به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 97

موضوع: من و مادرم

  1. #51
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام و احترام جناب gholam1234


    فقدان عزیزان ، دردی نیست که هرگز فراموش شود. و همیشه با یاد آن می سوزیم. و این درد و سوز برای هر انسانی اجتناب ناپذیراست.
    اما اینکه با وجود فقدان عزیزان برای همه آدمیان، چگونه و به چه نحوه و در چه زمانی افراد می توانند تحمل خودشان را بالا ببرند و به این درد رسیدگی کنند و ارزشهای زندگیشان را دنبال کنند شاید نیاز به کمک باشد.

    به همین خاطر مشاوره حضوری برای شما بسیار می تواند کارگشا باشد.
    اگر برایتان مقدور نبود می توانیم در بخش مشاوره خصوص و تخصصی در خدمتتان باشیم.
    با تشکر
    جناب مدیر ، شما میدونین که من ارادت خاصی به شما دارم ، انسان چاپلوسی هم نیستم البته.
    ولی بنده با تمام احترام برای شما و سایر مشاوران و روانشناسان، رفتن پیش به مشاور رو چاره کار نمیدونم. من بیام پیش یه مشاور از تکه شدن قسمتی از قلبم براش توضیح بدم، اون چه درکی میتونه بکنه از این عبارت (البته توقعی هم ندارم که درک کنه). اگه درک کنه هم، چه راهنمایی میتونه به من بکنه؟ بحث مالیش نیست ها، با توجه به تجربه ای که داشتم در مورد مسائل پیش پا افتاده دید خوبی ندارم.

    خیلی بحث توی بحث نمیخام بیارم. ولی فک میکنم توی ذهن خودم حل کنم این قضیه رو خیلی راحت‌تر و بهتر باشه. علت اینکه اینجا مینویسم هم اینه که منفجر نشم! چون درونگرایی م نسبتا یالاست

  2. #52
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 خرداد 03 [ 13:48]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,437
    امتیاز
    287,971
    سطح
    100
    Points: 287,971, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,608

    تشکرشده 37,112 در 7,017 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط gholam1234 نمایش پست ها
    بیام پیش یه مشاور از تکه شدن قسمتی از قلبم براش توضیح بدم، اون چه درکی میتونه بکنه از این عبارت (البته توقعی هم ندارم که درک کنه). اگه درک کنه هم، چه راهنمایی میتونه به من بکنه؟
    با سلام
    مشاور به جهت اینکه انسان هست. پس خود نیز فقدان عزیزان را تجربه کرده است. و چون متخصص هست روش کار با احساسات و افکار غم انگیز و منفجر کننده را می داند.
    البته من منکر این نیستم که ممکن است مشاوری تخصص لازم را نداشته باشد، یا اینکه شما نتوانید با او ارتباط کنید. اما تعمیم مسئله به همه مشاوران مثل اینست که فردی نزد پزشکی برود و دردش تسکین نیابد ، بعد از رفتن به پزشک برای بقیه عمر دلیل بتراشد.

    به هر حال تصمیم با شماست. اگر دوست دارید با درد خود سپری کنید تا عادت کنید اشکالی ندارد. اما مواظب باشید هزاران جنبه زندگی خود و سایر عزیزانی که دارید و ...، نیز می توانند سهمی از احساس و افکار شما را داشته باشند.

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  3. 4 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    gholam1234 (چهارشنبه 28 مهر 00), Mvaz (چهارشنبه 28 مهر 00), فکور (چهارشنبه 28 مهر 00), لاله123 (جمعه 30 مهر 00)

  4. #53
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    به هر حال تصمیم با شماست. اگر دوست دارید با درد خود سپری کنید تا عادت کنید اشکالی ندارد. اما مواظب باشید هزاران جنبه زندگی خود و سایر عزیزانی که دارید و ...، نیز می توانند سهمی از احساس و افکار شما را داشته باشند.
    با تشکر. من نمیخام به درد خودم عادت کنم. وجود درد و رنج رو قبول کردم و سعی دارم ازش استفاده مثبت کنم. میخام دیدگاهام رو یه مقدار تغییر بدم (که البته فکر کنم مرگ عزیز، ناخودآگاه دیدگاه آدم رو یه تغییری میده).

