به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 112
  1. #41
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام پوه نازنین
    همیشه تایپیک هاتو دنبال میکنم و آرزوم آرامش حقیقی و بهترین زندگی برات هست

    دلم میخواست منم میتونستم نظری برات بدم اما واقعا صلاحیتشو ندارم
    کلا از بعد ازدواجم من صلاحیت ندارم برای ازدواج بقیه نظر بدم چون خیلی خیلی بدبین شدم
    ولی حس کردم شاید کمی حرفام ب درد بخوره اما بازم میگم با این دید که یک آم بدبین داره حرف میزنه بخون

    نکات مثبتی که از این آقا گفتی تاجایی که یادمه ادب و احترام و ارتباط خانوادگی خوب و اینا بود
    راستش همسر من به حد عالی اینارو تو خواستگاری داشتن اما دیدی که تایپیکامو؟

    الانشم با من و گهگاهی که با خانوادش مشکل پیش بیاد خود حقیقیشه و الا با بقیه آدم فوق العاده با شخصیت و به قولی جنتلمنه اما به من چی میرسه؟ اینکه جلو دیگران سعی میکنه یک آدمه به شدت جذاب و موقر باشه و میترسه کسی دربارش غیر این فکر کنه برای من فقط سختی و فشار آورد...

    یا ارتباط قشنگش با خانواده که تو خواستگاری میددیدم همینطورم الان هست اما ارتباطش با من که اینطوری نیست. صمیمیت با خواهرش رو با من ندارم

    غرض از این حرفا این بود که ممکنه در پس یک ظاهر خوب یک چیز دیگه باشه و باید دقت کرد که واقعا حقیقت وجود این آقا چیه؟
    ببخشید که با حرفام ممکنه دلسردت کنم اما دلم راضی نمیشد که ممکن باشه حرفام کمکی کنه و نگم
    ویرایش توسط شمیم الزهرا : چهارشنبه 09 خرداد 97 در ساعت 02:07

  2. 5 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    Erica (چهارشنبه 09 خرداد 97), hamed-kr (پنجشنبه 10 خرداد 97), Pooh (چهارشنبه 09 خرداد 97), tavalode arezoo (چهارشنبه 09 خرداد 97), صبا_2009 (چهارشنبه 09 خرداد 97)

  3. #42
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    پوه جان در باره نوع محبت کردنش باید بگم که اقایون معمولا دوستت دارم رو تو عمل نشون میدن و کمتر حرف میزنن( برخلاف اونچه که تو فیلما نشون میده) اینکه گفتی حواسش بهت هست و مثلا مواظبه جایی بشینی افتاب تو صورتت نیفته یا صندلی ماشین رو تنظیم میکنه که راحت باشی و ... اینا همون ابراز علاقه هست با زبان یک مرد

  4. 3 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    hamed-kr (پنجشنبه 10 خرداد 97), Pooh (چهارشنبه 09 خرداد 97), tavalode arezoo (چهارشنبه 09 خرداد 97)

  5. #43
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام

    شمیم الزهرا جان، ممنونم از نظر و احساس مسئولیتی که برای من داشتی. ممنونم.
    سخته آدم حقیقت کسی رو بفهمه. واقعا نمیدونم چطور میشه این ها رو فهمید. شاید با رفت و آمد بیشتر. اما تا حالا به نظرم نیومده که اهل تظاهر باشه.

    از طرفی خود من هم واقعا واقعا با ایشون خود خودم نبوده ام. شاید من بیشتر تظاهر داشته ام. من توی خونه، خودم خیلی وقتا شدیدا توی فاز منفی ام. در این پنج شش ماه بارها شدهبا فکر خودکشی دست و پنجه نرم کرده ام. قبل از عید چند بار با بابام تنش و دعوا داشتم، خیلی وقتا میشه بد با دیگران حرف میزنم حتی با مامان و بابا. ولی خب توی محیط بیرون از خونه این چیزا رو بروز نمیدم.

    البته فکر کنم همه همینطور باشن. اینکه کسی نکات منفیش رو هم در کنار نکات مثبتش، به کسی بروز میده، به نظر من از روی احساس امنیتیه که در کنار اون فرد داره و ترس طرد شدن و قضاوت شدن نداره در کنار اون فرد و باهاش راحت تره. اینجور نیست؟

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    میس بیوتی عزیز، امیدوارم همینجوری باشه که شما میگید. ولی خب محبت کردن با شیوه ای که من خودم خوشم بیاد از روشم، با محبتی که طرف مقابل دوست داره ببینه، فرق داره. هر کی توی محبت کردنش، باید شیوه ی مورد علاقه ی طرف مقابلش رو در نظر بگیره. چون اگر در نظر نگیره خب یه جورایی خودخواهیه.

