نوشته اصلی توسط
Eram
ممنون بی نهایت عزیز
بله کلی گفتم چون طولانی نشه. اگر لازم باشه توی پاسخ هام مصداق می ذارم.
بله دقیقا من فکر می کنم به خودم اولویت نمی دادم. حتی تو زندگی با همسرم با اینکه توی شهر دیگه ای هستیم ، بیشتر سعی می کردم درک کنم و بسازم و این رفته رفته شد وظیفه ام و عادت ، کمرنگ شد. رفتار محترمانه و خدمات من به خانواده همسرم برداشت درستی ازش نشد. زنگ خطر برام به صدا دراومد. صمیمیت و ایثار من برای اونها خوشایند بود ولی انگار از یه جایی به بعد نتیجه مثبتش ثابت موند و دیگه داشت میرفت به سمت کمرنگ شدن مرزها و دیگه انگار براشون فرقی با بچه هاشون نداشتم و راحت بودند و هرچیزی دلشون خواست می گفتن با ملاحظه کم( یا بهتره بگم ملاحظه مورد توقع من). همسرم هم می گفت چون تورو مثل بچه شون می دونن باهات راحت اند ، اما من بچه اونها نبودم و همیشه دوست داشتم مرزی باشه بینمون. من هم انگار چشم بسته بودم به روی تأثیر خودم توی شکل گیری نوع روابطم و رفته رفته نسبت بهشون خشمگین شدم و بازتاب رفتارشون و خشم خودم رو بردم تو زندگی مشترکم و روابطم و من و همسرم ضربه خوردیم و هیچ چیزی درست نشد تا تصمیم گرفتم دوباره برم پیش مشاورم و رفتارم رو تغییر بدم.
من یادمه هنوز چندماه از عقدمون گذشته بود و به یه مهمونی دعوت بودیم. وقتی وارد مهمونی شدم دوتا عمه مادرشوهرم نشسته بودند. مادرشوهرم یواشکی تو گوشم با شرم و لبخند گفت هدبندتو دربیار! من خیلی جا خوردم و فکر کردم وسیله فخر و نمایش مادرشوهرم نیستم پس هدبند رو درنیاوردم ولی خیلی ناراحت شدم. از نظر زیبایی،تحصیلات، مادیات هیچ کمی از همسرم نداشتم که سرتر هم بودم. اما اونها به خودشون اجازه می دادن که خیلی راحت نظر بدن و به فکر احساس من نبودن بلکه به فکر خودشون بودند.
یک بار یادمه پدرشوهرم به من گفت: ارم سعی کن دکترا قبول شی چون من به همکارام گفتم که تو شرکت کردی! اگر قبول نشی خیلی بد میشه برام!!!!!
در حالی که همسرم ارشد دانشگاه آزاد می خوند که اون رو هم به خاطر مسائل مالی نتونست تموم کنه. درحاای که من همه مقاطع دانشگاه دولتی خوندم.
در مورد اولویت ها که گفتین باید بگم که من فکر می کنم در مسیرش هستم هرچند هنوز جای کار دارم.
سلام ارم جان
به نظرم کمی هم حساسیت شما بالاست
مادرشوهر شما گفته هدبند رو دربیار
شما هم که اصلا توجه نکردی دیگه ناراحتی نداره
من متوجه علت ناراحتی نشدم
هرچند به نظرم تو این موارد کوچک حتی اگه آدم مطابق نظر اون فرد هم رفتار کنه اصلا ناراحتی نداره
مگر موردی باشه که جنبه خط قرمز داشته باشه
البته نظر شخصی من هست
به نظرم مسائل مهم و دردسر ساز و تاثیر گذار جای ناراحت شدن داره نه موارد جزیی
اگر با این چیزای کوچک یه نفر خوشحال میشه خوب چه اشکال داره
برای ما که کار سختی نیست
در مورد حرف پدرشوهرت هم به نظرم احتمالا جنبه شوخی داشته و اگر جنبه شوخی هم نداشته می تونستی همون موقع بگی بهشون بگین منصرف شده که مشکلی پیش نیاد چون من فعلا دارم آزمایشی شرکت می کنم
به نظرم خیلی محترمانه آدم می تونه نظرش رو بگه و بعدا نه خودخوری کنه نه از اون آدم متنفر بشه و نه خودش و موقعیتش رو با بچه های اون آدما مقایسه کنه و هی عصبانی تر بشه
مگر اینکه با افراد بد ذات و بد جنس طرف باشه که اون دیگه بحثش جداست
البته اینا صرفا نظرات شخصی من هست
پرواز کن آنگونه که می خواهی
وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
ویرایش توسط فکور : جمعه 14 آبان 00 در ساعت 23:12
علاقه مندی ها (Bookmarks)