به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 99 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1399-1-22
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,653
    سطح
    31
    Points: 2,653, Level: 31
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    50

    تشکرشده 56 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    محبت کلامی ضعیف و حس تأمین کنندگی

    سلام.
    من 29-30 سالمه، همسرم 30 سالشه.
    کمتر از دو ماهه عقد کردیم.
    تو خانواده ما هیچوقت محبت کلامی نبوده ولی متوجه شدم که تو خانواده همسرم خیلی زیاده، همدیگه رو با پسوند جان صدا میکنن، با جانم جواب میدن، خلاصه احترام و محبت بینشون خیلی زیاده.

    من بر خلاف تصور خودم حتی تو خلوتمون هم نمیتونم با همسرم محبت کلامی داشته باشم، قبلا تو پیام بود که اونم دیگه ندارم، یکم ازش دلخور هستم و وقتی ناراحتم اصلا نمیتونم نقش بازی کنم.

    همسرم تو همه چیز برام کم میزاره و خودش میدونه.
    تمام وقتش صرف کار و در خدمت خانواده بودن و یه عمه مجرد سن بالا داره که تمام کارهاشو انجام میده.
    من یه چیزایی در مورد حس تامین کنندگی مرد خونده بودم و شنیده بودم.
    من احساس میکنم تا زمانی که عمش هست چیزی از این موضوع به من نمیرسه.
    من حتی نمیدونستم تا این حد رابطه‌ش با عمش عمیق و تازه دیروز فهمیدم.
    چند شب پیش که باهم بیرون بودیم عمش زنگ زد و گفت هرجا هستی باید الان بیای خونه که کارت دارم.
    البته همسرم برای اینکه عمش ناراحت نشه نگفت با منه و کارمون رو خیلی فوری انجام دادیم و منو رسوند خونه و رفت.

    همسرم خیلی پسر خوبیه و داره تلاش میکنه زودتر خونه بگیریم و مستقل بشیم.
    من خیلی خیلی ازش دلخورم.
    همه چیزو من آخر از همه میفهمم، مثلا قصد یه کار جدید یا شراکت با کسی داره.
    احساس میکنم رابطه عمیقی با مادر و خواهراش داره که من حالا حالاها به اون مرحله نمیرسم.
    یکی از خواهراش هم میگفت من خیلی با داداشم راحتم، اصلا از این حرفش خوشم نیومد.
    میدونم خیلی هم دارم حساس میشم و اومدم اینجا که از این حساسیت کم کنم.
    بعضی وقتها دلم میخواد سکوت کنم و چیزی نگم تا ببینم خودش چیکار میکنه.
    بعضی وقتا هم میگم اگه سکوت کنم خیال میکنه همین روش زندگی درسته.
    ولی حس بدی به خودم دارم که همش مشغول غُر زدنم.
    راستی ازدواج ما هم سنتی بوده و خواهرشون تو جمعی از من خوششون اومده.

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام

    این آقا همون خواستگارتون بودن که قبلا براش تاپیک زدین؟

    اگر اینطوره خب با علم به اینکه ایشون چنین هستن و باز هم علم به اینکه خودتونم در مجردی مسائلی براتون مطرح بود، ازدواج کردین. راهنمایی های مفصلی هم گرفتین.
    اگر ایشون همون آقا هستن لازم هست هر دوتون زیر نظر مشاوره باشین تا به مسائلی که متوجه دونفرتون هست آگاه بشین و قدم در راه بهبود بگذارین.




  3. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    Mvaz (یکشنبه 26 مرداد 99), Shivaaaa (یکشنبه 26 مرداد 99)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 99 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1399-1-22
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,653
    سطح
    31
    Points: 2,653, Level: 31
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    50

    تشکرشده 56 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله همونه.
    از همون اول من بهش گفتم بریم مشاور ولی اصلا مشاور رو قبول نداره، در حال حاضر فقط یک نفرو قبول داره که اونم خواهرش هست.

    حالا من تصمیمم بر این بود که اگه مستقل شدیم و این کم گذاشتنها بازم ادامه داشت، خودم تنهایی مشاوره رو شروع کنم شاید به خودش اومد و یه حرکتی کرد.

  5. کاربر روبرو از پست مفید Shivaaaa تشکرکرده است .

    سحر بهاری (یکشنبه 26 مرداد 99)

  6. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    بله متشکرم
    میتونین بیشتر توضیح بدین منظورتون از جمله زیر چی هست؟

    « همسرم تو همه چیز برام کم میزاره و خودش میدونه. »


  7. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    Shivaaaa (یکشنبه 26 مرداد 99)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 99 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1399-1-22
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,653
    سطح
    31
    Points: 2,653, Level: 31
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    50

    تشکرشده 56 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهش میکنم.
    بله حتما.

