به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 21 از 38 نخستنخست ... 111213141516171819202122232425262728293031 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 , از مجموع 376
  1. #201
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    امروز [ 18:31]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,574

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها
    درکنار همه اینها خدایی دارم که حسش میکنم ....روزها و لحظه هایی رو به من بخشیده که تا همیشه شیرینیش بامنه. خانواده ای بهم داده که دوسشون دارم و مشاور و کمک حالم هستن. کارو درامدی دارم که برای شرایط من خیلی قابل قبول و راضی کننده است. و خودم....خودی که دوسش دارم .
    .
    سلام خانم زیبایی ها،
    چقدر این قسمت متن اتون بهم انرژی داد.

    مطالبی که شما نوشتین در خیلی از ما ها وجود داره، دختر و پسر هم نداره، یک لحظه زندگی خودم رو انطباق دادم با حرف های شما ، دیدم اره منم مثل شما و خیلی های دیگه با این مسائل دست و پنجه نرم می کنیم،
    فقط بعضی هامون در مقابل این سختی ها، کم میاریم، به ُمسکن های مصنوعی مثل فیلم و سیگار و اعتیاد و هر چیز مصنوعی که باعث یک لحظه فراموش کردن بشه، رو میاریم، بعضی ها من به قول شما ذهنمون رو فریب میدیم،
    بعضی هامون هم منفعلانه برخورد میکنیم،
    و خیلی برخورد های دیگه که فکر کنم خیلی زیاده،

    زیباترین برخورد و شیوه رو باغبان به من یاد داد، که از وقتی بهم یاد داده و مطالب دیگه ای که هر روز در جریان زندگی به این آموزه اضافه میشه، باعث شده، در مقابل سختی ها لجم نگیره، عصبانی نشم، اگر کوتاه میام در مقابل چیزی به نشانه ضعف نباشه، به نشانه شیرینی پیروزی باشه،
    نمی‌دونید چقدر زندگی دلچسبه اینجوری، شایدم بدونید،
    حالا شاید راه باغبان رو گفتم اینجا، البته فکر میکنم به شما هم گفته،

    --------
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    ویرایش توسط Mvaz : شنبه 22 بهمن 01 در ساعت 14:44

  2. 5 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    gholam1234 (شنبه 22 بهمن 01), paiize (سه شنبه 25 بهمن 01), الهه زیبایی ها (شنبه 22 بهمن 01), شمیم الزهرا (شنبه 16 اردیبهشت 02), طنین باران (یکشنبه 14 اسفند 01)

  3. #202
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    بگو، ولی من معتقدم هیچ طرز فکر یا جمله جادویی وجود نداره توی این دنیا... همش سرتاسر درد و رنج هست و مدام باید روی خودمون کار کنیم...

    خانم الهه زیبایی ها، من باز هم حرفم رو تکرار میکنم. همین که انسان بیاد اینجا و از چالشهاش بگه، خیلی خوبه! این یعنی اینکه امیدواره که بتونه کاری کنه. کار وقتی بیخ پیدا میکنه که انسان هیچ انگیزه ای نداشته باشه...

  4. 4 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    paiize (سه شنبه 25 بهمن 01), الهه زیبایی ها (شنبه 22 بهمن 01), شمیم الزهرا (شنبه 16 اردیبهشت 02), طنین باران (یکشنبه 14 اسفند 01)

  5. #203
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام دوستان

    زلال جان تسلیت می گم، خدا رحمتشون کنه و به شما کمک کنه که صبور باشید

    مرسی الهه جان، کارم خوب پیش می ره. اما درست نمی دونم حال خودم چطوره. هم آرومم هم ناآرام. هم مطمئنم هم مبهوت. هم شادم هم غمگین. هم راضیم هم ناراضی. هم قوی ام هم ضعیف.

    پستت رو خیلی دقیق خوندم. سعی کردم حالت رو بفهمم.

    الان یه نیم ساعتی هست که دارم فکر می کنم یه چیزی بنویسم. ولی همه سلول های مغزم نشستن زل زدن به هم! هیچکی هیچی نمی گه. به نظرشون همه چی مرتبه و سر جای خودشه.

