به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 33
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 آبان 03 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    533
    امتیاز
    13,274
    سطح
    75
    Points: 13,274, Level: 75
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 376
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,035

    تشکرشده 984 در 396 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    106
    Array
    استقلال فردی (تله‌ های مربوط: وابستگی و آسیب‌ پذیری)

    استقلال فردی، توانایی جدایی از خانواده و ایفای نقش به صورت مستقل از آنها، در مقایسه با سایر هم‌ سن و سالانمان است.

    عبارت است از توانایی ترکِ خانه، ساختن یک زندگی، هویت و هدف و تعیین مسیری که منحصراً وابسته به حمایت و منطبق با مسیر والدینمان نیست. عبارت است از تواناییِ عمل‌ کردن به صورت فردی و اعتماد به «نفس».

    اگر در خانواده‌ ای بزرگ شده‌ اید که در آن استقلال فردی ترویج داده شده ‌است، پس والدینتان به شما مهارت‌ های خودکفایی را آموزش داده‌ اند و شما را به پذیرش مسئولیت تشویق کرده و درایت را به شما یاد داده‌ اند. آنها شما را به تعامل با دنیای بیرون تشویق کرده‌ اند. به جای اینکه بیش از حد از شما مراقبت کنند، به شما یاد داده‌ اند که دنیا جای امنی است و به شما گفته‌ اند که چگونه می‌ توانید از خطرات در امان باشید. شما را در جهتِ داشتن هویتی مستقل حمایت کرده‌ اند.

    هر چند ممکن است که محیط کودکی شما توسط فردی که به ترویج وابستگی می‌ پرداخته، به محیطی ناسالم تبدیل شده باشد. ممکن است والدینتان به شما مهارت‌ های اتکا به نفس را آموزش نداده باشند و در عوض هرکاری برای شما کرده و تمام تلاش‌ های شما مبنی بر انجام کارهای خودتان را تضعیف کرده باشند. احتمالاً به شما گفته‌ اند که دنیا جای خطرناکی است و مدام شما را از خطرات و بیماری‌ های احتمالی آگاه کرده‌ اند. احتمالاً شما را از تعقیب امیال طبیعیتان باز داشته‌ اند. احتمالاً به شما گفته‌ اند که نمی‌ توانید به خودتان تکیه کنید یا خودتان تصمیمی بگیرید.

    هِدِر، زنی با ترس‌های فراوان در دوران کودکی مورد حمایت بیش از حد واقع شده بود. والدینش مدام دربارۀ خطرهای احتمالی به او هشدار می‌ دادند، چرا که خودشان نیز همیشه نگران چنین خطرهایی بودند. آنها به فرزندشان یاد دادند تا در دنیا احساس «آسیب‌ پذیری» داشته باشد.

    والدین هدِر نیت بدی نداشتند، بلکه خودشان ترسیده بودند و تنها قصد مراقبت از فرزندشان را داشتند. در اکثر موارد همین است. والدینی که بیش از حد از فرزندشان مراقبت کرده‌ اند ممکن است بسیار دوست‌ داشتنی هم باشند. هِدِر دچار تلۀ آسیب‌ پذیری است. توانایی او در جهت استقلال فردی ضعیف شده، چرا که از بیرون‌ رفتن و انجام کارهای مختلف هراس دارد.

    یکی از عوامل اصلیِ داشتنِ استقلال فردی، داشتن احساس «امنیت» برای تعامل با دنیای بیرون است. احساس «باکفایتی» برای انجام امور روزانه و احساس جدایی و اعتماد به نفس از عوامل دیگر هستند. دو مورد آخر بیشتر به تله‌ های وابستگی مرتبط می‌ شوند.

    وابستگی، شما را از داشتن احساس کفایت برای انجام کارها محروم می‌سازد. احتمالاً والدین شما افرادی بوده‌ اند که بیش از حد از شما مراقبت کرده‌ اند آنها از جانب شما و برای شما تصمیم می‌ گرفته‌اند و مسئولیت‌ های شما را عهده‌ دار می‌ شدند. شاید حتی به صورت نامحسوس به شما آسیب می‌ رساندند و هر زمان که در انجام کاری به صورت مستقل شکست می‌ خوردید، شما را مورد انتقاد قرار می‌ دادند. در نتیجه، به‌ عنوان یک بزرگسال در انجام کارها به صورت مستقل و مؤثر و بدون دریافت راهنمایی، توصیه و حمایت مالیِ افرادی که حس می‌ کردید از شما قوی‌ تر و باهوش‌تر هستند، احساس ناتوانی می‌کنید

    حتی اگر والدین خود را ترک کنید (که البته بسیاری از افراد هرگز والدین خود را ترک نمی‌ کنند) نیز وارد رابطه با فرد دیگری می‌ شوید که مانند پدر و مادر شما هستند. به شریک یا رئیسی بر می‌ خورید که می‌ تواند جایگزین والدین شما شود.

    افراد وابسته اغلب احساس توسعه نیافته و گرفتار شده‌ ای نسبت به خود دارند. هویت آنها با هویت والدین یا همسرانشان آمیخته می‌ شود. نمونۀ آن همسری است که کاملاً در زندگی شوهرش تحلیل می‌ شود و هویت خودش را از دست می‌ دهد. هرکاری را که شوهرش از او بخواهد انجام می‌ دهد. هیچ دوستی ندارد، سرگرمی ندارد و نمی‌ تواند عقیده و نظر خودش را داشته باشد. زمانی که حرفی می‌ زند، آن حرف‌ ها در مورد زندگی شوهرش خواهند بود احساس امنیت برای تعامل با دنیای بیرون، احساس صلاحیت و کفایت و پرورش اعتماد به نفس، عوامل اصلی استقلال فردی هستند.

  2. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (دوشنبه 12 مهر 00)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 آبان 03 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    533
    امتیاز
    13,274
    سطح
    75
    Points: 13,274, Level: 75
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 376
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,035

    تشکرشده 984 در 396 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    106
    Array
    عزت نفس (تله‌ های مربوط: نقص و شکست)

    عزت نفس عبارتست از احساس ارزشمند بودن در زندگی شخصی، اجتماعی و شغلی. این احساس، از حس احترام و دوست داشته‌ شدن در دوران کودکی و از سمت خانواده و دوستان و محیط مدرسه می‌ آید.
    به طور خوش‌ بینانه، همۀ ما دوران کودکی را پشت سر گذاشته‌ ایم که از عزت نفس ما حمایت می‌ کند. از خانواده‌ مان احترام و عشق دریافت کرده‌ ایم، توسط هم‌ سن و سال‌ هایمان پذیرفته شده‌ ایم و در مدرسه به موفقیت دست پیدا کرده‌ ایم. احتمالاً به جای طرد شدن و سرزنش‌ شدن، مورد تشویق قرار گرفته‌ ایم اما شاید چنین اتفاقاتی برای شما رخ نداده باشد.

    احتمالاً والدین یا خواهر و برادری داشته‌ اید که همواره شما را مورد انتقاد قرار می‌ دادند و هیچ‌ کدام از کارهای شما مورد پذیرش واقع نشده است. «عشق» را از آنها دریافت نمی‌ کرده‌ اید. احتمالاً توسط هم‌سن و سالان خود طرد شده بوده‌ اید. آنها باعث شده‌ اند که احساسی «ناخوشایند» داشته باشید یا در مدرسه یا ورزشی که مشغول به آن بودید احساس شکست کرده‌ اید.

    در دوران بزرگسالی نیز ممکن است درمورد ابعاد مختلف زندگیتان احساس بی‌ اعتمادی کنید. در عرصه‌ هایی که احساس آسیب‌ پذیری می‌ کنید، از فقدان اعتماد به نفس رنج می‌ برید؛ موقعیت‌ هایی همچون روابط صمیمانه، موقعیت‌ های اجتماعی یا محیط کاری. در موقعیت‌ هایی که آسیب‌ پذیر هستید، نسبت به دیگران احساس فرومایگی می‌ کنید. نسبت به طردشدن و مورد انتقاد قرار گرفتن بسیار حساس هستید. چالش‌ های زندگی شما را بسیار مضطرب می‌ سازد که باعث می‌ شود یا به کلی از چالش ها دوری کنید یا به شکلی نامناسب و ناکارآمد آنها را سپری کنید.

    دو تلۀ موجود در حوزۀ عزت نفس عبارتند از نقص و شکست. آنها با احساس بی‌ ارزشی در زندگی شخصی و کاری در ارتباط هستند. تلۀ شکست شامل احساس عدم صلاحیت در رسیدن به موفقیت در زندگی فردی و کاری می‌ شود. همان احساسی است که باعث می‌ شود فکر کنید کمتر موفق هستید، کم استعداد هستید یا نسبت به دیگران از هوش کمتری برخوردارید.

    تلۀ نقص شامل این احساس است که شما به شکل مادرزاد دچار نقص هستید؛ بدین‌ گونه که یک نفر هر چه بیشتر شما را بشناسد، کمتر شما را مورد محبت خود قرار می‌ دهد. تلۀ نقص معمولاً با تله‌ های دیگر همراه می‌ شود. از میان پنج مراجعه‌ کننده‌ ای که در فصل اول درمورد آنها توضیح دادیم، سه مورد از آنها علاوه بر تلۀ اصلی که گرفتار آن بودند، از تلۀ نقص نیز رنج می‌بردند (مدلین، جِد و کارلتون).

    مدلین توسط پدرخوانده‌ اش مورد تجاوز جنسی واقع شده بود. همراه‌ شدنِ بدگمانی و تجاوز و نقص، امر بسیار رایجی است. کودکان تقریباً همیشه خودشان را برای تجاوزی که رخ داده است سرزنش می‌ کنند؛ اینکه شاید آنها بسیار بد هستند یا ارزش دوست‌ داشته‌ شدن را ندارند و در نتیجه لایق این هستند که مورد تجاوز واقع شوند.

