به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 شهریور 97 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1397-3-24
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    332
    سطح
    6
    Points: 332, Level: 6
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    رفتار صاحب کار من

    سلام وقتتون بخیر. من یه رئیسی دارم که ایشون از من خوشش اومده منتهی روزای اول من میذاشتم پای کاری بودنم یا آشنا کردن من با محل کار اما در عرض یکی دو روز متوجه شدم بحث عاطفی وسط هست. من دختری هستم که به اون شکل علاقه ای به ازدواج ندارم اما راستش از ویژگی های رفتاری و یه سری ویزگی های فیزیکی رئیسم اصلا خوشم نمیاد و باعث شده حس خیلی خیلی منفی بهم دست بده و نه تنها انرژی اولیه و شور و شوقم رو به کار به طور کامل از دست بدم بلکه باعث شده امنیت لازم رو سر کار حس نکنم.
    منم سرم به کار خودم بود و پوشمم کاملا رسمی و بر طبق عرف جامعه اما از این ناراحتم که پی بردم بعضی وقتا بدون دخالت ما ممکنه یه عامل بیرونی بیاد و بزنه کل احساسات مارو بدون اینکه بخوایم تحت الشعاع قرار بده.
    الان من ازتون راهنمایی می خوام و ممنون میشم بفرمایید من چطوری این حس منفی رو از بین ببرم؟ چطوری احساس امنیت کنم؟ رئیسم با هر سر برگردوندن من به سمت مثلا مشتری و نه سمت ایشون سریعا به سمت من برمیگرده و من از این کارا خیلی خیلی ناراحتم. تشکر

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 مرداد 97 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1397-5-02
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    215
    سطح
    4
    Points: 215, Level: 4
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من مشاور نیستم..ولی تو شرایط مشابه شما قرار گرفتم و فک میکنم هردختره دیگه ای ام ک شاغله حداقل یبار براش پیش اومده این موضوع.من هم این مشکلو داشتم.تجربمو میگم شاید ب کارتون بخوره.متاسفانه تو ی دوره شخصی با ویژگی های شبیه مدیر شما مدیرم بود.میدونی ک این توجهاته خاصو ادم زود متوجهشون میشه.این مدیر ماام تابلو بود.نگاهه زیاد...صحبت های غیر کاری درباره خانواده و سلیقه و آینده و...توی شرکت بیشتره وقتا فقط من بودم و مدیر و آشپزمون ک ی خانم بود.چهار پنج ماهی همینطور گذشت تا مدیره کم کم ب بهانه های مختلف آشپز رو میفرستاد بیرون...ی با ر خرید،یبار بردن پاکت نامه و...منم خیلی میترسیدم ک تو شرکت با مدیره تنها بمونم هربار با یه بهونه ای همراه اشپزمون میرفتم...حدود دو هفته این جریان ادامه پیدا کرد ک اشپزمون ک خانم خوبی بود بهم گفت اینجوری ک نمیشه تا کی میخوای فرار کنی؟یبار ک منو فرستاد بیرون،من پشت در مراقبتم ک اتفاق بدی نیوفته ، بهش موقعیت بده ک حرفشو بزنه ک توام بتونی بهش جواب رد بدی و تموم شه این داستانا و اذیت شدنا...و همینطور هم شد...وقتی تنها شدیم مدیره حرف و باز کردو منم بهش فرصت دادم و کمکش کردم ک حرفشو بزنه و در نهایت گفتم من قصد ازدواج ندارم...کلی اصرار کرد تا مجبور شدم براش توضیح بدم ک با کسی دوستم ب قصد ازدواج...اصلا دوسنداشتم سرکار کسی بدونه من با کسی دوستم ولی مجبور شدم بگم تا بیخیال بشه....ولی شرایط بهتر ک نشد هیچ ...بدترم شد...ایندفه توجهات منفی داشت.حس میکردم شاید غرورش خدشه دار شده و بااینکارا میحواد بگه اصلا چیزه مهمی براش نبوده اون جریان...خلاصه ک من در نهایت یک سال دووم نیاوردم اونجا و زدم بیرون.
    بنظرم من کاره درستی نکردم.منکه جوابم منفی بود باید اجازه نمیدادم موضوع رو مطرح کنه و غرورش بشکنه.باید قبل از اینکه کار ب جاهای باریک بکشه با سیاست و غیر مستقیم میگفتم قصد ازدواج ندارم.یا تو حرفامون بهش میگفتم باکسی دوستم و بهش تعهد اخلاقی دارمو میخوام باهاش ازدواج کنم...فک میکنم اینجوری خیلی بهتر میشد...