    یه مثال بزنم که شاید بی ربط باشه ولی بتونه منظورمو بیان کنه. مثلا فرض کنید من قرمه سبزی دوست دارم ولی طرف مقابلم قرمه سبزی دوست نداره و فسنجون دوست داره. خب من اگه بخووام طبق اینکه بگم من چون خودم از قرمه سبزی لذت میبرم و به نظر خودم عالیه، برای اون هم هی قرمه سبزی درست کنم و فکر کنم خب خوشمزه است که، اون رو خوشحال نکرده ام، فقط خودم کیف کرده ام. وقتی خوشحالش کرده ام که غذایی که اون دوست داره براش درست کنم.

    محبت کردن هم همینجوره. باید اون مدلی که طرف مقابلمون ذوست داره و خوشش ماد بهش محبت کنیم. طرف مقابل هم متقابلا همینطور. اینجوری فکر کنم یک شرایطی پیش میاد که دو طرف راضی باشن. البته خب باید دو طرف هم نیازهای عاطفیشون رو به هم بگن و همدیگه رو آگاه کنن و به هم فرصت بدن برای اینکه با اون شیوه محبت کردن کم کم انس بگیرن.

    میس بیوتی عزیز، دعا کن هم من یاد بگیرم در کنار مدلی که خودم دوست دارمف اون مدلی که اون هم خوشش ممیاد بهش محبت کنم هم اون یاد بگیره علاوه بر مدلی که خودش خوشش میاد هم اونجوری که من دلم میخواد محبت کنه. امیدوارم در ادامه آشنایی بشه بیشتر در این مورد با هم حرف بزنیم. فکر کنم استقبال کنه.



    -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


    یه چیز دیگه هم میخواستم بگم.

    حس میکنم توی خانوادمون هیچ کس راضی نیست از ته دل. همه یه جور اکراه دارن نسبت به این قضیه و انگار چون من خودم میخوام ادامه بدم هیچی نمیگن. من حرف نگاه و حالت چهره و رفتار مامان و بابام رو خوب میشناسم. ته دلشون خوشحال نیستن.
    مامان هم هی از من میپرسه که حالا مطمئنی؟ چهار گوشه دلت راضی و قرصه؟ دکتری قبول بشی همون جا یه مورد که سنش به خودت نزدیکتر باشه و اینا پیش نمیاد؟ یعنی دیگه تصمیمت رو گرفتی؟

    نمیگم حرفاشون ته دلم رو خالی میکنه. ولی خب همیشه دلم میخواست اگر خواستم ازدواج کنم خانوادم خوشحال باشن و طرف مقابلم رو دوست داشته باشن. الان همش حس میکنم دارن تحملش میکنن. یکم می خوره تو ذوقم.

    اما یه دلیل شرایط الان من، همین نظرات خانوادمه. اینکه من سنم رسید به سی و سالها با درد شکست عاطفی و انواع فشارهای ذهنی دست و پنجه نرم کنم و علیرغم اینکه ظاهرم 5-6 سال جوونتر از سنم میزنه ولی نشاطم خیلی کمتر از نشاط یک دختر سی ساله باشه، و الان نتونم ریسک کنم که موردی رو که شاید از بعضی نظرها اونجور که دلم میخواسته نبوده رد کنم، و فقط به این امید که قصدش زندگیه و مورد منفی اخلاقی و اجتماعی نداره و نسبتا انعطاف پذیره و شاید زندگی رویایی کنارش نداشته باشم ولی فکر نمیکنم قرار باشه شکنجه بشم، ادامه بدم.

    وقتی سنم کمتر بود، همون 19-20 سالگی خیلی اتفاقا توی فامیل رقابت بود برای اینکه من بشم عروسشون. ولی خب به بهونه اینکه سنت کمه... دانشگاهت تموم بشه موردای بهتری پیش میاد و ... فکر به ازدواج ممنوع بود. و خب نمیدونم حکمت خدا هم چی بود که بعد از شکست عاطفیم، جز یه مورد که من خودم قبول نکردم چون هنوز خیلی از نظر احساسی درگیر اون شکست بودم و هنوز آمادگی فکر کردن و ورود به رابطه تازه نداشتم و رد کردم، هیچ مورد دیگه ای که منو بپبسنده پیش نیومد.

