به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 40
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 16 شهریور 97 [ 17:30]
    تاریخ عضویت
    1392-9-22
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    4,299
    سطح
    41
    Points: 4,299, Level: 41
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    62

    تشکرشده 46 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظرم تو دیوونه ای نه اون، یک دختر احساساتی که عقلشو از دست داده... توی بد مخمصه ای افتادی ... این مرد برای تو شوهر نمیشه و فردا توی یک دعوا یا میکشنش یا یکیو میکشه و تو در بهترین حالت اگه بلایی سر خودت نیاره با یک بچه بیوه میشی و یا ممکنه زندان بیفته شما هم ماهی یبار بری ملاقاتش، این اینده ای است که با این مرد خواهی داشت. باید از تمام فکرت و توانت و حتی کمک خانواده و اطرافیانت استفاده کنی باش کات کنی و ازش دور شی...

  2. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 فروردین 01 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1397-4-29
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,885
    سطح
    39
    Points: 3,885, Level: 39
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 48 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط اسیر سرنوشت نمایش پست ها
    به نظرم تو دیوونه ای نه اون، یک دختر احساساتی که عقلشو از دست داده... توی بد مخمصه ای افتادی ... این مرد برای تو شوهر نمیشه و فردا توی یک دعوا یا میکشنش یا یکیو میکشه و تو در بهترین حالت اگه بلایی سر خودت نیاره با یک بچه بیوه میشی و یا ممکنه زندان بیفته شما هم ماهی یبار بری ملاقاتش، این اینده ای است که با این مرد خواهی داشت. باید از تمام فکرت و توانت و حتی کمک خانواده و اطرافیانت استفاده کنی باش کات کنی و ازش دور شی...

    ممنون از جوابت
    اره باید کلی شایدو باید کنم.
    دعا کن واسم اتفاق بدی نیفته
    دعا کن قوی باشم.

  3. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 تیر 98 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1395-12-03
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    3,601
    سطح
    37
    Points: 3,601, Level: 37
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 258 در 107 پست

    Rep Power
    34
    Array
    شیرین جان من ۲ تا راه پیشنهاد میدم

    اول اینکه نقطه ضعف اون آقا چیه؟ مثلا از چی بدش میاد؟ که اگه تو اون کار رو انجام بدی تو رو ول میکنه.

    در کل با توجه به حرفایی که ازش زدی به نظرم به هر قیمتی میخواد تو رو داشته باشه و احتمال زیاد راه اول جواب نمیده.

    راه دوم اینه که به پدرت بگی چون تو به تنهایی نمیتونی از پس خطرات احتمالی قطع رابطه بر بیای. و هر چی باشه درایت و تدبیر پدرت از تو بیشتره.
    ببین اصلا تهدیدهای این آقا رو شوخی نگیر،ایشون یه آدم عادی نیست که از سر عصبانیت تهدید میکنه و با کارهاش نشون داده که تهدیداش رو عملی میکنه.

    اگه مورد تو مشابهش برام اتفاق می افتاد اول خوب رفتارهاش رو تحلیل میکردم و طوری رفتار میکردم که کم کم خودش دست از سرم برداره. چون اینجور آدمها خطری هستن و ممکنه یه روز زهرشون رو بریزن واسه همین اول ببین راهی هست که خودش تو رو ول کنه یا نه؟؟ بعد راه دوم رو عملی کن

  4. کاربر روبرو از پست مفید خندون تشکرکرده است .

    میس بیوتی (دوشنبه 08 مرداد 97)

  5. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 فروردین 01 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1397-4-29
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,885
    سطح
    39
    Points: 3,885, Level: 39
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 48 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خندون نمایش پست ها
    شیرین جان من ۲ تا راه پیشنهاد میدم

    اول اینکه نقطه ضعف اون آقا چیه؟ مثلا از چی بدش میاد؟ که اگه تو اون کار رو انجام بدی تو رو ول میکنه.

