به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 51
  1. #31
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    دقیقا عین من .... منم کلافه میشم وقتی خواستگاری میاد و انگار دلم میخواد خلاص بشم از دستش.

    من خودم فکر میکردم دلیلش اینه که به دلم نمیشینن. یعنی حس خاصی و حس دلتنگی و اینا نسبت بهشون ندارم‌.

    گیسو، تا حالا پیش اومده که یه جورایی توی وجودت تصمیم گرفته باشی دیگه عاشق نشی و الان ناخودآگاه سر تصمیمت باشی؟؟ تا حالا گفتگویی درونی داشتی که بخشی از درونت مثلا قسم خورده باشه دیگه عاشق نشم، دیگه عشق کسی رو باور نکنم و ....؟؟

    از یه لحاظ دیگه توی چت ها من حس کردم بیشتر از اینکه نگران این باشی که تو ازش بزرگتر باشی و بعد شکسته بشی و ....، نگران این هستی او اونقدر که تو دلت میخواد شخصیت پخته ای نداشنه باشه. در واقع حس کردم یه جورایی انگار هنوز بچه میدونیش. درست حس کردم؟

  2. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (سه شنبه 13 آبان 99), زن ایرانی (دوشنبه 12 آبان 99)

  3. #32
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام گیسو جان
    من یک بار ازدواج کردم ولی تو همون یک دفعه هم به یقین نرسیدم تهش نمی دونم چی شد
    یعنی اگه خیلی هم می خواستم عاقل باشم باید خیلی بیشتر بررسی می کردم
    شاید باورت نشه دقیقا زمانی که از نظر من هنوز باید آشنایی ادامه پیدا می کرد مادربزرگم تو جلسه خواستگاری گفت قبل ادامه آشنایی این دو تا باید برن آزمایش خون
    چون ممکنه از اون نظر مشکل پیش بیاد و اون موقع این آشنایی اصلا لزومی نداره

    یکی از اقواممون بعد مدت طولانی نامزدی به خاطر آزمایش خون ازدواجش به هم خورده بود برای همین همه می ترسیدن سر این موضوع

    بعدا ما رفتیم آزمایش
    نگو آزمایش اعتیاد هم با آزمایش خون بود
    شرایط آزمایش اعتیاد جوری بود که وقتی اومدیم بیرون همسرم گفت من بار آخریه این آزمایشو میدم
    در حالی که آزمایش اعتیاد فقط یک ماه اعتبار داشت

    یعنی ما فقط یک ماه وقت داشتیم که آشنا بشیم

    دیگه کلا همه چی همینجوری هول هولی شد

    فقط یادمه لحظه عقد خیلی تردید داشتم و دلم می خواست با بیشترین سرعت ممکن فرار کنم و یه جا بشینم بیشتر فکر کنم

    ولی نمی شد

    آخرش به این نتیجه رسیدم که تردید تا لحظه آخر ول نمی کنه
    شما هم فکر نکن به یقین می رسی
    و با اطمینان صد در صد ازدواج می کنی چه با این آقا و چه با شخص دیگه

    به نظرم به جز بحث سن موارد دیگه رو هم حسابی بررسی کن
    اینکه واقعا خانوادش با ازدواج پسرشون با این شرایط مشکل ندارن؟ چون ممکنه پسر ، مادرش رو مجبور به نشون دادن موافقت کنه در حالی که در دل موافق نیستن

    و در این صورت بعدا اذیت میشی
    چون توی ایران خانواده ها خیلی پر رنگ هستن

    کاری به شرایط شخص شما ندارم
    یکی از اقوام ما دختر پزشک بود و شرایط نسبتا خوبی هم داشت
    خواستگارش، شرایط عالی داشت از نظر ظاهری هم بهتر از دختر بود
    خانوادش به نظر موافق بودن
    بعدا فهمیدیم که مادر داماد یکی از دخترهای فامیل رو می خواسته به عنوان عروس فقط از پس پسرش برنیومده
    اونقدر موش دووند و اذیت کرد تا اون دو نفر رو به طلاق رسوند
    پسرم همونقدر که قبل ازدواج جلو مادرش ایستاد بعد ازدواج اصلا برخورد قاطعی با خانواده نداشت و یواش یواش وارد جبهه مادر شد و جلوی همسرش قرار گرفت

