میل به پایان زندگی

[Happy.girl.69]

چرا میخوای به خاطر یه دختر که نخواستت خودتو بکشی؟
چرا خیال میکنی با دوس داشته نشدن از طرف اون دختر دنیا تموم شده؟

چرا نمیخوای قبول کنی اون دختر مال تو نبود، سهم تو نبود؟
یعنی خودت برای خودت انقدر بی ارزشی که نخوای برای خودت به زندگی ادامه بدی؟
حالا خودت هیچی، دلت واسه خانوادت نمیسوزه؟ انقدر زحمت کشیدن و تا اینجا بزرگت کردن، اونوقت میخوای مفت بمیری؟ واسه یه دختری که تو رو هویج هم حساب نمیکنه و جایی تو زندگیش نداری؟
بخدا مردم بدترین سرطان رو دارن، به خاک سیاه میشینن که درمانش کنن ولی به خودکشی فکر نمیکنن.
برای تسلیم شدن خیلی زوده.
خیلی خیلی خیلی.
حیفه... با خودت این کارو نکن ...

[باغبان]

دیروز سمت ناصرخسرو تهران خودمو پبدا کردم.خریدمش.وقتی بهم کپسول داد بدنم از ترس یخ کرده بود.انگار از نزدیک مرگ لمس کردم. نمیخوام ازش استفاده کنم.حداقل الان.خردیمش چون بهم آرامش میده که این وضع میتونه پایان داشته باشه.الان مثل آدمیم که یه دستش تو آتیشه و دست دیگش تو یخ. میتونم تمومش کنم مثل هزاران انسان دیگه. از ادم های معمولی مثل من گرفته تا آدم های مشهور مثل صادق هدایت.مطمن نیستم کپسول واقعی سیانور باشه.نمی دونم ازکجا مطمئن بشم سیانور هست یا نه .قیمتش که بالا بود.فقط قسم میخورد واقعیه.ولی ایا میشه به همچین شخصی اعتماد کرد.
بحث فقط سر انتخابه.درد همیشگی یا شاید آرامش!

...............

سلام
مسئله ما آدم ها ، اینکه تو زندگی نمی ریم لیلی یا مجنون واقعی را پیدا کنیم ....
وقتی لیلی و مجنون واقعی خودمون را پیدا کنیم،، همیشه شادیم و همیشه با روبرو شدن با مشکلات و مسائل زندگی ،،مقاوم تریم .

داستان لیلی و مجنون داستان عطاره ....
یه داستان آموزنده !
که عطار فیلسوف میگه :اگه ما مثل لیلی و مجنون ، همون طور که اونها عاشق هم بودند و جزء هم چیزی نمی دیدند ....عاشق خدا بودیم ،، به جاهای خوبی رسیده بودیم ، و مشکلات و مسائل زندگی برامون شیرین بود.


آرامش واقعی اونه.... مسیر اونه !
اون را پیدا کنیم ....
اگه پیدا کنیم همیشه آزادیم و تو قفس دنیا نیستیم!


موفق باشی.

[زندگی خوب]

سلام
من همیشه حرفا و درد و دلات رو می خونم.
به نظرم قرص رو بنداز دور.
یه بار خریدی و احساسی رو که میخواستی تجربه کردی.
حالا نیازی بهش نداری.
بندازش بره.
بعدا هم میتونی یکی دیگه شو بخری.
منتظر خوب شدن حالت هستم.
با یه ورزش سنگین هم میتونی حس متفاوتی رو تجربه کنی.
آرامشش بیشتره.باور کن همون حسی رو به وجود میاره که میخوای و نیازش داری.
سعی کن امتحان کنی.
کسایی که وسواس دارن یکی از بهترین راه های کمک کردن به خودشون بی توجهی به چیزایی هست که گیر کردن روش.
ما رو بی خبر نذار.

