به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    خواهش میکنم
    در تاپیک گذشته اشاره کردین؛
    نقل قول نوشته اصلی توسط Shivaaaa نمایش پست ها
    من از سمت ایشون به شدت کمبود محبت و توجه حس میکنم.
    بارها بهشون گفتم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط Shivaaaa نمایش پست ها
    من از خونه خیلی کمبود محبت دارم و دوس دارم این کمبود محبت در غالب ازدواج حداقل جبران بشه.
    و من توصیه هایی بشما کردم و همچنین خواستم به روانشناس مراجعه کنین و البته اشاره کردم؛
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    ازدواج برای رفع کمبود محبت تنها مُسکن هست نه دارویی برای درمان، اونهم در شرایطی که طرف مقابل عیناً مطابق با نیازهای درونی شما تنظیم شده باشه در غیر اینصورت کمبودی به کمبود گذشته اضافه خواهد شد.
    مراجعه کردین؟
    .................

    مطلب بعدی دام مقایسه هست.

    برخی آدم ها در زندگی دیگران همیشه بدنبال کمبودهای خودشون میگردن. اگر همسرشون بشینه فوتبال نگاه کنه و به حضور اونها بی توجه باشه تو ذهنشون میگردن و دنبال یکی از زن های جوان فامیل یا دوستانشون میرن که شوهرش فلان موقع جلو جمع بهش توجه کرده یا فوتبال ندیده رفتن گردش و خانمش اینو تعریف کرده.
    در این زمان هست که تمرکز بر داشته های دیگران باعث میشه شما جزو افرادی باشین که خیلی به کمبودها حساس میشن و یا مسئله رو بزرگ میکنن و در نهایت در دام مقایسه بی پایان میافتن.
    این دام چیزی جز دشمنی، رنجش ، خشم ، حسادت به دیگران و ...برای شما سودی نخواهد داشت.
    شرایط دیگران با شما متفاوت هست و هر کسی مسائل خودش رو داره. شاید اونها مثلا در دوران آشنایی رفتارهای خطرناکی داشتن ( در کنار هم بودن ) و الانم ازدواج کردن ولی این فقط ظاهر ماجراست.
    باطن ماجرا دو نفر هستن که حدود مشخصی ندارن و روی عرف و شرع پا گذاشتن و ... همینام با خودشون وارد زندگی مشترک کردن، در اینصورت با توجه به علل خیانت احتمالتش چقدر افزایش پیدا میکنه؟
    پس ظاهر زندگی افراد نباید ما رو به اشتباه بندازه. شما الان شرایط حادی ندارین ولی یهو میخواین به همه چی برسین مثل آدمی تشنه که دل میخواد خودشو بندازه وسط یه آب گوارا...
    ولی بنظرم باید کم کم و پیوسته بهش برسین بهتره. این متن رو بخونین...

    اگر طالب عشق همیشگی هستید

    مثل هیجان خوردن شیرینی های همیشگی و یکهویی جیب پدر بزرگ که ناگهان ظاهر میشد و کاممان را شیرین میکرد...

    بگذارید سال ها کش بیاید این شوق، این احساس ، این خواستن...

    حدود که از دست میرود دیگر هیچ چیز خواستنی نیست... مثل باران که زیاد ببارد سیل میشود و میبرد، کم شود قحطی می آید... اما به اندازه که می آید جایش روی چشم تمام پنجره هاست.


    _ قبلا هم که توصیه کردم فضای گفتگوی صمیمانه رو بوجود بیارین و اگر نیاز منطقی هست با همسرتون در میان بگذارین.

    ویرایش توسط سحر بهاری : دوشنبه 27 مرداد 99 در ساعت 20:43

  2. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    Shivaaaa (سه شنبه 28 مرداد 99), الهه زیبایی ها (سه شنبه 28 مرداد 99)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 99 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1399-1-22
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,653
    سطح
    31
    Points: 2,653, Level: 31
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    50

    تشکرشده 56 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه راستش هنوز نرفتم پیش روانشناس.
    باید یه شرایطی رو ایجاد کنم که تنها برم و کسی نفهمه، باید برم شهر مجاور یکم برام سخت میشه ولی جزو برنامه های زندگیم هست.

