دوستان سلام
نمی خوام بگم امیدوارم حالتون خوب باشه چون گاهی واقعا شدنی نیست...
می خوام بگم امیدوارم بتونیم هممون با انگیزه و با ذوق و شوق روزهای زندگی رو سپری کنیم
حتی علی رغم داشتن سختیها که به قول پاییزه جون بخشی از زندگی ان تا
پیروزی و شیرینی کلنجار رفتن با اونها انگیزه زندگی و شادی بهمون بده.
من که هنوز به این مرحله هم نرسیدم...کاملا پرتم از مرحله...چون حتی نمیدونم باید چه راه حلی در پیش بگیرم!!!
سه شنبه ای که اون پست و گذاشتم خیلی حالم بد بود...واقعا به تنگ اومده بودم....الانم همونطوری ام....فقط الان یکم دیگه بی حس شدم!!که صد در صد اتفاقهای اخیر خونمون بی تاثیر نبودن
نمیدونم به حساب پیشونی نویسم بذارم یا ضعفها و ندونم کاریهام
از دنیا و زندگیم و ادمها ...... توی ذهنم........ ی تصویر خط خطی و کدر دارم......قشنگ می فهمم که نگاهم مثل سابق نیست.....دیگه کمتر دوسشون دارم....امید و انرژی که از نماز صبح ها م میگرفتم دیگه نمیگیرم....لذت های قدیم برام کمرنگ شدن ولی از بین نرفتن.....زیبایی هایی که قبلا میدیدم الان از نظرم گم شدن.....دیگه کمتر به وجد میام......همه حس هام و از دست دادم......ارتباطم با دوستام کمتر شده...چون از حرفهای تکراریشون دیگه خوشم نمیاد.....
البته هنوز هم چیزهایی پیدا میشن که دلم طلب کنه....دارم برنامه میذارم براشون....هر چند کند پیش میره...
دارم کتاب بازیها رو می خونم....ی بازی هست به اسم "چرا فلان کار رو نمیکنی..اره اما"ظاهرا شامل حال من میشه چون منم راهکارهایی که بهم میشه رو رد میکنم....ولی اصلا اینطوری نیست که دنبال راهکار نباشم.یا.ناخوداگاهم نخواد مسئله رو حل کنه....
واقعا دلم می خواد اگه کسی چیزی میدونه بهم بگه ....خودم راهی به ذهنم نمیرسه!!نمی خوام بدون انجام کاری منتظر گذشت زمان بمونم.این همون دست رو دست گذاشتنه.
کاملا سردرگمم و همینطور کمی عصبانی!!
نمیدونم چرا سون فک میکنه گره کار اینجاست که من وانمود میکنم به شادی!!!کدوم وانمود؟؟؟من که اینجا همه نوع حس هایی که داشتم بروز دادم...غم دلتنگی خنده گریه شادی ذوق هیجان....شاید این تنها کاریه که بلدم.....
اون روز فقط نوازش و دلداری لازم داشتم ....امید گرفتن...شاید اعتماد به نفس گرفتن...
بعد از اون روز تا حالا ......ی کم تو حالت بهتر و بدتر نوسان دارم ولی بازم راضی کننده نیست
مرور کم و کاستیهای زندگی یا همون درددل که تو عادتم نیست...
مگه برای پیدا کردن راه حل یا همفکری.....یا دسته بندی افکارم
وگرنه دردل کردن..... ناله و نقش قربانی گرفتن حالم و بد میکنه نه سبک شدن...
دارم سعی میکنم حس های خفته ام و بیدار کنم ولی کمتر موفق بودم
اگه تا ی مدت دیگه همینطوری پیش بره میرم پیش مشاور
دوستان خیلی از همگی التماس دعا دارم....معتقدم دعا شدیدا راهگشاست....والان واقعا نیازمند دعام
پاییزه جان ممنونم از ت منم امیدوارم روزهای خوبی داشته باشی
سون جان ممنونم ازت منم امیدوارم خیر سر راهت قرار بگیره
علاقه مندی ها (Bookmarks)