    مامان وقتی ازم میپرسه که چهار گوشه دلت قرصه؟ دلم میخواد بگم چهار گوشه اش نه. ولی شاید سه گوشه اش یکمی شل و ول هم که شده به یه احساس امنیت نسبی بند هست در حدی که حداقل یه ثبات و تعادل نسبی داشته باشه.
    ولی با اون توقعی که از من دارید که باز فقط برم دنبال درس و خودم به تنهایی زندگی مستقل از نظر مالی و ... تشکیل بدم و هی باز هم با یک بی ثباتی و بلاتکلیفی سر کنم، هیچ گوشه ای از دلم قرص نیست.

    اونا انگار توقع دارن من همیشه مسیر رو برای یه هدفی به اسم آرامش، از یه کوهستان با پای پیاده طی کنم...!!!
    من نمیگم این ازدواج بی مشکله. نمیگم هم یه اتوبان و برگراه آزاد آسفالته است. ولی خب در مقابل اون کوهستانی که اونا مقابلم میذارن، این راه حداقل شاید یه جاده خاکی باشه. من واقعا دیگه اونقدر قدرت کوهنوردی و صخره نوردی که اونا توقع دارن ندارم. توانش رو در خودم نمی بینم. یکم آرامش میخوام.


    حتی اینجا هم حس میکنم اکثریت دارن بهم هشدار میدن که یکم دیگه دقت کن و بی گدار به آب نزن.
    ولی میدونم که در نهایت هیچ کس به جای من نمیتونه تصمیم بگیره و خودمم که باید تصمیم بگیرم و مسئولیت تصمیمم رو هم قبول کنم. اما کاش یکم خانوادم ذوق نشون میدادن. حس تنهایی بهم دست داده.

    استرس دارم خیلی... دعا کنید برام

  6. 3 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    hamed-kr (پنجشنبه 10 خرداد 97), میس بیوتی (یکشنبه 13 خرداد 97), صبا_2009 (چهارشنبه 09 خرداد 97)

  7. #44
    ترنم عشق
    مهمان
    عزیزم ان شاءالله خدا بهترین راهو جلو پات بذاره
    راهی پر از خیر و خوشی و آرامش

  8. کاربر روبرو از پست مفید ترنم عشق تشکرکرده است .

    hamed-kr (پنجشنبه 10 خرداد 97)

  9. #45
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آذر 97 [ 19:38]
    تاریخ عضویت
    1397-1-20
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,187
    سطح
    18
    Points: 1,187, Level: 18
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 82 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام .
    عزیزم هرکس شرایط روحی و زندگی خودش را بهتر بقیه می دونه حتی مادر و پدرتم به اندازه ی خودت نمی تونند تشخیص بدن چی برات بهتره شما که بچه نیستی. اگه بخوای به این حرفای مادرت گوش بدی که حالا در آینده شاید مورد بهتری باشه باید احتمال اینم بدی که اگه چند سال دیگه ازدواج نکنی سرکوفت ازدواج نکردنت را بشنوی .
    عزیزم تصمیم نهایی را باید خودت بگیری به هر حال هر خواستگاری برات بیاد خوبی هایی داره و بدی هایی . به نظر من از همین اول محکم جلو برو خیلی جاها شل گرفتی من هنوزم معتقدم مهریه ضامن خوشبختی نیست ولی شما نباید هیچ گونه حمایت مالی برای ایشون را بپذیری .

    وقتی بهت گفت من توقع دارم خانوادت برای مهاجرت حمایتم کنند باید می گفتی پدر من وظیفه داره هر چقدر صلاح می دونه به من جهیزیه بده چه به صورت کالا چه به صورت نقدی بیش از این ازش توقعی ندارم .

    حالا هم دیر نشده توی مسایل مالی محتاط باش چون اگه یه کم کوتاه بیای باید تا آخر عمرت توقعات مالی ایشون را جوابگو باشی . از این به بعد هم بهش القا کن که خرج زندگی با مرده و شما فقط باید همراهش باشی نه بیشتر .

    از نظر محبت کردن هم ایشون یک آقای جا افتاده است یه پسر بیست ساله نیست که توقع رفتار رومانتیک ازش داشته باشی احتمالا شکل محبتش به همین شکل خواهد بود . اتفاقا اگه با روانشناسی آقایون آشنا باشی این طرز محبت خیلی هم قشنگه یه جورایی بوی امنیت میده .