    در رابطه با پیامهات

    به نظر من کسی که زیاد نظر دیگران رو می پرسه بی اعتماد به نفس نیست
    اهل مشورت و عاشق پیشرفته

    اتفاقا یک خصوصیت خیلی ضروریه به نظرم برای همسر آدم

  4. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (سه شنبه 13 آبان 99), زن ایرانی (دوشنبه 12 آبان 99)

  5. #33
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 آبان 00 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1399-5-06
    نوشته ها
    219
    امتیاز
    5,439
    سطح
    47
    Points: 5,439, Level: 47
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    270

    تشکرشده 423 در 177 پست

    Rep Power
    46
    Array








    گیسو یادم رفت این همونی بود که ازش یه سال بزرگتر بودی دیگه آره ؟
    شاید این باور سنی تو و بزرگتر بودنت به این مساله دامن زده و باعث شده نگاهت به این معیار گونه ای دیگه باشه . و شاید هم دچار مقایسه شدی و ایشون را با دوستات یا باوری دیگه مقایسه می کنی .
    هر فردی خصوصیات مثبت و منفی ای داره . شخصیتی- فرهنگی یا خیلی چیزهای دیگه . باید ببینی کدومش را می تونی کنار بیای . شاید یه فردی را ببینی مقتدر باشه ولی از نظر اجتماعی یا مذهبی با تو فرق کنه .
    یه حد تعادل برس . یکی را بررسی کن . اگه نتیجه نگرفتی مورد بعد . با هم بررسی نکن چون سخت میشه از نظر تمرکز و بررسی صحیح . البته گفتی حواست هست که حتما اینگونه هستی .
    حضوری با مشاور صحبت کن و ازش بپرس . مساله ی مهمی هست .موفق باشی گیسو .
    ویرایش توسط Niagara : شنبه 10 آبان 99 در ساعت 20:09

  6. کاربر روبرو از پست مفید Niagara تشکرکرده است .

    گیسو کمند (سه شنبه 13 آبان 99)

  7. #34
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 18:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,849
    سطح
    71
    Points: 11,849, Level: 71
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 201
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    حساسیتتون رو کاملا درک می کنم
    من از همسرم تقریبا سه سال بزرگترم
    کلا چون رفتارم خیلی خانمانه هست از اول بزرگتر هم نشون می دادم
    از اون طرف همسرم با وجودیکه هیکلشون درشته ولی چهره شون بچه گونس و از اون بدتر ریش و.. نداره
    مادرهمسرم چندین بار با تمسخر به روم آورده و عذابم داده ( ازدواجمون سنتی بوده و مامانش منو پسندیده)
    هر وقت ناز میکنم یا میگم برام کادو و... بخر میگه مگه بچه ای این اداها رو درمیاری

    متاسفانه زن که بزرگتر باشه دیگه تگیه گاهی از طرف مرد نداره
    اگه احیانا تصمیمتون برگشت به هیچ کس از اقوام و پدرومادرش نگید که شما بزرگترید

  8. کاربر روبرو از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده است .

    گیسو کمند (سه شنبه 13 آبان 99)

  9. #35
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 23:25]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    779
    امتیاز
    24,332
    سطح
    94
    Points: 24,332, Level: 94
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,325

    تشکرشده 1,636 در 592 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گیسوکمند عزیز ، چند وقت هست که شروع به آشنایی کردین؟
    هردوی شما خیلی پخته و سنحیده عمل کردید که بدون وارد کردن احساس دارین تصمیم میگیرین. این خیلی عالیه

  10. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    گیسو کمند (سه شنبه 13 آبان 99)

  11. #36
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام دوستای خوبم

    عیدتون مبارک . خدا خیرتون بده .

    نیاگارای عزیز بله من همیشه دوست داشتم همسرم 10 سال بزرگتر باشه . و یه مساله ی ناخودآگاهه که می دونم باید حلش کنم . آره عزیزم ایشون 1 سال بزرگتره .
    احساس می کنم خیلی وقته میشناسمتون . ممنون که اینهمه وقت گذاشتید ، استفاده کردم ، انگار نوشته های خودم بود ولی برای یکی دیگه .