[snow47]

فعلا یه گوشه نشستم ببینم زمان با من چه میکنه.زیاد سوال پرسیدم که جوابی پیدا نکردم.چرا فرصت نداد؟چزا منو دوست نداش؟ چرا راحت همه چیزو فراموش کرد؟دیگه سوال نمیپرسم.مغزم منفجر شد از پس این سوالات تکرار کرد.قبلا هم افسرده بودم و لی این مورد واقعا داغونم کرده.اگه قبلا زندگی لذت بخش نبود الان تحملش سخته.امیدوارم دائمی نشه.
در مورد مردن من اعتقاد دارم انسان حق انتخاب نداشت که بدنیا بیاد ولی میتونه حق انتخاب داشته باشه که از این دنیا بره. من اینکارو به خاطر اون دختر نمیکنم چون خوب میدونم براش کوچکترین اهمیتی نداره. من اینکارو به خاطر خودم میکنم.چون به نظرم این روح به حد کافی از این دنیا بهره برد و سختیشو کشید. اون اصلا دختر لیاقت این عشق نداره.

[Mvaz]

سلام اسنو 74

سوال هاتو از من بپرس من جواب رو میدم، ولی تو هم باید سوال های من رو جواب بدی! قبوله، فکر کنم معامله خوبی باشه.

برای شروع من یک سوال از جانب تو میپرسم و خودم جوابش رو میدم

انسان چرا یه روز به دنیا اومد و یک روز هم از دنیا میره

خوب جوابش خیلی سخته آخه این چه سوالیه میپرسی پسر خوب.

یه نویسنده معروف میگه دو روز مهم در زندگی شما وجود دارد، 1- روزی که به دنیا میاید 2- روزی می فهمید چرا به دنیا اومدین.

از حرف این نویسنده متوجه شدم که چقدر فهمیدن این زندگی و چرایی به دنیا اومدن مشکله که داره ازش به عنوان مهمترین روز زندگی یاد میکنه.

اون وقت بهت حسودیم شد که داری از این دنیا میری، پیش خودم گفتم خوش به حالش فهمیده چرا به دنیا اومده حالا هم که فهمیده پیش خودش گفته که دیگه من کار و باری ندارم و برم.


یه جا خوندم که نوشته بود:

خدا روح خودش رو در انسان دمید و سپس به آفرینش خودش احسنت گفت و تمام فرشته ها به آفرینش انسان سجده کردند.

بعد پیش خودم گفتم که این همه بگیر و ببر و سجده کردن و انداختن بیرون شیطان برای "من" بوده! عجب چیزی! خوب من کی هستم مگه! خوب اصلا حکمت این همه فرآیند چی بوده! چرا من با همه موجودات فرق دارم، چرا میتونم فکر کنم، میتونم تجسم کنم،میتونم خلق کنم، میتونم بسازم، میتونم خراب کنم و هزار تا چرا می تونم دیگه.

قطعا یه چی هست و نباید اینقدر ساده باشه.

حالا اگر دوست داشتی کمی با هم در باره این سوالات حرف بزنیم! موافقی؟

[snow47]

یه زمانی سوالاتم از این نوع بود.ولی این سوالات فلسفی که معمولا در حد سوال میمونند و جوابی قطعی براشون نیست چه کمکی به حال خراب من میکنه.روزی که بدنیا اومدی دو حالت بیشتر نبوده یا بینهایت خوشانس بودی که یه کروموزم از بین هزاران کرموزم دیگه موفق شده به تخمک برسه و اونو بارور کنه و تو بوجود بیای یا اینکه میتونی از عینک بدبینی بهش نگاه کنی و بگی چقدر بدشانس بودی که کروموزم تو به تخمک رسید و حالا باید تو این دنیا بالجبار باشی.

قطعا یه چی هست و نباید اینقدر ساده باشه.

علم نشون داده پیچیده ترین چیزا وقتی درشون ریز میشی میتونه از ساده ترین چیزها بوجود اومده باشه.

[Mvaz]

یه زمانی سوالاتم از این نوع بود.ولی این سوالات فلسفی که معمولا در حد سوال میمونند و جوابی قطعی براشون نیست چه کمکی به حال خراب من میکنه.

احسنت. برای همین هست که نویسنده معروف گفته وقتی فهمیدی چرا دنیا اومدی مهمترین روز زندگی ات رو تجربه کردی! وگرنه مهمترین روز زندیگی ما میشد سال اول دبیرستان که تو درس زیست شناسی بهمون کروموزوم ها رو گفتند.