    از دید من تنها ایراد خواستگارت بیماریشه بقیه موارد را خودت با درایت می تونی کنترل کنی . درباره بیماریش بیشتر تحقیق کن و فکر کن .

    در آخر توکل کن به خدا بهش اعتماد کن تا آرامش بگیری .

  10. 2 کاربر از پست مفید minno تشکرکرده اند .

    hamed-kr (پنجشنبه 10 خرداد 97), بی نهایت (پنجشنبه 10 خرداد 97)

  11. #46
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array
    سلام

    فقط اومدم بگم وقتی پستهایت را میخوانم و یک پوی قوی و عاقل را می بینم از ته دلم خوشحالم .... هم خوب سبک سنگین می کنی و هم انعطافت در برابر معیارها با توجه به شرایط خوبه ...

    عزیزم تو از دسته آدمهای کمالگرایی و این هنره برای یک کمال گرا که احساسات منفی و وسواس را کنترل میکنه و در بررسی امتیازات مثبت و نکات منفی را با هم نظر می کند و به تصمیم می اندیشد ....

    می خواهم کمک کنم کمی از بار دغدغه ات کم بشه .... عزیزم ... جان دلم .... مهم این است که صادقانه و با توکل به خدایی که هواتو. داره راه را درست بروی ... به نتیجه اصلاً فکر نکن ... اصل نتیجه درست عمل کردن هست ... هر موقعیتی در زندگی ما فرصتی برای رشد است .... تو در این جریان وقتی توجهت به اینکه خودت باشی و کار درست را صادقانه انجام بدهی حتی اگر خلاف میل و احساساتت باشد مطمئناً برایت رشد دارد و به نقطه روشن و شفافی برای تصمیم گیری خواهی رسید و تصمیم شایسته را خواهی گرفت .

    نگران نباش و بدون ترس از شد یا نشد موضوع دانسته و با دقت پیش برو ... زمان مهم نیست اینکه به تصمیمی قوی همراه با رضایت و اطمینان برسی مهم است ... و این تصمیم قوی و همراه با اطمینان و آرامش هم به معنای ایده آل گرایی نیست بلکه یعنی حتی از آنچه از روی انعطاف عاقلانه نه انعطاف از روی ترس می گذری و از معیارهایت حذف می کنی رضایت قلبی و خشنودی داشته باشی ... این یعنی عبوری رشد آفرین ... یعنی بجای احساس کوتاه آمدن در برابر چیزهایی که دلت می خواسته باشه و نیست درعوض آنچه مهمتر هست برایت و در او هست احساس بالندگی و قوی بودن و وسیع شدن و رشد و قدرت عبور از نپایدها به تو دست دهد ...

    من می بینم که عملاً داری با این نگاه پیش میروی اگر دروناً همین نگاه را داشته باشی که استدلال می کنی

  12. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    Erica (پنجشنبه 10 خرداد 97), hamed-kr (پنجشنبه 10 خرداد 97), Pooh (شنبه 12 خرداد 97), میس بیوتی (یکشنبه 13 خرداد 97)

  13. #47
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام
    شب تون بخیر و ممنون از بزرگواری تون.

    خیلی خب ، اون چیزی که توی جمع بندی اولیه میشه گفت و خودتون هم اشاره کردین این هست که هنوز گزینه ادامه دادن با این آقا گزینه هست که ارزش ادامه دادن داره ولی فکر میکنم که مهمترین هدف رو باید شناخت کامل تر تا حد انمکان گذاشت ،در این صورت اگر ان شاء الله موضوع به پیوند ختم بشه با اطمینان قلب بیشتری وارد رابطه می شین و اگر نه تجربه خوبی برای شناخت های آتی به دست می آرید که روش شناخت با چه روندی بهتر می تونه شکل بگیره.

    مخصوصا پدر و مادرتون رو راضی کنین که حتی اگر عمیقا راضی نیستن دعاتون کنن و از فرصت های روزمره که باهم برخورد دارین برای این درخواست استفاده کنین(حداقل بگن که دعات می کنیم که ان شاء الله هر چی خیر پیش بیاد)حتی اگه سطحی باشه و هر چه بیشتر بهتر ،به تجربه واقعا کمک کننده هست.



