به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 27 , از مجموع 27
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    نگین، پیشنهاد می‌کنم یک‌بار دیگه پست منو بخون، کجا کسی رو به گناه کوچیک با بزرگ دعوت کردم؟ منظور من دقیقا همون چیزی هست که نوشتم:
    در فضایی که پذیرا نیست، کافیه شخصا و فقط خودمون خط قرمزهای دین رو رعایت کنیم و به حداقل‌ها کفایت کنیم و لازم هم نیست بقیه رو مجبور کنیم راه ما رو برن.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  2. 4 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آنیتا123 (سه شنبه 05 شهریور 98), رنگین (سه شنبه 05 شهریور 98), زن ایرانی (سه شنبه 05 شهریور 98), شمیم الزهرا (سه شنبه 05 شهریور 98)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام دوستان خوبم
    میشل قسمتی از پستم که مخاطبش شما بودی کاملا با لحن طنز لطفا بخونی
    سحر جان یادم رفت برای پست قبلیتون بگم که همسر من اصلا روانشناسی رو علم نمیدونن که بشه در جایی بهش استناد کرد...
    آویژه صبا و رنگین عزیز خیلی ممنونم که هر کمکی ازتون برمیاد ازم دریغ نمیکنین

    صبا جان چند وقته دنبال یک روانشناس خوبم ولی متاسفانه کسی که جایی رفته باشه و بهم معرفی کنه هنوز پیدا نکردم. توان اینکه بخوام کلی حرف بزنم واس یک نفر بعد بفهمم اصلا فرد مناسبی نبوده و پولمم حروم شده اصلا ندارم ولی جدیتر باید دنبال یک متخصص باشم (آخرین نفری که رفتم پیشش چند سال پیش منو با این قیافه محجبه دید و بهم میگفت عزیزم و اسم کوچیکمو بدون هیچ پسوند پیشوند خانمی صدا میکرد و از همسرم بد میگفت به جای کمک کردن کلا حالم ازین مشاوره رفتنم بد شد و بعد اون تصمیم گرفتم تحقیق درست حسابی کنم قبل رفتن پیش مشاور)

    بله منم مورد اولتو بهش رسیدم گرچه احساسم خیلی اوقات بهم فشار میاره ولی با یاداوری اوایل تولد پسرم به خودم تلنگر میزنم...


    آویژه جون من اینقدر راه های مختلف رو تو این 9سال امتحان کردم که نگو. یکیش هم اکتفا به حداقل ها بوده (البته مثال شما حداقل نبود ولی من اصل حرفتون رو مد نظر میگیرم) نتیجه این شد که فقط حال خودم خراب شد ازینکه به خاطر رضایت یک نفر دیگه دارم از خدا دور میشم. و الان خیلی حال بهتری و حتی عملکرد بهتری نسبت به گذشته دارم. به قول شما مناسک برای من حکم اون انرژی روحی که میشل میگه رو داره و منو پرتوان تر میکنه در زندگی مشترکم.

    من سعی میکنم به قول معروف لپ مطلب رو از حرفای شما عزیزان یاد بگیرمو به کار ببرم. اما برای اینکه کسی سو برداشت نکنه همینو میگم که اصل جریان نه اخلاقیاته نه مناسک اینا همشون ابزارن برای اون هدف اصلی... و اخلاقیات باید ریشه و پایه باشه که اگه نباشه کلا خانه از پایبست ویرانه به فرمایش خود پیامبر ص (در جریان اون مردی که خیلی ظاهر دینداری داشت و وقتی از دنیا میره پیامبر ص به حالش دلسوزی میکنند و میگن بدا به حالش چون در خانوادش بدخلق بوده) و حرف شما کاملا درسته که اونچه باید پسر من اساسی یاد بگیره اخلاقیاته که واقعا نباشه هیچی نمیشه روش ساخت...

