نوشته اصلی توسط
میشل
بچه ها امشب مامان به خواهرم گفت: من که مادرشم از تدبیر و انعطاف میشل تعجب می کنم.
تدبیر .... باورتون می شه؟
بعنوان یک انسان هیجان محور، هیچ چیز به اندازه ی این چیزها منو راضی نمی کنه.
یعنی ممکنه من بمیرم در حالیکه یک انسان صبور و مسلط به نفسم باشم.
همش مراقبم به خودم مغرور نشم، الکی فکر نکنم آدم شدم. همش منتظرم آرامشم از دست بره. ولی هر چند روز، موضوعی پیش میاد که قبلا می تونست منو طوری متلاطم کنه که همه چی رو خراب کنم، ولی بازم از عهده ش برمیام.
حس می کنم دارم از یک مرحله ای عبور می کنم. می دونم هنوز باید ماه ها بگذره که بشه گفت در مرحله ی جدید زندگیم تثبیت شدم، ولی انگار دارم رد می شم.
یکیتون بیاد منو بغل کنه، تو بغلش گریه کنم..........
آخ آخ.... حواسم نبود بلند گریه کردم.... برم تا آبرو ریزی نشده....
مراقب خودتون باشید... و هیچوقت فراموش نکنید بعد از هر سختی آسونیه، حقیقتا بعد از هر سختی آسونیه.
سلام
چه خوب و عالی!
البته من از تدبیر میشل تعجب نکردم چون واقعا با تدبیر هستی ؛ انعطاف هم چیزی بود که انتظارشو داشتم پس بازم تعجب نکردم.
ولی همین طور که خودت گفتی ممکنه در آینده کمی بازگشت به عقب داشته باشی؛ ولی مهم رونده مثبته و همینطور آگاهی ای که نسبت به احوالاتت پیدا میکنی که ابزاری میشه که کمکت کنه به شرایط عادی برگردی.
راستش حس شعفی که در پستت بود رو حس کردم و این پستو زدم.
موفق و پاینده باشید همگی
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم / هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
علاقه مندی ها (Bookmarks)