    من نمی دونم که هنوز روند جلسات به شکل خواستگاری وجود داره یا می تونه ادامه داشته باشه یا نه . توی حوزه اخلاق مالی میشه احتمالات دیگه ای رو هم بررسی کرد ولی کمی شناخت از اونها سخت تر و قطعیت شون کمتر هست .

    مثلا با توجه به نوع توصیفات شما از نحوه غذا خوردن بیرون منزل و این که آدمی هستن که دقت دارن نیاز بقیه برطرف بشه خب اینجا شاید بشه گفت ایشون احتمالا با شانس خوبی ذاتا خسیس نیستن و بسیاری از از خصلت ها و رفتار های مالی شون به تبع بینش مالی و تفکر مالی شون هست.

    این که ریشه این تفکر چیه بیشتر باید در موردش باهاشون بحث گفتگو بشه :

    فقط به عنوان یک امکان و مثال ایشون ممکن هست از اون مرد هایی باشن که درآمد همسرشون براشون احساس عدم امنیت ایجاد می کنه بعد برونکرد این احساس به این شکل بروز کنه که زن باید پولش رو توی خونه و برای خونه خرج کنه - به نظرم این موضوعی که باید تا اونجایی که امکان داره حدودش برای خودتون و فرد مقابل مشخص بشه.

    نگاه کنین با توجه به قرائنی که تا حالابیان شده میشه گفت ایشون حسابگر هستن ،ولی نمیشه گفت خسیس ،بیشتر حسابگری شون یک نوع وجه معامله گرایانه است تا یک وجه اخلاقی به شکل خساست و به نظرم باید سعی کنیم که سهم هر یک از علل رفتار مالی ایشون رو از هم تفکیک کنیم چو نحوه برخورد با هر کدوم از علت ها باهم فرق می کنن وسوء تفاهم ایجاد می کنن.

    مثلا وقتی ایشون از اون مردهایی هستن که از این می ترسن که استقلال مالی زن حس تکیه خواه بودن زن رو از مرد کم کنه -دلیل قابل قبولی می تونه باشه مخصوصا اگر به تجربه مورد هایی رو دیده باشن-،حتی شاید نتونن این حس رو برای خودشون بیان کنن ولی شیوه برخورد باهاش باید یه نوع اطمینان بخشی از طرف زن باشه و این خیلی مهم هست.

    خب دلیل قبلی باید از که تفکر مالی شون بهشون اجازه می ده از خانواده همسر هم تقاضای مالی داشته باشه تفکیک بشه ، اگر این موضوع در ایشون خیلی ریشه داشته باشه شاید فقط باهاش کج دار و مریض رفتار کرد ولی قبلی نیاز به قوت قلب دادن از طرف زن داره (البته ما الآن داریم از شناخت ایشون حرف می زنیم از از حقوق متقابل )

    به نظرم خوب هست که حتما سئوال های مصداقی توی زمینه های گوناگون مالی ،تربیت عاطفی ، نوع مواجهه با حل مساله و حطیه ای که بقیه اجزاه ورود به مسائل شخصی رو دارن و... طراحی بشه و سر فرصت پرسیده بشن.

    البته باید به این موضوع فکر کنیم تا سئوال ها رو طراحی کنیم و حتی الامکان پخته تر کنیم .

    شاید خوب باشه که پروسه طراحی سئوال اینجور باشه

    ابتدا تعیین سرفصل کلی (مثلا مسائل مالی یا عاطفی و...)

    مشخص کردن عنوان اصلی مورد هدف (مثلا تعیین حدود استقلال مالی همسر یا نحوه هزینه کرد درآمد زن به شکل مصداقی یا در حوزه عاطفی شیوه برخورد با استرس همسر یا غم عمیق و بلند مدت )

    طراحی سئوال از عنان اصلی مورد هدف که سئوال های ابتدایی دامنه مورد نظر برای طرف مقابل مشخص می کنن و کلی تر هستن (مثلا- ببخشید به نظرتون با توجه به بحث های قبلی مون که پول زن باید در خونه خرج بشه یعنی زن هیچ نوع استقلال مالی در نحوه خرج کردن درامدش نداره؟)

    و سئوال های بعدی مصداقی تر برای تشخیص واکنش ها و خلقیات و اون چیز هایی که براتون مهمترن در اون زمینه تا حد امکان (مثلا- اگر من فلان لباس گرون رو از درآمدم بگیرم واکنش شما از لحاظ رفتاری و احساسی چیه ، به نظر تون اصلا یه لباس گرون چه بازه قیمتی داره ، و... ).