    بعدا میام می نویسم. اگه چیز جدیدی به فکرم رسید.
    ویرایش توسط میشل : دوشنبه 24 بهمن 01 در ساعت 14:13

  6. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Mvaz (دوشنبه 24 بهمن 01), paiize (سه شنبه 25 بهمن 01), الهه زیبایی ها (چهارشنبه 26 بهمن 01), شمیم الزهرا (شنبه 16 اردیبهشت 02), طنین باران (یکشنبه 14 اسفند 01)

  7. #204
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 00:51]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,048
    سطح
    100
    Points: 45,048, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,996

    تشکرشده 6,481 در 1,467 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه همدردی های عزیز
    الهه جان
    پست میشل رو دیدم فهمیدم که طرفِ صحبتش شمایی!کنجکاو شدم که دیدم بعععله!!چقدر هم پستت طولانی بود،عادت نداشتم به متن طولانی،بعد این همه مدت اومدم همدردی،به قول میشل سلول های مغز من هم یه لحظه هنگ کردن!!کاملا سردرگمی و گیجی ای که گفتی رو درک کردم و خوب توی ذهنم حلاجی کردم و خودم رو جای تو گذاشتم
    راستش یکی دو قسمت از پستت نظرم رو جلب کرد که بنویسم واست، اونم نظرت درمورد فریب ذهن بود!!!
    اگه بگم چه روزهای پر افت و خیزی رو دراین اواخر سپری کردم شاید سلول های مغز تو هم هنگ کنن اما وقتی باهاشون کناراومدم و یکی یکی پشت سر گذاشتمشون هیچ وقت حس نکردم دارم خودم رو فریب میدم! حتی وقتی نتیجه عکس شد!
    یک لحظه تصور کن اون مادری رو که دو تا یا سه تا از بچه هاش رو از دست داده و شهید شده،باز هم خدا رو شکر میکنه و میگه اگه پسر داشتم بازهم در راه خدا میدادم!به نظرت چی به سر دلِ اون مادر اومده که حاضره اینو بگه!داری راجع به موجودی به نام مادر حرف میزنی پس همه تئوری ها رو بزار کنار!
    مثال های بزرگتری هست که دیگه در عقل و فهم ما نمیگنجه!!!
    من شمیم جان رو درک میکنم و همینطور اون مادر،راستش منم دیگه مشکلات گذشته ام والان رو دوست دارم،چون دیگه از خیلی چیزها مطمئن شدم،چون اون ها منو رشد دادن،هر چیزی که باعث بشه رشد کنم رو دوست دارم حتی اگه بدترین اتفاق باشه پس خدا روشکر میکنم به خاطر شون
    به نظر من این فریب ذهن نیست!!این یک قوتِ قلبِ قوی هست که فقط و فقط وقتی در آغوشِ امنِ خدا باشی این تصور رو داری!
    الهه جان برسون خودت رو به این امنیت ،به این آغوشِ امن!این آغوش, امنیتی داره که با هیچ اتفاقی لحظه ای نا امن نمیشه.
    اگه برای چند روز قید مادر شدن رو زدی، یعنی تسلیم خواست خدا شدی یعنی توی امتحانت پیروز شدی!خدا فقط همینو میخواست و بعد دوباره امنیت خاطر رو بهت برگردوند،
    خدا داشت باهات عشق بازی میکرد عزیزم
    الهه جان،بقیه مشکلات هم همینطور!بقیه دلواپسی ها هم همینطور،موردی نمیگم چون اینجا جاش نیست،تاپیک حال و احواله،اما فرمول کلی همینه،باید همین باشه وگرنه ما را وچه دوام است در این سرای فانی؟!!
    بی قراری هاتو به خودش بسپار،همونطور که خودت خیلی زیبا گفتی خدایی داری،گاهی آدم حالش بده،بی قراره،دلتنگه،حتی نمیدونی چرا؟اما خدا خوب میدونه و مدام سعی میکنه خودش رو به یادمون بندازه بگه امنیت میخوای ؟آرامش میخوای؟ من هستم!
    تسلیم واقعی شو،چه لحظه هایی که خدا منتظره فقط نیم نگاهی بهش بیندازیم اما ما غاااافل!
    الهه جان هرچیزی که توی این دنیاست گذراست،به معنای واقعی گذراست،اصل کار جای دیگه ست!از اون ها رهاشو و آماده ی بعدها شو
    بی قراری های دلت روبا یاد خودش تسکین بده
    الا بذکر الله تطمئن القلوب
    دلت که میگیره یادت بیار که توی این دنیا همه ی ما تنهای تنها هستیم،تنها با خدا!ذات حق تنها ست،هر کدوم از ما هم تنهاییم،درست مثل خدامون
    هر جا هستی،با هرکسی که ارتباط داری یادت باشه تو هستی و خدا و اون طرف،میخواد انسان باشه میخواد چیزی جزئ این عالم باشه!

