سلام دوست عزیز
حقیقتا تایپیک شمارو دیدم کاملا فهمیدم چطور یک زندگی بدون مشکل حاد میتونه راحت از هم بپاشه!
قشنگ کاری میکنی که هم شوهره ازت زذه بشه هم ذله بشه!
مشکل شما بدنتون نیست مشکلتون نداشتن هدف در زندگی و نفهمیدن معنای زندگیه
پیشنهاد میکنم با مدیر همدردی یا حضورا با یک روانشناس خوب و البته معتقد صحبت کنین
میبینین چقدر زندگیتون عوض میشه و آرامش میگیرین
پستاتونو با سرعت خوندم فقط یک نکته خیلی جالب تو ذهنم اومد که گفتین من یک چیزی بره تو مغزم درنمیاد تا انجامش بدم و اینو همسرم هم میدونه و مثال عمل بینی زدین که تا نرفتم عمل از فکرش درنیومدم! دختر خوب عزیز دل صفت به این بدی رو بهش افتخار میکنی و تازه انتظاز و توقع درک از همسرت هم داری؟؟؟ هنوز تا جوونی وقت داری رو خودت کار کنی چون انعطاف الانت از بیست سال دیگت خیلی بیشتره و همینطور امکان تغییر .به نظر من این تاپیکیو بذار کنار و یک موضوع جدید برای رفع ایراداتت باز کن و شروع کن به تغییر
منم 19 سالگی ازدواج کردم و فوق العاده هم عزیز نازی مامان بابام بودم، سنتون خیلیم کم نیست که تا این حد ناپخته بخواین باشین
در آخر خواهرانه میگم قدر این همسر خوبو بدونین و دستی دستی نزنین زندگیتونو داغون کنین و چند وقت دیگه خدایی نکرده بیاین بگین یکدفعه شوهرم ازم زده شده ولی من که کاری نکردم!
براتون بهترینهارو در این ماه عزیز آرزومندم
علاقه مندی ها (Bookmarks)