    جِد از رابطه با زنی به زن دیگر می‌ رفت. او به احساسِ نقص، عمق و ریشه داده بود. با اتخاذ نگرشی سطحی و گوشه‌ گیرانه، بر احساساتش سرپوش گذاشته بود. کارلتون که برای رضایت دیگران هر کاری می‌ کرد نیز احساس نقص می‌ کرد. یکی از دلایلی که باعث می‌ شود کارلتون نیازهای خودش را نادیده بگیرد این است که احساس می‌ کند خودش لیاقت چنین رضایتی را ندارد.

    آسیب‌ های وارده به عزت نفس ما، به احساس «شرمندگی» منتهی می‌ شود. شرمندگی، رایج‌ ترین و غالب‌ ترین احساس در این حوزه است. اگر شما گرفتار تلۀ شکست و نقص هستید، پس زندگی شما سرشار از شرمندگی نسبت به خودتان است.

  4. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (دوشنبه 12 مهر 00)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 آبان 03 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    533
    امتیاز
    13,274
    سطح
    75
    Points: 13,274, Level: 75
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 376
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,035

    تشکرشده 984 در 396 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    106
    Array
    ابراز وجود (تله‌های مربوط: مطیع‌ بودن ومعیارهای غیر واقع‌ بینانه)


    ابراز وجود، آزادیِ بیان حرف‌ هایمان، احساساتمان (که شامل خشم نیز می‌ شود) و امیال طبیعیمان است. ابراز وجود بر این باور دلالت دارد که نیازهای ما نیز به اندازۀ نیازهای دیگران اهمیت دارد. ما آزادیم تا به صورت خودجوش و بدون بازداری‌ های افراطی عمل کنیم. آزادیم تا سراغ فعالیت‌ ها و سرگرمی‌ هایی برویم که موجب «خوشحالی» ما می‌ شوند؛ نه فقط سراغ آن دسته از فعالیت‌ هایی که اطراف ما هستند. ما زمان داریم تا خوش بگذرانیم و سرگرمی داشته باشیم، نه اینکه فقط درگیر کار و رقابتی دائمی باشیم.

    نیازها و احساسات والدینتان در اولویت بوده
    است. احساس ناتوانی داشته‌ اید. هرگاه رفتاری سرخوشانه و بی پروا داشته‌ اید، شرمنده شده‌ اید. بر کار و موفقیت شما تأکید بیش از حد شده، حتی به قیمت از دست‌ دادن تفریح و سرگرمی‌ هایتان. والدین شما هرگز تا زمانی که به کمال نرسید از شما رضایت نخواهند داشت.

    کارلتون در محیطی بزرگ شده بود که به ابراز وجود او آسیب رسانده بودند. پدرش فردی کنترل‌ کننده و انتقادگر و مادرش اغلب اوقات مریض و افسرده بوده است.

    کارلتون: «پدرم هرگز از فردی که من بودم راضی نبود. همیشه سعی داشت مرا تغییر دهد یا به من بگوید که چه کاری انجام دهم. مادرم اکثر مواقع در رختخوابش بود. همیشه مریض بود و در رختخواب بود. سعی ‌می‌ کردم تا جایی که می‌ توانم از او مراقبت کنم.»

    هویت کارلتون خیلی اهمیت نداشت. والدینش برای رسیدن به اهداف خودشان از او استفاده می‌ کردند. مجبور بود نیازهای خودش را فراموش کند که مبادا موجب رنجش و خشم پدر یا مادرش شود. کودکیِ او دلخراش و فداکارانه بوده است. کارلتون می‌گوید: «حس می‌کنم هرگز کودکی نکرده‌ ام.»

    سه نشانه مبنی بر محدودشدن ابراز وجود شما وجود دارد: اول اینکه شما بسیار با دیگران «سازگار» هستید. همیشه در جهت کسب رضایت دیگران هستید و همیشه از آنها مراقبت می‌ کنید. همیشه منافع خود را فدای دیگران می‌ کنید. به نظر می‌ رسد اصلاً نگران نیازهای خود نیستید. نمی‌ توانید اطرافیان خود را در رنج ببینید و مدام امیال خود را در جهت کمک به آنها فدا می‌ کنید. آن‌قدر به دیگران محبت می‌ کنید که آنان از اینکه با شما باشند احساس گناه می‌ کنند.

    در درون خود ممکن است احساس ناتوانی و تسلیم داشته باشید یا از اینکه محبت‌ های شما مورد سپاسگزاری واقع نشده دلخور شوید. شما بیش از حد در جهت رفع نیازهای دیگران مهربانی می‌ کنید.

    نشانۀ دوم این است که شما اساساً «منع‌ شده» و «تحت کنترل» هستید. ممکن است به فردی معتاد به‌ کار تبدیل شده باشید و تمام زندگی شما در کار خلاصه شده باشد. کار شما هر چه که باشد، یا سعی می‌ کنید همیشه زیبا به نظر برسید یا همیشه همه چیز را مرتب نگه دارید یا همه کار را به بهترین و درست‌ ترین نحو انجام دهید.

    ممکن است از نظر احساسی «بی‌ تفاوت» باشید. هیچ عامل خود انگیخته‌ای در زندگی شما وجود ندارد. واکنش‌ های طبیعی خود را نسبت به رخدادها و وقایع سرکوب می‌کنید. دلیل این کار چه این احساس باشد که باید آنچه را که دیگران می‌ خواهند، انجام دهید (تلۀ مطیع‌ شدن) و چه این احساس که باید بر اساس معیارهایی فوق‌ العاده سخت‌ گیرانه زندگی کنید (تلۀ معیارهای غیرواقع‌بینانه)، این احساس را در خود خواهید داشت که از زندگیتان لذتی نمی‌ برید. زندگی شما غم‌ انگیز و بی‌ روح است. به نوعی در حال محروم‌ کردن خود ازسرگرمی و تفریح و لذت هستید.

    سومین نشانه، وجود میزان زیادی از «خشم‌ های پیش‌ بینی نشده» است. خشمی همیشگی در زیر خاکستر وجود دارد که گاهی خارج از کنترل و به شکلی پیش ‌بینی‌ نشده طغیان می ‌کند. ممکن است احساس افسردگی داشته باشید. در دامی که هرگز از شما قدردانی نمی‌ شود گرفتار شده‌ اید. زندگی شما به نظر پوچ می‌ آید. هر آنچه در توان دارید انجام می‌ دهید اما همچنان لذتی از زندگی نمی‌ برید.

  6. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (دوشنبه 12 مهر 00)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 آبان 03 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    533
    امتیاز
    13,274
    سطح
    75
    Points: 13,274, Level: 75
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 376
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,035

    تشکرشده 984 در 396 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    106
    Array
    محدودیت‌ های واقع‌ گرایانه (تلۀ مربوطه: حق‌ طلبی)


    از بسیاری جهات، مشکلات محدودیت‌ های واقع‌ گرایانه، در مقابل مشکلات ابراز وجود قرار دارند. زمانی که به شما اجازۀ ابراز وجود داده نشود اساساً کنترل‌ شده خواهید بود. نیازهای خود را فدا می‌ کنید و مایل به برآوردن نیازهای دیگران هستید. هنگامی که دچار مشکل محدودیت باشید، بیش از حد درگیر نیازهای خود می‌ شوید و «به نیازهای دیگران اهمیت نمی‌ دهید.» ممکن است تا حدی چنین کاری را انجام دهید که دیگران شما را فردی خودخواه پرتوقع، کنترل‌ کننده و خود شیفته قلمداد کنند. همچنین ممکن است مشکلاتی نیز با خویشتن‌ داریِ خود داشته باشید.

    آنچنان هوسران و احساساتی هستید که در رسیدن به اهداف طولانی مدت به مشکل بر می‌ خورید. همیشه به دنبال رضایت‌ مندی‌ های فوری و زودگذر هستید. نمی‌ توانید امور عادی و خسته‌ کننده را تحمل کنید. این‌طور آموخته‌ اید که آدم خاصی هستید که حق دارد هرکاری را به شیوۀ خودش انجام دهد.

    داشتن محدودیت‌ های واقع‌ گرایانه یعنی «پذیرش محدودیت‌ های درونی و بیرونی نسبت به رفتارتان.» این مسئله، ظرفیت درک و در نظر داشتن نیازهای دیگران را شامل می‌ شود؛ یعنی برقراری تعادل میان نیازهای دیگران و نیازهای خودمان. همچنین شامل تمرین برای خویشتن‌ داری و خود فرمانی می‌ شود تا بتوانیم بدون مواجهه با مجازات اجتماعی، به اهداف خود دست یابیم.

    وقتی در محیطی بزرگ می‌ شویم که در آن محدودیت‌ های واقع‌ گرایانه وضع شده است، والدین ما برای رفتارهایمان عواقبی را در نظر گرفته‌ اند که به خویشتن‌ داری‌ ها و خودفرمانی‌ های واقع‌ گرایانه پاداش می‌ دهد. «بیش از حد» لوس نمی‌ شویم یا به ما آزادی بیش از اندازه داده نمی‌ شود. یاد گرفته‌ ایم که مسئولیت‌ پذیر باشیم. باید تکالیف مدرسه و کارهای روزمره را انجام دهیم. والدینمان به ما کمک می‌ کنند تا یاد بگیریم که از دید دیگران نگاه کنیم و نسبت به نیازهای دیگران نیز حساس باشیم. یاد گرفته‌ ایم که دیگران را بی‌ دلیل نرنجانیم. یاد گرفته‌ ایم که به حقوق و آزادی دیگران احترام بگذاریم.