  3. 2 کاربر از پست مفید nazanin_nasimi تشکرکرده اند .

    Back-to-Black (چهارشنبه 10 مرداد 97), میس بیوتی (چهارشنبه 17 مرداد 97)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 آذر 97 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1396-5-22
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    2,650
    سطح
    31
    Points: 2,650, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    88

    تشکرشده 115 در 65 پست

    Rep Power
    24
    Array

    Arrow

    سلام عزیزم
    متاسفانه جو جامعه ما طوریکه این اتفاقا زیاد میفته

    بنظر من شما خیلی رسمی برخورد کنین و در کنارش طوری وا نمود کنین که شخصی تو زندگیتون هست
    مثلا با گوشی همراهتون با صدای نسبت بلند که ایشون هم بشنون بگین بله عزیزم انشالاه خونه مونو اونجوری تزیین میکنیم . کنار تو بودن برا من بزرگترین خوشبختی و....

    این جوری ایشون به احتمالا خیلی زیاد رفتارشو با شما اصلاح خواهد کرد اما اگه دیدین باز تکرار میکنن
    بنظرم هیچ چیزی با ارزشتر از آبرو و آرامشتون نیست


    چیزی که آرامشتو بهم بزنه زیادی گرونه ، رهاش کن

  5. 2 کاربر از پست مفید عسل28 تشکرکرده اند .