    فکور جان تجربه ات عالی بود . فهمیدم یه مشکلم اینه که میخوام تضمین بگیرم . یه تضمین صد در صدی . اینکه میگی نمیشه به قطعیت رسید خیلی درست بود .
    حتی دوستمم که چند وقت پیش ازدواج کرد من از دور میگفتم خدایا شکرت چقد این دختر انتخاب خوبی داشت ولی خودش خیلی اکراه داشت .

    پوه جان فقط می دونم در جواب سوالت بگم نمی دونم .
    ولی اینو می دونم که با خودم لج نکردم یا قراری نذاشتم که به کسی علاقمند نشم .
    و اینو هم می دونم که این آدمو باور نکردم . علاقه شو باور کردم . ایمانشو نه .
    میترسم همه مدت بخاطر من خودشو مذهبی جا زده باشه ، و می دونم اگه ایمانشو باور کنم این مقاومته میشکنه . البته اینو همین الان که دارم مینویسم کشف کردم .

    ارم جان ما یک ساله همکاریم . حدود 2 ماهه داریم صحبت می کنیم .
    ممنونم عزیزم .

    حیات خلوت عزیز ممنون که تجربه اتو نوشتی . شما دیگه زن و شوهرید و دارید زندگی می کنید ،،
    من جای شما باشم یک بار برای همیشه این موضوعو برای خودم و بقیه(مادر ایشون) روشن می کنم و حل میکنم
    بعدش دیگه اینهمه اذیت نمیشم . چیزی که مهمه رابطه ی شما دو نفره و بس .
    اینکه میبینی من الان زوم کردم روی این موضوع چون هنوز خبری نیست و حق انتخاب دارم . اما بعد از انتخاب دیگه باید تمام قد از انتخابمون دفاع کنیم .

    من 2 جلسه مشاوره گرفتم خیلی خوب بود . به نظرم دیگه باید پرونده اشو جمع کنم و جواب بدم . توکل بر خدا .
    و این مشکلاتو هم که دارم حل کنم : ترس ، وسواس ، چرتکه انداختن بیش از حد و مساله ی سن .

    -------------------------------------------------------------------------------------------------------

    بگو بدبخت داره هفته ای یه کنکور میده

    بعد میگی یکم اذیت میکنم!!

    اشکال نداره کار خوبی میکنی ادامه بده.
    الهه جان
    یعنی مردم از خنده .

    چند روز پیش یکی از دوستام یه دونه ازین فال ماه تولدا برام فرستاد ، ازینا که واسه همه ماهها مینویسه شما سفری در پیش داری مراقب خودت باش ،
    توی ماه تولد من نوشته بود ؛ " خیلی بحث فلسفی میکنی ، مسائلو ساده نگاه کن ، چقدر داری وسواس به خرج میدی ، اینهمه سختگیری خوب نیست و ازین حرفا"
    توی ماه تولد اون بابا هم نوشته بود : " روزهای سختی رو میگذرونید و طاقت بیار و اینا :)))) "

    بعد من انقد این واسم جالب بود و شبیه فالگیری بود ، اینو برای همین همکارم فرستادم .
    توی جواب نوشت ؛
    " راست میگه . الان مثلا من خودم ، احساس می کنم وارد سخت ترین و پیچیده ترین امتحانات الهی شدم "

    بعد پست تو رو همون شب خونده بودم . خلاصه کلی خَند.

    حالا در جوابِ همکارم ، نوشتم ؛ " خسته شدید ؟ بحثامون فرسایشی شده ؟"
    فکر کرد الان قضاوتش میکنم که شما آدم پیگیری نیستی ، برای هدفتون نمیجگنید یا یه چیزی توی این مایه ها

    سریع نوشت چی من نه من اصلا هیچ وقت در تمام عمرم خسته نشدم !! و همواره برای اهدافم جنگیدم ، جنگ جنگ تا پیروزی .

    لازم دونستم از پیگیر بودنش و انعطافش تشکر کنم . که کردم . براش نوشتم " ان الله مع الصابرین " :))) گفت بله من کوه صبرم .
    ولی مطمئن بودم اونم اون طرف مرده از خنده .
    ولی الهه جان خیلی به نتایج خوبی رسیدم . ان شاالله همین روزا تمومش میکنم .