    اما شاید دوران کودکیِ شما ترویج‌ دهنده چنین مواردی نبوده است. شاید والدین شما اساساً لوس‌ کننده و آسان‌ گیر بوده‌ اند. هرچه را که می‌ خواسته‌ اید به شما داده‌ اند. آنها به رفتارِ دغل‌دکارانۀ شما پاداش داده‌ اند (همیشه با گریه و زاری کار خود را راه انداخته‌ اید.) آنها به اندازۀ کافی بر شما نظارت نداشته‌ اند. به شما اجازه داده‌ اند تا بدون هیچ محدودیتی خشم خود را ابراز کنید. هرگز مفهوم «رابطۀ متقابل» را
    نیاموخته‌ اید هرگز در جهت درک خواسته‌ های دیگران تشویق نشده‌ اید و حتی آنها را در نظر هم نمی‌ گیرید. خویشتن‌ داری و خودفرمانی را نیاموخته‌ اید. تمامی این اشتباهات می‌ تواند به گرفتاری در تلۀ حق‌ طلبی مختوم شود.

    در نهایت ممکن است والدین شما از نظر احساسی سرد بوده باشند. مدام مورد انتقاد واقع می‌ شدید و ارزش شما کاهش می‌ یافته. بعدها در جهت جبران یا فرار از این کاهشِ ارزش و کمبود محبت، احساس حق‌ طلبی را در زندگی برای خود پیش گرفته‌ اید.

    حق‌ طلبی می‌تواند به زندگی شما آسیب برساند. در نهایت افراد از شما خسته می‌ شوند. یا شما را ترک می‌ کنند یا در پی انتقام از شما قرار می‌ گیرند. شریک زندگی شما از شما جدا می‌ شود، دوستتان وقتش را با شما سپری نمی‌ کند یا از شغل و محل کار خود اخراج می‌ شوید. اگر مشکلاتِ محدودیتی شما شامل خویشتن‌ داری و خود فرمانی نیز می‌ شود، حتی سلامتی شما نیز ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرد. ممکن است بیش از حد سیگار بکشید، به مواد مخدر اعتیاد پیدا کنید، ورزش نکنید یا بیش از حد غذا بخورید.

    حتی ممکن است مرتکب اعمال مجرمانه شوید؛ اعمالی مانند خشم و حمله به دیگری یا رانندگی در حال مستی. مشکلات خود فرمانی ممکن است مانع رسیدن شما به اهدافتان در زندگی شوند. شما برای فرمان‌ دادن به خود و موظف‌ ساختن خود در جهت انجام کارهای لازم دچار مشکل هستید.

    افرادی که دچار مشکلات محدودیتی هستند، بسیار به «سرزنش» دیگران می‌ پردازند. به جای اینکه خودشان را منشا مشکل بدانند، به سرزنش دیگران مشغول می‌ شوند. بنابراین خیلی بعید است که فردی که مشکلات محدودیتی دارد، به خواندن این کتاب مشغول شود. آنها معتقدند که «دیگران» مشکل دارند نه خودشان. هرچند که ممکن است بسیاری از افرادی که این کتاب را می‌ خوانند، در زندگی‌شان کسی را داشته باشند که با چنین مشکلی سر و کار دارد.

  8. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (دوشنبه 12 مهر 00)

  9. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 آبان 03 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    533
    امتیاز
    13,274
    سطح
    75
    Points: 13,274, Level: 75
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 376
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,035

    تشکرشده 984 در 396 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    106
    Array
    چگونگی عملکرد تله‌ های زندگی و چگونگی مقابله افراد مختلف با این تله‌ ها


    تله‌ های زندگی به شکلی «مؤثر» تجربیات ما را سازماندهی می‌ کنند. آنها به روش‌ هایی علنی و ظریف عمل می‌ کنند تا بر چگونگی اندیشیدن، احساسات و اعمال ما تأثیر بگذارند.

    افراد مختلف به گونه‌ های مختلفی از عهدۀ تله‌ ها بر می‌ آیند. همین مسئله نیز توضیح می‌ دهد که چرا کودکانی که در محیطی یکسان بزرگ شده‌ اند می‌ توانند بسیار با یکدیگر تفاوت داشته باشند؛
    به‌ عنوان مثال، دو کودکی که پدر و مادری بد اخلاق داشته‌ اند، می‌ توانند رفتار متفاوتی داشته باشند. ممکن است یکی به فردی گوشه‌ گیر، ترسیده و قربانی تبدیل شود و تا آخر عمر همین‌ طور بماند و دیگری ممکن است کاملاً سرکش و ستیزه‌ جو شده و حتی خانه را ترک کند تا یه عنوان یک نوجوان در خیابان‌ ها سرگردان شود.

    بخشی از این مسئله به تفاوت خلق‌ و خوی ما در هنگام تولد مرتبط است؛ گاهی به سوی وحشت، فعالیت، اجتماعی‌ بودن یا خجالتی‌ بودن گرایش بیشتری داریم. خلق‌ و خوی ما، ما را به جهات خاصی هدایت می‌ کنند و گاهی دلیل چنین امری این است که ما والدین مختلفی را برای تقلید رفتارشان انتخاب می‌ کنیم. از آنجایی که یک فرد متجاوز و بد رفتار اغلب با فردی قربانی ازدواج می‌ کند، فرزندان آنان نیز الگوهای متفاوتی دارند. فرزند می‌ تواند از الگوی بد رفتار پیروی کند.

    سه راه متفاوت برای مقابله با تله‌ های زندگی:

    تسلیم ، فرار و ضد حمله


    نگاهی به سه فرد مختلف می‌ اندازیم: الکس، برندون و مکس. همۀ آنها گرفتار تلۀ نقص هستند.

    هر سۀ آنها در اعماق وجودشان احساس عیب، بی‌ مهری و شرمندگی می‌ کنند. همچنان نیز به روش‌ هایی کاملاً متفاوت با احساس نقصشان «رو به‌ رو» می‌ شوند. ما این سه روش را «تسلیم‌ شدن»، «فرار کردن» و «ضد حمله» می‌ نامیم.

    الکس: او در برابر احساس نقصش تسلیم می‌ شود. الکس یک دانشجوی نوزده ساله است. در هنگام ملاقات، به چشمان شما نگاه نمی‌ کند. سرش را پایین نگه می‌ دارد. هنگام حرف‌ زدن، به سختی می‌ توان صدایش را شنید. از خجالت سرخ می‌ شود و به لکنت می‌ افتد. خودش را در برابر دیگران کوچک و مدام عذرخواهی می‌کند. همیشه مسئولیت اشتباهات حتی آنهایی را که مقصر نبوده است بر عهده می گیرد الکس همیشه نسبت به دیگران احساس شرمندگی دارد و خودش را به شکل نادرستی با دیگران مقایسه می‌ کند.

    احساس می‌ کند که دیگران از او بهتر هستند و به همین دلیل، موقعیت‌ های اجتماعی به شکل یکنواختی برای او رنج‌ آور می‌ باشند. در اولین سال از دوران دانشجویی‌ اش در مهمانی‌ ها شرکت می‌ کرد، اما آنچنان اضطراب داشت که نمی‌ توانست با کسی حرف بزند. الکس این‌ طور توضیح می‌ دهد: «هیج چیز برای حرف‌ زدن درباره‌ اش به ذهنم نمی‌ رسید.» در دومین سال از دانشگاهش در هیچ مهمانی شرکت نکرد.

    الکس به برقراری رابطه با یکی از دختران دانشگاه پرداخت او همیشه از الکس انتقاد می‌کند. انتظارِ او مبنی بر دریافت انتقاد از سوی افراد، تقریباً به اثبات رسیده و تأیید شده ‌است.

    معالج: چرا تا این اندازه از خودت انتقاد می‌ کنی؟

    الکس: «چون می‌ خواهم پیش از اینکه دیگران از من انتقاد کنند، خودم این کار را انجام دهم.»

    الکس حس شرمندگی شدیدی دارد. از آنجایی که از خودش شرمنده است، خجالت‌ زده و با سری رو به پایین قدم می‌ زند. «برداشتی» که از رخدادهای زندگی‌ اش دارد همگی مهر تأییدی دائمی بر نقص، بی‌ ارزشی و عزیز نبودن او هستند

    الکس : «احساسِ طرد اجتماعی می‌ کنم. نیمی از تِرم را گذرانده‌ ام، اما هیچ‌ کدام از همکلاسی‌ هایم را نمی‌ شناسم. سایر افراد در کلاس می‌ نشینند و حرف می‌ زنند، ولی من مثل یک تکه چوبِ خشک ساکت سرجایم نشسته‌ ام. هیچ‌ کس با من حرف نمی‌ زند.»

    معالج: با کسی حرف زده‌ ای؟

    الکس: «البته که نه، اصلاً چه کسی مایل به حرف‌ زدن با من است؟»

    الکس به گونه‌ای فکر، احساس و عمل می‌ کند که گویا نقص دارد. وجود چنین تله‌ ای از تجربۀ او از زندگی ناشی می‌ شود. هنگامی که از روش تسلیم برای مواجهه با تلۀ زندگی استفاده کنید، چنین اتفاقی رخ می‌ دهد. این تله تا حد زیادی همراه ماست. الکس کاملاً از چنین احساس نقصی آگاه است.

    زمانی که تسلیم می‌ شویم، دیدگاه خود نسبت به شرایط را، در راستای تأیید تله‌ ای که گرفتار آن هستیم، به هم می‌ ریزیم. هر زمان که تلۀ ما فعال می‌ شود، با حسی شدید واکنش نشان می‌ دهیم. شریکی را بر می‌ گزینیم و با او وارد موقعیت‌ هایی می‌ شویم که تله‌ ای را که در آن گرفتار آمده‌ ایم، تشدید می‌ کنند. «ما همچنان تلۀ زندگی را زنده نگه می‌ داریم.»