    یه ترانه ای هست این روزها زیاد گوش میدم،عالی هست،حس فوق العاده ای بهم میده،به اسم«آرام من» از محمد معتمدی اگه تونستی گوشش بده به یاد خدای مهربونمون
    یه تیکه داره میگه «من با تو،به آسمان رسیدم» خیلی حس خوبی داره
    ببخشید اگه پر حرفی کردم من از منظر خودم و حس و حالی که داشتم واست نوشتم امیدوارم به دردت بخوره

  8. 5 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (چهارشنبه 26 بهمن 01), الهه زیبایی ها (چهارشنبه 26 بهمن 01), بی نهایت (جمعه 05 اسفند 01), شمیم الزهرا (شنبه 16 اردیبهشت 02), طنین باران (یکشنبه 14 اسفند 01)

  9. #205
    ((( مشاور خانواده ))) آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 خرداد 03 [ 13:48]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,437
    امتیاز
    287,971
    سطح
    100
    Points: 287,971, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,608

    تشکرشده 37,112 در 7,017 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها
    سلام به همگی

    اول تو چندتا تیتر دسته بندی میکنم
    موضوع ازدواجم و اینکه دلم میخواد مادر بشم بچه داشته باشم ...
    موضوع مسکن و امنیت مالی تو سنی که دیگه نتونم کار کنم و درامدی نداشته باشم
    موضوع مستقل شدن الانم ...مستقل زندگی کردن ...جدا از خانواده و مشکلات لاینحلی که میخوام دیگه نبینم نشنوم...
    همه اینها قبلا هم موضوعیت داشت ولی نمیدونم چی شده...
    شاید الان دیگه تحمل ام کم شده
    شاید چون قبلا سراسر امید بودم ولی الان میبینم به ددلاین رسیدم

    و الان نگرانی بابت همه این موضوعات ، تلاش برای رفعشون که بینتیجه موند،
    میاد کنار خستگیهاو مشکلات روزمره، دردهای جامعه ام ، که برام پررنگ شون میکنه . نقطه ضعفهایی که دارم و باهاشون کنار اومدم رو برام پررنگ میکنه.
    همین الانم اگر میگم نه میتونم بگم صددرصد راضی ام نه بگم ناراضی ام، چون درکنار همه اینها خدایی دارم که حسش میکنم ....روزها و لحظه هایی رو به من بخشیده که تا همیشه شیرینیش بامنه. خانواده ای بهم داده که دوسشون دارم و مشاور و کمک حالم هستن. کارو درامدی دارم که برای شرایط من خیلی قابل قبول و راضی کننده است. و خودم....خودی که دوسش دارم .


    با برادرم میخواستیم شریکی خونه بخریم که خیلی به امنیت روانیم درمورد موصوع مسکن کمک میکرد ولی انقدر قیمتها روز به روز افزایش داشت که دیدیم به پول ما خونه نمیدن. و از طرفی برادرم با خونه تو هر شهرو محله و چندین سال ساخت رضایت نمیده.
    خواهرم دید اینطوری شد گفت منم کمک تون میکنم ...حالا هم ی همت مردانه لازم داریم که بیفتیم دنبال خونه گشتن ...که اونم که از من برنمیاد بقیه هم به جدیت من خواهان نیستن فعلا مونده...