    منظور من از حیا اینه: وقتی کودک از ابتدا بدن عریان بقیه رو ببینه یا بقیه بنشو ببینن قبح این براش میریزه و وقتی بزرگتر بشه حیا کمتری داره تا اینکه از ابتدا مادر برای فرزندش حریم بذاره و مثلا موقع تعویض پوشک و لباس و دستشویی رفتن مواظبت کنه و خودش و بقیه هم موقع تعویض لباسشون حریم داشته باشن حیا درش درونی میشه (حیا فقط عمل نیست گفتارهای بی پروا هم میتونهه از همین کودکی قبحش بریزه). خیلی واضح من اینو در خانواده همسرم میبینم که بچه های کوچیک براشون پوشوندن عورت معنایی نداره و این کلا تو فرهنگشونه که اشکالی نداره بچس! و همونا بزرگ میشن میشن خواهرشوهر من که با لباس زیر جلو همسرم میاد و جلو نامحرم هم میتونه با تاپ بیاد (الزاما اینا ربطی به مناسک دین نداره. میشناسم کسی حجاب نداره ولی جلو محارمش هم باهمون بلیز شلواری میاد که جلو نامحرما میاد یعنی درونا حیا داشته ولی اعتقاد به حجاب نداره و برعکسش هم هست که حجاب جلو نامحرمش کامله ولی جلو محارمش با پوشش خیلی بدی میاد که حیا درونیش کمتره)

    درهرحال میدونم هرکس عقایدش متفاوته من فقط میخوام در شرایط فعلی بتونم بهتر زندگی کنم و اصلا نگفتم میخوام کسی رو تغییر بدم واقعا هیچوقت همچین چیزی تو ذهنم نبوده و در همین موضوع اخیر ذهنم باید راحت شه و اصلا نبینم چی اطرافم میگذره به قول آویژه منکه خط قرمزهارو رعایت میکنم.

    البته من قبل از پسرم اهمیت کارهای اطرافیانم (اعتقادی) کمتر بود و هرچی ناراحتی بود کاملا به حسادت زنانه مربوط بود نه دین (مثالش همون پوشش دختر خاله همسرم و دست دادنشه. فقط واس من اینکه با همسرم و جلوش چطوریه مهم بود که ربطی به دین نداشت و حسادت زنانست یعنی اگه همسرم در اون محیط نبودو اون خانم با یک لباس خیلی لختی بود برام اهمیت خیلی کمی داشت) و الان هم فکر میکنم یک بخشی از جریان نگرانی بابت تربیت پسرمه و بازهم یک بخشش حسادت زنانست! که سعی میکنه بره در پوشش تربیت فرزند!

    - - - Updated - - -

    نمیدونم چرا صفحه قبل تاپیک که میرم از کاربریم خارج میشه و نمیتونم برای پست هاتون تشکر بزنم
    ویرایش توسط شمیم الزهرا : سه شنبه 05 شهریور 98 در ساعت 01:11