    الکس موقعیت‌ های مختلف را مدام به هم می‌ ریزد و به غلط تفسیر می‌ کند و همین منجر به تشدید تله‌ اش می‌ شود. دیدگاهی که نسبت به شرایط دارد نادرست است: حس می‌ کند که افراد در حال مسخره کردن او هستند، حتی زمانی که حقیقتاً چنین کاری نمی کنند. تمایل شدیدی دارد تا با بزرگ نمایی عوامل منفی و کوچک نشان دادن عوامل مثبت از رخدادها برداشتی داشته باشد که مهر تأییدی بر نقص او هستند. او بی‌ منطق است. هنگامی که تسلیم می‌ شویم، مدام به تفسیر غلط و تعبیر اشتباه از افراد و رخدادها می‌ پردازیم؛ آن هم به روشی که به حفظ تلۀ زندگی منجر می‌ شود.

    ما به روش‌ های مختلفی که با ما رفتار شده و با آنها بزرگ شده‌ ایم، عادت می‌ کنیم. اگر در خانواده‌ ای بزرگ شویم که در آن با ما بدرفتاری شده، نادیده گرفته شده‌ ایم، سرمان فریاد کشیده شده، مدام مورد انتقاد واقع شده‌ ایم یا مطیع هستیم، پس همیشه نیز در چنین شرایط و موقعیتی نیز احساس راحتی می‌ کنیم.

    هرچقدر هم که چنین شرایطی ناسالم باشد، اغلب افراد به دنبال خلق موقعیت‌ هایی هستند که در آنها بزرگ شده‌ اند. تمامِ ماهیت تسلیم‌ شدن همین است؛ تکرار الگوهای کودکی در زندگی.

    الکس در خانواده‌ ای بزرگ شده که مدام از او انتقاد و او را خوار کرده‌ اند. (عامل اصلی برای ایجاد تلۀ نقص‌ داشتن). در بزرگسالی نیز به گونه‌ ای رفتار می‌ کند که به تحقیر و انتقاد منتهی می‌ شود. شریک و دوستانی را بر می‌ گزیند که بسیار از او انتقاد می‌ کنند. اعمالی از روی شرمندگی دارد و همیشه عذرخواه دیگران است. او در حضور دیگران از خودش انتقاد می‌ کند. زمانی که دیگران با او به خوبی رفتار می‌ کنند، فاصله می‌ گیرد یا به نوعی به آن رابطه آسیب می‌ رساند. الکس سعی می‌ کند تا چنین موقعیتی را مدام «تکرار» کند.

    زمانی که محیط به محیطی مناسب تبدیل می‌ شود، شرایط را تغییر می‌دهد تا بتواند به همان
    موقعیت شرمندگی و غم که در آن احساس راحتی می‌ کند بازگردد. اگر برای لحظه‌ ای احساس مساوات یا برتری کند، به هر نحوی خودش را به موقعیت پایین‌ تر باز می‌ گرداند.

    تسلیم‌ شدن شامل تمام الگوهای خودشکنانه‌ ای می‌ شود که ما بارها و بارها به تکرار آنها می‌ پردازیم. به همین طریق است که همگی زندگی کودکی مان را تکرار می‌ کنیم. هنوز همان کودک هستیم که همان درد قدیمی را تجربه می‌ کنیم.

    تسلیم‌ شدن، به «گسترش» موقعیت کودکیِ ما و بسط‌ دادن آن به دوران بزرگسالی می‌ پردازد. به همین دلیل است که اغلب نسبت به تغییر احساس نا امیدی می‌ کنیم. تمام آنچه که می‌ دانیم تله‌ ای است که هرگز از آن خارج نمی‌ شویم. تله‌ ای هم چون حلقه‌ ای تکرار شونده و تغییر ناپذیر.

  10. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  11. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 آبان 03 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    533
    امتیاز
    13,274
    سطح
    75
    Points: 13,274, Level: 75
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 376
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,035

    تشکرشده 984 در 396 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    106
    Array
    برندون: از احساس نقصش فرار می‌ کند. برندون چهل ساله است و هرگز رابطۀ صمیمانه‌ ای نداشته است. اغلب اوقات خود را در کافه‌ های محلی صرف گپ و گفت و خوشگذرانی با دوستانش می‌ کند. برندون با روابط پیش پا افتاده و دوستانه که در آن اصلاً در مورد مسائل شخصی صحبتی نمی‌ شود، احساس راحتی بیشتری می‌ کند.


    برندون با فردی ازدواج کرده که با احساسات او همراه نمی‌ شود. همسرش تلاش می‌ کند ظاهر ماجرا را خوب نشان دهد. بیش از اینکه به ازدواج با برندون علاقه‌ مند باشد، به اصل ازدواج علاقه داشته است. دوستان صمیمی از جنس خودش دارد، اما انتظار هیچ‌ گونه صمیمیتی از سمت برندون ندارد او تنها مردی را می‌ خواهد که به وسیلۀ او بتواند نقش متعارف یک همسر را ایفا کند. رابطۀ آنها تنها بر نقش‌ های سنتی استوار است نه بر یک احساس صمیمانه و نزدیک. خیلی کم پیش می‌ آید که با هم صمیمانه وقت بگذرانند.

    برندون تمام دوران بزرگسالی‌ اش را به الکل معتاد بود. هرچند که دوستان و خانواده‌ اش مؤسسه‌ های ترک اعتیاد به الکل را به او پیشنهاد دادند، اما او باز هم آنها را نادیده گرفت. اصرار دارد که الکلی نیست و فقط برای سرگرمی می‌ نوشد و بر نوشیدنش نیز کنترل دارد. علاوه بر نوشیدن در کافه‌ های محلی، در جمع و در میان افرادی که گمان می‌ کند از او بهتر هستند نیز به نوشیدن می‌ پردازد برندون افسرده شد و به همین دلیل کارش به معالجه کشید.


    در مقایسه با الکس، برندون با تله‌ ای که در آن گرفتار شده بود در ارتباط نبود. بخش عمده‌ای از زندگی‌ اش را صرف فرار از تله کرده است. زمانی که برای اولین بار معالجه را آغاز کرد، تا حد بسیار کمی در مورد احساس نقصی که نسبت به خود داشت، می‌ دانست. وقتی از او پرسیدیم که چه احساسی نسبت به خودش دارد، داشتنِ هرگونه احساسِ کمبودِ عزت نفس و شرمندگی را منکر شد. (بعدها در مرحلۀ درمان، این احساسات به شکلی قوی بروز پیدا کرد.)

    مجبور بودیم تا در هر جبهه‌ ای که ممکن بود با فرارش از این تله به مبارزه بپردازیم. وقتی از او خواستیم تا به‌ عنوان تکلیف، افکار منفی خودش را روی کاغذ بنویسد، از انجام دادن این کار امتناع کرد. این‌ طور گفت که: «چرا باید دربارۀ چنین مواردی فکر کنم؟ اینها فقط حال مرا بدتر می‌ کنند.» وقتی از او خواستیم تا چشمانش را ببندد و کودکی خودش را تصور کند گفت: «هیچ چیز نمی‌ بینم. ذهنم خالی است.» یا عکسی از خودش در دوران کودکی دید که خالی از احساس بود. وقتی از احساسش نسبت به پدر بدرفتارش پرسیدیم، مصر بود که دیگر احساس خشمی نسبت به او ندارد. او گفت: «پدرم مرد خوبی بود.»

    برندون سعی می‌ کند تا از احساس داشتنِ نقص فرار کند. با رویکردِ فرار، از «فکر کردن» در مورد تله‌ مان اجتناب می‌ کنیم. سعی می‌ کنیم تا آن را از ذهنمان خارج کنیم. از «حس‌ کردن» این تله نیز فراری هستیم. هنگامی که این احساسات بروز پیدا می‌ کنند، آنها را سرکوب می‌ کنیم. مواد مخدر مصرف می‌ کنیم، پرخوری می‌ کنیم، نسبت به پاکیزگی وسواس پیدا می‌ کنیم یا به‌ کار و شغل خود معتاد می‌ شویم. از ورود به موقعیت‌ هایی که ممکن است تلۀ ما را فعال کنند، دوری می‌ کنیم. در حقیقت، افکار، احساسات و رفتار ما به گونه‌ ای عمل می‌ کنند که گویی این تله هرگز وجود نداشته است.

    بسیاری از افراد، از همۀ موقعیت‌ هایی که در آنها احساس آسیب‌ پذیری و رنجش داشته باشند، فرار می‌ کنند اگر گرفتار تلۀ نقص هستید، شما نیز همچون برندون به کلی از برقراری روابط صمیمانه اجتناب می‌ ورزید و هرگز اجازه نمی‌ دهید کسی بیش از حد با شما صمیمی و به شما نزدیک شود. اگر گرفتار تلۀ شکست هستید، از انجام دادن کارها، تکالیف مدرسه، گرفتن ترفیع یا قبول انجام پروژه‌‌ های جدید اجتناب می‌ کنید.


    اگر گرفتار تلۀ طرد شدن اجتماعی هستید، از گروه‌ ها، مهمانی‌ ها، جلسات و گردهمایی‌ ها دوری می‌ کنید. اگر گرفتار تلۀ وابستگی هستید، از تمام موقعیت‌ هایی که نیازمند استقلال شما هستند دوری می‌ کنید. ممکن است حتی از تنها رفتن به مکان‌ های عمومی واهمه داشته باشید.

    استفاده از روش فرار در مواجهه با تله‌ های زندگی امری طبیعی است. زمانی که یک تله شکل می‌ گیرد، غرق در احساسات منفی می‌ شویم؛ احساساتی همچون غم، شرمندگی، اضطراب و خشم. ناچاریم تا از این درد فرار کنیم. نمی‌ خواهیم با آنچه حقیقتاً احساس می‌ کنیم روبه‌ رو شویم، چرا که حس‌کردن آن برای ما ناراحت‌ کننده است.