    مثلا در مسائل عاطفی، جنسی، برای باهم بودن و .... از همه چیز جز پول کم میزاره.
    اون محبت کلامی زیاد داره ولی من دختر 18 ساله نیستم با کلام خام بشم.
    من از لحاظ عاطفی اصلا تامین نیستم، 15 روز تمام هست که درگیر کاری هست و فقط چند بار در حد یک ساعت باهم تو ماشین همدیگه رو دیدیم.
    15 روز تمام به نیاز جنسی من حتی در حرف هم توجهی نشد.

    من همه جوره باهاش حرف زدم، مستقیم، غیرمستقیم، با خنده، جدی، مهربون، عصبانی

    بارها بهش گفتم تو هیچ استفاده ای از لحظات نمیکنی، یک لحظه فکر اون موقعی رو بکن که من نباشم، واقعا حسرت این لحظات رو نمیخوری.


    متاسفانه من در حال زندگی میکنم و ایشون در آینده.
    همش میگه میریم خونمون و تا آخر عمر وقت داریم.

    برای ما از نظر فرهنگی پذیرفته شده هست که دختر و پسر که عقد کردن، هر موقع خواستن کنار هم بخوابن ولی ایشون میگن بیشتر از هفته ای یک بار عیبه و یه سری توجیهات بیخود.

    من خسته شدم از اینکه به خاطر رفتاراش دارم تبدیل میشم به یک آدم غرغرو، همش میبینیم همو من مدااام در حال غر زدن هستم.

    بارها بهم گفته چقدر دوستم داره و اولویت زندگیش هستم و هیچکس جای منو براش نمیگیره و .... ولی من حرف نمیخوام، عمل میخوام.

    وای الان حتی از نوشتن این چیزا حالم بد شد دوباره

  9. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    ممنون برای توضیحت

    مورد اول ( رابطه ی جنسی در دوران عقد )
    دوران عقد دوران آشنایی تکمیلی هست و میشه گفت یک ازدواج نیمه تمام محسوب میشه. این دوران فرصت شناخت بیشتری برای دو نفر هست. توی این دوران شما خیلی بهتر از زمان آشنایی فرصت دارین طرف مقابلتون رو از تمامی جهات بررسی کنین.
    قاعدتا نمیشه انتظار رفتارهای زندگی مشترک پس از عروسی رو در این دوران انتظار داشت.
    برقراری رابطه جنسی باعث عمیق شدن وابستگی میشه و همین موجب میشه شما از اون واقع بینی لازم فاصله بگیرین.

    دلبستگی = اشتیاق ، عشق ، محبت
    وابستگی = پیوستگی، بستگی ، تعلق


    برقراری رابطه ی جنسی در دوران عقد تصمیمی هست که شما باید با توجه به یک مورد خیلی مهم بگیرین؛
    ← ( اطمینان کامل از انتخاب فرد ) →

    به نظر میاد شما در این مدت کوتاه در حال کشف موارد جدیدی هستین که در هر حال آزردتون کرده، در اینصورت نمیشه گفت اطمینان کامل از انتخاب دارین و مطمئنا باید خودتون رو برای رویارویی با برخی مسائل در آینده آماده کنین، پس احساسات و نیازهای خودتون رو در این دوره حساس کنترل کنین و اجازه بدید تصمیم های عقلانی جای خودشون رو به تصمیم های اجباری در آینده بدن.

    مورد دوم ( محبت کلامی )
    محبت کلامی از اسمش پیداست. شما اشاره میکنین محبت کلامی زیاد داره و میگین چند بار در حد یک ساعت همدیگر رو تو ماشین با وجود مشغله کاریش و مسائل خانوادگی که مطرح کردین دیدین و اینها تنها برای ( ۱۵ روز ) بوده.

    نیاز عاطفی شما چه هست؟ چه انتظاری از همسرتون دارین؟

    ویرایش توسط سحر بهاری : یکشنبه 26 مرداد 99 در ساعت 17:31

  10. 3 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    Mvaz (یکشنبه 26 مرداد 99), Shivaaaa (یکشنبه 26 مرداد 99), الهه زیبایی ها (یکشنبه 26 مرداد 99)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 99 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1399-1-22
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,653
    سطح
    31
    Points: 2,653, Level: 31
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    50

    تشکرشده 56 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه من مطمئنم انتخابم رو کردم و میگم که واقعا پسر خیلی خوبیه.

    فقط همش همه چیزو موکول میکنه به آینده.
    چون از اول رابطه همه چیز برام مبهم بود و این ابهامات ادامه داره یکم بهم ریختم.

    توقعم اینه بیشتر با همدیگه رفت و آمد داشته باشیم، نه مثل دوست دختر پسرا تو ماشین.

    دوس دارم هفته ای 3 شب کنار هم بخوابیم حالا نه الزاماً رابطه جنسی.

