نوشته اصلی توسط
عطریاس
سلام دوستای گلم
چند بارتاالان ازراهنماییهاتون استفاده کردم ولی مشکلات همچنان هست
همسرم بینهایت کینهه شدیدازخانوادم داره چرا همع به دختراشون کمک میکنن توبچه داری خانوادت فقط به فکر پسرهاشونن چرا من رو بالانبردن منو دوس نداشتم وحالاچرا قبول نمیکنن اشتباه کردن کلاهم قطع رابطس باخانواده من وفقط من میرم خونمون. هرروز این بحثاروداره تو خوبی ولی خانوادت بدن من تباه شدم ادمای بیخودترازمن چقدر ساپوزت مبشن من نه. یعنی جرات ندارم باکسی حرف بزنم وفامیل یادوست دیگه میره تو مقایسه بنظرم دچاروسواس فکری شده میگه تازه میخوای منودیونه جلوه بدین
نمیدونم چه کاری درسته هی میگه تو خوبی ولی خانوادت بدبودن
تاحدودی درست میگه مادرم اصلاحاضرنیست بچمونگه داره حتی یه دکتر میخواستم بزم با خودم بروم تواین ۲سال شاید ۵بار نگه داشته کلا و۲هفته ابتدای زایمان بود بقیه کارهابامنوهمسرم بود پرستارم بخاطر کرونانگرفتم و الان دیگه میتونم بزارم مهد. مشکل کلا اینه که شوهرم میگه فقط ازماانتظاردارن وهیچکاری نمیکنن مثه بقیه خانواده ها
ومنم احساس سرخوردگی دارم چراشوهرم بااینکه میگه ازت راضی ام ازازدواجش ناراضیه ازخانواده ام دلگیرمیشم بااین حرفاوجندروز سراغ نمیگیرن دوباره دلم نمیاد ازونور اگه کاری کنم شوهرم میگه خدمت رسانی نکن بهشون وقتی قدمی برنمیدارن
واقعا بین هردوطرف گیرکردم
علاقه مندی ها (Bookmarks)