    این سئوال توی حوزه واکنش های عاطفی تا حد امکان خوب هست که طراحی و پرسیده بشه.

    مثلا مثل قبل (به نظرتون جایگاه روابط عاطفی در ازدواج چقدر از بین موضوعات مختلف زندگی مثل موضوعات مالی و ... کجاست و کدوم ها مهمترین هستن)

    حالا با توجه به این موضوع به نظرتون شناخت از نوع نیاز های عاطفی بین زن مرد چقدر کمک کننده است و میشه اگر کتاب صوت مشاوره ،مقاله یا چیزی در این مورد خوندین به من هم معرفی کنین (زمینه سازی برای معرفی موضوعات پیشنهادی خودتون )

    مثلا خود شما دوست دارین نوع روابط عاطفی تون با همسرتن چه جور باشه و چه نیاز هایی دارین که برطرف بشه.

    البته این هایی که نوشتن خام هستن و پختگی لازم رو فکر نکنم داشته باشن ولی میشه با توجه به هوشمندی شما پخته شده و در زمان مناسب بکار گرفته بشن.

    موفق باشین.

  14. کاربر روبرو از پست مفید hamed-kr تشکرکرده است .

    Pooh (شنبه 12 خرداد 97)

  15. #48
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.


    دیروز با چند تا از فامیل و آشناهاشون اومدن. نه برای بحث مهریه.(هدفشون چی بود از جلسه دیروز زو، من نمیدونم) خواهر و برادرها و عروس و دامادهای ما هم بودن. حرف سیاسی و علمی و .. زدن و رفتن.

    برادرم اوولین بار بود ایشون رو میدید. پرسید ازش که برنامتون چیه؟ گفت حالا یه دو ماهی!!!!!!!!!!! هست داریم آشنا میشیم و کافی نیست و من هنوز باید فکر کنم و لازمه شناخت بیشتر باشه!!!

    به نظر من که خیلی مسخره است که هنوز خودش تکلیفش با خودش معلوم نشده و هنوز نمیدونه منو میخواد و انتخاب کرده یا نه، ولی بر میداره فامیل و آشنا میاره. مگه اینکه هدفش فقط به رخ کشیدن این باشه که ببینید فلان آشنای ما بهترین قاضی استانه، فلان فتمیل ما استاد دانشگاه شهید بهشتیه، فلان فامیلمون جراحه فلانه و ... . وگر نه واقعا من نمیدونم چه دلیلی داره بر داره مردم رو بیاره و به من و خانوادم هم زحمت پذیرایی و ... بده، ولی خواهر و برادرهای خودش رو نیاره و عجیب تر اینکه خودش قشنگ جلوی همه این جمع بگه هنوز انتخاب نکرده و باید هنوز فکر کنه. حالا یا ما رو مسخره کرده یا دوست و آشنای خودشون رو.

    بعد از این جلسه، من بهشون پیام دادم که ک"خیلی خوش آمدید و خوشحال شدیم، ولی بعد از این لطفا اول مشاوره. چون من به هیچ وجه حاضر نیستم دیگه قبل از جلسه مشاوره، هیچ گونه ملاقاتی با شما، چه دو نفره، چه خانوادگی، چه منزل ما، چه منزل شما، چه در بیرون از منزل داشته باشم. فردا نوبت میگرم و زمانش رو بهتون اطلاع میدم. و لطفا حتما برنامتون رو با زمان مشاوره تنظیم کنید."

    چند ساعت بعدش معرف زنگ زد و گفت بهش زنگ زده اند و گفتن که این پیام رو داده اید و بهشون خیلی برخورده.

    باز این برام جالب بود که چرا زود زنگ میزنن چوقولی؟ چرا وقتی با خودش حرف میزنم بدو بدو رفته گذاشته کف دست پدر و مادرش و زود هم پدر و مادرش زنگ بزنن به معرف شکایت؟ اصلا شکایت از چی؟ چون من یک بار محکم وایسادم گفتم دیگه تا قبل اینکه بریم مشاوره حاضر به هیچ ارتباطی نیستم؟؟؟

    بعدش هم خودش پیام داد که :"برید پیامتون رو به خانوادتون نشون بدید و بگید این پیام رو داده اید و نظرشون رو جویا بشید."

