سلام دوست جونا خوبین
محسنم یک هفتست واسه امتحاناش رفته زاهدان
این بار اصلا نشده باهاش تلفنی صحبت کنم چون میگه اونجا همه درس میخونن نمیتونه صحبت کنه منم حسابی دلم تنگ شده و از طرفی میدونم که نباید زیاد احساساتیش کنم
دیشب به بهونه خرید اومده بود بیرون که به من زنگ بزنه طبق قرارمون وقتی میگه حالا وقت چیه؟؟؟زود زود زود ؟؟؟
من باید داد بزنم دوست دارم
اما نمیشد در جمع خونواده بودم ازون اصرار ازمن نمیشه نمیتونم حالا باشه بعد و از این حرفا
یهو گفت ببین من بدون خجالت داد میزنم
داد میزد عاشقتم عاشقتــــــــــــم در حدی که خواهرم کنارم نشسته بود شنید خندش گرفت اونجاهم که تو خیابون....
یعنی نمیدونستم بخندم یا از خجالت اب شم.
عزیزم خیلی دوست دارم محسن چقدر اذیتت کردم حالا دلم واسه دیدنت لک زده
علاقه مندی ها (Bookmarks)