  4. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    آویژه (سه شنبه 05 شهریور 98), زن ایرانی (سه شنبه 05 شهریور 98)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام. راستش مطالبی که میخوام بنویسم ممکنه خیلی به اصل مشکل شما مرتبط نباشه اما امیدوارم یه تلنگر ذهنی باشه براتون که بتونید سرنخ حل مشکلاتتون رو پیدا کنید.
    اول در مورد پسرتون. ببینید یه جمله ای هست که میگه بچه ها نیازی به تربیت شدن ندارن اونا همون کاری رو میکنن که پدر و مادرشون انجام میدن. پس شما لازم نیست نگران تربیت فرزندتون باشید همین که توی تربیت و پرورش خودتون موفق باشید بچه هم یاد میگیره از شما. علاوه بر اون، از نظر من اینکه بچه شما توی شرایطی قرار گرفته که از همین اول میتونه با دو نوع طرز فکر و فلسفه زندگی متفاوت آشنا بشه و ببینه به رشدش هم کمک میکنه و موفق تره از بچه ای که توی یه محیط ایزوله با یک سری اعتقاداتی که بهش تزریق میشه بزرگ شه. من خودم توی اون محیط ایزوله بزرگ شدم! و میدونم دارم راجع به چی حرف میزنم. بعدها که بزرگ تر شدم هیچ حس خوبی نداشتم و همش دنبال حقیقت زندگی بودم به جایی رسیدم که یه مدت کلا به وجود خدا هم شک داشتم و با کلی تحقیق و مطالعه و انرژی که صرف کردم تونستم برای خودم به یه چهارچوب اعتقادی برسم که این بار بهش ایمان دارم. اما فرزند شما از همین اول میتونه هر دو روی سکه رو ببینه و با سرشت خودش انتخاب کنه. همه ما یه خدای درون داریم که نمیگذاره گمراه بشیم و همه گمراهی ها و راهای نادرست به خاطر دخالت انسانه. پس نگران پسرتون نباشید و تمام تلاشتون روی خودسازی باشه که بتونید الگوی کامل و قابل اتکایی براش باشید.
    مطلب دوم در مورد خودتونه. من با لفظ «حسادت زنانه» ای که به کار بردید فهمیدم توی چه حجمی از انکار احساساتتون دارید دست و پا میزنید! عزیز من حسادت زنانه یعنی چی؟ هر کسی جای شما بود توی اون شرایط حالش بد میشد چرا احساسی که درونتون به حق ایجاد شده رو با کلماتی ابراز میکنید که انگار ناحق بوده؟ اصلا من نمیدونم این واژه های بی معنا رو کی میسازه میندازه تو دهن مردم! هر کس هست اصلا نیت خوبی نداره٫...
    شما اول باید با درون خودتون به صلح برسید و همه احساساتتون رو بدون قضاوت و سرکوب احساس کنید و لمسشون کنید و بهشون اجازه بدید ابراز بشن. بعد به یه آرامشی میرسید که میتونید اون موقع صدای خدای درونتون رو که تا حالا توی هرج و مرج درونتون گم شده بود بشنوید و اون خودش راهنماییتون میکنه که توی هر شرایطی بهترین عملکرد رو داشته باشید.
    در مورد مشاور هم اگر احساس نیاز میکنید من تعریف مرکز مشاوره دانشگاه شهید بهشتی رو خیلی شنیدم و خانم هایی اونجا هستند که تخصصشون زوج درمانی هست. کلینیک ارگانیک مایندد هم کارشون خیلی علمی هست ولی از نظر اعتقادی با شما یه کمی متفاوتن. خانه توانگری زیر نظر دکتر شیری و بنیاد فرهنگ زندگی سهیل رضایی هم خیلی خوبن.میتونید توی شبکه های اجتماعی هم پیداشون کنید. موفق باشید

  6. 4 کاربر از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده اند .

    Eram (پنجشنبه 21 شهریور 98), میشل (پنجشنبه 07 شهریور 98), الهه زیبایی ها (پنجشنبه 07 شهریور 98), شمیم الزهرا (سه شنبه 12 شهریور 98)

  7. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 00:51]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,048
    سطح
    100
    Points: 45,048, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,996

    تشکرشده 6,481 در 1,467 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    0
    Array
    سلام شمیم جان،دوست خوب همیشگی ام
    من الان توی صفحه اول دارم مینویسم واست،نمی‌دونم چرا مدتیه توی صفحات آخر تاپیکها لوگین نمیشم!!!؟امیدوارم این پست سرحال ارسال بشه

    شمیم جان،مامان نگران ‌ودلواپس!اول از همه آرامشت رو بااون ارتباط قوی ای که با خدا داری به دست بیار!حداقل دستاوردت از ایمان واعتقاداتت باید همین آرامش باشه
    میدونم چی میگی وچه فکرهایی میکنی!پیش خودت میگی تا خالا حرص خودمو میخوردم الان باید حرص بچه مو هم بخورم!پیش خودت میگی بچه نبود واسم مهم نبود که چکار میکنه ولی نمیکنه!اما الان این احساس مسولیتت داره تو رو از پا درمیاره!
    من الان خودم درگیرمشکلاتی هستم با تربیت بچه ام میدونم چقدر برای یک مادر سخته وقتی به اینجا برسه که دیگه نمی‌دونم باید چکارکنه!

    تفاوتت توی زمینه های مختلف با همسرت که دیگه واسه خودت وما قابل درکه!اما پسرت!
    شمیم چقدر با بچه ات بازی میکنی توی خونه؟وقتی دوتایی تنهایین چه برنامه هایی دارین؟چرا احساس میکنی پسرت حسابت نمیکنه؟مگه واسش وقت نمیزاری؟بچه ها طرف اونی هستن که ازش محبت ببینن وبازی و بازی وبازی وبازی....واسه پسرت خاطره های خوب درست کن اینقدر باهاش صمیمی بشو که هیچکس نتونه این صمیمیت رو باره نگرشی که داره از بین ببره!چه موافق تو چه مخالف تو
    من خیلی از خانواده هارو دیدم که پدرومادر باهم اختلافات وتفاوتهای زیادی دارن ‌وبچه هاتون هم ایرادی ندارن
    یادت باشه حتی اگه تو هم مثل همسرت بودی بازهم نمیتونستی تضمین بدی که بچه تون مثل خودتون بشه این دیگه ثابت شده است
    پس لذت ببر از این دوران وتلاشت رو با لذت انجام بده نه باحرص وغر وانرژی منفی که بچه ها خیلی بهتر از بزرگ‌ها این احساسات رو متوجه میشن
    واسه پسرت فرشته مهربان آسمانی باش که حتی اگه شبیه خودت نشه همیشه ازت به خوبی یاد کنه چه جلوی خودت چه پشت سرت.زندگی رو واسش سخت نکن جلوی بچگی اش رو نگیر!ازش توقع نداشته مثل آدم بزرگ‌ها درکن کنه!!!