    در کل با توجه به حرفایی که ازش زدی به نظرم به هر قیمتی میخواد تو رو داشته باشه و احتمال زیاد راه اول جواب نمیده.

    راه دوم اینه که به پدرت بگی چون تو به تنهایی نمیتونی از پس خطرات احتمالی قطع رابطه بر بیای. و هر چی باشه درایت و تدبیر پدرت از تو بیشتره.
    ببین اصلا تهدیدهای این آقا رو شوخی نگیر،ایشون یه آدم عادی نیست که از سر عصبانیت تهدید میکنه و با کارهاش نشون داده که تهدیداش رو عملی میکنه.

    اگه مورد تو مشابهش برام اتفاق می افتاد اول خوب رفتارهاش رو تحلیل میکردم و طوری رفتار میکردم که کم کم خودش دست از سرم برداره. چون اینجور آدمها خطری هستن و ممکنه یه روز زهرشون رو بریزن واسه همین اول ببین راهی هست که خودش تو رو ول کنه یا نه؟؟ بعد راه دوم رو عملی کن


    عزیز دلم مرسی از وقتی که گذاشتی .
    ببینین این آقا ائل ای دوستیمون واقعا دور کاراشو خط کشیده بود و خیلی آقاتر شده بود.
    اما من دور کاریی که قبل اون میکردم مثل بیرون رفتن با دوستام ، داشتن دوستای اجتماعی پسر خط نکشیده بودم و خیال نمیکردم بفهمه.
    اونم رابطه ای قبل من نداشت پس به من اعتماد کامل داشت تا این که از زبون یکی از دوستام شنید که بیرون رفتیم و پسر تو جمعمون بوده.
    بازم موند و این دفعه رفتارش عوض شد.
    دوباره برگشت به دیوونه بازیاش.
    دعواها ... کتک کاریاش ....
    اینم بگم که بعد اون مریض شد و چون خیلی فشارش بالا پایین میشد بعضی روزا سرم میزد.
    باورش نمیشد که من با کسی جز اون بیرون برم حرف بزنم ولی به من آسیبی نرسوند فقط بیشتر مواظبم بودو بعد تاون داستان دیگه نذاشت با دوستام بیرون برم و کلا رابطه مو با زور و تهدید از همه برید.
    یه کار خوب تو یه شهر دیگه داشت که بخاطر این که منو بیشتر بپاد ولش کرد.
    خودم میدونم کارم اشتباه بوده و خودم باعث شدم این جوری شه و الان نمیتونم پاش وایسم ولی دیگه از این وضعیت خسته شدم.
    تو یه محلیم و همه جوره آمارمو دارم که چیکار میکنم کجا میرم.
    یه وقتایی که پیششم میگه شیرین من بد نیستما ولی میترسم بد جور از دستت بدم.
    میدونین من نمیتونم با این اخلاقش ادامه بدم همون عشق قبلی موم میخوام ولی اون داره جفتمونو عذاب میده.
    نمیدونم چیکار کنم.
    ازش جدا بشمم انقد دیوونس که میدونم سر منم بلا نیاره سر خودش میاره.
    اون روزا که حخالش خیلی بد بود بازم با من خوب بود ولی بعدش عوض شد و جدی شد.
    همش تقصیر منه.
    بر همینه بر خودم دل کندن مشکله

  6. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    کسی اگر قرار باشه عوض بشه باید این عوض شدنش دائمی باشه نه موقتی و وابسته به دیگران
    اومدیم و شما دور از جونت مریضی لاعلاج گرفتی و از این دنیا رفتی
    اون باید برگرده به گذشته
    تغییر از درون یه شخص می جوشه

    شما اولش گفتی مادرت خیلی چیزها رو نمی دونه ولی توی پست قبل گفتی همه چیزو می دونه
    اینکه اون پسره لاته و ...
    و تعجب من از اینه که چرا با پدرت در میون نمیذاره و اجازه میده شما توی این باتلاق فرو بری