  12. 2 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    Pooh (چهارشنبه 14 آبان 99), الهه زیبایی ها (شنبه 17 آبان 99)

  13. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    788
    امتیاز
    23,341
    سطح
    93
    Points: 23,341, Level: 93
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,577

    تشکرشده 1,780 در 734 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام

    تردید های شما و فراز و فرود هایتان بین دلایل مختلف نظیر سن، ظاهر، تواضع، ریا و ایمان تقلبی و ...... ریشه در مسائلی داره که ذهنتون دائما این دلایل رو تولید می کنه. مطمئنا اگر برای همه ایراد های ذهنتون جوابی هم پیدا کنید بازهم ذهنتون متوجه ایراد جدیدی میشه.


    این چندتا راه به ذهن میرسه برای اینکه ریشه عدم قطعیت و تردید هاتون رو بیابید:

    1- در ذهنتون ایشان را با فردی مقایسه می کنید
    2- الگوها و معیار های کلی برای خود ندارید بلکه جزئیات رو بیشتر بهش اهمیت میدین، دلیل اش هم بر میگرده به گذشته شما که چنین افرادی در زندگی تون نوید ادام خوب بودن رو برای شما نداشتن
    مثال : اگر اسم فردی که از شما کلاه برداری کرده آقای بیساری بوده و همزمان موقع سلام دادن دستش رو بر روی سینه اش می گذاشته، شما بعد از ایشان هر ادمی که اسمش آقای بیساری باشه و یا موقع سلام دادن دست بر روی سینه اش بگذاره، حس دافعه پیدا میکنید. در صورتیکه ابدا آدم کلاه برداری نیست/

    3- شما در این موضوع باید مستقلا تصمیم بگیرید و اگر دچار اشتباه بشید ممکنه در اذهان دیگران شکست خورده تلقی بشین.
    4- اگر در گذشته تصمیم هاتون بدون تردید اتخاذ میشده و هم اکنون در دام تردید افتادید:
    4-1 این تردید در کلیه انتخاب های منتهی به همسر ایجاد میشده یا فقط برای این آقا

    جواب پرسش بالا می تونه راهگشا باشه،

    اگر جوابتون فقط برای این آقا باشه می تونه چند تا دلیل زیر رو داشته باشه ( خودتون یکی یکی حذف اش کنید)

    1- ذهنتون آماده ازدواج نیست و چون فکر می کنید این مورد احتمالا منتج به ازدواج میشه، ترس و اضطرابی این تردید ها رو ایجاد میکنه
    2- آماده ازدواج هستین، ولی یکی یا چند تا از ویژگی های این آقا و ازدواج بر اساس اعتقادات خودتون، دانش، توصیه بزرگتر ها یا مشاورین قبلی هم خوانی نداره، و ذهنتون نا خودآگاه متوجه اینن موضوع شده و تردید را در شما تزریق میکنه.
    3- ایده آلی در ذهن دارید که ایشان باهاش مقارن هست
    4- در دام کمال گرایی افتادین

    در انتهای این فلو چارت به جایی رسیدین که این آقا همه امتحان های تردیدی شما رو پاس کرده و نمره قابل قبولی گرفته و فقط نیاز دارین یکی تائیدتون کنه، دلتون قرص بشه.
    اگر به این مرحله رسیدین باید گفت خودتون هستین و خدای مهربان

    اگر از لحاظ معنوی دلتون آرام نشد، یا تشخیص ندادین این آرامش رو باید بگم که بهتره پاسختون منفی باشه.

    -------------------------

    پ ن : همه ما برای شما از صمیم قلب دعا میکنیم که انتخاب خوبی داشته باشین، با توجه با شناختی که از شما هست، مثل همیشه همین طور خواهد بود و انتخابی خوبی خواهید داشت.
    پ ن 2: در روند آشنایی تون و ملاحظاتی که به کار بستی چندتا کار خوب کردین مثل اینکه همدیگر رو فقط یک گزینه برای ازدواج دیدین و اجازه ورود احساسات ندایدن که جالب بود.

  14. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    گیسو کمند (جمعه 16 آبان 99)

  15. #38
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    آقای ام و زد ، ممنونم
    بله من مقایسه هم می کنم ناخودآگاه .
    دوستم که خیلی برام عزیزه اخیرا ازدواج کرد و ما باهم درباره ی جزئیات
    رفتارا و اخلاقای اون آقا که الان همسر دوستمه صحبت میکردیمو تحلیل میکردیم
    و من خیلی خوشحال بودم ازینکه خواستگار دوستم اونطور با کمالات و منطقی بود
    ولی دوستم تا آخرین لحظه تردید داشت . گاهی خواستگارمو با ایشون مقایسه می کنم .