    نکتۀ منفی در مورد فرارکردن این است که هرگز موفق نمی‌ شویم بر تله غلبه کنیم. از آنجایی که هرگز با حقیقت رو به‌ رو نمی‌ شویم، گیر می‌ کنیم. نمی‌ توانیم عواملی که آنها را به‌ عنوان مشکل نپذیرفته‌ ایم، تغییر دهیم. در عوض به همان رفتارهای خودشکنانه و روابط نابودگر ادامه می‌ دهیم. با تلاش در جهت پیشروی در یک زندگیِ عاری از درد، خودمان را از فرصت تغییرِ آنچه که موجب رنجشمان می‌ شود، محروم می‌ سازیم.


    با اتخاذ رویکرد فرار، با خودمان معامله می‌ کنیم. در کوتاه مدت احساس رنجش نداریم، اما در طولانی مدت از عواقب ناشی از این فرار رنج می‌ بریم. تا زمانی که برندون از این تله فرار می‌ کند، هرگز به آنچه که می‌ خواهد، یعنی دوست‌ داشتن و دوست داشته شدن توسط فردی که حقیقتاً او را می‌ شناسد، دست پیدا نمی‌کند. عشق و محبت همان چیزی است که برندون در دوران کودکی از آن محروم بوده است.

    با فرار کردن، چیزی را «احساس» نمی‌ کنیم، تنها زندگی احساسیِ خود را زیر پا می‌ گذاریم. زندگی بی روحی خواهیم داشت و نمی‌ توانیم درد و لذت واقعی را تجربه کنیم. از آنجایی که از مواجهه با مشکلات دوری می‌کنیم، در نهایت کارمان به رنجاندن اطرافیانمان منتهی می‌شود. همچنین آمادۀ دریافت عواقب وحشتناک انواع اعتیاد همچون اعتیاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی خواهیم بود

  12. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  13. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 آبان 03 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    533
    امتیاز
    13,274
    سطح
    75
    Points: 13,274, Level: 75
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 376
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,035

    تشکرشده 984 در 396 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    106
    Array
    مکس: او برای غلبه بر احساسِ نقص، دست به ضد حمله می‌ زند. مکس یک فروشندۀ سهامِ سی و دو ساله است. در ظاهر فردی با اعتماد به نفس و استوار به نظر می‌ رسد. در حقیقت او فردی خود پسند است. احساس برتری و تقدم دارد. بسیار از دیگران انتقاد می‌ کند و بسیار کم پیش می‌ آید که مسئولیت اشتباهات را بر عهده بگیرد.

    به دلیل تهدیدی که از سوی همسرش مبنی بر جدایی دریافت کرد، مکس برای معالجه نزد ما آمد. تأکید می‌ کرد که مقصر تمام مشکلات همسرش است.

    معالج: پس همسرت حسابی از دستت عصبانی است.

    مکس: «اگر از من بپرسید، او باعث و بانی تمام مشکلات است. او همه چیز را از حدش فراتر می‌ برد و خواسته‌ های بیش از اندازه دارد. او کسی است که باید برای معالجه به اینجا بیاید.»

    در واقع مکس همسری بسیار مطیع و خدمتگذار را برگزیده بود که او را ستایش می‌ کرد. در طول سال‌ ها، آنچنان بد دهان و خودخواه شده بود که در نهایت همسرش تهدید کرد که یا باید برای درمان اقدام کند یا ترکش خواهد کرد.

    مکس به ایجاد موقعیت‌ هایی می‌ پردازد که در آن برتری دارد. دوستان و کارمندانی را بر می‌ گزیند که به جای به چالش کشاندن و رویارویی با او، نزد او چاپلوسی می‌ کنند. او از این حس برتری لذت می‌ برد. بیشتر انرژی خود را صرف کسب حیثیت و مقام می‌ کند. برای رسیدن به چنین اهدافی، به هر شکلی از افراد سوء استفاده می‌ کند.


    در مراحل درمان هم سعی در اثبات برتر بودن داشت. اعتبار، رویکرد، صلاحیت، سطح
    موفقیت و حتی سن ما را زیر سؤال می‌ برد و مدام سعی می‌ کرد موفقیت خودش را به ما یادآوری کند. وقتی به او گفتیم که با همسرش بد رفتاری می‌ کند، بسیار خشمگین شد. اصرار داشت که ما احساسات او را درک نمی‌ کنیم. از ما می‌ خواست تا به این خاطر که فرد مهمی است، هر زمان که دلش می‌ خواهد به او برای ملاقات وقت بدهیم. هنگامی که چنین خواسته‌ ای را رد کردیم دوباره عصبانی شد. حس می‌ کرد که آن روش درمانی ویژه‌ ای که استحقاقش را دارد، دریافت نمی‌ کند.

    مکس هنوز با تله‌ اش ارتباط برقرار نکرده، چرا که برایش قابل هضم نیست. هنگام حسِ برتری داشتن، مکس «مخالفِ» آنچه را که در دوران کودکی تجربه کرده حس می‌ کند. سعی می‌ کند تا حد ممکن با کودکی بی‌ ارزشی که والدینش در کودکی از او ساخته‌ اند، تفاوت داشته باشد. می‌ توان گفت که تمام زندگی‌ اش را سعی بر این داشته تا آن کودک را در حاشیه نگه دارد و با تمام افرادی که از او انتقاد و با او بد رفتاری می‌ کردند، مبارزه کند.

    زمانی که ضد حمله می‌ زنیم، سعی داریم تا از طریق قانع‌ کردن خود و دیگران که «مخالف» آنچه می‌ گویند، صحیح است، به جبران آن تله بپردازیم. به گونه‌ ای فکر، احساس و عمل می‌ کنیم که گویا خاص، برتر، بی‌ نقص یا عاری از خطا هستیم. ما به شکلی نومیدانه پشت این نقاب پنهان شده‌ ایم.

    ضد حمله گسترش می‌ یابد، چرا که چاره‌ ای برای بی‌ ارزشی، مورد انتقاد واقع‌ شدن و تحقیر شدن ارائه می‌ دهد. ضد حمله راهی برای فرار از این آسیب‌ پذیریِ سهمگین است.

    ضد حمله های. ما برای مواجهه با تله‌ ها به ما کمک می‌ کنند، اما زمانی که این ضد حمله‌ ها شدید شوند، نتیجۀ معکوس می‌ دهند و به خودمان آسیب می‌ رسانند.

    ضد حمله‌ها در «ظاهر» درست هستند. در حقیقت بسیاری از افرادی که ما در جامعه آنها را ستایش می‌ کنیم، افرادی هستند که به ضد حمله می‌ پردازند؛ افرادی همچون بازیگران سینما، نوازنده‌ ها و رهبران سیاسی، اما اگرچه که در جامعه جا افتاده‌ اند و در چشم دیگران به‌عنوان افرادی موفق دیده می‌ شوند، هرگز پیش خودشان احساس آرامش نمی‌ کنند. آنها همواره از درون احساس نقص دارند آن ها از طریق قراردادن خودشان در موقعیت‌ هایی که ستایش دیگران را به همراه دارد، بر این احساسِ ناکارآمدی غلبه می‌ کنند.

    به دست‌ آوردن چنین ستایشی در واقع تلاش برای جبران احساس بی‌ ارزشی است. آنها می‌ توانند پیش از اینکه دستشان رو شود و سرکوب شوند، از طریق روی آوردن به ضد حمله، بر ایرادهای خود نقاب بگذارند.

    ضد حمله‌ های ما، ما را به انزوا می‌ کشاند. آنچنان سرگرم بی‌ نقص جلوه‌ دادن خودمان می‌ شویم که اصلاً توجه نمی‌ کنیم که در این مسیر ممکن است چه افرادی را برنجانیم؟ بی توجه به اینکه چه مشکلاتی برای دیگران به بار می‌ آورد، همچنان به ضد حمله‌ ها ادامه می‌ دهیم. بی‌ شک در چنین موقعیتی تأثیرات منفی نیز وجود دارند. سرانجام افراد ما را ترک می‌ کنند یا به طریقی با ما مقابله به مثل می‌ کنند.

    ضد حمله‌ های ما همچنین ما را از داشتن روابط صمیمانه باز می‌ دارند. حس اطمینان خود را از دست می‌ دهیم و آسیب‌ پذیر می‌ شویم. ما با بیمارانی ملاقات کرده‌ ایم که از دست‌ دادن هر چیزی اعم از ازدواج یا رابطه با فردی را که دوستش دارند، به خطرکردن برای آسیب‌ پذیری ترجیح می‌ دهند.

    در نهایت مهم نیست که چقدر برای عالی‌ بودن تلاش می‌ کنیم، باز هم در انجام دادن کار شکست خواهیم خورد. افرادی که اهل ضد حمله هستند، هیچ‌ وقت حقیقتاً یاد نمی‌ گیرند تا بر نقص‌ های خود غلبه کنند. آنها مسئولیت شکست‌ های خودشان را نمی‌ پذیرند یا هرگز به محدودیت‌ های خود اعتراف نمی‌ کنند. هر زمان که عقب‌ نشینی «بزرگی» وجود داشته باشد، ضد حمله رخ می‌ دهد. وقتی چنین امری اتفاق می افتد ، این دسته از افراد درهم می‌ شکنند و به شدت غمگین می‌شوند.

    افرادی که به ضد حمله مبادرت می‌ ورزند، معمولاً در درون احساس «شکنندگی» می‌ کنند. بزرگیِ آنها به راحتی از بین می‌ رود. در چنین زمان‌ هایی، تلۀ زندگی با قدرتی سهمگین خود را نشان می‌ دهد و احساسِ نقص، کمبود، طرد شدن یا بد رفتاری باز می‌ گردد.

