به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آبان 88 [ 10:52]
    تاریخ عضویت
    1388-7-29
    نوشته ها
    159
    امتیاز
    4,027
    سطح
    40
    Points: 4,027, Level: 40
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 123
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    395

    تشکرشده 400 در 127 پست

    Rep Power
    30
    Array

    کوچکتر و بازهم کوچکتر!



    [align=justify]
    خودآگاهی چیزی است که دائما َ مرا از بیرون، از این مشغولیت های دائمی (که مرا قربانی خود می کند)به خودم فرا بخواند. مرا جلو آینه ،هر چند یکبار قرار بدهد تا من" خودم " را ببینم. هیچ کس نیست که تصور راستین خودش جلو چشمش باشد. حتی آنهایی که روزی سه چهار ساعت جلو آینه هستند،

    یکبار هم خودشان را ندیده اند ! خودآگاهی بالاتر از آگاهی از فلسفه، آگاهی از علم، آگاهی از صنعت؛ اینها آگاهی است نه خودآگاهی. یعنی چیزی که مرا به خویش بنمایاند، چیزی که مرا استخراج کند،

    چیزی که مرا به خودم معرفی کند، چیزی که متوجهم کند که من چقدر ارزش دارم. هر کس به میزانی که به خویش ایمان دارد ارزش دارد.

    چقدر ما را تحقیر کرده اند! نظام اجتماعی و تربیتی را نگاه کنید. از خانواده به بعد همین طور است.

    به قدری ما را تحقیر کرده اند که چیزهایی را به عنوان امکانات قدرت خودمان، برای خود، نمی شناسیم که حتی بچه های حیوانات این قدر خودشان را عاجز نمی بینند! حتی از اینکه حرفمان را بگوییم، انتقادکنیم، سئوالی بکنیم، عاجزیم. سراپای وجودمان ، عجز است. در تصورمان نمی گنجد که عرضه انجام کار کوچکی را داشته باشیم. این قدر نسبت به شخصیت خودمان بی ایمانیم و کوچکیم! و مسلما َ نسلی و آدمی که خودش، خودش را کوچک بشمارد، کوچک هم هست. برای اینکه بتوانی دیگری را بصورت برده خودت تسلیم کنی، اول باید تحقیرش کنی، به نحوی که خودش باور کند از نژاد و ذات و خاندان پست است. آن وقت است که پستی برایش نه تنها چندش آور نیست، بد نیست که با تمام التهاب و آرزو و عشق و التماس می اید به بردگی تو و پناه می آورد به اربابی تو!

    مگر ما را، ما دنیای سومی ها را چه کار کرده اند ؟ اول مذهبمان،زبانمان،ادبیاتمان ، فکرمان،

    گذشته مان، تاریخمان و اصلا َ نژادمان را و همه چیزمان را چنان تحقیر کردند و ما را به قدری آدم های دست دوم حساب کرده اند که ما نشستیم خودمان،خودمان را مسخره کردیم ! و در عوض،خودشان را آن قدر برتر و بالاتر و عزیزتر نشان دادند، به ما باوراندند که ما تمام تلاش و دعوت و مبارزه مان برای نوکری فرنگ شد تا اینکه ادای آنها را در بیاوریم، شبیه به آنها حرکت کنیم،حرف بزنیم، راه برویم. حتی تحصیلکرده دانشمند ما از اینکه زبان فارسی را از یاد برده، افتخار می کند. این همه خریت ؟! آخر خریت هم نمی شود گفت که به خر توهین می شود ! آدم این قدر در بی شعوری افتخار بکند. در ندانستن ، در فراموش کردن ؟! خیلی عجیب است نه اینکه در فرا گرفتن زبان فرنگی افتخار بکند، در اینکه زبان خودش یادش رفته و بعضی چیزها را نمی داند، افتخارمی کند. تا این حد عاجز و ذلیل !

    این دیالکتیک " سوردل" است. دیالکتیک سوردل دیا لکتیک بچه است، بچه وقتی که مادرش می راندش، دعوا و تحقیرش می کند ناراحت است و برای اینکه از حمله های مادر در امان بماند به خود مادر پناه می برد! نژاد برتر، ملت برتر، و حتی آدم برتر برای اینکه قوم و ملت یا آدمی را به زیر مهمیز قدرت و تسلط خویش بکشد، تحقیرش می کند، به قدری مذهبش را،ایمانش را، ادبش را، فکرش را، شخصیت هایش را، گذشته اش را، همه چیزش را تحقیر می کند که او برای اینکه از مسیر تهمت و تحقیرهای او، از جایی که همیشه به وسیله اوتحقیر می شود، فرار کند، به دامن خود او پناه می برد و خودش را به شکل او در می آورد که دیگر در مسیر تهمت های او نباشد ! این است که بعضی چیزها برای فرنگی یک کالای مصرفی است اما برای ما یک کالای مصرفی نیست، یک چیز سمبلیک است. 15% تمام اروپایی ها از سمفونی کلاسیک لذت می برند. اما ایرانی ها ، همه شان لذت می برند ! اصلا َ از هر سمفونی لذت می برند! کی جرات دارد که لذت نبرد ؟! چرا ؟! برای اینکه آن سمبل یک ذوق برتر است و یک ذائقه برتر و این جرات ندارد بگوید که من نمی پسندم.یک فرنگی به سادگی میگوید خفه اش کن، این قیل و قال است، سردرد می آورد. اما یک شرقی، ناچار تا آخر می شنود و باید" به به " هم بگوید و لذت هم ببرد و حتی اگر لذت نبرد پیش خودش خجالت می کشد. چرا؟ برای اینکه برای او جنبه سمبلیک دارد و نشانه ای از یک برتر !اینها همه ، به خاطر این است که ایمان به خویشتن را، عوامل گوناگون، از آدم می گیرد وتنها چیزی که ایمان به خویشتن را برای آدم فراهم می کند، خودآگاهی است. یعنی در مرحله اول من بفهمم که مربوط به چه نژادی، به چه ملیتی، به چه تاریخی، چه فرهنگی، چه زمانی، چه ادبیاتی هستم و به چه افتخارات، نبوغ ها ، ارزش هایی وابسته ام. این یک بازگشت به آگاهی خود است، به خود آگاهی .[/align]