    منم میترسم در آینده حسود بشم، گیر بدم و ...
    من سالهاست همدردی رو میخونم و تقریبا میدونم با هر رفتار غلط الانم دارم چه مشکلی رو برای آینده به وجود میارم.
    خیلی برام مهمه که همه چیزو از پایه خوب بنا کنم ولی فکر میکنم دارم یکم عجله میکنم.

    دیشب خونمون بود، من از صبح انقددد حالم خوب و شارژم، همش دارم فکر میکنم چرا نباید این حالم خوبم در هفته بیشتر باشه.

    این فکرها و چراها بیشتر از هرچیزی اذیتم میکنه.

    در مورد پاراگراف آخر، چندبار هم این کارو کردم و خودش فقط حق رو به من میداد و ابراز شرمندگی میکرد.
    بعد از یه جایی به بعد غُر و یکم عصبانیت وارد حرفام شد چون واقعا دیگه خسته شده بودم.

    این تاپیکم باعث شد یه فلش بک بزنم و رفتارامو مرور کنم.

    خیلی ممنون از شما

  4. کاربر روبرو از پست مفید Shivaaaa تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (سه شنبه 28 مرداد 99)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 99 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-5-28
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,788
    سطح
    24
    Points: 1,788, Level: 24
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کتاب نیازهای مردان ، نیازهای زنان

  6. 2 کاربر از پست مفید اورانوس1399 تشکرکرده اند .

    Shivaaaa (سه شنبه 28 مرداد 99), الهه زیبایی ها (سه شنبه 28 مرداد 99)

  7. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 خرداد 03 [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,300 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    با سلام
    من کتاب ازدواج بدون شکست رو پیشنهاد میدم...اول خوب بخونید بعد تستهاش رو باهم بزنید تا جوابها به واقعیت نزدیکتر باشه...همسرتون نمره ها رو که ببینن متوجه میشن که باید در نیاز به عشق و محبت تعادل ایجاد کنن( البته من فک نمیکنم اختلافتون خیلی زیاد شه!! ولی شما میتونید از این طریق غیر مستقیم خواسته هاتونو بگید)
    اگر شما اون اندازه محبتی که تو ذهنتونه قبلا دریافت کرده بودید اون وقت از اینکه سریع از شما خداحافظی کردن و پیش عمه شون رفتن، ناراحت نمیشدین.

    کتاب رازهایی درباره زنان از باربارا دی انجلیس رو خودتون بخونید ...نویسنده قلم شیرینی داره به زیبایی بعضی خصوصیات خانمها رو تعبیر کرده....همونها رو خودتون گلچین کنید و براشون بخونید یا تعریف کنید...چون شاید اقایون نسبت به بعضی جاهای این کتاب گارد بگیرن میگم!
    کتاب زنان باهوش هم خوبه . مردان مریخی زنان ونوسی هم برای باهم خوندن خوبه.

    اگر بعضی چیزها رو متوقف نکنید خدایی نکرده احتمال خطر هست براتون
    من دوباره تکرار نمیکنم خانم سحر بهاری همرو گفتن خدمتتون.
    اول باید بهشون خاطر جمعی بدین که از ازدواج با ایشون راضی هستین
    (شما که میگین کم همو میبینید بعدم میگید غر میزنم عصبانی میشم ...پس بگید دارید برعکس عمل میکنید!!)
    عاطفه بینتونو قوی کنید بعد وقتی درخواستی داشتید ایشونم هم گوش میدن که مثلا من در اولویت باید باشم من خبرها رو اخر همه نشنوم ...کتاب رازهایی درباره عشق اینو میگفت.