    الکس، برندون و مکس همگی در تلۀ نقص‌ داشتن، به‌ عنوان تلۀ اصلی، گرفتار بودند. هر سه آنها در اعماق وجودشان احساس بی‌ ارزشی، بی محبتی و نقص می‌ کردند، اما همچنان با احساس نقصشان به روش‌ هایی کاملاً متفاوت «مقابله» می‌ کردند.

    این سه مورد، نمونه‌ هایی بارز هستند. هر کدام از آنها از روشی اصلی برای مقابله استفاده می‌ کنند. در حقیقت چنین نمونه‌ های بارزی بسیار کمیاب هستند. اغلبِ ما، به ترکیبی از تسلیم‌ شدن، فرار کردن و ضد حمله روی می‌ آوریم. باید یاد بگیریم تا برای غلبه بر تله‌ های زندگی و رسیدن به سلامتِ دوباره، این شیوه‌ های غلبه را تغییر دهیم

  14. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  15. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 آبان 03 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    533
    امتیاز
    13,274
    سطح
    75
    Points: 13,274, Level: 75
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 376
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,035

    تشکرشده 984 در 396 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    106
    Array
    تله های زندگی چگونه تغییر می کنند؟

    مراحل کلی در تغییر تلۀ زندگی

    با استفاده از فردی به نام دنیل به‌ عنوان یک نمونه، شما را با مراحل تغییر آشنا خواهیم کرد. دنیل در تلۀ ترک‌ شدن گرفتار شده ‌است. این زن سی و یک سال دارد. او با مردی به نام رابرت در ارتباط است که راضی به ازدواج با دنیل نمی‌ شود. آنها یازده سال با هم رابطه داشته‌ اند و با اینکه دنیل بارها از او خواسته، اما رابرت باز هم با او ازدواج نمی‌ کند.
    هر از گاهی رابرت از او جدا می‌ شود. با هر جدایی، دنیل نابود می‌ شود. او در طول یکی از همین جدایی‌ ها درمان را آغاز کرد.

    دنیل: «دیگر نمی‌ خواهم چنین حسی داشته باشم. دیگر نمی‌ توانم تحمل کنم. به تنها چیزی که فکر می‌ کنم رابرت است. کاملاً به او وابسته شده‌ ام. باید کاری کنم که برگردد.»

    این وابستگی یکی از ویژگی‌ های تلۀ ترک‌ شدن است. در طول جدایی‌ ها، دنیل هر از گاهی با مردان دیگر قرار می‌ گذارد، اما به هیچ‌ کدام از آنها جز رابرت علاقه‌ مند نمی‌ شود. آدم‌ های محکم و استوار او را خسته می‌ کنند.

    دنیل برای تغییر این الگو به روش‌ های زیر عمل کرد؛ روش‌ هایی که ما نیز به مراجعین توصیه می‌ کنیم:

    1. تلۀ خود را بشناسید و روی آن عنوان بگذارید

    در اولین قدم باید تلۀ مربوط به خود را تشخیص دهید. با پاسخ به پرسشنامه‌ ای که در فصل دوم مطرح کردیم، می‌توانید تلۀ خود را بشناسید. همین که تله را بشناسید و دریابید که چگونه بر زندگی شما اثر می‌ گذارد، در موضع بهتری برای تغییر آن قرار می‌ گیرید. با انتخاب یک «اسم» برای تله (مانند تلۀ نقص یا تلۀ وابستگی) و با مطالعه در مورد آن تله در نیمۀ دوم این کتاب می‌ توانید به خودشناسیِ بهتری دست پیدا کنید. زندگی برای شما روشن‌ تر می‌شود. قدم اول همین «بینش» است.

    دنیل به چندین روش مختلف، تلۀ ترک‌ شدنِ مربوط به خود را شناخت. زمانی که درمان را آغاز کرد، پرسشنامۀ تلۀ زندگی را به او دادیم که در بخش ترک‌ شدن امتیازات بالایی را به دست آورد

    دنیل: «فکر کنم همیشه تا حدی می‌ دانستم که نسبت به ترک‌ شدن از سوی دیگران مشکل دارم. همیشه از این مسئله می‌ ترسیدم و همیشه در مورد رخ‌ دادنش نگران بودم.»
    معمولا وقتی مراجعه‌ کنندگان تلۀ زندگی خود را تشخیص می‌ دهند، به چنین احساسی می‌ رسند. این احساس عبارتست از روشن‌ شدن موضوعی که همیشه برای آنها مبهم و گنگ بوده است.

    دنیل دیگر به راحتی می‌ دید که چگونه تلۀ ترک‌ شدن در تمام این مدت در زندگی او وجود داشته است. او برای مدتی طولانی در رابطه‌ ای بوده که طرح اصلیِ آن ترک‌ شدن بوده است. دنیل همچنین از طریق تصورِ گذشته، در مورد تله‌ اش شناخت پیدا کرد. هنگامی که از او خواستیم تا چشمانش را ببندد و خاطرات دوران کودکی را تصور کند، اولین و مهم‌ ترین موضوعی که به ذهنش آمد، ترک‌ شدن بود.

    دنیل: «خودم را می‌ بینم. کنار کاناپۀ اتاق نشیمن ایستاده‌ ام. سعی می‌ کنم کاری کنم تا مادرم به من توجه کند، اما او مست است. نمی‌ توانم توجه او را به خودم جلب کنم.»

    تا جایی که دنیل به خاطر می‌آورد، مادرش فردی الکلی بود. زمانی که دنیل هفت سال داشت، پدرش خانواده را ترک کرد تا با زن دیگری ازدواج کند. طوری از خانواده‌ اش فاصله گرفت که گویی از همسر جدیدش فرزند هم دارد. او دنیل و خواهرش را با مادری تنها گذاشت که قطعاً نمی‌ توانست آن‌ طور که شایسته است از آنها مراقبت کند.
    دنیل توسط پدر و مادرش رها شده بود. مادرش با مصرف الکل و پدرش با ترک خانه او را تنها گذاشته بودند. ترک‌ شدن دنیل توسط والدینش، حقیقتِ اصلیِ دوران کودکی او بود.

    در نهایت دنیل موفق شد تا جریان این ترک‌ شدن را از دوران کودکی به زمان حال ببیند. ایدۀ تلۀ زندگی به او کمک کرد تا «تجربه‌ اش به گونه‌ ای سازماندهی شود که بتواند به خوبی آن را درک کند.»

    تلۀ شما دشمن شماست. ما از شما می‌خواهیم تا دشمن خودتان را بشناسید.

    2. سرچشمۀ تله را در دوران کودکی‌ تان پیدا کنید. زخم دوران کودکی را در درون خود حس کنید.

    دومین قدم، «حس» کردنِ تله زندگیتان است. ما به این باور رسیده‌ ایم که تغییرِ یک رنجشِ عمیق، بدونِ تسکین‌ دادنِ آن امری بسیار مشکل است. همۀ ما ساز و کارهایی برای جلوگیری از این رنجش داریم. متأسفانه با جلوگیری و سرکوب رنجش نمی‌ توانیم با تله ارتباط کامل برقرار کنیم

    برای حس‌ کردن تله‌ تان بایستی کودکی خود را به خاطر بیاورید. از شما می‌ خواهیم تا چشمان تان را ببندید و تصور کنید. در به خاطر آوردنِ آنها تقلا نکنید، اجازه بدهید تا یکی یکی به ذهن شما خطور کنند. تا جایی که می‌ توانید به آنها رسوخ کنید. تا جایی که ممکن است آنها را زنده و روشن به خاطر آورید. با تکرار این کار کم‌ کم آن چه را که در دوران کودکی حس می‌ کردید، به خاطر خواهید آورد. می‌توانید «رنجش» و احساساتِ مربوط به تله را حس کنید

    چنین تصوری دردناک است. چنین تجربه‌ ای شما را تحت تأثیر قرار می‌ دهد یا می‌ ترساند و این نشان می‌ دهد که شما به درمان نیاز دارید. کودکی شما چنان دردناک بوده است که نباید آن را به تنهایی به خاطر آورید. شما به راهنما و یک حامی احتیاج دارید. یک معالج می‌تواند حامی و راهنمای خوبی برای شما باشد.

    همین که دوران کودکی خود را به خاطر آوردید، از شما می‌ خواهیم تا با آن کودک گفت‌ و‌ گویی داشته باشید. کودک درونِ شما سرد و بی‌ عاطفه شده است. ما قصد داریم تا زندگی را به او برگردانیم؛ جایی که رشد و تغییر در آن امکان‌ پذیر است. ما قصد مداوای این کودک را داریم.

    از شما خواهیم خواست تا با کودک درون خود صحبت کنید. در واقع حتی می‌ توانید با صدای بلند یا از طریق نوشتن با او حرف بزنید. می‌ توانید با دستِ تخصصیِ خود (دستی که با آن می‌ نویسید) با او حرف بزنید و از کودک بخواهید تا با دستِ دیگر به شما پاسخ دهد. ما باور داریم که کودک درونِ شما می‌ تواند در قالب دستِ غیر تخصصیِ شما خود را بروز دهد.

  16. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  17. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 آبان 03 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    533
    امتیاز
    13,274
    سطح
    75
    Points: 13,274, Level: 75
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 376
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,035

    تشکرشده 984 در 396 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    106
    Array
    ایدۀ دسترسی به کودک درونتان در ابتدا می‌ تواند کمی عجیب باشد در فصل‌ های بعدی با این مسئله بیشتر آشنا خواهید شد. اکنون مثالی از دنیل می‌ آوریم که با کودک درونش حرف می‌ زند. این اتفاق دقیقاً در زمان مشابهی که در بالا توضیح دادیم و زمانی که سعی داشت توجه مادرش را به خود جلب کند اتفاق می‌ افتد.

    معالج: از تو می‌ خواهم تا با کودک درونت حرف بزنی. به او کمک کن.