    ولی
    به نظرم دلیل مقایسه کردنم این نیست که مقایسه کنم ،،
    دلیلش اینه که چون به اعتقادات خواستگارم و ثبات اعتقاداتش شک دارم
    بنابراین دنبال جوابهای ذهنم میگردم . گاهی هم به مقایسه میرسم .

    از طرفی میدونم که من به ثبات اعتقادات همه شک میکنم حتی خودم و مخصوصا خودم .
    قبل از ایشون ، یه آقایی بود که چند جلسه باهم صحبت کردیم برای ازدواج ،، ایشون مبلغ بین المللی بودن و به زبون انگلیسی تبلیغ میکردن
    در حال تالیف دایره المعارف قرآن بودن ، میخوام بگم برای کارش زحمت کشیده بود و خون دل خورده بود .
    خلاصه یه شخصیت علمی و مذهبی داشتن ، اما من از همون جلسه ی اول "اعتقاداتش" رو به چالش کشیدم ، نهایتا هم نتونستم باورش کنم .

    بنابراین همینجا که دارم مینویسم نتیجه میگیرم که باز هم دلیل تردیدهام "ترس" هست .
    ترس ازینکه نکنه ده سال دیگه بیست سال دیگه تبدیل بشه به یه شخصیت دیگه . نکنه فلان بشه بهمان بشه مخصوصا توی مسائل اخلاقی و اعتقادی .


    فعلا که دارم توکل می کنم . ان شاالله خدا هم کمک میکنه .

    تکیه بر تقوا و دانش در حقیقت کافری است
    رهرو گر صد هنر دارد ، توکل بایدش

    نمیدونم چقد بیت رو درست نوشتم . دقیق یادم نیست .
    ممنون از همه ی دوستای خوبم

  16. کاربر روبرو از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (شنبه 17 آبان 99)

  17. #39
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    کمند جان اومدم برام برای تولد آرزو بنویسم، اما پست های تو نگرانم کرد.

    چیزی که من از حرفات می فهمم اینه که قلبت با خواستگارته، این بد نیست. اما قلبت داره دست و پای مغزت رو می بنده و این خطرناکه. خطرناک.

    نه از این جهت که انتخاب نادرستی داشته باشی. از این جهت که انتخاب ناآگاهانه ای داشته باشی.

    می شه آگاهانه به ویژگی های مثبت و منفی، موارد تناسب و عدم تناسب یک فرد نگاه کنیم، درکشون کنیم، در مورد سیک زندگی مناسب برای زندگی با اون فرد تعقل و مشورت کنیم، و بعد باهاش ازدواج کنیم و یه زندگی باثبات باهاش بسازیم.

    می شه آگاهانه، با آرامش، و مسلط برخورد نکنیم، مشاوره بگیریم، چند ماه وقت برای آشنایی بذاریم، اما خیلی نرم و ظریف، همه رو سنبل کنیم و بعد با همون فرد، دقیقا با همون فرد ازدواج کنیم، چند ماهِ پرهیجان و عاشقانه و بعد چند سالِ پرتنش برای هر دو نفرمون بسازیم. تا تازه برسیم به فاز آگاهی و درک و پذیرش نسبت به همسرمون و تعقل و مشاوره در مورد سبک زندگی مناسبی که بستر آرامش و ثبات و رشد هر دو نفرمون بشه.

    تو پخته تر از اونی هستی که ندونی، خیلی از زندگی هایی که هیچیش با هیچیش نمی خونه، متعقل به آدم هائیکه که هرگز فکر نمی کردن ممکنه اونطور عاقبتی منتظر انتخابشون باشه. چون مشاوره ازدواج رفتن، دوره آشنائی و نامزدی در نظر گرفتن، برای خونواده هاشون اونقدر عزیزن که همه جوره بهشون کمک کردن که تصمیم درستی بگیرن.

    اما با همه اینها بعد از ازدواج تازه چیزهائی رو می بینن که جلو چشمشون بود، اما ندیده بودن...

