به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 77
  1. #41
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1387-6-20
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    4,161
    سطح
    41
    Points: 4,161, Level: 41
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 181 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    سلام دوست خوبم الیور
    خوشحالحم شما هم به پست من سر زدید. اگه پست منو تعقیب کرده باشید من الن باید طبق صحبتی که با دوست نازنینم اف اف نوشی داشتم فهرستی از کارهای پیشنهادی ایشان را بنویسم. امام اینقدر از لحاظ روحی دباره افت کردم که قدرت این کار در خودم نمی بینم. ایشان اینقدر نازنین و منطقی هستند که در واقع با راهنمایی ایشان روابط ما بهبود چشم گیری پیدا کرد. یعنی خیلی راحت بگم:

    توجه منو دوباره به همسرم علی رغم تمام اشکلاتش جلب کردند. و ایرادات من را هم نشان دادن.

    اما خودم دچار شک و خستگی شده ام حالم دوباره بد شده خیلی بد

    دعا کنید
    و من هنوز هم هستم ...

  2. #42
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 91 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1387-10-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    3,066
    سطح
    34
    Points: 3,066, Level: 34
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    65

    تشکرشده 67 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    خانم آريو سلام
    از محبتي كه نسبت به من داري بسيار متشكرم. مايلم بدانم چه اتفاقاتي باعث افت روحي شما شده؟ آيا ممكن است كه خانواده شما نا خواسته صحبت ها يا رفتارهايي را مرتكب شوند كه باعث شود شما مجددا به شرايط روحي و رواني قبلي برگرديد و يا نسبت به همسرتان و رابطه تان دچار شك و ترديد شويد؟
    موفق باشي

  3. کاربر روبرو از پست مفید ff_noshi تشکرکرده است .

    ff_noshi (یکشنبه 12 مهر 88)

  4. #43
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1387-6-20
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    4,161
    سطح
    41
    Points: 4,161, Level: 41
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 181 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    سلام اف اف انوشی عزیز

    مرسی،واقعا در این شرایط بد روحی من همراهی شما (هر چند کوتاه) به من ارامش میدهد.

    بله خسته ام، خسته و دلزده از این ماسکی که در خانواده ام، در اجتماع و یا حتی در پیش خودم به چهره زده ام . سیمایی زنی موفق ،خوشبخت و ارام و حتی خیلی های کلاس

    اما در درون خسته از این مبارزه که نمیدانم فرجامش چیست؟
    عصبی و بد خلق شده ام . درز ندگیم دوباره به اماها و اگرها رسیده ام
    از خودم میپرسم ایا حق من رسیدن به حداقل های زندگی نیست؟ درسته از خصوصیات مثبت همسرم صحبت کردم و انصافا هم خصوصیات مثبت زیادی دارد اما در عوض اصلی ترین خصوصیت را یا ندارد و یا من نمیتوانم کشفش کنم. یعنی اینده نگر و با مسولیت بودن ایشان

    دوست خوبم راحت میخوام حرف بزنم،میخوام حد اقل اینچا به دور از فشارهای اجتماع خودم باشم خود خودم
    من حتی الان که دارم این نامه را مینوسم بغض کرم. این روزا وقتی خسته از کار روزانه به خانه خالی و سرد خودم میپرسم کی این کابوس تمام میشه؟ کی وعده به اتمام رسیدن یکی ا ز معاملات همسرم محقق میشه و من سرانچام امنیت داشتن را حس میکنم؟

    نمیدونم دوست خوبم شاید ناخواسته حرفهای خانواده در این حالت روحی من بی تاثیر نبوده چون مادرم نا خود اگاه داشت اشاره میکرد که توان بالای مالی یک مرد تاثیر زیادی در احساس خوشبختی یک زن دارد. البته مادرم مرتبا به من القا میکنن که درست میشه ،شوهرت مرد خیلی خوبیه یا اینکه کدوم زن ایتقدر حمایت عاطفی از شوهرش دریافت میکنه و.....