    اگر وضع مالی خانوادت خوبه شاید رفتن شما به خارج از کشور به قصد تحصیل و ... راه رهایی شما باشه
    حداقلش اینه که باید از اون محل برید
    البته اگر همه چیز اون جوری باشه که توضیح دادی

  7. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    میس بیوتی (دوشنبه 08 مرداد 97)

  8. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 شهریور 97 [ 00:47]
    تاریخ عضویت
    1397-4-25
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    210
    سطح
    4
    Points: 210, Level: 4
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.ببینین زندگی مشترک باید پر از آرامش باشه نباشه زندگی نیست.این آقا پسر عوض نشده فقط کنترل کرده خودشو.افکارش همونه.داره تحمل میکنه.این آقا پسر مرد نیست داره ادای مردارو در میاره.مرد اونی نیست که تهدید کنه و لات بازی دربیاره تو فکر کنی مرد من قدرت داره ابهت داره همه ازش حساب میبرن.مرد واقعی اونیه مه با یه سکوتش همه ازش حساب ببرن.به نظر م تنها راهی که میتونی با کمترین هزینه ازش جدا بشی اینه که بری سمت خدا.پوششتو اصلاح کن.آرایش نکن.براش شرط بزار.یواش یواش یهش بفهمون که باباتو از اون بیشتر دوست داری.یواش یواش بزار بفهمه که همه کست نیست.بگو من باید کار کنم.بهش بگو امیدی نداری و فکر میکنی نمیتونی خوشبخت بشی.بزار بهت سرد بشه.این رابطه رو باید با حوصله تموم کنی.عجله نکن.

  9. کاربر روبرو از پست مفید در آرزوی آزادی تشکرکرده است .

    میس بیوتی (دوشنبه 08 مرداد 97)

  10. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 فروردین 01 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1397-4-29
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,885
    سطح
    39
    Points: 3,885, Level: 39
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 48 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    کسی اگر قرار باشه عوض بشه باید این عوض شدنش دائمی باشه نه موقتی و وابسته به دیگران
    اومدیم و شما دور از جونت مریضی لاعلاج گرفتی و از این دنیا رفتی
    اون باید برگرده به گذشته
    تغییر از درون یه شخص می جوشه

    شما اولش گفتی مادرت خیلی چیزها رو نمی دونه ولی توی پست قبل گفتی همه چیزو می دونه
    اینکه اون پسره لاته و ...
    و تعجب من از اینه که چرا با پدرت در میون نمیذاره و اجازه میده شما توی این باتلاق فرو بری

    اگر وضع مالی خانوادت خوبه شاید رفتن شما به خارج از کشور به قصد تحصیل و ... راه رهایی شما باشه
    حداقلش اینه که باید از اون محل برید
    البته اگر همه چیز اون جوری باشه که توضیح دادی

    مرسی واسه وقتی که گذاشتی عزیز دلم.
    مادرم مبدونه باهاشم میدونه لاته و میشناستش
    اما مادرم نمیدونه که هنوز دیوونه بازی درمیاره هنوز عصبیه.
    بلکه فکر میکنه واقعادیگه عصبی نیست

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط در آرزوی آزادی نمایش پست ها
    سلام.ببینین زندگی مشترک باید پر از آرامش باشه نباشه زندگی نیست.این آقا پسر عوض نشده فقط کنترل کرده خودشو.افکارش همونه.داره تحمل میکنه.این آقا پسر مرد نیست داره ادای مردارو در میاره.مرد اونی نیست که تهدید کنه و لات بازی دربیاره تو فکر کنی مرد من قدرت داره ابهت داره همه ازش حساب میبرن.مرد واقعی اونیه مه با یه سکوتش همه ازش حساب ببرن.به نظر م تنها راهی که میتونی با کمترین هزینه ازش جدا بشی اینه که بری سمت خدا.پوششتو اصلاح کن.آرایش نکن.براش شرط بزار.یواش یواش یهش بفهمون که باباتو از اون بیشتر دوست داری.یواش یواش بزار بفهمه که همه کست نیست.بگو من باید کار کنم.بهش بگو امیدی نداری و فکر میکنی نمیتونی خوشبخت بشی.بزار بهت سرد بشه.این رابطه رو باید با حوصله تموم کنی.عجله نکن.
    بله حق با شماست.
    ایشون فقط داره اداشو درمیاره وگرنه همون پسر سابقه.
    آره باید با حوصله تموم کنم نه یک دفعه تا آسیبی نبینیم جفتمون.
    مرسی گلم

