سلام. من پسری 27 ساله هستم و حدود 1 سال است که با دختر خانمی 20 ساله برای ازدواج آشنا شدم. در کل دختر خیلی خوب و باهوشی است و من هم قلبا و منطقا دوستش دارم.
در اوایل اشنایی این دختر خانم در مسائل پوشش و حجاب کمی با معیار های من فاصله داشت که وقتی باهاشون صحبت کردم، خودشون هم تایید کردن که نوع پوششون خیلی مناسب نیست و به طور جدی اقدام به تغییر نوع پوشش کردن. الان هم خودشون این موضوع را تایید میکنه که تغییراتی که کرده فقط به خاطر من نبوده و خواست اصلی خودشه و من عملا فقط یک جرقه برای این تغییرات ایجاد کرده ام. و پوشش قبلیشون باعث مشکلات زیادی براشون شده بود.
مشکل ما از اینجا شروع شد که: از 7 ماه پیش خبر اومد که مراسم عروسی یکی از اشنایانشون هست و ایشون هم دعوت اند. با توجه به اینکه تمام لباس هایی که داشتند دیگه با معیار های کنونی ما همخوانی نداشت و عروسی هم تقریبا مختلط بود (نه کاملا ولی رفت و امد خانوم و اقایون بین هم بود) ما از 7 ماه قبل عروسی شروع کردیم به مطالعه برای پیدا کردن یه لباس مناسب. بالاخره 2 ماه قبل عروسی یه لباس انتخاب کردیم و قرار شد ایشون همین لباس را بدوزند و قول دادن و تمام.
ولی یکماه قبل عروسی یهو انکار کردن و به بهانه های مختلف مثل اینکه لباس بهشون نمیاد و مادرشون مخالفه و عروسی زن و مرد جدا است و اگر کسی مرد وارد قسمت زنونه شد مانتو میپوشند و ... از دوختن لباس امتناء کردن. من واقعا خیلی خواهششون کردم که لباس باز نپوشند و حتی در حد التماس. حتی دعوامونم شد و چند روز اعصاب خوردی داشتیم. نهایتا من کوتاه اومدم و شرط کردم که اولا زیر لباسشون حتما ساپورت بپوشند و دوما اگر حتی یک نفر از آقایون اومد بین خانوما، حتما مانتو بپوشه و نهایتا اعلام کردم که من با نارضایتی این موضوع را قبول کردم و یجورایی برای من تحمیل شده. در هر صورت ایشون شروط را پذیرفتن و قول دادن که همشون را عمل کنند.
این موضوع گذشت و چند روز مانده به عروسی از من نظر پرسیدن که آیا موهاشون را رنگ کنند یا نه. منم مطلق گفتم نه. چون واقعا موهای خودش خیییلی قشنگ و زیبا است و اصلا دلم نمیخواست رنگ و حالتشون تغییر کنه. من این موضوع را براشون کامل توضیح دادم که عاشق همین رنگ و مدل موهاشون هستم و دلم نمیاد دست بزنند به موهاشون. حتی ایشون رنگ موی موقت را پیشنهاد دادن که باز من خواهششون کردم که کلا رنگ نکنند و باز ایشون قبول کردن و قول دادن که رنگ نکنه.
این اتفاقات گذشت تا روز قبل عروسی. ایشون پیام داد که داره میره ارایشگاه که ابروهاشو مرتب کنه. من برای تاکید سوال کردم که می خواد موهاشون را هم رنگ کنه، و ایشون با قاطعیت گفتند عمرا و دست نمیزنند به رنگ موهاشون و طبق خواسته من عمل می کنند. ولی شب که برگشتند خونه یهو دیدم رنگ کرده موهاشو و واقعا ناراحت شدم و هرچی هم سوال پرسیدم چرا رنگ کرده و عهد شکنی کرده جوابش این بود که ارایشگر بهش پیشنهاد داده که رنگ کنه و اونم نتونسته بگه نه و همچنین مادرشون مجبورش کرده که رنگ کنه. درواقع این موضوع را بهانه کرد. من به شدت ناراحت و پریشان شدم. نه فقط بخاطر تغییر رنگ موهاشون، بلکه بخاطر اینکه پای قول و قرارمون نایستاده و به این راحتی خواسته منو نادیده گرفته. من این ناراحتی را کاملا بروز دادم و ایشونم اظهار پشیمونی کرد و عذر خواهی کرد. و من اون شب از شدت ناراحتی دیگه باهاشون صمیمی صحبت نکردم.
