الهی! به حقّ خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده .
الهی! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای ، و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای .
الهی! از پای تا فرقم ، در نور تو غرقم . « یا نورَ السموات و الارض ، أنعمتَ فَزِدْ »
الهی! وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم .
الهی! چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم .
الهی! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت ، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت .
الهی! خودت می دانی که دریای دلم را جزر و مدّ است ؛ «یا باسط» بسطم ده ، و «یا قابض» قبضم کن.
الهی! ناتوانم و در راهم و گردنه های سخت در پیش است و رهزن های بسیار در کمین و بار گران بر دوش .
الهی! از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام ، از انس و جان شرمنده ام ، حتّی از روی شیطان شرمنده ام ، که همه در کار خود استوارند و این سست عهد ، ناپایدار.
الهی! عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد ؟
الهی! عارفان گویند « عرِّفنی نفسَک » ، این جاهل گوید «عرِّفنی نفسی»
الهی! همه گویند خدا کو ، حسن گوید جز خدا کو.
الهی! همه از تو دوا خواهند ، و حسن از تو درد .
الهی! آن خواهم که هیچ نخواهم.
فرازهایی از یک نامه الهی از علامه حسن زاده آملی
علاقه مندی ها (Bookmarks)