  11. کاربر روبرو از پست مفید shirinam تشکرکرده است .

    میس بیوتی (دوشنبه 08 مرداد 97)

  12. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 فروردین 98 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1393-9-25
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    3,685
    سطح
    38
    Points: 3,685, Level: 38
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    21

    تشکرشده 64 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ای جاااااااان شیرین باااااااانو......
    یعنی یک هزارم درصد هم احتمال حقیقت داشتن ایم موضوع را نمیدم.
    مخصوصا از اونجایی که بذای القا جردن اینکه داری حقیقت را میگی هی اسم خودت را مینویسی مثل: مامانم گفته این پول داشته باشه ها مبدیم شیرین‌ ببره، یا عشقم گفت شیرین حیترسم بدجور از دستت بدم✌
    حاضرم شرط باهات ببندم که از سر بیکاری شایدم بیماری روحی نشستی این داستان خنده دار را نوشتی. اره شیرین خاااانوم.......
    راستی اگه یک عزارم درصد این حرفها واقعیت باشه باید بگم خودتون هم در حد همین اقا پسرعستید از نظر خانوادگی. یک اینکه در یک محله هستید پس در یک قشر هستید و دو از حرفی که مادرادن زدن که اچه پول داشت شششششششییییییرررریییییننن نن را میدادیم ببره
    ولی چون پول ندارد دوست داشتن شییییییررررییییننن ارزشی ندارد
    نبوغ داستان سراییت خیلی زیاد نیست

  13. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    شما یا داری داستان میگی یا تکلیفت با خودت روشن نیست. از یه طرف میگی می خوامش از یه طره میگی نمی خوامش ولی می ترسم.
    از یه طرف میگی قصد ادامه تحصیل داری و کار کردن داری از این طرف پسره سیکل هم بزور داره.
    پدرتون هم که محاله اجازه این ازدواج رو بده.

    حتی اگر همچین ازدواجی سربگیره بعد از یه مدت که رابطه ها عادی بشه مشکلات بین تون نابود کننده هستند. یه د مرد لیسانس شاید بتونه با یه دختر روستائی بیسواد هم زندگی کنه ولی یه زن لیسانس چطور میخواد با یه پسر بی سواد زندگی کنه؟ چطور می تونند رویمسائل مهم زندگی تفاهم و تصمیم گیری کنند؟ چطور می تونند با ستان و معاشرین هم که رفت و آمد کنند و همصحبت باشند؟ مثلا این آقا چطور میخواد با دوستان تحصیلکرده شما و خانواده هاشون معاشر باشه؟ در بحث تربیت بچه ها هم همینطور. مشکلات تربیتی زیادی بوجود میاد و هزار نوع مشکل دیگه.

    شما اگر نمی خواهی با این آقا ازدواج کنی وچند راه دارید. ولی قبل از همه اون ها باید موضوع رو به پدرتون بگید و هماهنگ با هم عمل کنید.
    1. یک راه قانون است که پدر شما و خودتون می تونید ازشون به دلیل تهدید شماا به قتل به قصد اجبار به ازدواج شکایت کنید. بهترین کار هم مشورت با یک وکیل است برای مرتب و آماده کردن جزئیات.