خوب دقیقا می خوام به اینجا برسم که نه تنها حال خراب تو، بلکه حال خراب هم ما به ندونستن جواب همین سوالات بر میگرده. من نوعی همه زندگی ام رو متمرکز کردم روی خرید یک ماشین و بعد اون ماشین می شه همه زندگی من، شب و روز بهش نگاه میکنم و کیف میکنم و به همه دوستانم پزش رو میدم. یک وابسته تمام و عیار اون ماشین شدم. حالا از قضای روگار میزنه اون ماشین تو یک تصادف ازبین میره. من می مونم کلی غم و غصه، ماشینی که کلی زحمتش رو کشیدم، تو یه چشم به هم زندن رفت پی کارش.

نگاه کن مشکل از اون ماشین نیست، مشکل از منه که هدف هایی که میگذارم، هدف های موقتی هست ، یعنی هر آن ممکنه از بین بره. مثلا من عاشق دختری میشم، دختر به من جواب مثبت هم بده، ولی هفته بعد خدا نکرده مریض بشه و از دنیا بره. دنیا هم باید برای من تموم بشه؟!!!!


جواب نه هست. حالا شاید برات سوال پیش بیاد که پس نه ماشین بخریم، نه زن بگییم و نه چیز دیگه، چون همه اش از بین رفتنیه. دقیقا درست حدس زدی

ما از امکانات این دنیا باید استفاده کنیم، ولی در حد همین دنیا، نه بیشتر. نباید وابسته باشیم به این امکانات. باید وابسته باشیم به یک چیزی که هیچ وقت از بین نمیره. حالا گر جواب سوالات "فلسفی" رو پیدا کنی، به این "چیز " هم دست پیدا میکینی.

این داستان که برای من خیلی جالب بود:

از خاطرات مارگارت تاچر ：
وقتی جوان بودم قایق سواری را خیلی دوست داشتم,یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق سواری میکردم و ساعت های زیادی را آنجا در تنهایی میگذراندم.
شبی بدون آنکه به چیز خاصی فکر کنم نشستم و چشم هایم رابستم.شب خیلی قشنگی بود.در همین زمان قایق دیگری به قایق من برخورد کرد,عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایق آرامش من را بر هم زده بود دعوا کنم ولی دیدم قایق خالی است.کسی در قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبانیت خودم را به او نشان دهم, چطور میتوانستم خشم خودم را تخلیه کنم ؟هیچ کاری نمیشد کرد. دوباره نشستم و چشم هایم را بستم,عصبانی بودم....در سکوت شب کمی فکر کردم,قایق خالی برای من درسی شد....
از آن به بعد,اگر کسی باعث عصبانیت من شود,پیش خودم میگویم ："این قایق هم خالی است "
نکته ：در واقع آن کس که شما را عصبانی میکند,شما را فتح کرده.اگر به خود اجازه میدهید از دست کسی خشمگین باشید و بخش عمده ای از عاطفه و ذهن تان را به او اختصاص دهید,در واقع به او اجازه تصاحب این بخش های وجودتان را داده اید

[باغبان]

احسنت. برای همین هست که نویسنده معروف گفته وقتی فهمیدی چرا دنیا اومدی مهمترین روز زندگی ات رو تجربه کردی! وگرنه مهمترین روز زندیگی ما میشد سال اول دبیرستان که تو درس زیست شناسی بهمون کروموزوم ها رو گفتند.

خوب دقیقا می خوام به اینجا برسم که نه تنها حال خراب تو، بلکه حال خراب هم ما به ندونستن جواب همین سوالات بر میگرده. من نوعی همه زندگی ام رو متمرکز کردم روی خرید یک ماشین و بعد اون ماشین می شه همه زندگی من، شب و روز بهش نگاه میکنم و کیف میکنم و به همه دوستانم پزش رو میدم. یک وابسته تمام و عیار اون ماشین شدم. حالا از قضای روگار میزنه اون ماشین تو یک تصادف ازبین میره. من می مونم کلی غم و غصه، ماشینی که کلی زحمتش رو کشیدم، تو یه چشم به هم زندن رفت پی کارش.