    دنیل: «خب ... (مکث می‌ کند) وارد تصوراتم شده‌ ام و دنیلِ کوچک را به آغوش کشیدم. به او می‌ گویم: بابت اتفاقی که برای تو می‌ افتد متأسفم. والدینت زمانی که کمک می‌ خواهی پیش تو نیستند، اما من به تو کمک می‌ کنم. به تو کمک می‌ کنم تا از این مرحله عبور کنی.»

    اطمینان‌ خاطر بخشیدن به کودک درونتان، راهنمایی‌ کردن و نصیحت‌ کردن او و همدردی با احساسِ او برخی از اموری است که از شما می‌ خواهیم آن را انجام دهید. هرچند که به نظر می‌ رسد انجام چنین کارهایی در ابتدا احمقانه و ناراحت‌ کننده باشند، اما به این نتیجه رسیده‌ ایم که بسیاری از مردم از آن بهره می‌ برند.

    3. قدم سوم این است که موردی علیه تله زندگیتان بسازید. در سطحی منطقی، درستیِ آن را رد کنید. زندگی شما، شما را تماماً نسبت به حقیقت تلۀ زندگی تان متقاعد کرده است. دنیل با تمام وجودش ایمان دارد که هرکسی که او دوستش دارد وی را ترک خواهد کرد . او تله زندگی شان را از نظر «احساسی » و «عقلی » می پذیرد این مرحله از تغییر، شامل حمله به تلۀ زندگی در سطحی عقلانی می‌ شود. برای انجام‌ دادن این کار، باید بپذیرید که چنین تله‌ ای واقعیت ندارد یا حداقل قابل تغییر است. باید به درستیِ تله شک کنید. تا زمانی که تلۀ خود را درست و معتبر بدانید قادر به تغییر آن نخواهید بود.

    برای رد کردن تله، باید لیستی از مزایا و معایب نسبت به آن تله در زندگی خود تهیه کنید؛ به‌ عنوان مثال، اگر از نظر اجتماعی احساس ناخوشایندی دارید، ابتدا باید لیستی تهیه کنید که نشان می‌ دهد شما دچار آن تله هستید و سپس لیستی تهیه کنید که ثابت می‌ کند در چنین تله‌ ای گرفتار نشده‌ اید در بسیاری از موارد، شواهد نشان می‌ دهند که تلۀ شما حقیقت ندارد. در واقع شما ناقص، ناشایست، شکست‌ خورده، محکوم به بد رفتاری و سایر عوامل نیستید، اما گاهی تلۀ زندگی حقیقت دارد؛ به‌ عنوان مثال ممکن است چنان در تمام زندگی تان طرد شده‌ اید و از شما روی گردانده شده است که در شکوفایی مهارت‌ های اجتماعی خود به مشکل برخورده‌ اید و در نتیجه به انواع خاصی از نطر اجتماعی احساس ناخوشایندی دارید. یا ممکن است آن‌قدر از چالش‌ های درسی و شغلی حذر کرده باشید که در حوزه‌ ای که در آن فعالیت می‌ کنید، شکست بخورید.


    به لیست مزایا نگاهی بیندازید. آیا گواهی‌ ای مبنی بر درستی تله وجود دارد یا اینکه فقط در دوران کودکی توسط والدین و همسن و سالانتان شست‌ و شوی مغزی شده‌اید تا این‌گونه فکر کنید؟ به‌ عنوان مثال، آیا شما به طور «مادرزاد» ناکارآمد به دنیا آمده‌ اید؟ یا ناکارآمد بودنِ شما همیشه توسط والدینی ایرادگیر در گوش شما خوانده شده و باعث شده تا شما نیز آن را باور بکنید (وابستگی)؟ آیا شما در دوران کودکی «حقیقتاً» خاص بوده‌اید، یا والدین تان شما را لوس کرده و به شما یاد داده‌ اند تا بیش از دیگران برای خود حق بخواهید (حق‌طلبی)؟ از خود سؤال کنید که آیا «هنوز» نیز مدرکی مبنی بر درست بودن آن تله در مورد شما وجود دارد؟ یا اینکه تنها در مورد دوران کودکی شما صدق می‌کرده است؟

    اگر حتی پس از این بررسی‌ ها نیز همچنان باور دارید که تله واقعیت دارد، از خود بپرسید: «چگونه می‌ توانم این مسئله را در مورد خودم
    تغییر دهم؟» کشف کنید که برای درمان این موقعیت چه کارهایی می‌توانید انجام دهید؟

    نمونۀ زیر لیستی از دنیل است که نشان می‌ دهد تلۀ ترک‌ شدن در مورد او صدق می‌ کند:
    گواهی که ثابت می‌ کند هرکه را که من دوست دارم، ترکم می‌ کند.

    گواه

    اگر مدام به رابرت نزدیک نباشم، او مرا ترک خواهد کرد

    آیا این مسئله کاملاً صحیح است یا من شستشوی مغزی شده‌ ام؟

    این مسئله صحیح نیست. حقیقت این است که نزدیکی و چسبیدن به رابرت، او را دور می‌ کند. از من عصبانی و از من دور می‌ شود. طرز فکر من این است، چرا که هر چقدر هم که تلاش کردم نتوانستم به‌ عنوان یک کودک کاری کنم که پدرم با من بماند.

    اکنون بخشی از لیست دنیل را می‌بینیم که در آن شواهدی مبنی بر نادرستی تله وجود دارد:

    1. من و خواهرم در تمام طول زندگی به هم نزدیک بوده‌ ایم.

    2. افراد زیادی بوده‌ اند که همیشه می‌ خواستند با من بمانند، اما من چنان به رابرت علاقه‌ مند بودم که هیچ فرصتی به دیگران ندادم.

    3. پزشکِ معالج در حال کمک‌ کردن به من است.

    4. عمه‌ ای دارم که همیشه به من علاقه‌ مند بوده و سعی در کمک به من داشته است.

    5. دوستانی دارم که سال‌ ها با من بوده‌اند.

    6. من و رابرت با تمام پستی و بلندی‌ ها به مدت یازده سال با هم بوده‌ ایم.

    پس از اتمام لیست، مواردی را که نوشته‌ اید و بر ضد تلۀ شما هستند، به صورت خلاصه‌ وار روی یک کارت بنویسید.

    کارتِ ترک‌ شدن

    هر چند که «احساس» می‌ کنم هر کس که به او نزدیک می‌ شوم مرا ترک خواهد کرد، اما چنین چیزی حقیقت ندارد. چنین تصوری ناشی از ترک‌ شدنم توسط والدینم است.تجربۀ ترک‌ شدن‌ های بسیار در زندگیم، ناشی از جذب‌ شدن من به سمت مردان و دوستانی است که پایبند به تعهدات نیستند یا در این امر مشکل دارند.اغلب مواقعی که از سوی یک شخص احساس ترک‌ شدن می‌ کنم، باید ببینم که آیا بیش از اندازه حساس شده‌ ام یا نه. اگر چه که ممکن است حس کنم که آن شخص در حال ترک‌ کردنِ من است، اما ممکن است که تنها در حال گرفتاری در تلۀ ترک‌ شدن باشم. عاملی اتفاقی را که در کودکی برای من رخ داده، به من یادآور می‌ شود. دیگران حق دارند و من نیز باید چنین حقی را به آنها بدهم.

    این کارت را هر روز بخوانید. آن را با خود حمل کنید. نسخه‌ ای از آن را نزدیک تختخواب و هر جای دیگری که چشمتان به آن می‌ خورد قرار دهید..

    4. به والدین، خواهر و برادر یا همسن و سالانی که منجر به ایجادِ تلۀ شما شده‌ اند، نامه بنویسید.

    خالی‌ شدن شما از خشم و ناراحتیِ ناشی از آنچه که برای شما رخ داده، بسیار اهمیت دارد. عاملی که کودک درونِ شما را مرده نگه می‌ دارد، احساساتِ سرکوب شدۀ شما هستند. از شما می‌ خواهیم تا به کودک درون خود صدا ببخشید؛ صدایی که به او اجازه می‌ دهد تا درد خودش را فریاد بزند.

    از شما می‌ خواهیم تا نامه‌ای به تمام افرادی که شما را رنجانده‌ اند بنویسید. درک می‌ کنیم که برای انجام‌ دادن چنین کاری باید بر احساس گناه بسیار زیادی، بخصوص در مورد والدین تان، غلبه کنید. حمله به والدین تان کار ساده‌ ای نیست. شاید آنها افراد بدخواهی نبوده‌ اند. شاید نیات خوبی داشته‌ تند، اما از شما می‌ خواهیم چنین ملاحظاتی را برای مدتی کنار بگذارید و فقط از حقیقت سخن بگویید.

    احساسات خود را در نامه بیان کنید. به آنها بگویید که کاری که کرده‌ اند آسیب‌ زننده بوده. به آنها از «احساس» خود بگویید. به آنها بگویید که نباید چنین رفتاری با شما می‌ داشتند. به آنها بگویید که انتظار چه رفتاری را از آنها داشته‌ اید.

    احتمالاً تصمیم بگیرید که نامه را نفرستید. همین «نوشتن» و «ابراز» احساسات تان است که اهمیت دارد. باید این را از ابتدا بدانید که گاهی اصلاً ممکن نیست که احساسات و رفتار والدین خود را تغییر دهید. هدف از نوشتن این نامه تغییر والدین تان نیست. هدف این نامه است که دوباره از شما فرد کاملی ساخته شود.

  18. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)

  19. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 آبان 03 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    533
    امتیاز
    13,274
    سطح
    75
    Points: 13,274, Level: 75
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 376
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,035

    تشکرشده 984 در 396 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    106
    Array
    اکنون نامه ای را می‌ بینیم که دنیل خطاب به مادرش نوشته است

    مادر عزیزم!