    این اخلاق همسرتون و خانوادشون(محبت کلامی و با پسوند جان خطاب کردن هم)....فرصتیه که شمام این عادت های زیبا و ساده رو در خودتون تقویت کنید
    چون کسانیکه خودشون اینطورین رفتار نقطه مقابل براشون عجیب میاد

    اگر شما نظرتون اینه که بیشتر رفت و امد کنید بگید من میخوام که ی وقت خدایی نکرده بی احترامی نشه احوال مامان اینا رو بپرسیم بهشون سر بزنیم حالا باز هرجور شما صلاح میدونید.
    ..اول حرفتونو نظرتونو بگید بعد آخرش بگید هر جور تو بخوای.

    مطمئن باشید به گوش خانوادشون میرسه که شیوا میخواد بیاد برای احترام و ادب و ...سربزنه بهتون...جویای احوالتونه.

    بعدم شما میتونید تلفن کنید به مادر همسرتون بعد کلی احوال پرسی بگین دلم تنگ شده.....اونجا دیگه حالا اونا باید شما رو دعوت کنن که ماهم دلمون تنگ شده بیا ببینیمت...دعوت شید برید که بهتره.

    همسرتون محبت بلده....فقط شما باید جذبش کنید...چرا میگید من به خواهرو عمه اش نمیرسم!! مگه میشه؟؟!!! نزدیکترین فرد در زندگی ایشون شمایین.
    فقط کم کم..... شما رو چند ماهه میشناسه...ولی خانوادش رو سی ساله
    شیوا خانم عزیز
    مشخصه که شما میتونید همه این چالش ها رو از سر بگذرونید.
    امیدتون به خدا
    فقط یادمون هم باشه که
    زندگی یعنی سرتاسر تلاش و عهد و جهد...گاهی تلخ گاهی شیرین گاهی تا اشک تو درنیاره ول نمیکنه...من خودم این روزها تو حالت سومم ... ببینیم آخرش چی میشه...ان شالله برای هممون خیر باشه.
    ویرایش توسط الهه زیبایی ها : سه شنبه 28 مرداد 99 در ساعت 22:43

  8. 2 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    Shivaaaa (سه شنبه 28 مرداد 99), سحر بهاری (سه شنبه 28 مرداد 99)

  9. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 99 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1399-1-22
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,653
    سطح
    31
    Points: 2,653, Level: 31
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    50

    تشکرشده 56 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون دوستان بابت معرفی کتاب

    راستش از وقتی این تاپیک رو زدم فکرم بیشتر مشغول شد و به رفتارهای خودم بیشتر دقت کردم.از دیشب خودم یکم رویه رو عوض کردم


    یادم افتاد تو تایمی که باهام هست چقدر محبت داره.چندبار هم بهم گفته تو تنها کسی هستی که برام میمونی.اینا رو هی به خودم یادآوری میکنم که خیلی هم نمک نشناس نباشم





    نمیخوام بچه بازی دربیارم ولی اگه اون شب نمیرفت پیش عمش شاید الان دید من یکم بهتر بود.آخه عمش تاحالا هر لحظه که اراده کرده همسرم در خدمتش بوده.من تازه تر هستم آخه... اصلا نمیخوام ادامه بدم و در موردش فکر کنم



    فقط یه سوالی همین الان اومد به ذهنم، من تو این مدت یادم نمیاد چیزی از همسرم خواسته باشم، باید چیزی بخوام؟نمیدونم راستش یه حرکتی مثل عمش دلم خواست.



    جالبه من خیلی از "هرجور تو صلاح بدونی" استفاده میکنم و اتفاقا خیلی در اون لحظه کارساز بودهممنون از توجهتون به تاپیکم

  10. کاربر روبرو از پست مفید Shivaaaa تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (چهارشنبه 29 مرداد 99)

  11. #16
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Shivaaaa نمایش پست ها
    فقط یه سوالی همین الان اومد به ذهنم، من تو این مدت یادم نمیاد چیزی از همسرم خواسته باشم، باید چیزی بخوام؟نمیدونم راستش یه حرکتی مثل عمش دلم خواست.
    فکر میکنم در موردش پست قبل اشاره کردم.برای اینکه چیزی از همسرت بخوای باید خواسته هات رو معقول و منطقی کنی.