    بعد از شکست پارسالم در مورد اینکه پدرم حق و حقوق و ارثیه منو جدا کنه و سهم کامل نه سهم یک دوم برای من درنظر بگیره ، ( من براشون پسر بودم نه دختر پس حقم سهم یک دوم نیست )
    از اول امسال طرحی تو خونه مطرح کردم که خونه و اتاق مستقل میخوام
    با چیدمان سلیقه خودم . نه سلیقه و دکور دهه ۶۰ ۷۰. اینطوری کمی هم از اون مشکلات لاینحل دور میشدم...ولی بعد از چند ماه اونم به بن بست خورد چون با جداشدن مون به شدت مادرم اذیت میشد.علی رغم اینکه خیلی مصر بودم ولی کوتاه اومدم.



    چند ماه پیش دکتر بهم گفت داری یائسه میشی گفتم خانم دکتر سکته میکنم چون من دوست دارم بچه دار بشم....سکته نکردم ولی از دم اسانسور مطب تا ۵۶ ساعت بعدش نان استاپ گریه کردم. جز به یک دوستم به هیشکی هیچی هم نگفتم و تو تنهایی فکر میکردم.ولی از اونجاییکه سلول های مغزم عادت دارن با هر شرایطی منو وفق بدن آرومم کردن و به برباد رفتن ارزوهای نجیبم هم رضایت دادم. دوستم هم قبل دکتر رفتنم میگفت ما فامیلی همینطوری هستیم همه و مشکلی نبوده برامون چیزی نیست فلان..


    قبل اینکه ادامه اینجا رو بگم اینو بگم که این تلاش مغز انسان برای عادت دادن به شرایط حس بدی به آدم میده...حس فریب خوردن...حالا شاید درست نباشه اینو بگم... شمیم جان اینکه میگی اون مادر گفته اگه برگردم به عقب آیدا رو با بچه ای عوض نمیکنم فریب ذهن انسانه. میتونه هم خوب باشه هم بد باشه...وقتی خودم تو همچین شرایطی قرار میگیرم عصبانی میشم و حس فریب خوردن بهم دست میده. که بودم هم تو این شرایط.

    بعد از اینکه جواب ازمایش و بردم برای دکتر گفت مشکلی نیست شما علائمی هم که نداری گفتم خب پس چرا سیستم بدنم بهم ریخته شما فرمودین فلان. گفت نه جواب ازمایشت اینه نیازی به دارو هم نداری.
    خوشحالیم بعد از اون امادگی ذهنی برای برباد رفتن ارزوی مادر شدنم، گیجی بهم داد وگرنه حقش بود همون جا خودش و مطب اش و رو سرش خراب میکردم که گلابی پس غلط کن از این به بعد قبل از جواب ازمایش تشخیص تخصصی نده .

    میدونم مجرد موندن تا اخر عمر حتی به فرض داشتن امنیت مالی برام به شدت سخت خواهد بود ولی نمیدونم زندگی متاهلی که به ناچار هم بهش تن دادم، چطور خواهد بودو چه احساسی پیدا میکنم.


    الان رسالت و معنایی تو اینها بود؟!؟!

    یکی دومورد هستن که فقط منتظر یک چراغ سبز از طرف منن تا دیگه فصل مجردی و ازدواجم هم تموم بشه ولی سنخیت خیلی کمی باهم داریم
    نمیخوام فصل مشکلات و دعوای زن و شوهرِ از اول ناهمگون به کتاب زندگیم اضافه بشه.

    میشل جان اینکه پرسیدی قبلا چه رسالتی داشتی
    تودوران دانشجویی که خیلی مادرم ابراز ناراحتی میکرد مبنی بر اینکه ما نباید پول تو رو خرج کنیم بهش میگفتم مادر جان این روزی شماست که فقط به دست من داره بهتون میرسه .خدا ی تیردونشون زده. وگرنه تو این شرایط من تو این شرایط جامعه کی کار داره اخه.
    و واقعا همینو فکر میکردم و فکر میکنم.
    همه اینهایی که گفتم به علاوه چندتا مورد خواستگاری فرسایشی و ساعات طولانی بیرون از خونه بودنو....چند جا کارکردن و همکارو رئیس های متنوع داشتنو... ...چالش محل کار جدید و ادم های جدید و وفق دادن با هاشون...پذیرفتن نقطه ضعفهام و...تفریح و اوقات فراغت خیلی کم داشتنو...
    همه اینها خسته ام کرده.
    تلاشهای بینتیجه ام برای رفعشون عصبانیم کرده.