    در تمام طول زندگی‌ ام تو به الکل اعتیاد داشتی. باید به تو بگویم که اعتیادت با من چه کرد؟

    حس کردم که هرگز نتوانستم یک کودک باشم و در عوض مجبور بودم نگران چیزهایی باشم که سایر کودکان حتی به آنها فکر هم نمی‌ کنند. از داشتن غذایی برای خوردن مطمئن نبودم. مجبور بودم همۀ کارها را خودم انجام دهم. وقتی سایر بچه‌ ها بیرون از خانه به بازی و تفریح مشغول بودند، من شام می‌ پختم و خانه را تمیز می‌ کردم.

    نمی‌توانی تصور کنی که به خاطر تو چه حقارتی تحمل کردم. یادم می‌ آید که مجبور بودم در شش سالگی اتو کردن را یاد بگیرم تا سایر بچه‌ ها به لباس‌ های چروکم نخندند. هرگز نمی‌ توانستم کسی را به خانه بیاورم.

    تو هرگز مثل سایر مادرها پیش من نبودی. هرگز برای دیدنم به مدرسه نیامدی. نمی‌ توانستم راجع به مشکلاتم با تو صحبت کنم و تو تنها روی کاناپه لم می‌ دادی و الکل می‌ نوشیدی.

    بایستی به سختی تلاش می‌ کردم تا تو را از جا بلند کنم تا مادرم باشی، اما هرگز نبودی.نسبت به تمام آنچه از دست داده‌ ام، احساس غم می‌ کنم. چند باری می‌ شد که کنارم بودی؛ چند باری که برایم بسیار خاص بودند. مثل زمانی که درمورد دوست دبیرستانی‌ ام نگران بودم و تو با من حرف زدی. آرزو می‌ کنم که ای کاش از این دست خاطرات بیشتر داشتم.

    در عوض مجبور بودم با حفره‌ ای بزرگ که بایستی یک مادر در آن می‌ بود زندگی کنم و همچنان با وجود آن حفره در درونم زندگی‌ می‌ کنم. حق نداشتی با من چنین کاری بکنی. کار تو اشتباه بود.

    5. با جزئیاتی دقیق، به بررسی الگوی تله زندگیتان بپردازید.

    ما می‌ خواهیم که چگونگی عملکرد تله در زندگی شما کاملاً روشن و آشکار شود. فصل‌ های مربوط به هر تله به شما کمک می‌کنند تا عادت‌دهای خودشکنانه‌ ای که تله‌ های زندگی شما را تشدید می‌ کنند، بشناسید.

    از شما می‌ خواهیم تا روش‌ هایی را که با آنها در برابر تلۀ زندگی تسلیم می‌ شوید و راه‌ های تغییر آنها را بنویسید.

    6. مرحلۀ بعد، الگو شکنی نام دارد.

    پس از پاسخ به پرسشنامۀ فصل دوم و شناسایی تلۀ زندگیتان، از شما می‌خواهیم تا ابتدا «یک» تله را برای بررسی انتخاب کنید.

    تله‌ ای را انتخاب کنید که در حال حاضر بیشترین اثر را بر زندگی شما دارد. اگر چنین کاری برای شما خیلی سخت است، تله‌ ای را انتخاب کنید که بیش از تله‌ های دیگر قابل مدیریت است. همیشه از شما می‌ خواهیم تا مدیریت شده قدم بردارید

    دنیل در بیش از یک تله گرفتار شده بود. علاوه بر ترک‌ شدن، از نقص نیز رنج می‌ برد. این‌ طور دریافته بود که ترک‌ شدنش توسط پدرش و نداشتن مادری بهتر، تقصیر اوست. همان‌ طور که قبلاً گفتیم، سرزنش بچه‌ ها توسط خودشان در هنگام مورد تجاوز قرار گرفتن یا نادیده گرفته شدن، بسیار رایج است.

    ترک‌ شدن، تلۀ اصلیِ زندگی دنیل بود. خودش نیز همین تله را برای بررسی انتخاب کرد. احساس کرد که به بنیادی استوار نیاز دارد تا بتواند از طریق آن سایر تله‌ هایش را به چالش بکشد. ما نیز موافقت کردیم.

    با استفاده از فهرستی که در مرحلۀ پنجم آماده کردید، یک یا دو راهی که تلۀ شما را تشدید می‌ کند انتخاب کنید. راه‌ هایی را که از طریق آنها می‌ توانید تغییر کنید، برگزینید. قدم‌ هایی را انتخاب کنید که از عهدۀ انجام‌ دادن آنها بر می‌ آیید. می‌ خواهیم تجربه‌ ای موفقیت‌ آمیز داشته باشید.

    دنیل از طریق تغییر رفتار نسبت به دوستانش کار را آغاز کرد. سعی کرد از آنها عصبانی نشود و نزدیکی بیش از حد و وابستگی به آنها را ترک کند. اگر دوستانش به دعوت یا تماس او پاسخ نمی‌ دادند، به جای تماس فوری با آنها و عصبانیت، مدتی صبر می‌ کرد و سپس دوباره با آن ها تماس می‌ گرفت. دنیل همچنین بر پیشبرد روابطش با آن دسته از دوستانی که تعهد بیشتری داشتند تمرکز کرد و سعی کرد به آنها که تعهد کمتری دارند، کمتر اهمیت دهد. سعی کرد تا دوستی با افرادی را که متزلزل و معمولاً الکلی بودند، خاتمه دهد. این یک زیان بود، اما حداقل او در حال انجام‌ دادن کاری بود که در راستای آن تصمیم گرفته بود.

    برای تغییر هر تله، از روش‌ هایی که در فصل‌های مربوط به آن روش توضیح می‌ دهیم استفاده کنید. بر روی لیست رفتارهای کمک‌کنندۀ خود کار کنید. همین که نسبت به یک تله به درجه‌ای منطقی از برتری و موفقیت دست پیدا کردید، سراغ تلۀ بعدی بروید.

    7. به تلاش ادامه دهید

    به راحتی تسلیم یا مأیوس نشوید. تله‌ ها تغییر می‌ کنند، اما نیاز به زمان طولانی و تلاش بسیار دارند. پشتکار داشته باشید. «بارها و بارها با خودتان رو به‌ رو شوید.»

    دنیل بیش از یک سال درمان را با ما سپری کرد. هر از گاهی رخدادهای مختلف در زندگی‌ اش تلۀ ترک‌ شدن را در او تحریک کرد اما اکنون چنین اتفاقی کمتر رخ می‌ دهد و احساسات او ملایم‌ تر شده‌ اند و همه چیز با سرعت بیشتری رو به اتمام است. علاوه بر اینها، اتفاق تحریک‌ کنند‌ه‌ ای مانند خاتمۀ روابط نیز جدی شده است. زندگی دنیل تغییر یافته است.

    بزرگ‌ ترین تغییرات در رابطه‌ اش با رابرت شکل گرفته است. دنیل یاد گرفته تا به رابرت میزان بیشتری وقت برای تنهایی ببخشد. رابرت توسط دنیل احساس خفگی می‌کرد و وقت زیادی را صرف دورشدن از او می‌ کرد. بخشی از تعهدِ رابرت ناشی از همین مقاومت در برابر نزدیکی‌ های بیش از اندارۀ دنیل بود. علاوه‌ بر این، دنیل در هنگام عصبانیت به جای لحنی پرخاشگرانه، در آرامش با رابرت حرف می‌ زند. هنگامی که رابرت نیز می‌ خواهد از عصبانیت یا زندگی خودش بگوید، دنیل به صححبت‌ های او گوش می‌ دهد. دنیل به او اجازه می‌ دهد تا خودش برای خودش تصمیم بگیرد.

    چند ماه پیش، دنیل از رابرت خواست یا با او ازدواج کند یا به این رابطه خاتمه دهد. رابرت با او ازدواج کرد. البته که همیشه مسائل این‌ گونه حل نمی‌ شوند. گاهی روابط به پایان می‌ رسند، اما ما باور داریم که بهتر است یک رابطۀ مأیوس‌ کننده به بن‌ بست برسد تا اینکه شما را در تلۀ ترک‌ شدن گرفتار کند.


    8.بخشیدنِ والدین تان

    بخشیدن والدینتان الزامی نیست. بخصوص زمانی که بدرفتاری و غفلت شدیدی نسبت به شما صورت گرفته باشد؛ قادر به بخشیدن آنها نخواهید بود. حق انتخاب کاملاً با شماست، اما ما به این نتیجه رسیده‌ ایم که در بسیاری از موارد، بخشیدن والدین اتفاقی است که به طور طبیعی در طول روند درمان رخ می‌ دهد. افراد به مرور زمان کمتر به والدین خود به‌ عنوان افرادی غول آسا و منفی نگاه می‌ کنند و آنها را به‌ عنوان افرادی با نگرانی‌ ها و مشغله‌ های مختص خودشان می‌ بینند. آنها در می‌ یابند که والدین آنها نیز در تله گرفتار شده‌ اند و بیشتر به بچه‌ ها شبیه هستند تا هیولا. آنها می‌ توانند والدین خود را ببخشند.

    باز هم می‌گوییم که چنین اتفاقی همیشه رخ نمی‌ دهد. ممکن است برای شما رخ دهد یا هرگز اتفاق نیفتد. بسته به اینکه در کودکی چه اتفاقی برای شما رخ داده است، ممکن است تصمیم بگیرید تا هرگز آنها را نبخشید. در واقع ممکن است تصمیم تان برعکس شود و رابطه‌ تان را به کلی با آنها قطع کنید. در انتهای مسیرتان ممکن است بخشش وجود داشته باشد و ممکن هم هست که نباشد، اما شما بایستی آنچه را که درست است انجام دهید. ما در هرصورت شما را حمایت خواهیم کرد

  20. کاربر روبرو از پست مفید طنین باران تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 30 دی 00)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.