    مثلا
    - سیستم اعتقادیش یه جاهائی برات شک برانگیز می شه، حس می کنی یه جاهائی با اعتقادات و باورهای (درست و غلطِ) تو تناقض داره (یعنی عدم تناسب های اعتقادی وجود داره)، اما بیشتر از بررسی آگاهانه ی موضوع و گسترش دادن درکت نسبت به مولفه های مختلفی که دخیل هستند، به این فکر می کنی که بله... من کلا در مورد همه چنین نظری دارم. فلانی هم که دایره المعارف قرآن تالیف می کرد، از نظر من آدم معتقدی نبود. و لذا: مشکلی که الان باید حلش کنم، ترس هامه.

    خوبه که اشتباهات خودت رو بفهمی، ولی نه اینقدر هول هولی و سطحی. درست و اصولی. یعنی باید اولا سهمِ دیدگاه های اشتباه تو مشخص بشه، سهم واقعیات وجودی خواستگارت هم مشخص بشه. دوما باید در نظر بگیری که دیدگاه هات (به فرض اینکه واقعا اشتباه باشن و تو به این نتیجه برسی که اشتباه هستند) به این راحتی ازت دور نمی شن و برن. پس همون ها رو هم باید آگاهانه در نظر گرفت و با دیدن عواقبشون وارد زندگی شد.

    - یا فلانی هم که خواستگارش از نظر من 20 بود، تردید داشت. پس این کاملا طبیعیه که من هم تردید داشته باشم. و مشکلی که الان باید حلش کنم اینه که چطور سرسفره عقد با تردیدهام مصالحه کنم.

    از نظر من اون چیزیکه روی همه چی سایه انداخته، اینه که این آقا برات جذابه. و می دونی توی شرکتتون خیلی دخترهای دیگه هستن که اگه ازشون خواستگاری می کرد، معطل نمی کردن.

    اینها بد نیستن. خوبن.

    اما همیشه مسئله ازدواج کردن و نکردن نیست. گاهی مسئله ازدواج آگاهانه و نیمه آگاهانه هست. بین این دوتا هم پرتگاهی هست که می تونه زندگی و خوشبختی و آرامش آدم ها رو قورت بده.

    یه دوره ی شناخت و توسعه آگاهی در نظر بگیر. واقعی، نه سرهم بندی. واقعیِ واقعی.

    اگه کیفیت دوره شناخت خوب نباشه، ذهن آدم روشن نباشه، ده سال هم که وقت بگذاریم، چیزی دستمون رو نمی گیره.
    ویرایش توسط میشل : جمعه 16 آبان 99 در ساعت 09:32

  18. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Eram (جمعه 16 آبان 99), گیسو کمند (جمعه 16 آبان 99)

  19. #40
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    از صحبتهاتون اینجور به نظرم میاد که اعتقادات براتون خیلی مهمه.

    ولی مساله اینه که میزان ما برای سنجش اعتقادات دیگران چیه؟

    شاید بگید دین، ائمه و .... ولی مفهوم اعتقادات برای هر کسی وابسته به تک تک اتفاقات و تجربیات زندگی شخصیش، زندگی اجتماعیش، افرادی که دیده و .... میتونه متفاوت باشه


    من هم خودم به این مساله خیلی فکر کردم. به این نتیجه رسیدم یک ملاک و معیار خیلی مهم برام وجود داره. اینکه ببینم پدرش از زور بازو و زحمتکشی خودش لقمه این آقا رو تامین میکرده یا با سهمیه و چاپلوسی و ظاهرسازی و آدم فروشی و ریا و ...؟ تخصص و سواد علمی و حرفه ای شغلی که توش بوده رو داشته یا بر آن شغل نشانده شده؟ شغلش واقعا خدمتی به مردم و سود رساندنی به خلق خدا بوده یا خلق خدا ابزار شغلش بوده برای جیبش, برای اعتبارش و ...؟

    و البته بعد از پدرش، این مسایل رو در خودش هم بررسی میکنم.

    به شخصه فهمیدم برام اینکه طرف نمازخوان باشه یا نباشه مهم نیست و ارزشی نداره. مهم شرافت داشتن لقمه ای است که خورده و لقمه ای که در میاره.

    تو هم شاید باید اون میزان خودت رو برای خودت پیدا کنی.
    ویرایش توسط Pooh : جمعه 16 آبان 99 در ساعت 10:20

  20. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (شنبه 17 آبان 99), آنه ماری (جمعه 16 آبان 99)


 
صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.