    شمیم جان شاید اگه بازهم بچه بیاری هیچکدوم اخلاق‌هاشون شبیه تو نشه اما تو لذت رو از مادر بودن ببر ثمره وعاطفه مادری رو از عمق جانت به بچه ها داشته باش
    هرچند نکته امیدوارکننده اینه که بچه ها بیشتر تحت تاثیر مادرها هستن تا پدرها!مگه اینکه همسرت به جای تو همه اون کارهایی که گفتم رو درحق پسرت میکنه
    اینو نمیگم که خدایی نکرده احساس رقابت کنی باهمسرت دراین زمینه!!اتفاقا واست مهم باشه که با پدرش هم صمیمی ‌و دوست باشه ‌همیشه احترام گذاشتن رو یادش بدین

  8. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Eram (پنجشنبه 21 شهریور 98), میشل (پنجشنبه 07 شهریور 98), شمیم الزهرا (سه شنبه 12 شهریور 98)

  9. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    شمیم جان منظورم از معنا یک چیز خیلی خاص نیست که صرفا در حالاتِ روحی خاصی به قلب و ذهنِ آدم میاد. مثلا این معناست:

    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    ...اینجوری حتی ابراز محبتم به همسرم قشنگتر میشه چون میدونم من بهش محبت میکنم وظایفم انجام میده اما نه به خاطر ارضای نیاز عاطفی خودم بلکه به خاطر زندگیم و حس خوبی که به همسرم میده که همه اینا روح منو ارضا میکنه...
    البته جا داره بیشتر به کنهِ این حرفت توجه کنی و برای خودت روشن تر و ملموس ترش کنی. اما همینجوری هم مشخصه یکی از چیزهایی که به زندگیِ تو (منظورم زندگی زناشویی نیست) معنا می ده، اینه که حضورت حال و زندگی همسرت رو بهتر کنه. روحت ارضا می شه، چون معنای حالِ خوب همسرت، رضایتِ پروردگارته. نه فقط رضایتش از تو، بلکه رضایتش از اینکه یکی از مخلوقاتِ عزیزش در شرایط بهتریه، در حال بهتریه.

    ما معمولا در شرایطِ بهتر، انسان های بهتری می شیم. درسته؟ و تو اینو حس می کنی که با کارهای هرچند کوچیک برای همسرت، داری کار بزرگی از دیدِ خالقش انجام می دی.

    من به اینجور چیزها می گم معنای زندگی. اینا به رابطه عمق می دن و باعث می شن همه چی تحتِ تاثیر رفتارهای طرف مقابل نباشه. یه وقتایی می شه که اون آدم عصبیه یا قلبش سیاه می شه و تعمدا رفتار بدی می کنه، اما تو اسیرِ اون فضا نیستی، تو در اون آدم چیزی رو می بینی که فراتر از اخلاق و رفتار و اهدافشه. و اتفاقا همین به تدریج اون آدم رو هم تغییر می ده. هرچند این تغییرِ رفتارش با شخصِ تو اصلا هدف نبوده. تو هدف دیگه ای داشتی که در همون لحظه برآورده شده.

    اینا رو در توضیحِ پست اولم نوشتم. در اصل همه ی چیزیکه می خوام بگم، در همون پسته.

    در مجموع: هم تو و هم همسرت با وجود تفاوت هاتون، با وجود اینکه دل خوشی از همدیگه ندارید، و با وجود اینکه خیلی راحت می تونستید از همدیگه جدا بشید، و بعد از جدایی هم شرایط خوبی داشته باشید، با همدیگه موندید. این برای من نشونه ی اینه که این زندگی برای هر دو نفرتون معناداره. یعنی ارزش هایی رو براتون محقق می کنه که باعث میشن نخواید ازش دل بکنید.