    دوس دارم منو بیشتر ببره خونشون.

    دوس دارم از مسائل کاری و شخصیش منم خبردار بشم، نه که آخر از همه و از دهن مامانش بشنوم.

    فکر کنین انقدر منو نبرد خونشون که آخرش خودم رفتم و چقدر بازتاب مثبت داشت و پدر و مادرش خوشحال شدن.
    اگه دیرتر اقدام میکردم و منتظرش مینشستم ممکن بود دلخوری پیش بیاد و پیش خودشون فکر کنن که من محلشون نمیکنم خدای نکرده.

    همسرم نظرش اینه اگه زیاد رفت و آمد کنیم یعنی سنگین نیستیم و درست نیست این کار.
    منم مخالف رفت و آمد زیادم ولی ماهم زیادی شورش رو درآوردیم.

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 99 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1399-1-22
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,653
    سطح
    31
    Points: 2,653, Level: 31
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    50

    تشکرشده 56 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    راستی اینو یادم میره بگم که همسرم چند تا ویژگی خیلی خوب داره که برای من دوس داشتنیه.

    با ایمان و اهل نمازه

    خییییییلییییی صبور و با من خوش اخلاق و خوش برخورده، این همه من براش عصبانی شدم سر مشکلاتمون، حتی یک بار هم مقابله به مثل نکرد و من عصبانیتش رو ندیدم.
    تو تایم جنسی هرکاری بخوام با حوصله تمام انجام میده.
    و اینکه اهل مطالعه هست، هر کتابی بهش تاحالا دادم خونده، چه کتابی معرفی میکنید که در این شرایط که مشاوره نمیاد برای هر دومون خوب باشه و بگیرم بخونیم؟
    ممنون از لطف شما

  13. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    مورد سوم ( رفت و آمد دوران عقد )
    باید ضوابط خاصی داشته باشه، یعنی چی؟

    * تعیین وقت قبلی با گفتگو بین عروس و داماد
    یعنی شما با اینکار جلوی اعتراض و ناراحتی احتمالی رو میگیرین و باعث میشین میزبان با اطلاع از آمدن شما آماده پذیرایی باشه. علاوه ی بر اون اینکار باعث حفظ احترام میشه و دربرنامه های شخصی طرفین اخلالی ایجاد نمیشه.

    * درنظر گرفتن باید و نبایدها
    شما وارد خانواده ی جدیدی شدین که شاید قوانین خاصی داشته برای رفت و آمد داشته باشن و از زاویه ی دیگری به مسائل نگاه کنن. برای خانواده ی شما جا افتاده که دختر بعد از عقد میتونه راحت باشه ولی ممکن هست برای خانواده طرف مقابل تعریف دیگری از دوران عقد شده باشه و فرزندان هم خودشونو ملزم به رعایت کنن ( که همسرتون بهش اشاره کردن )
    آنچه شما از ارتباط انتظار دارین ممکن هست بحث هایی رو پیش بیاره. ( در واقع بسترهایی رو بوجود بیاره تا مورد قضاوت قرار بگیرین. )
    پس سعی کنین برای اینموارد به حرف های همسرتون توجه کنین و از طرفی از ایشونم بخواین زمان های خاصی رو برای دیوار با خانوادش و خانوادتون اختصاص بدن.

    مورد چهارم ( توقعات شما )

    توقعی که شما ( در این زمان ) دارین تا حد خیلی زیادی به تفکرات طرف مقابل و خانوادش برمیگرده و همچنین همانطور که عرض کردم ممکن هست برای شما زمینه ی آسیب های جدی رو فراهم کنه.
    باید قانع باشین و شرایط رو بسنجین. شما مطمئنا الان چند پله بالاتر از زمان مجردی قرار دارین و از این بابت شکرگزار باشین.

    مورد پنجم ( من یه آدم بی اعصابم ! )

    این مورد خیلی مهمه و بپای صبر همسرتون ننویسین. فراموش نکنین شما هم الان در حال بررسی هستین و رفتارهاتون میتونه باعث تجدید نظر بشه.

    اینکه سر هر چیزی تو این مدت کوتاه بحث کنین و دمق باشین پذیرفته نیست ، چون قبلا هم میدونستین همسرتون تقریبا چنین رویه ای دارن و با علم به این موضوع ازدواج کردین.
    این مواردی که میگین سال ها جریان داشته و بواسطه ی ازدواج از بین نمیره. بارها توی مشاوره ها خوندین و شاید بهتون گفتن که تغییر دادن آدمها ممکن نیست مگر خودشون بخوان.
    میتونین با استفاده از مشاوره یکسری سیاست ها رو در پیش بگیرین اما نباید تصور کنین همسرتون یک شبه تغییر میکنه ... این مسائل زمانبر هست و امید میشه داشت ایشون همراهی کنن و شما هم با مشورت مسائل رو مدیریت کنین.