    اما چی کار کنم که با تمام این حرفها دیگه از این زندگی که توصیفشو کردم خسته شدم
    این توصیه هایی هم که بعضی از اطرافیان می کنند که قسط خونه را نده تا بهش فشار بیاد و یا ... بدتر حالمو بد میکنه چون اینطوری خونه ام از دستم میره و بدتر بینموم دعوا پیش میاد

    کلافه و گیج و خسته ام. تو خونه با کسی نمیتونم دردل کنم چون یا مامانم ناراحت میشه یا هی نصیحت میکنه که بدتر کلافه میشمیا استرسی میشه . با دوستام اصلا مایل نیستم ببدونن تو زندگی شخصیم چه اتفاقاتی میافته
    تو اجتماع هم که خواستم مثلا به یکی از استادام که روانشناس هم هست اعتماد کنم دیدم یک داره سوء استفاده میکنه که شما که زن جوان و زییا و... هستیدچطور یه همچین تصمیمی گرفتیدو.......

    خلاصه فقط به شما وسایر دوستان این تالار میتونم اعتماد کنم. بی تعارف شما خیلی در تغییر روحیه و نگرشم موثر بودید چون اشتباهات منو هم راحت گفتید اما من دارم اروم اروم احساس یخ زدگی و دلزدگی به زندگیم پیدا میکنم.

    حالم بده ،نمیتونم تصمیم بگیرم، هم دوستش دارم هم از این شرایطش متنفرم . اصلا نمیدونم باید چه احساسی را داشته باشم.
    واییییییییییییییییییییییی ییییی حیلی حالم بده

    نازنین اف افا نوشی منو ببخش نوشته هام اگه بد و پراکنده و بی ربطه چون درست حال روحیمو انتقال دادم . تازه شاید در بعضی موارد هم روم نشد راحت باشم. به هر حال حال منو ببخش و برام دعا کن

    واقعا برام دعاکن و دعا کنید
    و کمک کن به کمکت نیاز دارم به همین راحتی
    و من هنوز هم هستم ...

  5. #44
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 91 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1387-10-10
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    3,066
    سطح
    34
    Points: 3,066, Level: 34
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    65

    تشکرشده 67 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    سلام دوست عزيز
    از مطالبي كه نوشتي احساس مي‌كنم كه به شدت خودت را افسرده و مضطرب كرده‌اي. و احساس مي‌كنم كه حتي زمان‌هايي هم كه به يك آرامش نسبي مي‌رسي به جاي سعي در حفظ و تداوم آن به دنبال راهي براي مضطرب كردن خود مي‌گردي شايد به اين طريق مي‌خواهي همواره به ياد داشته باشي كه مشكل بزرگي داري ،و اينكه مبادا يك وقت از فكر اين مشكل غافل شوي. تو داري به نوعي خودت را عذاب مي‌دهي. در نوشته هاي قبلي ات مطالبي بود كه احساس مي‌كردم به عنوان يك زن نسبتا موفق دائما به دنبال پيشرفت و تغيير و اصلاح امور هستي. احساس مي‌كردم زني هستي كه دوست داري از زندگي و امكانات آن حداكثر بهره را ببري اما اگر خوب دقت كني و من هم اشتباه نكرده باشم الان نزديك 5 ماه است كه از همسرت جدايي و يك زندگي كاملا در ركود و پر از افكار منفي داري. هرچند كه به گفته خودت تغييراتي مثبت در روابطتان حاصل شده اما در كل شما 5 ماه از يك زندگي مشترك را به راحتي از دست داده‌ايد. زندگي كه هريك از دوستان و اطرافيان شما حتي شايد با مشكلات بسيار بيشتري آن را ادامه داده‌اند و چه بسا به طور غير مستقيم آن را به رخ شما هم كشيده اند. دوست من شما كه طبق گفته هاي خودت دوست داري هميشه در بين دوستان و آشنايان سري بلند كني آيا فكر نمي‌كني كه موفقيت در ارتباطات زناشويي، و داشتن يك زندگي توام با صداقت، عشق و احترام بيشتر از هر چيز ديگري موجب سربلندي شما در بين دوستان و آشنايانتان باشد؟!!!!
    دوست عزيز من بسيار تمايل داشتم كه بتوانيم از طريق يك ارتباط رو در رو مشكل شما را با جديت بيشتري پي گيري نماييم . من اطمينان دارم كه مشكل شما چيز لاينحلي نيست و با چند جلسه ارتباط رو در رو و البته با خواست و همت بلند شما مي توان آن را برطرف كرد.
    سخن ز آبروي رفته مگو اي دوست كه آبروي من و آب رفته زجو هردو يكي است