    جمع زدن کلا کار درستی نیست، قبول. ولی اکثر مواردی که من اطرافم دیدم، نتونستن مشکلی رو برطرف کنن. البته با نهایت احترامی که برای شما قائلم

  5. 2 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Mvaz (پنجشنبه 29 مهر 00), مدیرهمدردی (پنجشنبه 29 مهر 00)

  6. #54
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    چند روز پیش این کلیپ رو دیدم، خیلی فکر کردم به حرفاش... عجیب بود. اول از همه تعجب کردم چقدر ریلکس این بشر قبل از مرگش (بنده خدا سرطان داشت و کلیپ رو قبل از مرگش گرفتن). عجیبه خیلی باارامش حرف میزنه.

    https://www.tabnak.ir/fa/news/100835...B0%D8%B4%D8%AA

  7. 3 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Mvaz (جمعه 30 مهر 00), فکور (پنجشنبه 29 مهر 00), شمیم الزهرا (یکشنبه 23 آبان 00)

  8. #55
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط gholam1234 نمایش پست ها
    چند روز پیش این کلیپ رو دیدم، خیلی فکر کردم به حرفاش... عجیب بود. اول از همه تعجب کردم چقدر ریلکس این بشر قبل از مرگش (بنده خدا سرطان داشت و کلیپ رو قبل از مرگش گرفتن). عجیبه خیلی باارامش حرف میزنه.

    https://www.tabnak.ir/fa/news/100835...B0%D8%B4%D8%AA
    چه دیدگاه متعالی داره این آدم

    آقا غلام بحث شما در مورد مادرتون بیشتر دلتنگی هست
    ولی بحث من در مورد پدرم بیشتر اینه که میخوام الان آسوده باشه اگر مطمئن باشم روحش آرامش داره منم آروم میشم.
    دوست دارم یه جور مطمئن بشم از این جریان
    الان دو روزه که پشت سر هم خوابش رو می بینم البته احتمالا مال افکار آشفته ای هست که دارم
    ولی همش توی همه چیز دنبال یه نشانه می گردم که مطمئن بشم اون الان آرومه
    سعی می کنم کاری اگر از دستم برمیاد انجام بدم
    تقریبا هر دفعه پدرم به خاطرم میاد پشت سر هم براش فاتحه می خونم
    میگم بذار این یادآوری و غم و غصه من حداقل برای پدرم سودی داشته باشه نه اینکه صرفا غمی باشه که منو تحت تاثیر قرار داده
    فکر کنم روزی بیست سی مرتبه فاتحه می خونم
    سعی می کنم به نیتش صدقه بدم
    نمی دونم اینا نهایتا به درد پدرم می خوره یا نه یا در هر صورت خودش و اعمال خودشه و من این وسط کاره ای نیستم
    ولی به خودم تلقین می کنم که دارم گامی در جهت آرامش پدرم بر می دارم
    اینا به طور موقت آرومم می کنه
    البته دوباره من می مونم و موج غم بعدی که دوباره باید توش غرق بشم و آرامشی که هر دفعه پیدا می کنم کاملا موقتیه
    ولی همون آرامش موقتی هم خوبه بازم.

    همیشه از خدا می خواستم که اگر هر وقت قراره اطرافیانم رو از دست بدم یک مرگ ناگهانی باشه و اطرافیانم برای مرگ عذاب نکشن
    مثلا یک دوره بیماری چند ساله و عذاب طولانی مدت نداشته باشن

    ولی الان به این نتیجه رسیدم که مرگ ناگهانی هم خیلی تلخه
    خیلی تلخ تر از مرگ تدریجی
    تلخ تر از یک بیماری مزمن

    الان میگم من حتی فرصت نکردم پدرم رو برای رفتن به یک آزمایشگاه همراهی کنم
    نهایتا هر سال یه چکاپ کلی خودش تنهایی می رفت ومیومد
    فقط همین
    توی کل عمرش یه دونه سی تی اسکن یا ام آر آی و سونو گرافی نرفت
    اینا برای اون اگر قرار بود باشه همش عذاب بود ولی حداقل برای ما می تونست فرصت خدمت یا محبت باشه
    نمی دونم شاید 6 ماه دیگه بگم مرگ ناگهانی بهتره مرگی که قبلش نیاز به هیچ بنی بشری نداشته باشی
    شاید خودم این مرگ رو ترجیح بدم
    ولی برای اطرافیان خیلی سخته

    مادر دوستم یه بار سکته کرد و همه بچه هاش انقدر بی تاب و نگران بودن تا بالاخره بهتر شد
    یک سال بعدش یه مشکل توی مهره کمرش پیدا کرد که توان حرکت رو ازش گرفت به خاطر سنش امکان عمل کردنم نداشت
    دو سه سالی تو خونه بچه هاش بود و بالاخره هم خودش خیلی اذیت می شد هم شاید کمی وجهه قبل رو نداشت
    آخرش هم سکته دیگه ای کرد و دو ماه تو بیمارستان بود و بچه ها نوبتی می رفتن نگهش میداشتن
    انقدر بنده خدا عذاب کشید که حد نداشت یه لوله از گردنش به ریه فرستاده بودن از اون طرف دائم ریه آب میورد و تخلیه می کردن زخم بستر گرفته بود. خلاصه عذاب مطلق بود براش
    چند بار ایست قلبی کرد و احیاش کردن
    نهایتا دیگه فوت کرد

