خودمو در بندازم با یک طایفه در می افتم و تجربه شو داشتم سر خواستگاری و بله برون و مهریه و خونه و همه شرایط مجبور شدم هرچی میگن قبول کنم تعدادشون زیاد بود من یه نفر بودم.
    بعدم نمیتونم برم به خانواده ش بگم که من دخترتونو زدم حالا هم این شرایطو براش دارم! من یک کلمه بخوام به خانواده ش شکایت کنم قطعا اونم جریان کتک خوردنشو تعریف میکنه. جدای از اینکه خانواده ش پتانسیل اینو هم ندارن که من از دخترشون ایرادی بگیرم. بهشون میگی لیست مهمونا ایراد داره زیاده جبهه میگیرن و یه هفته چشم غره میرن چه برسه بخوای بگی دخترشون ایراد داره. بحث اذیت های خانواده ش خودش خیلی مفصله. من اگه اینجوری با خانواده ش حرف بزنم دعوا میشه و میدونم نتیجه مفیدی هم برام نداره میگیرنش ازم.
    ببینین من نمیگم شما بی عیبین اتفاقا جای کار دارین.
    اما این مسئله ی پذیریش هر حرف و هر رفتاری به چی برمیگرده.. ؟ دوره طایفه کشی و قوم و قبیله بازی تموم شده این که نمیشه زندگی... یعنی شما از ترس یک عمر در حاشیه باشین.. داماد سرخانه بمراتب بالاتر هست.
    ما انسانیم و باید کمبود ها و نواقصمونو بر طرف کنیم.
    من میگم وقتی نمیخوان بپذیرن اتمام حجت ها باید بشه فردا نگن فلانی نگفت.
    پدرتون پدری نکرده... بنظر شما حرف پدرتون منطقی نبود؟ راست میگه دختر ندادن! در ظاهر دختر دادن ولی در باطن آرامشی نیست.
    شاید بهتر بود همسر شما تاپیک میزدن چون بالاخره حقوق ایشون حتما مورد تعدی قرار گرفته و باید شاکی میبودن... اما سکوت چرا؟
    شما برای من نوعی مشخصی کنین چرا همسری بالاتر از خودتون انتخاب کردین و چرا زیر بار هر حرف و مسئولیتی رفتین که ممکنه توی انجامش بمونین.
    امروز برای شما به این شکله و فرداها در ابعادی بزرگتر.
    شما بتنهایی نمیتونین همه چی رو قبول کنین و برین در خانه ای تنها با خودتون حل کنین.
    زندگی بازی نیست و ما هم بازیگر نیستیم .. همه چیز در واقعیت داره رقم میخوره.
    اونها از شما انتظار دارن ، برای یک لیست از مهمان چشم غره یک رفتار خودخواهانه و بچگانس. مگر از سطح مالی دامادشون اطلاع ندارن؟
    مدتها دویدن و بله گرفتن بر چه اصل و مبنایی؟بر چه معیاری؟ شما یک آدم پر از مشکل هستین فرضا... اما چرا مشکلات خودتونو گسترش دادین؟ اول بهتره روی این طرز تفکر صحبت کنیم.
    امان از روزی که عشق و علاقه ی افراطی بخواد چشم انسان رو بر عیوب و کاستی ها نابینا کنه.
    ویرایش توسط sahar.66 : دوشنبه 16 بهمن 96 در ساعت 23:59

  19. 2 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    Amir A (سه شنبه 17 بهمن 96), میس بیوتی (پنجشنبه 19 بهمن 96)


 
صفحه 12 از 13 نخستنخست ... 2345678910111213 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با مخفی کاری های شوهرم و رمز روی گوشیش چه برخوردی کنم؟!
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: شنبه 05 اردیبهشت 94, 10:24
  2. ایستگاه کنجکاوی ( در مورد نفر قبلیت کنجکاوی کن)
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 شهریور 89, 10:23
  3. عرفان داروی دردهای بی‌درمان
    توسط پندار در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 آذر 88, 00:02
  4. تاثیر بیماری‌های روانی بر الگوی خرید
    توسط Niloo55 در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 12 تیر 88, 09:17

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.