نگاه کن مشکل از اون ماشین نیست، مشکل از منه که هدف هایی که میگذارم، هدف های موقتی هست ، یعنی هر آن ممکنه از بین بره. مثلا من عاشق دختری میشم، دختر به من جواب مثبت هم بده، ولی هفته بعد خدا نکرده مریض بشه و از دنیا بره. دنیا هم باید برای من تموم بشه؟!!!!


جواب نه هست. حالا شاید برات سوال پیش بیاد که پس نه ماشین بخریم، نه زن بگییم و نه چیز دیگه، چون همه اش از بین رفتنیه. دقیقا درست حدس زدی

ما از امکانات این دنیا باید استفاده کنیم، ولی در حد همین دنیا، نه بیشتر. نباید وابسته باشیم به این امکانات. باید وابسته باشیم به یک چیزی که هیچ وقت از بین نمیره. حالا گر جواب سوالات "فلسفی" رو پیدا کنی، به این "چیز " هم دست پیدا میکینی.

آفرین
خیلی قشنگ نوشتید
بله وابستگی فقط برای خدا تعریف میشه طبق آیات قرآن...
لذا شاید بیشتر مشکلات ما ، ناشی از همین هست :
غم دنیا - وابستگی به دنیا ....

بلهغمدنیااز خاطرات مارگارت تاچر ：

وقتی جوان بودم قایق سواری را خیلی دوست داشتم,یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق سواری میکردم و ساعت های زیادی را آنجا در تنهایی میگذراندم.

شبی بدون آنکه به چیز خاصی فکر کنم نشستم و چشم هایم رابستم.شب خیلی قشنگی بود.در همین زمان قایق دیگری به قایق من برخورد کرد,عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایق آرامش من را بر هم زده بود دعوا کنم ولی دیدم قایق خالی است.کسی در قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبانیت خودم را به او نشان دهم, چطور میتوانستم خشم خودم را تخلیه کنم ؟هیچ کاری نمیشد کرد. دوباره نشستم و چشم هایم را بستم,عصبانی بودم....در سکوت شب کمی فکر کردم,قایق خالی برای من درسی شد....

از آن به بعد,اگر کسی باعث عصبانیت من شود,پیش خودم میگویم ："این قایق هم خالی است "

نکته ：در واقع آن کس که شما را عصبانی میکند,شما را فتح کرده.اگر به خود اجازه میدهید از دست کسی خشمگین باشید و بخش عمده ای از عاطفه و ذهن تان را به او اختصاص دهید,در واقع به او اجازه تصاحب این بخش های وجودتان را داده اید

- - - Updated - - -

پست بالام چرا اینجوری شد :)
یبار دیگه ارسال می کنم ...
ویرایش هم نداشت
ببخشید

ا


حسنت. برای همین هست که نویسنده معروف گفته وقتی فهمیدی چرا دنیا اومدی مهمترین روز زندگی ات رو تجربه کردی! وگرنه مهمترین روز زندیگی ما میشد سال اول دبیرستان که تو درس زیست شناسی بهمون کروموزوم ها رو گفتند.

خوب دقیقا می خوام به اینجا برسم که نه تنها حال خراب تو، بلکه حال خراب هم ما به ندونستن جواب همین سوالات بر میگرده. من نوعی همه زندگی ام رو متمرکز کردم روی خرید یک ماشین و بعد اون ماشین می شه همه زندگی من، شب و روز بهش نگاه میکنم و کیف میکنم و به همه دوستانم پزش رو میدم. یک وابسته تمام و عیار اون ماشین شدم. حالا از قضای روگار میزنه اون ماشین تو یک تصادف ازبین میره. من می مونم کلی غم و غصه، ماشینی که کلی زحمتش رو کشیدم، تو یه چشم به هم زندن رفت پی کارش.

نگاه کن مشکل از اون ماشین نیست، مشکل از منه که هدف هایی که میگذارم، هدف های موقتی هست ، یعنی هر آن ممکنه از بین بره. مثلا من عاشق دختری میشم، دختر به من جواب مثبت هم بده، ولی هفته بعد خدا نکرده مریض بشه و از دنیا بره. دنیا هم باید برای من تموم بشه؟!!!!