    با سلام و احترام
    دو بیتی را برایتان می آورم که خودش به اندازه یک کتاب کمک کننده هست. هم تبیین هست. هم تکنیک هست و هم همدلی و آرامش را به ما هدیه می کند.








    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر *** آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم


    هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر *** رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر




    ==============
    پاورقی مهم:
    البته اینجا تسلیم در کارگه تقدیر مراد سازش نیست و مفهوم سازگاری هست. چون در مصرع دوم بی باک تر از شیر را آورده است که منظور جسارت و شجاعت در اقدام کردن و نترسیدن هست.
    معمولا انسان هایی که تصور می کنند می توانند میلیاردها متغیر تاثیر گذار را کنترل کنند و همه آنها را در جهت خواست خود استفاده کنند دچار مشکل می شوند.
    ما انسان ها به خاطر تفکر، تدبیر، همت و فعالیتی که می کنیم توانایی داریم در جهت خواست خود اقداماتی انجام دهیم. اما اینکه قطعا و صددرصد به نتیجه برسد به بی شمار عوامل خارج از توان و کنترل ما بستگی دارد که تقدیر نام دارد.
    مسلم و قطعی هست که ما فقط باید انرژی خود را روی متغیرهای قابل کنترل بگذاریم. اما نتیجه به متغیرهای دیگری هم نیاز دارد که همه آنها در کنترل ما نیست. لذا اگر نتیجه گرا باشیم. هر وقت که نتیجه حاصل نشود به هم می ریزیم. اینجاست که این دوبیتی به ما کمک می کند. که در جاهایی که دست ما و در کنترل ما نیست سازگار باشیم و خود را خسته نکنیم و نتیجه را به خدا بسپاریم.(مفهوم توکل، رضا، دعا، صبر، امید، توسل و ... دقیقا اینجا پازل یک موحد و مسلمان را کامل می کند و از بن بست نجات می دهد.

    ما موحدین و مسلمانان مفهومی داریم که در سوره توبه آیه 52 اشاره شده است. و آن إِحدَى الحُسنَيَينِ می باشد. یعنی دو راهی که هر طرفش پیروزی هست.
    مسلمان وقتی جهاد می کند. اگر شهید شود برنده هست. اگر هم پیروز شود برنده هست.
    مسلمان وقتی سلامتی دارد به خاطر سلامتیش خوشحال هست. و اگر بیمار شود به خاطر صبر و شکر گزاری اجر می برد.
    پس هرگز برای موحد و مسلمان بن بستی وجود ندارد.

    مبارکه التوبة آیه ۵۲
    قُل هَل تَرَبَّصونَ بِنا إِلّا إِحدَى الحُسنَيَينِ
    بگو: «آیا درباره ما، جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید؟! -- پیروزی یا شهادت --

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  10. 6 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    Mvaz (جمعه 28 بهمن 01), فرشته مهربان (جمعه 28 بهمن 01), الهه زیبایی ها (چهارشنبه 26 بهمن 01), بی نهایت (جمعه 05 اسفند 01), شمیم الزهرا (شنبه 16 اردیبهشت 02), طنین باران (یکشنبه 14 اسفند 01)

  11. #206
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    امروز [ 18:31]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,574

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام خانم زیبایی ها،
    من یه روز به شدت درگیر راه اندازی یه کسب و کاری بودم، باغبان فقط بهم گفت تلاشت ستودنیه، ولی اگر باری از روی زمین بر نمیداره، بدرد نمیخوره، سعی کن مثلا برنامه ای بنویسی که بتونه به پیرزن ها و پیرمرد ها کمک کنه،
    من اون زمان حرفش رو نفهمیدم، مدتها گذشت، من از اون کار به لطف خدا کنار کشیدم(شکست خوردم)، بعدش یه کتاب دستم رسید به اسم هدف زندگی اثر استاد مطهری،.
    تو اون کتاب هدف زندگی انسان رو نوشته بود، بر اساس دو آیه قرآن ،
    ۱. و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدیم؛ (الذاربات ۵۶)
    ۲. آنکه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید، و او توانای شکست ناپذیر و بسیار آمرزنده است. ( ملک ۲)