    دکتر علی شریعتی

    تنهایی [b]



    تنهایی چیست؟ اساسا تنهایی چیست؟ مسلما انسان در همه حالات ممکن است به تنهایی برسد. یعنی فقط وقتی که انسان را به گوشه ای می اندازند و در را بر رویش می بندند تنها نمی شود، بلکه گاهی در وسط زندگی و در متن جمعیت هم تنها می شود و یا اساسا ًهنگامی که رابطه ای با هستی پیدا می کند، احساس تنهایی به او دست میدهد. چند نوعتنهایی وجود دارد:
    یک نوع تنهایی مبتذل است. تنهایی مبتذل یک نوع عکس العمل روح بیمار است. کسی که دچار عقده های روانی سقوط اخلاقی یا سقوط عصبی است یا اصلا ً کمبود دارد از دیگران می ترسد و از جمعیت فرار میکند، این تیپ آدمها به گوشه ای می روند و تنها می نشینند.این نوع تنهایی یک نوع بیماری ست که ارزش بحث ندارد، این بیماری ها را دکتر روانپزشک باید معالجه کند و البته بعد از مدتی هم خوب می شود، دوباره به جمع بر می گردد.

    نوع دیگر تنهایی که من به آن تنهایی متعال می گوییم تنهایی است که ناشی از رشد روح انسان و بالا رفتن آن از سطح رابطه های عادی و روزمره است. گاهی تکامل روح انسان بجایی می رسد که از سطح روزمرگیها وجاذبه هایی که انسانهای معمولی را در بر میگیرد و مشغول می کند و لذت به آنها می دهد، اوج می گیرد. به میزانی که انسان از سطح معمولی اوج بگیرد، به خلوت می رسد. انسان به میزانی که به خودش توجه می کند و یک آگاهی درونی و وجودی می یابد، رابطه های بیرونی اش کم می شود و به میزانی که اشتغال درونی و ذهنی پیدا می کند و درون گرا میشود،بیرونگرایی اش کم می شود. و یه میزانی که رابطه ماورایی پیدا می کند، رابطه روزمره اش کم می شود. اینها عواملی اند که یک انسان متعالی را به تنهایی و تامل در خویش می کشاند.

    اما یک نوع سوم تنهایی هم وجود دارد و آن تنهایی مصنوعی است. در اینجا یک نوع تنهایی مصنوعی را به انسان تحمیل میکنند مثلا ً انسان را گوشه ای می اندازند و او را در این حالت رها میکنند. هنگامی که بخواهند انسان را از همه نیروها خالی کنند تا به سادگی بتواند رام شود، ابزار شود، یکی از موثر ترین روش ها تنها کردن اوست. اگر رابطه ای نباشد یعد از ده پانزده یا بیست روز به تنهایی مطلق می رسد.

    روح هم درست مثل بدن است، همان طوری که بدن مقاومت و حرارت خودش را از همین موادغذایی می گیرد که هر یک ساعت و یا دو ساعت یک مرتبه می خورد روح هم در رابطه با انسان هاست که که گرم و داغ و نیرومند میماند. در آنجا فرد به تنهایی مطلق می رسد، چون در آنجا سکوت مطلق است. بعد آن شکل و آن شرایط را به وی تحمیل میکنند، زیرا در این سکوت همه جهات برایش مساوی می شود، هر کاری برایش ممکن می شود، هیچ چیز برایش بد نیست. تجربه نشان داده که در این حالات، درونگراها دیرتر به تنهایی می رسند.

    انسان هایی که می توانند ساعتها تنها بمانند و با خودشان فکر کنند بیشتر از انسانهای بیرون جوش و مردم جوش و جامعه جوش، در برابر تنهایی مقاومت می کنند. علت آن اینست که درونگراها تغذیه درونی دارند، این است که بیشتر مقاومت میکنند. نکته دیگری که در تمامدنیا تجربه شده است، یعنی مربوط به یک نقطه و مکان نیست این است که مذهبی ها یشتر مقاومت می کنند تا غیر مذهبی ها. بی دین ها زودتر به تنهایی و این ضعف دلخواه
    می رسند .

  2. 2 کاربر از پست مفید گفتار نیک تشکرکرده اند .

    گفتار نیک (چهارشنبه 20 آبان 88)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.