    2. راه دوم سنگ انداختن سر راه است. یعنی شرایطی پیش پاشون بگذارید که نشدنی باشند.(البته به دلایلی این راه رو توصیه نمی کنم)
    مثلا اینکه باید در مدت معینی دیپلم بگیرند و دانشگاه هم قیول بشوند. ازنظر مالی به سطح معینی برسند بعضی رفتارها و افراد رو کنار بگذارند و کلا آدم دیگری بشوند.
    بازهم میگم این راه ظاهرا ساده تره ول توصیه نمی کنم. کمترین ضررش به رسمیت شناختن حق این آقا نسبت شما است که خطرناک می باشد. بعدش هم امیدوار شدن الکی که سال ها طول میکشه تا این کارها انجام بشه یا نشه و خود شما هم باید همه این سال ها هیچ خواستگاری قبول نکنید....و ....

    3. توضیح تفاوت های بین شما و خانواده هاتون (غیر مالی) و همچنین نوع نگاه شما به زندگی (مثلا تحصیل و سر کار رفتن...) و قطع قاطع هرگونه ارتباط حضوری و غیرحضوری. تهدید هم کرد بگید ازش شکایت می کنید.

    *** به هیچوجه اجازه ندید تحت هیچ شرایط نسبت به شما احساس مالکیت کنه.

  14. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 فروردین 01 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1397-4-29
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,885
    سطح
    39
    Points: 3,885, Level: 39
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 48 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط yaasi نمایش پست ها
    ای جاااااااان شیرین باااااااانو......
    یعنی یک هزارم درصد هم احتمال حقیقت داشتن ایم موضوع را نمیدم.
    مخصوصا از اونجایی که بذای القا جردن اینکه داری حقیقت را میگی هی اسم خودت را مینویسی مثل: مامانم گفته این پول داشته باشه ها مبدیم شیرین‌ ببره، یا عشقم گفت شیرین حیترسم بدجور از دستت بدم✌������������� ����������������
    حاضرم شرط باهات ببندم که از سر بیکاری شایدم بیماری روحی نشستی این داستان خنده دار را نوشتی. اره شیرین خاااانوم.......
    راستی اگه یک عزارم درصد این حرفها واقعیت باشه باید بگم خودتون هم در حد همین اقا پسرعستید از نظر خانوادگی. یک اینکه در یک محله هستید پس در یک قشر هستید و دو از حرفی که مادرادن زدن که اچه پول داشت شششششششییییییرررریییییننن نن را میدادیم ببره�������������� ����������
    ولی چون پول ندارد دوست داشتن شییییییررررییییننن ارزشی ندارد
    نبوغ داستان سراییت خیلی زیاد نیست

    این که شما تو سطح فکریت کمه و فکر میکنی که کسی میاد تو یه جایی که دنبال راه حله وقتشو میذاره مشکلشو حل کنه اسمشو درست بگه ، مشکل خودته عزیزم.
    من به قوانین همدردی احترام گذاشتم و اسم واقعیمو عوض کردم چرا که امکان داره دوست یا آشنایی این هارو بخونه.
    در ضمن در مورد محل زندگی باید بهت بگم ما تو یه محل خیلی خوب تهران زندگی میکنیم و جالب میشه اگه بدونی وقتی تو یه محل یکی اخلف درمیاد بقیه مثل اون نیستن.
    به شدت واسه کوته فکریت متاسفم که انقد ابتدایی فکر میکنی.
    حرف بعدیمم که باید بهت بزنم اینه که واقعا بهتره گوشیو زمین بذاری کمی تو جامعه بگردی.
    فکر نمیکنم این که دختری با یه پسری دوست بشه و بخواد به دلایلی ازش جدا شه اما از عواقب بعدیش میترسه خیلی عجیب باشه.
    در ضمن احساس میکنم از همون دسته آدمایی هستی که تو شبکه های اجتماعی زیر پست ها کامنت های بد میذاری چون باب میل تو نیستن.
    سعی کن رو خودت کار کنی عزیزم.
    هدف این تاپیک هم فکری و کمکه اگه کمکی از دستت بر نمیاد مجبور نیستی جواب بدی گلم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    سلام

    شما یا داری داستان میگی یا تکلیفت با خودت روشن نیست. از یه طرف میگی می خوامش از یه طره میگی نمی خوامش ولی می ترسم.
    از یه طرف میگی قصد ادامه تحصیل داری و کار کردن داری از این طرف پسره سیکل هم بزور داره.
    پدرتون هم که محاله اجازه این ازدواج رو بده.