    از آیه دوم، معنی حرف باغبان رو فهمیدم، از بعد اون تو کار فعلیم که حقوق پایینی داشت تمرکز کردم، بیشتر حواسم به موارد دیگر بود که به هدف زندگی برسم، دیگه آرامش داشتم، استرس و عقب افتادن از بقیه اذیتم نکرد، گرون شدن دلار حس بد بهم نمی‌داد ، وقتی تورم شدید تر میشد کارهای دیگری انجام میدادم که به هدف نزدیک کنه تا اینکه طلا ذخیره کنم،
    بعد از مدتی دیدم در کار فعلیم گشایشی عجیبی رخ داد خدا رو شکر، (از نظر مالی), که نمی‌داد هم فرقی نمی‌کرد ( البته خیلی سخت بود، چند باری بی تابی کردم که حتی یه بار اینجا تاپیک برای بی تابی ام زدم )

    ولی زیاد مهم نیست، همون که داده یه روز هم بخواد میتونم بگیره، ( ان شاالله که وابسته نشم)

    اخیرا خانواده یه نیازی براشون پیش اومد، بعد از این همه سال کار کردن، یه ماشین خریده بودم ( برای اولین بار) خدا کمک کرد خیلی راحت ازش به نفع خانواده بدون چشم داشتی گذشتم، پشیمون هم نیستم، دقیقا از روز بعدش ( آخر آبان)قیمت ماشین اوج گرفت، 😄 فکر کنم دیگه سالها نتونم عین اون بخرم ، عوضش مهمان راننده ها محترم است هستم و هر روز یه چی از هر کدومشون یاد میگیرم


    وقتی شما اینجا نوشتین این دو آیه اومد سر راهم، یاد شما افتادم و همزمان یه داستان دیگه، ( همزمانیش برای خودم خیلی جالب بود،) در ذیل می‌نویسم.

    [خدا] گفت: هر دو با هم از بهشت [به سوی زمین] فرود آیید که برخی از شما دشمن برخی دیگرند، پس اگر از سوی من هدایتی به شما رسید، هر کس از هدایتم پیروی کند، نه گمراه می شود و نه به مشقت و رنج می افتد( طه ۱۲۳)

    و هر کس از هدایت من [که سبب یاد نمودن از من در همه امور است] روی بگرداند، برای او زندگی تنگ [و سختی] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم ( طه ۱۲۴)


    بحث زندگی آدم و حوا در بهشته که اونجا رنجی نداشتن، به محض نافرمانی خدا به زمین میان که دارای رنج هست،

    این داستان هم روز بعد شنیدم:
    حضرت موسی و مرد نابینا))
    یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد :
    من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم .
    خطاب اومد : برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه . او از خوبان درگاه ماست .
    حضرت اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه .
    حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست .
    از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد : الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه .
    بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد .
    فورا نشست . بیلش رو هم گذاشت جلوی روش . گفت :
    مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم .
    حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم .
    حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود :
    ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه .
    گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :
    آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم
    ویرایش توسط Mvaz : جمعه 28 بهمن 01 در ساعت 21:46

  12. 4 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    gholam1234 (شنبه 29 بهمن 01), الهه زیبایی ها (شنبه 29 بهمن 01), شمیم الزهرا (شنبه 16 اردیبهشت 02), طنین باران (یکشنبه 14 اسفند 01)

  13. #207
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mvaz نمایش پست ها
    سلام خانم زیبایی ها،
    من یه روز به شدت درگیر
    طرف صحبتت من نبودم. ولی دوست دارم بیام و یه چند تا چیز بگم.
    فرمودی که هدف بار از روی زمین برداشتن و نیکوکاریه. بتونی به یه ناتوانایی کمک کنی. خب این خیلی عالی بنظر میرسه. ولی بذار منم بگم. این صحبتها بسیار عالیه، و من معتقدم اگه کسی اینجوری زندگی کنه، سعادتمنده. ولی چند نفر روی این کره خاکی اینجوری زندگی میکنن؟! خیلی کم هستن. یکیش مرحوم آیت الله بهجت. هر موقع این صبحتها میشه، یاد این مرحوم میفتم. خب استثنائن و 99.9999 درصد آدما فکر این هستن که جیباشون رو چجوری بیشتر پر پول کنن و زبونم لال درصدی از انسانها هستن که به فکر کلاهبرداری از یکدیگر هستن (که البته درصد انسانهای کلاهبردار مطمئنا کمه روی این کره خاکی، درسته!!؟؟).

