سلام سحر نازنین و دوست داشتنی
چقدر خوشحالم که خوبی عزیزم ، امیدوارم هر کجا هستی حال دلت عالی باشه
وای ! عمیقا میتونم درک کنم که چقدر احساس خوبی داشتی از تماشای ماه ، اون هم مدل صورتی و قرمزش :)
منم همیشه وقتی شب میشه نگاهم به آسمونه تا ماه رو ببینم ،البته ستاره هارا هم خیلی دوست دارم ولی ماه بخصوص ماه کامل یه چیز دیگه اس . زمانیکه ستاره ای رو میبینم به خودم میگم یعنی میلیون ها سال طول کشیده تا نور این ستاره رو من ببینم ؟ همون موقع خدارو شکر میکنم .
میدونی ! روز هم بهم آرامش میده بخصوص وقتی نور خورشید میتابه تو خونه ،مینشینم و کتاب میخونم یا کارهایی که بهم آرامش میدن.ولی در کل روز بیشتر برای کار کردن خوبه و شب برای آرامش .
یاد این موضوع افتادم که وقتی یکی از مدیران تالار شدی چقدر خوشحال شدیم هممون، ولی از یه طرف چون دیگه نمیتونستم با اون صمیمیت و راحتی باهات صحبت کنم ناراحت بودم ولی الآن که دوباره این پیام پر مهرت رو که دیدم یاد همون سحر بهاری قدیم افتادم ، همیشه بدرخشی و در تمام لحظات زندگی عاقبت بخیر باشی عزیزم ... همیشه تحسینت کردم برای علم و دانش بالا و مهربونیت در لحظاتی که نیاز به راهنمایی و مشورت داشتم با محبت و مثل یک خواهر مهربان کمکم کردی . نه تنها من ،همه ی افرادیکه در این تالار برای حل مسائلشون نیاز به راهنمایی دارند .
از جانب خودم خبرای خوبی برات ندارم، یه حالتی ام که انگار نمیتونم ازش بیام بیرون ، گیج و سردرگم بودن و نیاز به راهنمای قوی ..امید و انگیزه قوی دارم ولی راه برام روشن نیست و گذر عمر را هم دارم میبینم، هیچ کار مثبتی انجام ندادم ، دستاوردی ندارم .. تاپیک های قبلیم را هم که مرور میکردم متوجه شدم چقدر اغلبشون مضمون تکراری داشتن و کاربرا همه جور راهنمایی مفید بهم کردن .. تا حالا شده با وجود اینکه راه درست رو میدونی ولی حرکتی نکنی ؟ ..یعنی اینقدر من آدم سرسختی ام ؟ چرا اینقدر الگوهای شناختی غلط توی ذهنم دارم؟ بعنوان مثال یکی از چارچوب های غلط فکری من اینه که تا فلان کار و فلان کار رو انجام ندی نباید اون کاری که مدنظرته انجام بدی (نمیدونم منظورمو رسوندم یا نه ، برای خودم باید ها و نباید های زیادی دارم )
چند روز پیش خیلی از نظر فکری درمانده شده بودم که قابل وصف نیست .
فعلا عزیزم
شب بخیر
علاقه مندی ها (Bookmarks)