  6. 3 کاربر از پست مفید ff_noshi تشکرکرده اند .

    ff_noshi (یکشنبه 17 آبان 88)

  7. #45
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 دی 90 [ 16:26]
    تاریخ عضویت
    1388-1-09
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,955
    سطح
    33
    Points: 2,955, Level: 33
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 37 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    سلام
    من روز سه شنبه مبحث شما را خواندم ، حال روحيم خيلي بد بود اول تايتل را ديدم ديدم خودم هم سردرگم زندگيم هستم كليك كردم ،خواندم ، برام باوركردني نبود انگار يك نفر پيدا شده كه همه غم و غصه هاي من را عينا ميدونه و دار ه بيان ميكنه واقعا فكر ميكردم خودم اين مسائل را نوشتم . درد مشترك
    با اين تفاوت كه من يك پسر سه سال دارم و شما بچه نداريد و يك مشكل بزرگ كه شوهرم داره و زير بارش نميره كه فعلا دوست ندارم راجع به آن صحبت كنم. تمام بحث را مو به مو خواندم ديدم خود من هم اشكالاتي كه به شما وارد بود دارم.يه فرق ديگه هم هست كه من راجع به مشكلاتم فقط با خداوند صحبت ميكنم و بس .
    هميشه فكر مي كردم خدايا چرا فقط من، اما حالا ميبينم فقط من نيستم ، اين مشكل مي تونه شامل تعداد آدمهاي بيشتري هم باشه. مردهايي با توانايهايي كمتر از زنانشان.
    بحث شمارا دنبال ميكنم البته با اجازه اميدوارم من هم بتونم براي اين همه احساس هاي بد راه حل مناسبي پيدا كنم.

  8. کاربر روبرو از پست مفید مهناز پويا تشکرکرده است .

    مهناز پويا (یکشنبه 12 مهر 88)

  9. #46
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1387-6-20
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    4,161
    سطح
    41
    Points: 4,161, Level: 41
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 181 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    دوست مهربان اف اف نوشی عزیز سلام

    گاهی اوقات احساس میکنم خداوند در مقاطع مختلف زندگیم همیشه به نوعی مرا در برزخ زندگی تنها نمی گذاردو منو که خیلی سخت و دیر به کسی اعتماد میکنم . پرده از واقعیتهای لاینحل زندگیم پیش این محرمان برمیدارم پیش رویم می گذارد.
    پیش از ازدواجم نیز دچار گرفتاری سختی شده بودم که یکی از دوستانی که در شرایط خاصی با هم اشنا شدیم به ظرز عجیبی حالات روحی من را میفمید و همو که دختری بسیار باعموش و اگاه بود من را برزخ قدیمی رها کرد. و حالا در این مقطع احساس می کنم دوباره این لطف خدا شامل حالم شده و شما به راحتی لا یه های زیرین این گرفتاری را میبنید.

    میدانید حدستان در بعضی از امور درست بود

    من دراجتماع و خانواده به عنوان فردی باهوش و مستقل و موفق شناخته شده ام.و اگر حمل بر تعریف و اینجور مسایل نباشد خودم نیز تمام تلاشم براین است که به عقب برنگردم و افسوس بخورم که چرا اینقد زود و یا اینقدر دیر تصمیمیاتی را گرفتم که مثل خوره به جونم بیافته.

    اما نمیدانم چرا در میان راه سر رشته کار از دستم میرود و تمام احساسات منفی برمیگردد. شاید چون نشانه ایی از خشکی را نمی بینم اینچنین از طوفان زندگی در هراسم.