    میخام بگم در دنیای واقعی این چیزا با اینکه مایه آرامش هست (حداقا من بهش اعتقاد دارم)، ولی انسانهای کمی هستن که بهش جامه عمل بپوشونن.

    خودم رو میگم، بعد از چندین سال کارمندی، خدا رو شکر یه خانواده ای هست که دور همیم و هوای همدیگه رو داریم. ولی به اطرافیانم که نگاه میکنم، همشون حداقل چهار تا خونه خریدن تا بدین جا (این حداقل هست، معلوم نیست اون پشت مشتا دیگه چی دارن). ولی خب من هیچ کدوم اینارو ندارم. مقایسه که میکنم، یه حس درماندگی بهم دست میده. البته من خودم دلایل خودم رو برای نخریدن خونه داشتم و نمیخام بگم که انسان نیکوکار و ارزشی بودم. ولی خب با مقایسه با اطرافیانم، میبینم که اونا الان ثروتمند شدن و الان دارن تخمه میشکونن!

  14. 3 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    الهه زیبایی ها (شنبه 29 بهمن 01), شمیم الزهرا (شنبه 16 اردیبهشت 02), طنین باران (یکشنبه 14 اسفند 01)

  15. #208
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام الهه ی زیبا

    من فکر می کنم تو در مسیرِ درست زندگی هستی ( در راه محقق کردن اون رسالتی هستی که من برای خودم و خودت و بقیه می بینم) به همین خاطر همونطور که گفتم انگیزه خاصی برای نوشتن ندارم.

    اما الان که وقت دارم، چند تا نکته رو بنویسم که مبادا تو هم مثل پائیزه فکر کنی مغزم از مسائلت هنگ کرده بوده. اتفاقا برعکس، چون مسائلت رو "در شأنت" و "در توانت" می بینم، نیازمند کمک نمی بینمت.

    پرسیده بودی که در بین چالش های زندگیت، رسالتی هم دیده می شه؟

    از خودت می پرسم. انسانی که تمام توانش رو در جهت زندگیِ شرافتمندانه به کار می گیره، داره چیکار می کنه؟ آفرین دخترم داره خلق می کنه. داره انسان خلق می کنه. متن زندگیش نشون می ده که آستین هاش رو بالا زده و در گیر و دارِ خلقته.

    حتی اگه بگه من چاره ای غیر از این زندگی ندارم، حرفش اشتباهه، چون مسلما می تونست مسیر دیگه ای رو بره.

    ما موجوداتی هستیم که کامل خلق نشدیم. خالق ما مثل مجسمه سازیه که یه طرح کلی می زنه و به ساخته ی خودش می گه: برو ببینم بقیه ی خودت رو چطور خلق می کنی.

    و این رسالت ماست. ما اینجا هستیم که خالق بشیم. خالق ما می خواسته خالق خلق کنه.

    می دونم حوصله ی این حرفا رو نداری، پس بیشتر از این کشش ندم. فقط خواستم بدونی که از نظر من تو دقیقا در مسیر درست هستی و بهت آفرین می گم.

    ----------
    در مورد ازدواج، مسئله تو مسئله خیلی از افراد جامعه ماست. همینجا الان چند تا عضو داریم که همشون انسان های خوب و اهل زندگی ای هستن و می خوان خونواده تشکیل بدن؟ حتی یه تعاملات خوبی هم بینشون هست، یعنی دنیاهاشون می تونه به هم نزدیک هم باشه. اما اگه سر راه همدیگه قرار بگیرن، هرکدوم اونی رو انتخاب می کنه که از خودش با ایمان تر و تحصیل کرده تر و خوشگل تر و موفق تر و ... هست و اون هم اینو مناسب خودش نمی دونه در جستجوی یه "تر" هایی هست که در این نیست.