    مورد ششم ( اعتماد سازی )

    شما اوایل ازدواجتون هستین و باید مسیری رو برید و مورد اعتماد همسرتون قرار بگیرید. هر وقت تونستین گفتگوهای مؤثر و راضی کننده داشته باشین و هر وقت تونستین شنونده ی حرف های همسرتون باشین و هر وقت اوضاع رو درست مدیریت کردین و ... کم کم میتونین اعتماد همسرتون رو جلب کنین و ایشون مسائل رو باهاتون در میان بگذاره.

    مورد هفتم ( رابطه عمیق با خانوادش و احساس تنهایی من )

    قاعدتا نباید الان انتظار داشته باشین به جایگاه دو سال بعد برسین. مثل این هست صبح ترشی درست کنین و بخواین ظهر ازش بخورین. خب این باید جا بیافته!

    شما هم کم کم به جایگاه خودتون میرسین و البته نباید به این فکر کنین که در جایگاه کسی دیگر قرار بگیرین. ( یعنی اینکه مادر ، پدر ، همسر، خواهر ، برادر، دوست، فامیل ... هر کدام جای خودشونو دارن و کسی نمیتونه جای دیگری رو بگیره. در واقع هر فردی باید برای جایگاه خودش تلاش کنه نه بیشتر. )
    من نمیتونم جای خواهر و مادر شوهرم رو بگیرم و در عین حال همسر باشم و این باعث میشه جایگاه خودمم از دست بدم .
    حساسیت های خودتون رو کاهش بدین و با همسرتون گفتگوهای مؤثر داشته باشین.
    این ناراحتی ها ممکن هست به شکایت های مدوام کشیده بشه، پس این انرژی رو برای ترمیم و تحکیم رابطه بین خودتون و شوهرتون بکار ببرین. غر زدن و شکایت مدوام بجای حل مشکل سبب دافعه بین شما و ایشونن و جذب بیشترش به خانوادش میشه.
    موارد دیگری هم هست بگین و منم موارد جدیدی بود براتون مینویسم.

    ویرایش توسط سحر بهاری : دوشنبه 27 مرداد 99 در ساعت 09:20

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 99 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1399-1-22
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,653
    سطح
    31
    Points: 2,653, Level: 31
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    50

    تشکرشده 56 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در مورد رفت و آمد بله درسته، ما کاملا با هماهنگی قبلی میریم، من همیشه اول با خانوادم هماهنگ میکنم و بعد به ایشون میگم شام یا ناهار بیان ولی تو مدتی که عقد کردیم ایشون حتی یک بار هم جز مهمونی اول که توسط خانوادشون دعوت شدیم، دیگه به من چیزی نگفتن و من مجبور شدم خودم برم، البته رفتنم سرزده نبود اصلا و دو سه ساعتی رو موندم و برگشتم.

    آخه ما تو یه شهر زند‌گی میکنیم و من تاحالا ندیده بودم همچین فرهنگی، واسه همین به شدت توی ذوقم خورد.

    بله واقعا شکرگزارم و وقتی افکار منفی ناشی از کم گذاشتن های ایشون میاد تو ذهنم. سریع ذهنم رو با افکار مثبت و شکرگزاری عوض میکنم.
    ولی باور نمیکنید چقدر قانع هستم و ترسم از اینه این قانع بودن براش تا آخر عمر جا بیفته.

    در مورد عصبانی شدنم اینجوری نیست که از کوره در برم و خیلی رفتار بد و تندی انجام بدم ولی من دوس دارم همین دلخوری های کوچیک هم نباشه چون میدونم رو دلم انبار میشه و یکهو خودم خالی میکنم.


    خودم قبول دارم که دارم حساس میشم چون یهو به خودم اومدم و دیدم ازدواجم 180 درجه با جوونای فامیل فرق داره.
    یعنی اون عمق ناراحتی که روزای اول فهمیدم ما نباید مثل بقیه باشیم رو نمیتونم اصلا توضیح بدم.

    کلا من اینجوریم که از عدم توجه خیلی رنج میبرم، اینکه میبینم همه کس و همه چیز براش در رأس هستن.
    البته از حق نمیگذرم که شغل سخت و پر تنشی دارن و روی روال زندگیشون هم تاثیر منفی گذاشته.

    کلا نمیدونم.
    من دلخورم.
    من حس تأهل ندارم.
    نمیدونم چی بگم.
    بعضی وقتا فکر میکنم همچین پسر خوبی از سرم هم زیاده، بعضی وقتا هم میگم من لیاقت بیشتر از اینو داشتم.
    شاید باید بیشتر تحمل کنم و انقد زود قضاوت نکنم.

    خیلی ممنون از توجهتون به تاپیکم


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.