    Back-to-Black (چهارشنبه 10 مرداد 97), میس بیوتی (چهارشنبه 17 مرداد 97)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 شهریور 97 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1397-3-24
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    332
    سطح
    6
    Points: 332, Level: 6
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nazanin_nasimi نمایش پست ها
    من مشاور نیستم..ولی تو شرایط مشابه شما قرار گرفتم و فک میکنم هردختره دیگه ای ام ک شاغله حداقل یبار براش پیش اومده این موضوع.من هم این مشکلو داشتم.تجربمو میگم شاید ب کارتون بخوره.متاسفانه تو ی دوره شخصی با ویژگی های شبیه مدیر شما مدیرم بود.میدونی ک این توجهاته خاصو ادم زود متوجهشون میشه.این مدیر ماام تابلو بود.نگاهه زیاد...صحبت های غیر کاری درباره خانواده و سلیقه و آینده و...توی شرکت بیشتره وقتا فقط من بودم و مدیر و آشپزمون ک ی خانم بود.چهار پنج ماهی همینطور گذشت تا مدیره کم کم ب بهانه های مختلف آشپز رو میفرستاد بیرون...ی با ر خرید،یبار بردن پاکت نامه و...منم خیلی میترسیدم ک تو شرکت با مدیره تنها بمونم هربار با یه بهونه ای همراه اشپزمون میرفتم...حدود دو هفته این جریان ادامه پیدا کرد ک اشپزمون ک خانم خوبی بود بهم گفت اینجوری ک نمیشه تا کی میخوای فرار کنی؟یبار ک منو فرستاد بیرون،من پشت در مراقبتم ک اتفاق بدی نیوفته ، بهش موقعیت بده ک حرفشو بزنه ک توام بتونی بهش جواب رد بدی و تموم شه این داستانا و اذیت شدنا...و همینطور هم شد...وقتی تنها شدیم مدیره حرف و باز کردو منم بهش فرصت دادم و کمکش کردم ک حرفشو بزنه و در نهایت گفتم من قصد ازدواج ندارم...کلی اصرار کرد تا مجبور شدم براش توضیح بدم ک با کسی دوستم ب قصد ازدواج...اصلا دوسنداشتم سرکار کسی بدونه من با کسی دوستم ولی مجبور شدم بگم تا بیخیال بشه....ولی شرایط بهتر ک نشد هیچ ...بدترم شد...ایندفه توجهات منفی داشت.حس میکردم شاید غرورش خدشه دار شده و بااینکارا میحواد بگه اصلا چیزه مهمی براش نبوده اون جریان...خلاصه ک من در نهایت یک سال دووم نیاوردم اونجا و زدم بیرون.
    بنظرم من کاره درستی نکردم.منکه جوابم منفی بود باید اجازه نمیدادم موضوع رو مطرح کنه و غرورش بشکنه.باید قبل از اینکه کار ب جاهای باریک بکشه با سیاست و غیر مستقیم میگفتم قصد ازدواج ندارم.یا تو حرفامون بهش میگفتم باکسی دوستم و بهش تعهد اخلاقی دارمو میخوام باهاش ازدواج کنم...فک میکنم اینجوری خیلی بهتر میشد...
    عزیزم اولا خیلی ازت ممنونم که تو این شرایط سخت من از لحاظ روانی، لطف کردی پست گذاشتی، بهش احتیاج داشتم.
    واقعا متاسفم که شمام یه همچین حس منفی رو تجربه کردی. و اون حرفاتون راجع به سوال پیچ شدن توسط رئیس تو محل کار رو به شدت درک میکنم. سه روز نبود که اونجا بودم ولی هزارتا سوال خصوصی رو سربسته و اجباری جواب دادم و حس کردم بهم تجاوز شده واقعا. من دیشب که اینجا پست گذاشتم شاید به خاطر دیروقت بودن جوابی نگرفتم ولی خوشبختانه از یکی از دخترای فامیل راهنمایی خواستم و ایشونم گفت که فقط و فقط جواب منفی بده و اصلا توضیح نده، به هیچ وجه. گفت لازم نیس معذرت بخوای ازش، لازم نیس بگی چرا بهش جواب منفی دادی و لازم نیس توضیح بدی چرا دیگه نمیخوای سر کار بری. گفتم حس نمیکنم فردی هست که من بخوام برای ازدواج اونم گفت پس، فردا نرو سر کار. همین الان که از طریق شبکه های اجتماعی بهت گیر داده بهش جواب منفی بده و بگو که سر یه مساله ای نمی تونی بیای سر کار. منم دقیقا همینکار و کردم. البته اونم آخرش گفت ول کن ماجرا نیستم و با این حرفش، من واقعا خوشحال شدم که به همچین آدمی جواب منفی دادم و خیلی خیلی خوشحال ترم که دیگه با کسی که سر موضوع ازدواج ول کن قضیه نیس و نشون میده اصلا منطقی نیس تو یه جای بسته نیستم. تصور کنید من با همچین آدم سمج و بی منطقی ممکن بود چندین و چند ساعت و شیفت کاری تنها باشم و هزار تا حس منفی رو تجربه کنم. حالا اگه همکار بود یا همکلاسی واقعا میشد تحمل کرد چون میتونی به مافوق یا رئیس دانشگاه و حراست اطلاع بدی ولی وقتی طرف رئیسه دیگه دست و پای آدم کاملا بسته س.
    خانوادم ناراحت شدن ولی من ترجیح میدم خودم تصمیم بگیرم و عواقب منطقیش یقمو بگیره تا اینکه باب میل اعضای خانوادم تصمیم بگیرم و بعدا عواقب فیزیکی و عاطفیش یقم و بگیره و همون اعضای خانواده بگن مقصر خودت بودی.....الان من خوشحالم و همین کافیه. ان شالله که شمام همیشه خوشبخت باشی و آدمای خوب سر راهتون قرار بگیرن
    ویرایش توسط Back-to-Black : چهارشنبه 10 مرداد 97 در ساعت 09:47

  7. 4 کاربر از پست مفید Back-to-Black تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (شنبه 20 مرداد 97), نیکیا (دوشنبه 15 مرداد 97), میس بیوتی (چهارشنبه 17 مرداد 97), مدیرهمدردی (شنبه 20 مرداد 97)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 شهریور 97 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1397-3-24
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    332
    سطح
    6
    Points: 332, Level: 6
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم عسل عزیز
    خیلی ممنون به خاطر اینکه وقت گذاشتی و پست گذاشتی و مرسی به خاطر جمله خیلی قشنگ آبی
    راستش من وقتی کسی تو زندگیم نیس دوس ندارم وانمود کنم کسی هست. تازه ممکنه اتفاقی به پدرم بگه (کما اینکه اجبارا درخواست ملاقات با پدرم رو داشت و منم فعلا به پدرم چیزی نگفته بودم ولی یه کاری کردن که پدرمم بدونه و این منو خیلی ناراحت کرد) تازه ممکنه مادر یا خواهراشون تو شهر پخش کنن که فلانی یه کسی تو زندگیش هست. الان با اجبار و یک دندگی ایشون پدرم قصیه رو فهمید و مادرمم فهمید و خیلی نگران شد و ایشون بیمارن و استرس سمه براشون. من این چن روزه خیلی اذیت شدم و کسی که سر کار یه همچین حسی منتقل میکنه و اصلا مراعات حال طرف رو نمیکنه از نظر من شخصیت آزارگری داره و فقط به فکر خودش و رسیدن به خواستشه نه به فکر طرف مقابل.
    در هر صورت من دقیقا به خاطر همون حرفی که شما زدی هم از سر کار رفتن منصرف شدم (در صورتی که به شدت به پول نیاز دارم و چن سالی میشه که بیکارم) جواب رد دادم. و دیگه حاضر نیستم ببینمشون یا همچین چیزایی.
    ویرایش توسط Back-to-Black : چهارشنبه 10 مرداد 97 در ساعت 09:54