    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    منم حق دارم کسی که از نظر روحی فکری به عقیده من نزدیک نیست رو دوست نداشته باشم
    بله کاملا درسته. البته من فکر می کنم تو همسرت رو دوست داری، اما هوای قلبت غبارآلوده و صاف نیست که محبت حقیقی ای که بهش داری رو حس کنی.

    قسمتِ آخر پست زندگی خوب هرچند شاید به واقعیت اشاره نکنه، ولی به هرحال یه چیزِ درستی هم انگار توشه. اینکه وقتی خوبی های همسرت رو می گی، اون خوبی ها چیزهایی هستند که با توجه به شخصیتی که ازت سراغ داریم، برات زیاد ارزشمند نیستند. چیزهاییکه اگه بی خیالشون بشی، اونوقت ممکنه اون عوامل واقعی رو لمس کنی. یعنی اگه از این دوست داشتنِ ذهنی دست برداری، خودت رو به چیزی مجبور نکنی، و از حقیقت نترسی، احتمالا بعد از مدتی، محبت قلبی و خالصانه ای که بهش داری رو کشف می کنی. البته تو هم درست می گی که اینجا ازت نخواستید ویژگی های مثبت همسرت رو بگی. ممکنه خیلی چیزها باشن که ما ازشون خبر نداریم.

    پستِ خانم مهندس هم توضیحِ همینهاییه که من دارم می گم. لطفا خیلی با دقت بخونش.

    خب... فکر کنم همینا رو می خواستم بگم. بعلاوه ی اینکه اگه یه وقت تاپیک زدی و دیر یا زود سروکله ی من پیدا نشد، بدون که یا ندیدم یا چیزی به عقلم نرسیده که گفتنش بهتر از نگفتنش باشه.

    ....

    راستی صبا چرا به شمیم التماس می کنی دیگه بچه دار نشه؟ چطور مطمئنی وضعیت خونه ی شمیم و همسرش اونقدر بده که جا داره برای انسانی که اونجا به دنیا میاد و رشد می کنه احساس ترحم کنی؟

  10. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Eram (پنجشنبه 21 شهریور 98), paiize (پنجشنبه 07 شهریور 98), الهه زیبایی ها (پنجشنبه 07 شهریور 98), شمیم الزهرا (سه شنبه 12 شهریور 98)

  11. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 00:51]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,048
    سطح
    100
    Points: 45,048, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,996

    تشکرشده 6,481 در 1,467 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    0
    Array
    میخواستم بگم ببخشید که پستم پراز غلط املایی ونگارشی وفنی وغیره ست!!!اصلا یه کلمه هایی توی پستم هست که معنی جملات رو عوض میکنه ‌متاسفانه من تا چندین ساعت بعد از ارسال امکان رویت پستم رو نداشتم چه برسه به ویرایش!!
    معذرت میخوام فعلا کاربری من دچار مشکل شده مثل اینکه!!

  12. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (سه شنبه 12 شهریور 98)

  13. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام دوستان خوبم پست هاتون رو چندین بار خوندم روشون فکر کردم و خیلی چیزا دستم اومد اما مشکل وارد شدن به سایت داشتم نمیتونستم جواب بدم

    خانم مهندس ممنونم از حرفاتون مطلب اول کاملا حرفتون قبول دارم و شاید به خاطر ضعف ها و کاستی های خودمه که برای پسرم نگران میشم و فرافکنی میکنم روی همسرم و خانوادش...
    مطلب دوم من فکر میکردم انکار یعنی چیزی رو که میدونیم اما قبول نمیکنیم. اما من خودم میگم که حس بدی دارم ازون جریانات نمیدونم اسم این حس چیه شاید اسم اشتباهی براش گذاشتم که گفتم حسادت زنانه. بله من اغلب دارم خودمو سرزنش میکنم که تو نباید ناراحت میشدی تو نباید اینجا اینقدر دربارش فکر کنی.... راستش نمیتونم به خودم حق بدم جتی اون زمان که میشل درباره دوست نداشتن همسرم گفت خیلی حرفش به دلم نشست اما بعدش باز میدیدم که به خودم حق نمیدم که کسیو دوست نداشته باشم! واقعا درگیری درونیم همیشه زیاد بوده خب چیکاری میتونم بکنم؟

    من تهران زندگی نمیکنم متاسفانه دسترسی هم به تهران ندارم که مراکزی که گفتین برم.