    نگاهمون به دارایی های طرف مقابلمونه (منظورم از دارایی فقط دارایی های فیزیکی و مالی نیست)، اما به دارایی های خودمون توجه چندانی نداریم. دارایی های حقیقمون که باعث می شه بتونیم زندگی خوبی با آدم هایی تشکیل بدیم که فقط معیارهای اساسی ما رو داشتن.

    ما می تونیم مسئله حل کنیم. می تونیم خودمون رو با شرایط مختلف وفق بدیم. می تونیم دوست داشته باشیم. می تونیم همدیگه رو درک کنیم. می تونیم از همدیگه مراقبت کنیم.

    ما انسانیم. این چیزی که بهش می گی فریب ذهن، اسمش (هوش) ه. ما باهوشیم. خیلی باهوشیم. می تونیم در شرایطی که قبلا تصورش رو هم نمی کردیم، راه حل ها رو پیدا کنیم. و به اوج برسیم.

    من الان در اوجِ خودم هستم. نه فقط از نظر معنوی و شخصیتی. بلکه در اوج شادی و خوشبختی ای که در همه ی عمرم برام قابل تجسم بوده. در حالی که اگه قبل از ازدواجم همسرم رو اونطور که بود شناخته بودم یا حتی شک می کردم، یک در بیلیارد امکان نداشت باهاش ازدواج کنم.

    پیشنهاد من اینه که یبار دیگه معیارهات رو کاملا بازبینی کن. اون اصلی ها رو نگهدار. و ازدواج کن. از مسائل زندگی نترس. از عهده شون بر میای.
    ویرایش توسط میشل : شنبه 29 بهمن 01 در ساعت 11:58

  16. 7 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 01 اسفند 01), Mvaz (شنبه 29 بهمن 01), فرشته مهربان (سه شنبه 02 اسفند 01), مدیرهمدردی (چهارشنبه 03 اسفند 01), الهه زیبایی ها (شنبه 29 بهمن 01), شمیم الزهرا (شنبه 16 اردیبهشت 02), طنین باران (یکشنبه 14 اسفند 01)

  17. #209
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array

    نمی توانستم راهی پیدا کنم که موجود ویژه‌‌ ای در جهان باشم، ولی میتوانستم راهی متعالی برای پنهان شدن پیدا کنم و برای همین نقابهای مختلف را امتحان کردم؛

    "خجالتی"، "دوست‌ داشتنی"، "متفکر"، "خوش‌ بین"، "شاداب"، "شکننده" ...

    اینها نقابهای ساده‌ای بودند
    که تنها بر یک ویژگی دلالت داشتند...

    باقی اوقات نقابهای پیچیده‌ تری به صورت میزدم؛
    "محزون و شاداب"، "آسیب‌پذیر ولی شاد"، "مغرور اما افسرده".
    اینها را به این خاطر که توان زیادی از من میبردند، در نهایت رها کردم.


    از من بشنو ؛

    « نقاب‌ های پیچیده، زنده‌ زنده تو را می‌خورند ! »

    جزء‌ از کل (استیو_تولتز)
    ویرایش توسط سحر بهاری : چهارشنبه 03 اسفند 01 در ساعت 10:40

  18. 5 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    gholam1234 (چهارشنبه 03 اسفند 01), Mvaz (چهارشنبه 03 اسفند 01), مدیرهمدردی (چهارشنبه 03 اسفند 01), شمیم الزهرا (شنبه 16 اردیبهشت 02), طنین باران (یکشنبه 14 اسفند 01)

  19. #210
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mvaz نمایش پست ها
    سلام
    آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم
    سلام، داشتم یه مطلبی رو میخوندم، خیلی شبیه این پستت بود. یاد شما افتادم. چقدر نوع نگاه ها میتونه متفاوت یاشه از فردی به فرد دیگه. چقدر انسان میتونه متعالی یاشه!

  20. 3 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Mvaz (سه شنبه 09 اسفند 01), شمیم الزهرا (شنبه 16 اردیبهشت 02), طنین باران (یکشنبه 14 اسفند 01)


 
صفحه 21 از 38 نخستنخست ... 111213141516171819202122232425262728293031 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.