    من هم جواب دادم:" من این تصمیم رو مستقلانه گرفتم و فکر میکنم بعد از شش ماه، مجاز به این هستم که حرفی خصوصی با شما بزنم و به عنوان به دختر سی ساله بالغ، استقلال در نظرات و تصمیمی گیریهام دارم و لزومی نمیبینم خانواده ام رو و خانواده شما رو در حیطه خصوصی خودم و شما دخیل کنم. من نظرم رو در مورد مشاوره گفتم و تجدید نظری هم در موردش نمیکنم"

    باز گفت که:" من مشکلی با مشاوره ندارم. ولی خب این مدت برنامه های دیگه ای پیش اومد که اصلا مشاوره فراموش شد. مشاور هم چیز خاصی نمیگه. ولی اینکه میگید نه بیا نه برو نه حرف بزن و تبعید جزیره موریس... تا بریم مشاوره درست نیست و شما حساس هستید و زود جوش میارید و اگه اینجوری باشید مشکل جدی پیدا میکنیم و ..."

    منم گفتم:" برنامه های دیگه از غیب پیش نیومدن. شما خودتون پیش آوردین. بحث مهریه، بحث آزمونهاتون، بحث جراحیتون و... . و هر بار برنامه های خودتون رو اولویت میدید و درخواست های من اونقدر براتون بی اهمیته که به قول خودتون فراموش میشه."

    گفت:" خب حودتون خواستید مهریه معلوم بشه"

    گفتم:" شما خواستید و براتون اولویت داشت. نه من. من که از اول گفتم بریم مشاوره و برام بحث هماهنگی روحی و عاطفی بر همه چیز مقدمه "

    گفت:" حالا به هر حال بحثی بوده که پیش اومده"

    گفتم:" من نمیدونم شما از شش ماه رفت و آمد خانوادگی واقعا دنبال چی میگردید؟ اگر شناخت خانوادگیه که تا همین حد کافیه. ولی واقعا خودمون دو تا چقدر با هم آشنا شده ایم و چقدر همیدیگه رو میشناسیم بعد از شش ماه؟ شما کم کاریهای خودتون رو توجیه میکنید و نمیپذیرید ولی من رو بی صبری و حساسیت محکوم میکنید. من حساسیتم فراتر از حد نرمال نبوده در این جریان. ولی بی مسئولیتی شما در مورد این قضیه بالاتر از حد نرماله و من دیگه دارم اذیت میشم از این وضع و همونطور که گفتم دیگه حاضر به هیچ ملاقاتی به خصوص خانوادگی نیستم."


    فقط توجیه میکرد.

    البته میدونم روش اعتراضم شاید درست نبوده. ولی واقعا دیگه برام مهم نبود که بخوام این قضیه رو حفظ کنم و دلیلی نداشت برام که بخوام با ملاحظه و درک حرف بزنم. چون ایشون هرگز توی این جریان کسی غیر از خودش رو ندیده و واقعا خودخواه و بی ملاحظه و بی مسئولیته و گویا توان درک و در نظر گرفتن شرایط دیگران رو نداره.

    معرف می گفت :" من بهشون گفته ام که شما منظور بدی نداشته اید و احتمالا میخواید مراحل زودتر پیش بره و بعد هم با یک حالت طعنه آمیز ولی در قالب شوخی گفت که :" حالا دخترای دبیرستانی و اینا وقتی بخوان طرف مقابلشون رو تحت فشار قرار بدن میشه از یک ترفندی به اسم اینکه خواستگار دیگه ای دارم استفاده کنن ولی الان چه ترفندی میشه به کار گرفت رو نمیدونم."

    هه....

    منم در جواب گفتم "نیازی به پیش بردن این قضیه نیست. من اون چیزی که دلم میخواست در ایشون پیدا کنم تا در کنارشون احساس ارامش داشته باشم رو پیدا نکردم. لطفا جواب منفی قطعی من رو به ایشون اعلام کنید. انشالله که خوشبخت باشن و مورد مناسب خودشون رو خدا براشون مقدر کنه"

  16. 6 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    kamran2007 (شنبه 12 خرداد 97), paiize (شنبه 12 خرداد 97), tavalode arezoo (شنبه 12 خرداد 97), میس بیوتی (یکشنبه 13 خرداد 97), زن ایرانی (یکشنبه 13 خرداد 97), شیدا. (چهارشنبه 16 خرداد 97)

  17. #49
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    تازه میگفت:" ما تازه دو ماهه داریم جدی صحبت میکنبم و آشنا میشیم. چرا هی زیادش میکنید؟"

    منم گفتم: " شش ماهه این قضیه مطرح شده. اینکه چهار ماهش برای شما تفریح بوده، مقصرش من نیستم"

    گفت خب من تا قبل از عید خیلی درگیری داشتم.