    خوب مرگش دیگه ناگهانی نشد بچه هاش فرصت خداحافظی و محبت بهش رو داشتن ولی خودش واقعا اذیت شد

    خیلی از افرادی که از دور ماجرا رو می بینن میگن ای کاش همون سکته اول رو پشت سر نمیذاشت و اون موقع فوت کرده بود و این همه عذاب روی جا افتادن و عذاب لوله توی ریه و ... رو نمی کشید

    شاید منم تا دو ماه پیش در مورد این خانم همین نظر رو داشتم ولی الان دیگه اصلا مطمئن نیستم.
    هر چند این چیزا نهایتا خواست خداست و نظر ما توش اهمیتی نداره
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  9. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    gholam1234 (پنجشنبه 29 مهر 00), شمیم الزهرا (یکشنبه 23 آبان 00)

  10. #56
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    ولی به خودم تلقین می کنم که دارم گامی در جهت آرامش پدرم بر می دارم
    اینا به طور موقت آرومم می کنه
    البته دوباره من می مونم و موج غم بعدی که دوباره باید توش غرق بشم و آرامشی که هر دفعه پیدا می کنم کاملا موقتیه
    ولی همون آرامش موقتی هم خوبه بازم.
    خانم فکور. دقیقا این قسمتی که نوشتین رو من هم درک میکنم. همین حس که وقتی کار خیر انجام میدی، یه شک و دودلی هست که آیا واقعا تاثیر داره کارم یا نه. و دقیقا همین روشهای شما رو برای آرامش استفاده میکنم.
    دقیقا غمی که میاد مثه موجه و شما تعبیر خیلی خوبی بکار بردین. یه حس تنفر بعضی وقتا میاد سراغم و فرداش دیگه اون حس رو ندارم.
    یه چیزی بگم یکی اینکه با کارهای خیر شما روح پدرتون حالش بهتر میشه مطمئنا.
    بکی دیگه اینکه مادر من بین این دو حالتی که شما گفتین بود. یعنی نه خیلی ناگهانی فوت کرد و نه خیلی فرسایشی بود. بعد این که کرونا گرفت و شدید شد، دو هفته توی آی سی یو بود و بعدش پرواز کرد. توی اون دو هفته اذیت هم شد، زخم بستر هم گرفت، جوری شد که دیگه من با خدا صحبت میکردم و میگفتم اگه مادرم قراره خوب بشه، همین الان خوب بشه، اگه نه که بذار مادرم پرواز کنه. اینجوری کمتر عذاب میکشه. یه چیزی بگم دیدن اون صحنه هایی که مادرم حالش خوب نبود روی تخت دقیقا مثه تیره روی قلبم. اگه اون صحنه ها باز هم تکرار میشد، یقینا یا روانی میشدم یا ....
    بقول آقای فتحی پور خدا خیلی مهربونه، خیلی بیشتر از اون چیزی که ماها فکرشو میکنیم. ایشالا که روح پدرتون در آرامش خواهد بود و کارهای خیر شما هم حال پدرتون رو صدبرابر بهتر میکنه.
    خدا یه مصیبتی که میفرسته، صبر و تحملش رو هم میفرسته من شک ندارم در این.

    تازه من دقیق شدم در خودم، میبینم دیگه اون گناههای سابق رو نمی‌کنم یا کمتر میکنم، یا اینکه نمازم رو سعی میکنم اول وقت بخونم یا اینکه قرآن میخونم (منه کافر دست به قرآن شدم، همه متعجب منو نگاه میکنن ).


    یه خاطره دیگه هم از مادرم بگم.
    مادرم یه تختی داشت که همیشه روش میخابید. عصر و شب من میرفتم پایین تختش و کنار اون، میخابیدم. مادرم رو میکرد به من می‌گفت اگه قل بخورم میفتم روت ها! منم میگفتم اشکالی نداره. آخه گرما داشت وجودش، دوست داشتم موقع خواب اطرافش باشم. خیلی اون خوابا میچسبید. وقتی از خواب بیدار میشد و چشماشو باز میکرد و میدیدم که خستگیش در رفته و چشماش یه برق ناشی از رضایت و شادمانی داره، تو دلم خوشحال میشدم شدیدا.