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    یه سوالی خب ایشون که قصدشون خیر بود نشد و نرفتین و تمایلی نداشتین

    سوالم اینجاست بنظر خودتون سیاه نمایی نیست بگین ایشون بی منطق هستن؟
    خب ایشون دنبال ازدواج کار خیر هست و بهتون علاقمند کسی که علاقمند باشه سعی داره ابراز کنه علاقش رو...

    سوالم اینجاست خب سیاه نمایی یا بی منطق گفتن بهش بنظر من کار درستی نیست

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 شهریور 97 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1397-3-24
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    332
    سطح
    6
    Points: 332, Level: 6
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Telegramid_TrueMotion نمایش پست ها
    یه سوالی خب ایشون که قصدشون خیر بود نشد و نرفتین و تمایلی نداشتین

    سوالم اینجاست بنظر خودتون سیاه نمایی نیست بگین ایشون بی منطق هستن؟
    خب ایشون دنبال ازدواج کار خیر هست و بهتون علاقمند کسی که علاقمند باشه سعی داره ابراز کنه علاقش رو...

    سوالم اینجاست خب سیاه نمایی یا بی منطق گفتن بهش بنظر من کار درستی نیست
    کافیه یه گوگل کنیدراجع به افراد بی منطق. اینجا کسی سیاه نمایی نکرده. پس جواب سوال شما اینهکه نخیر سیاه نمایی نیست. من دیشب حدود 5 ساعت اجباری، در شبکه های اجتماعی وقتم گرفته شد، صرفا جهت اینکه بگم جواب من منفیه، و ایشون به هیچ وجه نمیخواستن حرف من روقبول کنن و سعی در پیچوندن بحث و سمت و سو دادن به شکلی که خودشون میخوان داشتن،نه تنها بسیار بی منطق بودن بلکه بسیار خودخواه که فقط صرفا امیال و خواسته هایخودشون مهم بود و هنوزم هست.

    ایشون حتی از نظر من آدمتجاوزگری هستن، چون خانوادگی هر کدوم هر روز، چندین و چنبار به خودشون اجازه میدادناز من سوالات خصوصی و تکراری بپرسن. در دنیای امروز و بر اساس روانشناسی روز هیچ کسی حقنداره چنین کاری انجام بده و اسم اینکار تجاوز به حریم شخصیه.

    ایشون امشب هم آسایش و از من گرفتن و باز چندین و چند پیان دادن که محاله جواب بدم. منم یه سوال دارم خدمتنون. این چه دوست داشتنیه که احساس ناامنی بهم منتقل میکنه؟!
    ایشاالا که جواب سوالاتتون روگرفته باشین. مرسی که پست گذاشتین

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    بهترین کاری که کردی این بود که از اون کار اومدی بیرون.
    منم حدودا سه سال پیش تو شرایط تو بودم و به خاطر اینکه خانوادم ناراحت نشن اصلا چیزی نگفتم بهشون و موندم سر کارم. از طرفی هم به شدت کمبود محبت داشتم (تو خانوادمون، محبت هیچ معنایی نداره)
    این بود که از محبت های اون آقا به خودم کیف میکردم، غرق تو خوشی بودم ولی متاسفانه تاوان بدی پس دادم که جای گفتنش اینجا نیست و اثرات مخربش هنوزم ادامه داره.
    کاری که تو کردی، واسه من یه جور شجاعت و جسارت حساب میشه و واقعا تحسینت میکنم.
    کاش عقل الانم رو سه سال پیش داشتم.
    دختر خوب حالا که اومدی بیرون و تصمیت رو گرفتی، کلا بیخیال اون ماجراها شو و آرامشت که برگشت، برو دنبال کار جدید

  12. 3 کاربر از پست مفید Happy.girl.69 تشکرکرده اند .