جواب نه هست. حالا شاید برات سوال پیش بیاد که پس نه ماشین بخریم، نه زن بگییم و نه چیز دیگه، چون همه اش از بین رفتنیه. دقیقا درست حدس زدی

ما از امکانات این دنیا باید استفاده کنیم، ولی در حد همین دنیا، نه بیشتر. نباید وابسته باشیم به این امکانات. باید وابسته باشیم به یک چیزی که هیچ وقت از بین نمیره. حالا گر جواب سوالات "فلسفی" رو پیدا کنی، به این "چیز " هم دست پیدا میکینی.

-------------

آفرین
خیلی قشنگ نوشتید
بله وابستگی فقط برای خدا تعریف میشه طبق آیات قرآن...
لذا شاید بیشتر مشکلات ما ، ناشی از همین هست :
ناشی از غم دنیا - وابستگی به دنیا ....

[زندگی خوب]

سلام
تصمیم به خودکشی در شخص شما یک مسئله ی از روی اختیار نیست.
اشتباه نکنید!!!
تولد یک اتفاق از روی تصادفه و غریزه ی زندگی و حیات اولین و مهم ترین چیزیه که یک انسان با خودش داره.
مغز ما رو یک فرد غریبه میبینه. این حالت باعث میشه ما از خودمون بدمون بیاد. به خودمون نامردی کنیم و درست مثل دیگران با خودمون رفتار کنیم.
پس ما از مغز تشکیل شدیم و یک فرد غریبه!!!
در حالی که تو ظاهر ماجرا من یک انسان هستم متشکل از جسم و مغز که همزمان کار می کنن در همین لحظه مغز من فکر میکنه که من یک مغزم به همراه یک موجود متخاصم به اسم جسم!!! که همزیستی میکنن.
در لحظه ی مرگ این مغز عزیز بدن رو دشمن فرض می کنه و شروع به پخش هورمون مرگ میکنه و ... تمام.
در حالی که فکر میکنه داره از انسان بر طبق غریزه حیات دفاع میکنه در واقع اون رو نابود می کنه.
وقتی مرگ طبیعی سراغ انسان میاد به دلیل پوسیدگی بیماری یا عفونت و یا هر مسئله ی دیگه ای مغز واقعا تهدید میشه و برای دفاع از خودش کار درست رو انجام میده.!!!
اما خودکشی در سلامت کامل جسم و مغز ....
به هیچ عنوان امکان پذیر نیست!!!
خودکشی یک پدیده از روی سلامت نیست.بنابراین اختیاری نیست.این بیماری هست که کنترلش می کنه.
ممکنه بدن عفونت داشته باشه.
ممکن مغز ساختار درست نداشته باشه.
ممکنه درصد هورمون ها موجود تو مغز درست نباشن و ....
اما هیچ وقت هیچ وقت یک پدیده ی اختیاری از روی سلامت محسوب نمیشه.
شاید انتخاب مدل مرگ انتخابی باشه.
خودکشی در واقع یک قتله و کسی که خودکشی میکنه در واقع قاتل محسوب میشه.
همون طور که یک انسان انسان دیگه ای رو می کشه و هیچ و هیچ فرقی بین قتل و خودکشی وجود نداره
انتخاب نوع قتل یک چیز اختیاریه.
مغز ما خودمون رو غریبه فرض میکنه.
اول قرص رو بندازید دور بعد وضعیت جسمی و بعد وضعیت هورمونی و بعد شخصیتی خودتون رو چک کنید.

[باغبان]

وزی که بدنیا اومدی دو حالت بیشتر نبوده یا بینهایت خوشانس بودی که یه کروموزم از بین هزاران کرموزم دیگه موفق شده به تخمک برسه و اونو بارور کنه و تو بوجود بیای یا اینکه میتونی از عینک بدبینی بهش نگاه کنی و بگی چقدر بدشانس بودی که کروموزم تو به تخمک رسید و حالا باید تو این دنیا بالجبار باشی.

انسان قبل از اینکه وارد این دنیا بشه ، در عالم ذر ، تعهد میده و می پذیره که وارد این دنیا بشه ،
ولی یادش میره در این دنیا !