    حتی اگر همچین ازدواجی سربگیره بعد از یه مدت که رابطه ها عادی بشه مشکلات بین تون نابود کننده هستند. یه د مرد لیسانس شاید بتونه با یه دختر روستائی بیسواد هم زندگی کنه ولی یه زن لیسانس چطور میخواد با یه پسر بی سواد زندگی کنه؟ چطور می تونند رویمسائل مهم زندگی تفاهم و تصمیم گیری کنند؟ چطور می تونند با ستان و معاشرین هم که رفت و آمد کنند و همصحبت باشند؟ مثلا این آقا چطور میخواد با دوستان تحصیلکرده شما و خانواده هاشون معاشر باشه؟ در بحث تربیت بچه ها هم همینطور. مشکلات تربیتی زیادی بوجود میاد و هزار نوع مشکل دیگه.

    شما اگر نمی خواهی با این آقا ازدواج کنی وچند راه دارید. ولی قبل از همه اون ها باید موضوع رو به پدرتون بگید و هماهنگ با هم عمل کنید.
    1. یک راه قانون است که پدر شما و خودتون می تونید ازشون به دلیل تهدید شماا به قتل به قصد اجبار به ازدواج شکایت کنید. بهترین کار هم مشورت با یک وکیل است برای مرتب و آماده کردن جزئیات.

    2. راه دوم سنگ انداختن سر راه است. یعنی شرایطی پیش پاشون بگذارید که نشدنی باشند.(البته به دلایلی این راه رو توصیه نمی کنم)
    مثلا اینکه باید در مدت معینی دیپلم بگیرند و دانشگاه هم قیول بشوند. ازنظر مالی به سطح معینی برسند بعضی رفتارها و افراد رو کنار بگذارند و کلا آدم دیگری بشوند.
    بازهم میگم این راه ظاهرا ساده تره ول توصیه نمی کنم. کمترین ضررش به رسمیت شناختن حق این آقا نسبت شما است که خطرناک می باشد. بعدش هم امیدوار شدن الکی که سال ها طول میکشه تا این کارها انجام بشه یا نشه و خود شما هم باید همه این سال ها هیچ خواستگاری قبول نکنید....و ....

    3. توضیح تفاوت های بین شما و خانواده هاتون (غیر مالی) و همچنین نوع نگاه شما به زندگی (مثلا تحصیل و سر کار رفتن...) و قطع قاطع هرگونه ارتباط حضوری و غیرحضوری. تهدید هم کرد بگید ازش شکایت می کنید.

    *** به هیچوجه اجازه ندید تحت هیچ شرایط نسبت به شما احساس مالکیت کنه.
    ممنون از پاسخ کامل و جامعتون.
    بله من کاملا سردر گم هستم.
    از یک طرف میدونم آینده ای باهاش ندارم.
    از یک طرف دلم میسوزه و بهش علاقه دارم.
    من فکر میکنم باید تکلیفمو با خودم اول روشن کنم
    راهکارهاتونو به کار میگیرم مخصوصا نصیحت هاتونو که بهم احساس مالکیت نداشته باشه دیگه.
    یواش یواش پیش میرم.
    باید کم کم پاشو از زندگیم ببرم چون به قول یه عزیزی سری که درد نمیکنه رو دستمال نمیبندن.
    نباید دنبال دردسر باشم.
    فقط برام دعا کنین موفق بشم.
    ممنون.

  15. کاربر روبرو از پست مفید shirinam تشکرکرده است .

    میس بیوتی (دوشنبه 22 مرداد 97)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.