    اخه یه جایی یه وقتی باید احساس کنم که تلاشهایم دارد نتیجه میدهد .
    این دوری کمک اساسی به من و همسرم کرد تا یه جورایی رابطه مان بر گردد به عقب اما این رابطه عالی احساس می کنم بر یک شرط استوار است:
    - درک شرایط همسرم،باور وعده هایی او در خصوص تححق قریب الوقوع پایان این برزخ و اعتماد بی چون و چرا به او،صبوری و نداشتن کمترین توقع در این شرایط

    اما من توقعات خودم پس چی میشه. آیا تنها داشتن مردی بسیار مهربان و با فرهنگ وعاطفی (خصوصیات مثبتشو براتون گفته بودم) ولی بدون احساس امنیت واقعی مالی میتواند من را تا کدام زمان راضی نگه دارد

    از طرفی با مقایسه خصوصیات عاطفی همسرم و فرهنگ بالای او با بقیه مردها پیش خودم این اوانس به او میدم که این زمان را به او بدهم اما تا کی؟؟؟؟

    از شما بی دریغ کمک خواستم (گر چه اگر در شرایطی غیر از این تالار با هم اشنا میشدیم هرگز با توجه به شخصیتم نمیتوانستم این در خواست را بکنم) و شما یکی از بهترین مشاور ان تا کنون بودید از شما ممنونم و در عین حال عذر خواهی می کنم که شما را درگیر مشکلم کرده ام.

    من هم بسیار مایل هستم که شما راهنمایی فرمایید چطور میتوانم از کمک شما بیشتر بهره مند شوم شاید بتوانم اینطوری کمی از سردرگمی در بیایم حال حضوری و یا تلفنی و...( فکر کنم از طریق پیغام خصوصی) برایم دعا کنید و منتظر پاسختان هستم دوست نازنین

    سلام مهناز جان
    امیدوارم پی گیری پستم به شمایی که دردتان با من و امثال من مشترک است مفید وقع شود. اما دست داشتم از راهنمایی و یا همراهی بیشتر شمایی که درد مرا بیشتر از بچه هایی تالار درک می کنید استفاده کنم. شاید اگر تجربه ها و شرایط خودتو در میون بداری کمک به هر من وشما و امثالهم بشه. برات دعا میکنم و برایم دعا کن
    و من هنوز هم هستم ...

  10. #47
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 مهر 88 [ 06:21]
    تاریخ عضویت
    1388-6-24
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    2,595
    سطح
    30
    Points: 2,595, Level: 30
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    94

    تشکرشده 95 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    سلام دوست عزیز

    من تاپیک و تمام پست های شما را تک تک خواندم هچنین تمام راهنماییهای دوست عزیزمff_noshi را نیز خواندم اولین مشکل شما این بوده که در انتخاب همسر شرایط واقعی را نادیده گرفته اید و صرف عاشق بودن به امید اینکه در آینده خواهید توانست از همسرتان مرد ایده آل خود را بسازید وارد یک زندگی کشترک شده اید و حتی بزرگترین
    اولتیماتوم زندگیتان یعنی دو سال دوران عقد شما را هوشیار نساخت!ما کتاب را نمی خوانیم که بخوابیم ما کتاب را میخوانیم که از خواب بیدار شویم شما تحصیلات آکادامیک دارید پس چنین اشتباهی خیلی بعید بوده است.اما دوست عزیزم ff بسیار شما را راهنمایی کرده اند اما من با همه احترامی که برای ایشان قائل هستم با نظر ایشان مخالف هستم چون ایشان همه مشکل را معطوف به شما کرده در حالی که مشکل اصلی همسر شماست (تشخیص نیمی از درمان است)همسر شما نتوانسته بپذیرد که دوران کودکی و نوجوانی او تمام شده و او اکنون به عنوان یک مرد که تشکیل زندگی داده باید قبول مسئولیت بنماید هنوز فکر میکند شما در دوران دوستی هستید و او باید همه تکیه اش به خانواده اش و شما را به عنوان یه مادر که باید پول تو جیبی و خورد و خوراکش را تهیه کنی نگاه میکند من اصلا قصد ندارم به شما سراب نشان دهم و بگویم پیش برو آون آب است شوهر شما آدم بی مسئولیتی است اولین بی مسئولیتی او نرفتن به خدمت سربازی است شما میدانید امروزه خدمت وظیفه برای آقایان پیش نیاز تمام کارهاست همانطور که خودتان اشاره کرده اید حتی برای خرید و فروش یه ماشین نیاز به کارت پایان خدمت میباشد و دومین مشکل ایشان این است که نه اهل درس بوده یعنی نه در درس تحصیلات آکادامیک دارد و نه شغل ثابتی اینکه بعضی از دوستان میویند مشکل شغل امرئزه مشکل خیل افراد است پس شما که همسر او هستید چطور کار پیدا کرده اید من در جایی خواندم که بزرکترین فیزیکدان قرن ما به علت بیماری اسکلروز آمیوترامیک 99درصد بدنش فلج است پس فاصله بین خواستن تا توانستن راهی نیست و شوهر شما نخواسته دنبالکار هم نبوده اگر یک آدم مسئولیت پذیر بود در یک تاکسی سرویس هم که کار میکرد اما بیکار نمی نشست تا شما تنها نان آور خانه باشید اگر امروز شما عصبی,کم حوصله شده اید نتیجه عملکرد اشتباه اون بوده چون شما چه در تحصیل و چه در کار موفق بوده اید و از نوشته های شما استنباط کردم که در تربیت این فرد در کودکی بیش از حد ننر بار اومده و هرگز نتوانسته حس استقلال را با تمام وجود احساس کند و همیشه از روبرو شدن با این مسئله وحشت داشته لذا مراجعه شما به مشاور همانطور که خودتان مرقوم فرموده اید نتوانسته مشکل را حل کند ما نباید سوراخ دعا را گم کنیم ما دنبال حل مشکل هستیم نه پاک کردن صورت مسئله اینکه یک فرد در نواختن تار یا ستار یا ارگ استاد است خوب است اما برای رداره یک زندگی مشترک کفایت نمیکند به نظر من شما به او یک اولتیماتوم جدی دهید یعنی یک زمانی را بریش مشخص کنید تا سر یه کار برود و اگر نرفت برای ترساندنش هم که شده یک در خواست طلاق(صوری)برایش بفرست تا شاید وقتی ببیند موضوع جدی است اونهم جدی به فکر حل مشکل بیفتد و الا این وضعیت یک دور تسلسل است اینکه شما در خانه خودت باشی و او نزد مادرش پس شما در خانه پدر چه کم داشتی که ازدواج کردی؟؟شما ازدواج کردی که به زندگیت سرو سامان بدهی نه برای خودت جنگ روانی درست کنی پس در اسرع وقت با او اتمام حاجت کن و بهش بگو اگر ظرف یک مدت زمان محدود مشکل را حل نکند در خواست طلاق میدهی امیدوارم که موفق باشی