روز عروسی رسید و ایشون عازم مجلس شدند. قبل حرکت من از ایشون خواهش کردم مجدد که زیر لباس ساپورت بپوشند و ایشون قول موکد دادن که انجامش بدن.
عروسی شروع شد و بعد 4 ساعت که از مجلس گذشته بود، من پیامشون دادم که خیالم راحت بشه، ولی متاسفانه ایشون هیچ ساپورت و لباس دیگه ای زیر لباسشون نپوشیده بودند و این درحالی بود که اقایون کاملا بین خانوما رفت و امد داشتن و حتی پذیرایی قسمت زنونه را خدمتکاران مرد انجام میدادن.
من واقعا ناراحت شدم و به هم ریختم. کاملا آتیش گرفته بودم و ایشونم تا دید که من عصبانی هستم دیگه جواب پیامای منو ندادن تا اینکه برگشتن خونه.
من به شدتد باهاشون برخورد کردم و حتی کارشون را به خیانت تشبیه کردم. بهشون گفتم که برای من اندازه دو ساعت خوشگذرونی ارزش قائل نبودن و نتونستند پا روی دلشون بذارند و لباس پوشیده تر داشته باشند. تنها بهانه ایشون هم این بود که برای عکس گرفتن ساپورتشون را در اوردن. و دیگه نپوشیدن.
من واقعا نتونستم این موضوع را هضم کنم که چرا بعد 7 ماه خواهش و التماس و با اینکه اینهمه از خواسته های خودم عقب نشینی کرده بودم (اول قرار بود کلا یه لباس کاملا پوشیده انتخاب کنند) باز چرا ایشون کوچکترین خواسته من را هم انجام نداده بودن و کار به اینجا رسیده.
من چند روز اول به شدت ناراحت و عصبانی بودم و به ایشون گفتم که دیگه نمی خوام به این رابطه ادامه بدم. ولی ایشون خیلی پیام دادن و خواهش کردن که برگردم و جبران میکنند. من دوباره برگشتم ولی حتی یک روزم نتونستم دیگه تحملشون کنم و دیگه حس بدی بهشون پیدا کردم. حتی بهشون گفتم که تا وقتی لکه ای رنگ بین موهاشونه من حتی نمی خوام ببینمشون و ایشون هم گفتند که حداقل 2 سال طول میکشه تا رنگ پاگ بشه ولی از من خواستن که برگردم ولی همو نبینیم. درواقع به هر قیمتی که شده برگردم.
من الان سوالم اینه که با این همه عهد شکنی و به عبارتی خیانت عاطفی، به نظرتون ادامه این رابطه صحیح است؟
آیا میشه به این دختر به عنوان شریکی مطمئن برای زندگی نگاه کرد؟
ایا دختری که الان هنوز نامزدیم و اونم نه به صورت رسمی، به این صورت عهد شکنی میکنه و ارزشی برای طرف مقابلش قائل نیست، در اینده و بعد ازدواج ممکنه خیانت های بیشتری هم انجام بده؟ درواقع الان اگر هم کاری میکنه بخاطر ترس از رفتن من باشه و در اینده که اسممون رفت توی شناسنامه همدیگه، خیالش راحت بشه و هرکاری انجام بده.
به نظرتون اگه هنوز امیدی به این رابطه است، واکنش مناسب از سمت من چگونه باشه؟ ببخشم؟ فراموش کنم؟ یا چی؟
همه این موضوعات درحالی بوده که این دختر خانم به شدت به من ابراز محبت و عشق می کنه و هر روز این موضوع را ابراز میکنه. و من هم به شدت ایشون را دوست داشتم و هر کاری از دستم براش براومده توی هر زمینه ای انجام دادم. ولی الان دیگه حس خوبی ندارم و حس میکنم تمام حرفا و محبت های ایشون نمایش بوده و عملا ارزشی برای من قائل نیست و راحت از من میگذرند.
ذگر کنم که توی این یکسال ما مشکلات و بحث های دیگری هم سر عهد شکنی داشتیم و همه را با بهانه های مختلف لاپوشانی میکرد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)