سلام دختری هستم ک تموم شرایط یه دخترایده ال رو دارم.زیباتحصیلکرده مدرس دانشگاه کارمند.مهربون.
پارسال با پسری اشناشدم ک ۲ماه اول اشنایی خیلی خوب پیش رفت.تماس مکرر.بیرون رفتن هفته ای چندبار.ازمن خواستگاری کردن وقول حلقه ازدواج دادن.گفت چون دنبال اقامت خارج کشوره بایدنامزدکنیم فعلا .بعد که برگشتم ازدواج.منم گفتم باشه.ازطرف منم علاقه ایجادشدووابستگی.طوری ک اگه روزی ازش بیخبربودم داغون میشدم کم کم این بی توجهی هازیادشد.مخصوصاتعطیلات.که هرچیم میگفتم بایه ببخشیدتموم میشد ومیگفت گرفتارم خیلی.البته گرفتاریش واقعازیادبود.مادرش مریض بودومسئولیت خانواده باهاش.پدرش خارج کشوربود.اولین بارخودم دستاشوگرفتم اونم اتفاقی.کلا میخام بگم اهل حاشیه نبود.قبلا هم شکست عشقی خورده بودبهش خیانت شده بود.یه بار۲هفته ازش خبرنداشتم.یه شب دیگه خیلی بهم فشاراومد وپیام خداحافظی دادم.جواب داد که مریض هس وعمل کرده شکمش رو.پشیمون شدم ازپیامم وعذرخواهی کردم.بازمثل سابق شدرابطه.دوماه هموندیدیم چون نمیتونس ب خاطر عملش رانندگی کنه.بعد۲ماه بازقرارگذاشتیم وگفت جبران میکنه.مسئله رسمی شدن رو پیش کشیدم گفت ک نمبتونیم نامزدکنیم تابعداینکه بره خارج وبیاد.خیلی سختم بودقبول کردنش.منطقشم این بود اگه نامزدکنیم مادرش نمیذاره بره خارج.به هرحال گذشت.کلا حس میکردم کم اهمیت وبی توجه شده.هربارم من ازش میخاستم هموببینیم.گاهی تا۱شب سرکاربودولی من دلتنگ.کم کم کارم کشید به دکتراعصاب.شبایی ک پیام میدادم وجواب نمیداد ازخواب میپریدم تپش قلب گرفته بودم.حالت تهوع وغیره.
چندماه بعدگف میرم کوهنوردی ده روز.گفتم باشه.دیگه منتظرش بودم بیاد که یه شب اتفاقی توی واتساپ دیدم انلاینه.توی پرانتزکه این مدت حتی تماس نکرفت وپیامام هم جواب نمیداد.ترسیدم براش اتفاقی افتاده باشه.ولی شک کردم ودرنهایت فهمیدم اقاخارج بوده به من دروغ گفته.وقتیم ک یرگشت هنوزکارش روتوجیه میکرد که کوه بوده.ولی بهش ثابت کردم دروغش رو.بعدگفت به خدافقط رفتم سفارت .به خاطراینکه دلخورنشی بهت نگفتم.بخشبدمش.روز تولدم رو یادش رف.بهم کادو نداد.میگف گوشیم ک دزدیدن داخلش زمان تولدت سیو کرده بودم که یادم رفت وجبران میکنم.تولدش شد بهترین کادو و گل براش گرفتم.
به روز بهم گفت بیا شرکتم.رفتم.فکرمیکردم برام میخادتولدبگیره ولی نه.بهم نزدیک شد ولمسم کرد.رابطه جنسی نداشتیم ولی درهمون حدکمش هم عذاب وجدان گرفتم وشب گریه کردم تاصبح.چون تاحالا اینکارو نکرده بودم.ازم عذرخاهی کردگفت دیگه ناراحتم نمیکنه.ولی رابطمون منحرف شد.بازاون قضیه تکرارشدیکم پیشرفته تر. حتی بهم پیشنهاد دادومیگفت خیلی خوبه وانجام بدیم.قبول نکردم.درحدخیلی کم اونم نمیدونم توی شرابط قرارگرفتم.بعداون ماجرا.۳روزتعطیلی نبودوکلا تماس وپیامام رد میکرد
بعدکه میومد میگفت خونه خواهرم شهرستان بودم شلوغ بود.
هیچی نگفتم.باردیگه تکرارشدوازش توضیح خواستم بازرفتم محل کار.بهم گفت ک چون یک شب زنگ زدی وخواهرزادم کلمه لاو روی گوشیم دید جوابت ندادم.گفتم اسمم گوشیت نشونم بده طفره رفت.تماس گرفتم روی گوشیش اسم من فامیلم سیو کرده بود.ناگفته نماندازش پرسیدم چراکادو تولدبهم نداد.گفت ک سفارش دادم برات.برگشت خورد.
وقتی دیدم بهم دروغ گفته واسمم توی گوشیش چیزدیگه ای.ناراحت شدم
وبهش بعداپیام دادم گفتم ناراحتم دروغ گفتی.ازپنج شنبه تاشنبه جوابمونداد.کلا قیدش وزدم وهرچی حرف تودلم بودگفتم ک توخائنی ودروغگو.وبای گفتم.بعدپیام دادکه گرفتار مریضی پدرمادرش بوده چندروز.که این همه من تماس گرفتم وجواب نمیدادورد میکرد وپیامام بدون جواب.بعدفرداش گفت ک این چندروز خیلی فکرکردم ک رابطمون ازاین حدبیشتره نره جلو اسیب میبینیم.درحددوست بمونیم.ومیگفت حرفات بدبوده وتوی ۳روزبیخبری این همه حرف نثارم کردی اگه یک ماه خارج کشورخبری ازم نشد چی.منم عذرخواهی کردم وخواهش.ولی فایده نداشت دیگه جوابم رو نداد.محل کارم بودم بغضم ترکیدگریه کردم شدیدتاچندروزحالم بوبود.فقط بهش پیام داد به خداتاقیامت نمیبخشمت بهم بدکردی.بعدیکسال که قول ازدواج دادی بهت وفادادبودم.حالا من موندم یه دنیاحسرت.لطفاکمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)