  11. 2 کاربر از پست مفید kolbeh تشکرکرده اند .

    kolbeh (دوشنبه 13 مهر 88)

  12. #48
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1387-6-20
    نوشته ها
    133
    امتیاز
    4,161
    سطح
    41
    Points: 4,161, Level: 41
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 181 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    سلام
    دوست خوبم کلبه مرسی از راهنماییت
    داشتم پست دل عزیز و راهنمایی شما را میخواندم
    اشاره کرده بودید که تحصیلات دانشگاهی باعث خوشبختی و بالا رفتن فهم وشعور نمیشود
    موقعی که من قصدازدواج داشتم یک مرد معمولی شبیه تمامی مردهایی مه در اطرافم هستند را نمی خواستم .

    من دختری استقلال طلب،به شدت مهر طلب بودم . به نظرم مردی که حمایت ویژه عاطفی از همسرش داشته باشد ،درک وشعور بالای اجتماعی داشته باشد ] از نظر عقاید با من هم سنخ باشد مانند من به هنر اهمیت دهد و شرایط ویژه مرا درک کند(من هنوز کارهای هنریم را ادامه داده ام)راه را برای حضور اجتماعی همسرش سد نکند ،کمی از این اما و اگر های مرسوم اجتماع و قیود دست وپا گیر مردهایی ایرانی دور باشدو... را میپسندیدم. و همسرم همه این شرایط را داشت و دارد

    هنوز پس از 5 سال ازدواج اگر بحث جدی بینمان نباشد رابطه او با من درست مثل زمان نامزدیان است همون احساس گرم را دارد.

