یا زهرا (س)
خیلی سخت بود حساب و کتاب خیلی دقیق ادامه داشت ثانیه به ثانیه را حساب میکردند زمانهایی که باید در محل کار حضور داشته باشم را خیلی با دقت بررسی میکردند که به بیتالمال خسارت زده ام یا نه ؟
خدا را شکر این مراحل به خوبی گذشت زمان هایی را که در مسجد و هیئت حضور داشتم محاسبه کردند و گفتند دو سال از عمرت را اینگونه گذراندی که جزو عمرت محاسبه نمی کنیم یعنی باز خواستی ندارد و می توانی به راحتی از این دو سال بگذری.
در آنجا برخی دوستان همکارم و حتی برخی آشنایان را میدیدم بدن مثالی آنهایی را در آنجا می دیدم که هنوز در دنیا بودند میتوانستم مشکلات روحی و اخلاقی آنها را ببینم عجیب بود که برخی از دوستان همکارم را دیدم که به عنوان شهید راهی برزخ می شدند و بدون حساب و بررسی اعمال به سوی بهشت برزخی میرفتند
چهره خیلی از آنها را به خاطر سپردم جوانی که پشت میز بود گفت برای بسیاری از همکاران و دوستانت شهادت را نوشته اند به شرطی که خودشان با اعمال اشتباه توفیق شهادت را از بین نبرند به جوان پشت میز اشاره کردم و گفتم چه کار میتوانم بکنم که من هم توفیق شهادت داشته باشم
او هم اشاره کرد و گفت در زمان غیبت امام عصر (عج) زعامت و رهبری شیعه با ولی فقیه است. پرچم اسلام به دست اوست همان لحظه تصویری از ایشان را دیدم عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را میشناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند اما نمی توانستند من اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آنها شدم اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند حق الناس میلیونها انسان به گردن داشتند و از همه کمک می خواستند اما هیچ کس به آنها توجه نمی کرد
مسئولینی که روزگاری برای خودشان کسی بودند و با خدم و حشم فراوان مشغول گذران زندگی بودند حالا غرق در گرفتاری بودند و به همه التماس میکردند بعد سؤالاتی را از جوان پشت میز پرسیدم و او جواب داد مثلاً در مورد امام عصر (عج) و زمان ظهور پرسیدم
ایشان گفت باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان برطرف شود اما بیشتر مردم با وجود مشکلات ، امام زمان (عج) را نمی خواهند اگر هم بخواهند برای حل گرفتاری دنیایی به ایشان مراجعه میکنند
بعد مثالی زد و گفت مدتی پیش مسابقه فوتبال بود بسیاری از مردم در مکانهای مقدس امام زمان (عج) را برای نتیجه این بازی قسم میدادند. من از نشانه های ظهور سؤال کردم از اینکه اسرائیل و آمریکا مشغول دسیسه چینی در کشورهای اسلامی هستند و برخی کشورهای به ظاهر اسلامی با آنان همکاری میکنند و ...
جوان پشت میز لبخندی زد و گفت نگران نباش این ها کفی بر روی آب هستند نیست و نابود میشوند شما نباید سست شوید نباید ایمان خود را از دست دهید مگر به آیه ۱۳۹ سوره آل عمران دقت نکرده ای «ولاتهنوا ولاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین » در این آیه خداوند متعال می فرماید : سست نشوید و غمگین نباشید شما اگر ایمان داشته باشید برترین ( گروه انسان ها) هستید
نکته دیگری که آنجا شاهد بودم انبوه کسانی بود که زندگی دنیایی خود را تباه کرده بودند آن هم فقط به خاطر دوری از انجام دستورات خداوند! جوان گفت آنچه حضرت حق از طریق معصومین برای شما فرستاده است در درجه اول زندگی دنیایی شما را آباد می کند و بعد آخرت را می سازد
مثلا به من گفتند اگر آن رابطه پیامکی با نامحرم را ادامه میدادی گناه بزرگی در نامه عملت ثبت میشد و زندگی دنیایی تو را تحتالشعاع قرار می داد در همین حین متوجه شدم که یک خانم با شخصیت و نورانی پشت سر من البته کمی با فاصله ایستاده اند از احترامی که بقیه به ایشان گذاشتند متوجه شدم که مادر ما حضرت فاطمه زهرا (س) هستند
وقتی صفحات آخر کتاب اعمال من بررسی میشد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده میشد خانم روی خودش را برمی گرداند اما وقتی به عمل خوبی می رسیدیم با لبخند رضایت ایشان همراه بود تمام توجه من به مادرم حضرت زهرا (س) بود من در دنیا ارادت ویژه ای به بانوی دو عالم داشتم مرتب در ایام فاطمیه روضه خوانی داشتیم
و سعی میکردم که همواره به یاد ایشان باشم ناگفته نماند که جد مادری ما از علما و سادات بوده و ما نیز از اولاد حضرت زهرا (س) به حساب می آمدیم حالا ایشان در کنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود نه فقط ایشان که تمام معصومین را در آنجا مشاهده کردم
برای یک شیعه خیلی سخت است که در زمان بررسی اعمال امامان معصوم در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش باشند از اینکه برخی اعمال من معصومین را ناراحت می کرد می خواستم از خجالت آب شوم خیلی ناراحت بودم بسیاری از اعمال خوب من از بین رفته بود چیز زیادی در کتاب اعمالم نمانده بود از طرفی به صدها نفر در موضوع حق الناس بدهکار بودم که هنوز به برزخ نیامده بودند
برای یک لحظه نگاهم به دنیا و به منزل خودمان افتاد همسرم که ماه چهارم بارداری را میگذراند بر سر سجاده نشسته بود و با چشمانی گریان خدا را به حق حضرت زهرا (س) قسم میداد که من بمانم نگاهم به سمت دیگری رفت داخل یک خانه در محله خود ما دو کودک یتیم خدا را قسم می دادند که من برگردم آنها به خدا می گفتند خدایا ما نمیخواهیم دوباره یتیم شویم این را بگویم که خدا توفیق داد که هزینههای این دو کودک یتیم را می دادم و سعی میکردم برای آنها پدری کنم
آنها از ماجرای عمل خبر داشتند و همین طور با گریه از خدا می خواستند که من زنده بمانم به جوانی که پشت میز بود گفتم دستم خالی است نمیشود کاری کنی که من برگردم نمیشود از مادرمان حضرت زهرا (س) بخواهی که مرا شفاعت کند شاید اجازه دهند تا من برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم
جوابش منفی بود اما باز اصرار کردم گفتم از مادرمان حضرت زهرا (س) بخواه که مرا شفاعت کنند لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت به خاطر اشکهای این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادرت حضرت زهرا (س) شما را شفاعت نمود تا برگردی
به محض اینکه به من گفته شد برگرد یک باره دیدم که زیر پای من خالی شد تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شد حالت خاصی داشت چند لحظه طول میکشید تا تصویر محو شود مثل همان حالت پیش آمد و من یکباره رها شدم
علاقه مندی ها (Bookmarks)