    ( خواسته منطقی و معقول )
    مثلا میگی وقت کردی بریم فلان جا بستنی های خوشمزه ای داره بشینیم بخوریم.

    ( خواسته ی غیر منطقی و نامعقول )
    تو باید هفته ای سه روز بیای منزل ما و اما و اگر نداره!

    شما اگر خواسته ای دارین باید سنجیده، بموقع باشه. نه اینکه خودت رو با عمه ای مقایسه کنی که از بدو تولدش با اون بوده! اون نمیتونه عمش رو نادیده بگیره ولی میتونه در صورت بروز رفتارهای غلط تصمیمش رو برای ازدواج مورد تجدید نظر قرار بده.

    فرداها شما کاملا وارد این خانواده میشین و ممکنه ایشون برای مادرش ، خواهرش، پدرش و ..‌ هدیه بخره. ممکنه کمکشون کنه، ممکنه برای اونا وقت بذاره... اگر این حساسیت ها و خودخوری و ناراحتی رو با خودتون تو زندگی مشترک ببرین قطعا آزارده میشین و زندگیتون دچار تنش میشه.

    در نظر داشته باشین همسر شما فرزند، برادر، برادر زاده و ... هم هست. نمیتونه بواسطه ی ازدواج قلم برداره و روی همه خط بکشه. فقط باید یاد بگیره تعادل ایجاد کنه و یکسری مسائل دیگر... که هشیاری و سیاست شما رو میطلبه که چگونه عمل میکنین و چگونه ایشون رو هدایت میکنین.
    با این تفکرات همسرتون رو بین خودتون و خانوادش قرار ندین، اجازه ندین ایشون بسمت اونها بدوه و به سمت شما بدوه... در نتیجه به نفس زدن میافته و دیگه توانی برای بوجود آوردن خوشبختی نخواهد داشت.



  12. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    Shivaaaa (پنجشنبه 30 مرداد 99)

  13. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 99 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1399-1-22
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,653
    سطح
    31
    Points: 2,653, Level: 31
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    50

    تشکرشده 56 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از جواب کامل و دقیقتون

    خداروشکر از اون اخلاقها ندارم که باید بین من و خانوادش یکیو انتخاب کنه، یا کاری انجام نده و هدیه نخره و ....

    اتفاقا خودم بهش یکی دو بار گفتم جوری رفتار نکن که مادرت ترس از دست دادن پیدا کنه.
    من خودم با خانوادش روابط بسیااااار محترمانه و حساب شده ای دارم که تا اینجای کار واقعا خوشحالم وارد این خانواده شدم.

    از وقتی این تاپیک رو زدم، خیلی رو رفتارهای خودمم به فکر فرو رفتم، رویه خودمو خیلی عوض کردم و خیلی راضی هستم.

    دیگه در ابراز محبت دو قدم میرم جلو و یک قدم میکشم عقب که ببینم چیکار میکنه.
    چون بزرگترین مشکلم از شروع رابطه کمبود محبت بود.

    جالبه که من عمشو دوس دارم و یکی از برنامه های زندگیم اینه اگه بشه در آینده ای نزدیک از نظر مالی ایشون رو ساپورت کنیم.

    الان هم جوری رفتار میکنم که ایشون هم دچار ترس از دست دادن نشه.

    بازم ممنون از همراهیتون.

  14. 2 کاربر از پست مفید Shivaaaa تشکرکرده اند .

    الهه زیبایی ها (پنجشنبه 30 مرداد 99), سحر بهاری (پنجشنبه 30 مرداد 99)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.