    خدا همه رفتگان رو بیامرزه.
    ویرایش توسط gholam1234 : پنجشنبه 29 مهر 00 در ساعت 19:41

  11. 3 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Mvaz (پنجشنبه 29 مهر 00), فکور (پنجشنبه 29 مهر 00), شمیم الزهرا (یکشنبه 23 آبان 00)

  12. #57
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    امروز [ 19:35]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    788
    امتیاز
    23,341
    سطح
    93
    Points: 23,341, Level: 93
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,577

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط gholam1234 نمایش پست ها
    چند روز پیش این کلیپ رو دیدم، خیلی فکر کردم به حرفاش... عجیب بود. اول از همه تعجب کردم چقدر ریلکس این بشر قبل از مرگش (بنده خدا سرطان داشت و کلیپ رو قبل از مرگش گرفتن). عجیبه خیلی باارامش حرف میزنه.

    https://www.tabnak.ir/fa/news/100835...B0%D8%B4%D8%AA
    سلام آقا غلام عجب کلیپ بود ممنون.

    سرچ کردم دیدم ایشون تجربه نزدیک به مرگ هم داشتند
    https://www.aparat.com/v/y1MVQ/

    زندگی پس از زندگی مرحوم علیرضا فتحی پور

  13. 2 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    gholam1234 (جمعه 30 مهر 00), فکور (یکشنبه 02 آبان 00)

  14. #58
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array
    سلام

    به فکور عزیز و جناب غلام پیشنهاد میکنم....دومجموعه برنامه زندگی پس از زندگی را که شبکه ۴ ایام ماه رمضان امسال و سال گذشته پخش میکرد را ببینید
    همچنین مصاحبه اخیر آقای عباس موزون که در شبکه افق اخیرا در دوقسمت پخش شد ...اسم برنامه و لینکش را ان شاء الله ارسال میکنم

  15. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    gholam1234 (شنبه 01 آبان 00), Mvaz (شنبه 01 آبان 00), فکور (شنبه 01 آبان 00), zolal (چهارشنبه 19 آبان 00)

  16. #59
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    و اما خواهرم. هیچ کس جای مادر رو نمی گیره، ولی خواهرم همیشه برام حکم مادر دوم رو داشته برام. مادر و دختر، آخه آدم چجوری میتونه عشق بین این دو نفر رو توصیف کنه؟ مادر کل درد دلاش رو، دغدغه هاش رو، دل نگرانی هاش رو به دخترش میگه، مادر کل عمرش منتظره تا دخترش بزرگ بشه و این درددلارو باهاش بکنه. نمیدونم کار خدا چجوریه، ولی از اون طرفم دختر رو هم جوری آفریده که غم خوار مادر باشه، گریه کن مادر باشه.... خلاصه از بیان عشق بین این دو نفر من عاجزم. حتما تک تک تون این حرفای من رو لمس کردین.

    روزهایی که مادرم حالش خوب نبود، خواهرمم هم حالش خوب نبود و خبر فوت مادر رو ما با چندساعت تاخیر گفتیم بهش. ولی زمانی که باخبر شد چنان دادی زد که برق از چشمام پرید. هنوز توی گوشمه صداش، توی دلم گفتم یا پیغمبر، اميدوارم خواهرم اتفاقی نیفته براش. البته این عکس العمل خواهرم قابل پیش بینی بود آخه عزیزش پرواز کرده بود.
    ما تا چند روز نگران خواهر بودیم که اتفاقی براش نیفته. خلاصه خواهرم خیلی سریع خودش رو جمع و جور کرد و سریع شروع کرد به دلداری دادن ماها، من بهش میگفتم ببین جای ما دوتا عوض شده بجای اینکه ما شمارودلداری بدیم شما مارو دلداری میدین. ولی خب کی هست که ندونه توی دل خواهرم چه غوغایی بود اون زمان و همچنین الان. چشماش نگران بود، صورتش رنگ پریده بود، صداش به سختی در میومد.

    الان خداروشکر خیلی بهتر شده. کاشکی مادرم بود و این برگشت سریع خواهر رو میدید، میدید که مثه همیشه قوی و شجاع برگشته به زندگیش و هوای ماها رو هم داره حتی. دل خواهرم مثه دل مادرم هست بزرگ بزرگ.

  17. 3 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Mvaz (چهارشنبه 05 آبان 00), فکور (چهارشنبه 05 آبان 00), شمیم الزهرا (یکشنبه 23 آبان 00)

  18. #60
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    آقا غلام در رابطه با دردهای آی سی یو، من دختر خاله ای دارم که پزشک متخصص هست و می گفت دردهایی که مریض توی آی سی یو می کشه به دلیل اینکه داروهای مسکن و خواب آور زیادی بهش تزریق شده، دردهای غیر هوشیار هستن یعنی خود مریض اون درد رو نمی فهمه هر چند به نظر میاد داره به خودش می پیچه و خیلی درد داره

  19. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    gholam1234 (پنجشنبه 06 آبان 00), zolal (چهارشنبه 19 آبان 00), شمیم الزهرا (یکشنبه 23 آبان 00)


 
صفحه 6 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.