    پاییزه مامان نازنین نمیدونی چقدر حرفات برام خوب بود. البته شرایط من به اون راحتی که فکر میکنی نیست که نصف روز بچه دست من باشه و بتونم باهاش بازی کنم... از زمانی که پدرش بیاد خونه تلویزیون روشن میشه و کارتون گذاشته میشه تا اخر شب که پسرم بخوابه و حرف زدن باهمسرم و دلیل اوردن واس زیان این کار اصلا نتیجه نداشته چون همسرم میگه من فلان ساعت منرل نبودم و وفتی میام دیگه حوصله صدای بچه و اینارو ندارم و حق منه ارامش داشته باشم.
    من یکسری کارا رو امتحان کردم اینکه شام و میوه و همه چی رو از قبل اماده کنم تا وقتی همسرم میاد فقط با پسرم بازی کنم که سمت تلویزیون نره اما بلاخره سمت باباش میره و کلا خیلی بازی های تماسی دوست داره که باباش هم بیزاره و سر من داد میزنه بیا اینو بگیرش...

    اینکه گفتم پسرم حسابم نمیکنه چون گاهی میبینم به شیوه باباش سرم داد میزنه یا مثل باباش برای هرچیزی منو صدا میکنه براش بیارم....

    اینجوری پسرم معتاد تلویزیون شده و من از صبح که بیدار میشه تلاش میکنم اونو به بازی بکشونم! تا تلویزیون ول کنه عصرها در تلاشم برنامه بچینم از خونه بریم بیرون چون خونه براش مساویه با تلویزیون! حتی صبحها هم اغلب روزا میبرمش بیرون که البته تونستم تا حدی از تلویزیون دورش کنم ولی تا باباشو میبینه سریع تلویزیون میخواد و باباش هم براش میزنه (شبکه پویا نمیبینه کلی کارتون های با کیفیت روز دنیا باباش دانلود کرده که اونارو میبینه واس همین خیلی جذابیت براش داره و خود باباش هم میشینه کنارش و نگاه میکنه و شاید همین کار باباش باعث شده اینقدر لذت ببره از بودن باباش. البته تقریبا هفته ای یکروز تا دوروز هم با باباش بیرون میریم و بازی میکنیم. اینو گفتم که نگین همش از منفی های همسرم میگم و میخوام مظلوم نمایی کنم)

    برخی از جملاتت خیلی روم اثر داشت پاییزه پستتو چندبار خوندم و بازهم میخونم...

    میشل جان اره من خودم به این مطلب که خوبی هایی همسرم داره که برای من خیلی ارزشمند نیست کاملا واقفم... و این یک امر دو طرفست که منم خوبی هایی دارم که از نظر همسرم اصلا خوب نیست ولی از نظر یک مرد دیگه خوبی محسوب بشه...

    فکنم صبا منظورش این نبود که فضای خونه ما مناسب بچه نیست. منظورش این بود من هنوز ظرفیت و توان این اتفاق برام حاصل نشده بود که کاملا قبولش دارم و البته شاید هیچوقت هم حاصل نشه. من خودم رو وقتی یک زن کامل تصور میکنم میبینم میتونم با همین همسر یک زندگی خیلی بهتر و موفق با بچه های زیاد داشته باشم.

    اما من هنوز که هنوزه بعد اینهمه تلاش وقتی همسرم داد میزنه تپش قلب میگیرم. یا هنوز موقعی میخوام با همسرم درمورد مطلبی که میدونم خوشایندش نیست یا حتی مطمین نیستم که خوشایندش هست یا نه حرف بزنم استرس میگیرم هنوز هم از خیلی چیزا میگذرم چون میترسم دربارش با همسرم حرف بزنم... (گرچه خیلی بهتر شدم ولی از 100 درصد میشه گفت الان 30 درصد درست شدم)
    ویرایش توسط شمیم الزهرا : سه شنبه 12 شهریور 98 در ساعت 12:07

  14. کاربر روبرو از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده است .

    Eram (پنجشنبه 21 شهریور 98)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.