    مثلا او مردی است که بسیار منطقی و باشعور با شرایط من برخورد می کند . این جمله معروفی را که روانشناسان میگویند دلبستگی به معنای وابستگی خود خواهانه و بیمارگونه نیست را من واقعا از او یاد گرفتم مثلا هیشه میگفت اگر من اینقد دوستت دارم به این معنی نیست که تو نباید مواقعی را فقط مال خودت باشی و من مزاحمت نشم. و یا اگر کارت طوری است که باید ماموریت بری من با تمام وجودم به تو اعتماد دارم و درکت میکنم و سد راهت نمیشم. و یا با ز هم به طور مثال من کارم طوری است که گاهی همکاران اقا باید با من تماس بگیرند و او خیلی راحت و خوب برخورد میکند

    در یک کلام بسیاز از نظر فرهنگی در طراز بالیی قرار دارد. بسار به طوری که همه در فمایل و دوستها اشاره می کنند عجب مرد با شعور و فهمیدهای است . چقدر درکت می کند . چقدر راحت تو جمع مثل دوست پسرهاابراز علاقه میکند و یا حتی دوستام بهم می گن چقد نازتو هنوز بعد از 5 سال میخره و ...

    دوست خوبم
    اینا ارا اشاره کردم که بدانی چرا نمیتوانم راحت از او دل بکنم. چ.ن همه اعتراف می کنند خیلی کم میشه همه این خصوصیات در یکی جمع شود و او خیلی انسان است

    اما بزرگترین مشکل ما همین مواردی است که اشاره کردم. قبلا اشاره کردم شاید با خواندن این صحبتها همه بگن پس این دختره چشه، مرد به این خوبی و ...

    اما واقعا این مشکل داره منو کلافه میکنه و نمیدانم چه کار کنم

    به دلایل با لا با همسرم علی رغم تفاوتهایمان ازدواج کردم ولی الن در این مشکل ماندهام کاش مدیر همدردی یه سر به پست من هم میزد؟؟

    حالا با این شرایط ایا باید به طور صوری هم شده تقاضای طلاق کنم؟؟
    ایا این رابطه تازه درمان شد ه ما را را فرو نمی پاشد و درست در زمانی که شرایط دارد درست میشود همه چیز جای اولش بر نمی گردد؟؟
    راهکاری با توجه به شرایط زندگی من که در جریانش هستید را کاش به من نشان می دادید تا کمی از این شرایط بد روحی جدا شوم

    نسخه های معمول شاید خیلی کار ساز نباشد ؟؟؟
    شاید هم من دارم اشتباه میکنم

    نمی دانم به هر حال منتظر راهنمایی شما و سایر دوستان هستم

    مدیر عزززززززززززیز همدردی

    کاش از راهنمایی ارزنده شما هم بهره مند میشدم

    من الان در شرایط خیلی بدی قرار دارم و اگر راهکار مناسبی پیدا نکنم شاید تصمیمی بگیرم که باعث پیشمانیم شود

    به من هم سر بزنید لطفا

    دوست خوبم اف اف نوشی منتطر پاسخشما و سایر دوستان تالار هستم
    و من هنوز هم هستم ...

  13. #49
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 اسفند 89 [ 16:24]
    تاریخ عضویت
    1388-1-18
    نوشته ها
    519
    امتیاز
    5,952
    سطح
    50
    Points: 5,952, Level: 50
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,677

    تشکرشده 1,685 در 458 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    سلام دوست عزیز

    به نظر می رسه شما بیش از آنچه باید، روی این تالار حساب می کنید.

    مشاوری که از نزدیک خصوصیات و ویژگیهای شما و همسرتون، و شرایط و موقعیت زندگیتون رو بررسی می کنه، خیلی بیشتر می تونه براتون راهگشا باشه.

    شما در مرحله سرنوشت سازی قرار دارید، پس در مراجعه به مشاور، و البته تلاش برای یافتن یک مشاور خبره، کوتاهی نکنید.

    در رابطه با مدیر همدردی هم می تونید فرم مربوطه رو ارسال و از اون طریق اقدام کنید. هرچند این باز هم جای مشاوره حضوری رو نخواهد گرفت.

    http://www.hamdardi.com/fa_default.asp?RP=M_content.asp&P1N=ContentID&P1V= 441

    موفق باشید.

  14. 2 کاربر از پست مفید THEN تشکرکرده اند .

