من به شخصه این تاپیک رو که پیدا کردم 3 ساعت شد که تمومش کردم.همین الان تموم شد. خداییش خوش بحالتون. یه خاطره خواهرم گفت براتون بنویسم. اونا تازه عقد کردن.
ما با خونواده رفته بودیم مسافرت مشهدو برای علی دامادمون مشکلی پیش اومد و نتونست بیاد. قبل ازینکه بریم کلید خونمونو ازم گرفت که وقتی برگردیم 2 ساعت قبلش جلوتر بیاد و خونه رو گرم کنه و بخاریها رو روشن کنه.دمش گرم میدونید چیکار کرده بود؟؟؟ رفته بود اتاق خواهرم حسابی همه جا گل رز قرمز براش گذاشته بود.و همه جای اتقشو مرتب کرده بود. حتی گشته بود اگرلباس کثیف پیدا کرده بود همه رو شسته بود اتو کرده بود. دمش گرم خوشم میاد ازش.من کلا احساساتیم. خواهرم از خوشحالی یه جیغی کشیدوقتی صحنه رو دید که من کپ کردم
امیدوارم خوشبخت باشید . برای منم دعا کنید چون قراره 1 ماه دیگه با یه اسلحه تو سربازی حرف بزنم و درد و دل کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)