    Back-to-Black (دوشنبه 15 مرداد 97), نیکیا (سه شنبه 16 مرداد 97), میس بیوتی (چهارشنبه 17 مرداد 97)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 شهریور 97 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1397-3-24
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    332
    سطح
    6
    Points: 332, Level: 6
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Happy.girl.69 نمایش پست ها
    بهترین کاری که کردی این بود که از اون کار اومدی بیرون.
    منم حدودا سه سال پیش تو شرایط تو بودم و به خاطر اینکه خانوادم ناراحت نشن اصلا چیزی نگفتم بهشون و موندم سر کارم. از طرفی هم به شدت کمبود محبت داشتم (تو خانوادمون، محبت هیچ معنایی نداره)
    این بود که از محبت های اون آقا به خودم کیف میکردم، غرق تو خوشی بودم ولی متاسفانه تاوان بدی پس دادم که جای گفتنش اینجا نیست و اثرات مخربش هنوزم ادامه داره.
    کاری که تو کردی، واسه من یه جور شجاعت و جسارت حساب میشه و واقعا تحسینت میکنم.
    کاش عقل الانم رو سه سال پیش داشتم.
    دختر خوب حالا که اومدی بیرون و تصمیت رو گرفتی، کلا بیخیال اون ماجراها شو و آرامشت که برگشت، برو دنبال کار جدید
    عزیزم واقعا متاسفم به خاطر ماجرایی که واست پیش اومده. راستش منم اخیرا دارم تصمیمات مستقل بدون توجه به اطرافیان میگیرم و البته راضیم. الان واقعا خوشحالم که سر اون کار نیستم. طرف اصلا ول کن نیس. هر روز مادرش زنگ میزنه بگید پسرم چی کم داشت؟ چه عیبی داشت؟!!!! خودشم که شبا رو ازم گرفته و میگه ول کن ماجرا نیس. و من هر روز خوشحال تر از دیروز به خاطر جواب رد دادن به یه همچین فرد و خانواده ای!
    ایشالا که همیشه بهترین تصمیمات رو بگیری و بهترینا واست اتفاق بیفته

  14. کاربر روبرو از پست مفید Back-to-Black تشکرکرده است .

    نیکیا (سه شنبه 16 مرداد 97)

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام عزیزم
    شما بهترین کار ممکن رو کردی و نیاز به هیچ توضیح دیگه ای هم نیست .
    شما نه نیاز هست که دلیل بیاری و نه مسئولیت داری که عواطف کسی که هیچ صنمی باهاش نداری رو در نظر بگیری ...
    خیلی ام محترمانه به ایشون جواب رد دادی .

    اگر فردی به خاطر جواب رد دیگران از خودش نا امید میشه و عواطف و غرورش جریحه دار میشه باید مشکل رو در خودش جستجو کنه ... منظورم مشکلات ظاهری و .. نیست منظورم افزایش اعتماد به نفس و منطق که هر کسی به هر دلیلی میتونه پیشنهاد دیگران رو قبول نکنه حتی اگر به دلیل ظاهر باشه ...

    آقای تلگرامید این خانوم به اون آقا بی احترامی نکرد فقط پیشنهادشون رو قبول نکرد و حق طبیعی ایشون هست و هیچگونه مسئولیت عاطفی هم در قبال اون آقا نداره ...
    من تاپیک شمارو خوندم مشکل شما کاملا با موضوعی که این خانوم مطرح کردن فرق میکنه ...
    در مورد شما هم میتونم بگم چه بسیار پسرایی که از ظاهر خوب و هیکل خوبی برخوردار نیستن اما ازدواجای خوب داشتن از نظر من رفتار و برخورد حرف اول رو میزنه ... رو این موضوع تمرکز کنید حتما نتیجه میگیرید.

  16. 2 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    Back-to-Black (چهارشنبه 17 مرداد 97), نیکیا (چهارشنبه 17 مرداد 97)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.