    THEN (یکشنبه 17 آبان 88)

  15. #50
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 مهر 88 [ 06:21]
    تاریخ عضویت
    1388-6-24
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    2,595
    سطح
    30
    Points: 2,595, Level: 30
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    94

    تشکرشده 95 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سردرگم موندم چی کار کنم

    سلام دوست عزيزم

    اگر پست بنده را خوانده باشيد بنده عرض كردم اول از هر چيز او را وادار كن سر يه كار برود نه اينكه در بو كار بروي در خواست طلاق صوري بدهي خواهر محترم شما پنج سال است كه ازدواج كرده ايد شما آدم با نطقي هستيد آيا تا كنون از همسرت سوال كرده ايي چرا به خدمت سربازي نرفته است ؟چرا قبل از ازدواج از او نخواستيد كه مسئله ايي به اين مهمي را كه براي ادامه زندگي آقايان از اهميت ويژه ايي برخورذار است را انجام بدهد بعد به خواستگاري شما بيايد؟شما پنج سال از ازدواجتان گذشته ولي هرگز همسرتان را راضي به انجام خدمت نكرده ايد.اگر در طول اين مدت زمان وارد داشگاه ميشد تا الان حداقل ليسانس گرفته بود و قطعا كاريابي يك فرد ليسانسه بيشتر از يك فرد ديپلمه است يادتان باشد زندگي يك تمرين نيست،هر كاري كه انجام ميدهيم واقعي است.اينكه به فرمايش شما به هر كاري دست ميزند به شكست منجر ميشود ناشي از اين است كه فعاليت در رشته ايي كه در آن از علاقه و تجربه كافي خبري نيست،مطوئن ترين راه به سوي شكست و ناكامي است.اين يك اصل است كه همنشيني با برندگان از شما يك برنده مي آفريند و مجالست با با بازماندگان يك بازنده.در عصر جديد ازدواج و تعهد را نوعي فشار و زندان تعبير ميكنند و در همه نقاط دنيا با آمار بالاي طلاق و پايين بودن ازدواج روبه رو هستيم.علت اين است كه خيلي ها از لذت و رضايت ناشي از عشق واقعي بي خبرند و همان هيجان اول رابطه را دوست دارند.اگر اين افراد براساس شناخت و تفاهم يكديگر رابطه اي را شروع كنند و به كشش جنسي ابتداي آشنايي اكتفا نكنند به لذت عشق واقعي دست مي يابند و تا آخر عمر زندگي دلخواهي خواهند داشت.يادمان باشد تعهد چيزي بيشتر از زندگي كردن زير يك سقف و ايفاي نقش همسر است.در زندگي دو نوع تعهد وجود دارد:
    1-تعهد براي بودن با يكديگر زير چتر قانون2-تعهد براي ارتباط داشتن،يعني تعهد به روابط.بنده يك همكار دارم كه دقيقا مشكلش مثل مشكل شما بود و هر كاري ميكرد اين شوهر سر كار نمي رفت برايش ماشين خريد كه در آژانس كار كند گفت اين كار در شعن من نيست مدرك تحصيلي اش هم ديپلم بود و خانمش ليسانس از دانشگاه تهران داشت و كارمند رسمي يك شركت دولتي هر چه مشاوره رفت فايده نكرد تصميم گرفت بعد از 6 سال بچه دار بشه شايد بتواند شوهرش را وارد به تعهد كند ولي توفيري حاصل نشد و پس از 10 سال زندگي مشترك مجبور به جدايي با يك فرزند شد پس من ميخواه اين را به شما بگويم بايد وادارش كنيد كه از همين امروز بفكر رفع مشكلات بشكل جدي باشد اگر نياز باشد با خودت به يك مشاور ببرش تا راهنمايش كند بلاخره تحمل شما هم تا يك حدي است و كاسه صبرتان لبريز ميشود شما كه بتنهايي نميتواني تا آخر عمر با اين زندگي را بدوش بكشي چرا وقتي زوجهاي موفق را مي بينيد و زندگي خودت را با آنه قياس ميدهي ناراحت ميشوي؟چون احساس ميكني زندگي بروفق مراد تو نبوده و در پايان باز متذكر ميشوم بنشنيد با همسرتان بطور جدي صحبت كنيد تا مشكل را حل نميد نقطه شروع بلوغ فكري درك عميق اين نكته است:هيچ كس به نجات شما نخواهد آمد پس خودتان بايد بفكر حل اين مشكل باشيد و با تمام محاسني كه از همسرتان شمرده ايد بايد به فكر آيندتان هم باشيد اگر در باره آينده نينديشيد آتيه اي نخواهيد داشت...موفق باشيد


 
صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.