    منم گفتم:" میتونستید وقتی معرف بهتون معرفی کرد بهشون بگید الان خیلی درگیرم و فرصت ندارم فعلا به ازدواج و خواستگاری فکر کنم... و میذاشتید هر موقع وقت و تصمیم واقعی برای شناخت داشتید. "

    هه... حس میکنم خیلی احمق بوده ام که شش ماه اعصاب و وقت خودم و خانوادم رو گذاشتم روی این قضیه.......

    بعدشم بهم تیکه بندازن.

    فاجعه است که کسی بره خواستگاری کسی ولی اونقدر براش بی ارزش باشه که توی دلش بگه حالا این دختره سی سالشه و کو خواستگار براش و منت سرش داشته باشن.

    - - - Updated - - -

    کاش میدونستم خدا چی از جون من میخواد.....

  18. 3 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    paiize (شنبه 12 خرداد 97), میس بیوتی (یکشنبه 13 خرداد 97), زن ایرانی (یکشنبه 13 خرداد 97)

  19. #50
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آبان 00 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1388-2-15
    نوشته ها
    532
    امتیاز
    15,820
    سطح
    80
    Points: 15,820, Level: 80
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    2,510

    تشکرشده 2,960 در 521 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    78
    Array
    سلام پوه

    آرامشت رو حفظ كن.

    مطمئنا خدا براي تو بهترين ها رو ميخواد و نمونش هم همين انرژي هست كه بهت داد تا جواب منفي بدي.
    باور كن ازدواج نكردن خيلي خيلي بهتر از ازدواج بد كردن هست. هدف درست از ازدواج رسيدن به آرامش هست و مطمئنا شما با اين فرد به آرامش پايدار نميرسيديد.

    چند نكته اي كه به ذهن من ميرسد؛

    چرا تمركز ايشون بيشتر از مشاوره روي بحث مهريه بوده است؟ چطور ايشون انقدر از جواب مثبت شما مطمئن بوده اند؟
    مگر حق انتخاب دو نفره نيست؟
    آيا شما جايي در اين رابطه با اعتماد به نفس پايين ظاهر شديد يا ايشون نگاه بالا به پايين داشتن (چرا؟)
    قاعدتا فردي كه در رابطه ازدواج نگاه بالا به پايين به شما داشته باشه نميتونه آرامشي كه هدف ازدواج هست رو براي شما فراهم كنه.

    ضمن اينكه من واقعا در رابطه شما به خصوص با توجه به شرايط سني اين آقا نقش اين خانوم معرف رو درك نكردم و نميكنم. به نظر ميرسه كه اين آقا مشكل ارتباطي داشته باشند. چطور با فردي كه انتقادش رو به صورت منطقي نميتونه با خود شما مطرح كنه و فورا دست به دامن شخص ثالث (معرف) ميشه ميخواستيد به آرامش برسيد؟ آيا اگر فردا هم در زندگيتون بحثي ميداشتيد ميخواستن به خانوم معرف متوسل بشند؟

    پوه اينها همه نشانه هست.

    برو خدا رو شكر كن كه اينها رو الان ديدي.

    خواهرم، مراقب خودت باش و بيشتر براي خودت وقت بگذار.

    موفق باشي
    كامران

  20. 5 کاربر از پست مفید kamran2007 تشکرکرده اند .

    paiize (شنبه 12 خرداد 97), tavalode arezoo (شنبه 12 خرداد 97), زن ایرانی (یکشنبه 13 خرداد 97), شیدا. (چهارشنبه 16 خرداد 97), صبا_2009 (شنبه 12 خرداد 97)


 
صفحه 5 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 86
    آخرين نوشته: شنبه 29 اردیبهشت 97, 00:23
  2. شرایط زندگی من و اومدن خواستگار..لطفا راهنماییم کنید من چطوربرخوردکنم
    توسط Kimiya.khanom در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 22 شهریور 96, 04:50
  3. دارم وابسته میشم...راهنماییم کنید
    توسط parasoo67 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 اسفند 90, 02:39
  4. راهنماییم کنید-خواستگارجدید
    توسط النا61 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 47
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 اردیبهشت 88, 23:18
  5. +راهنماییم کنین دیگه واقعا خسته شدم
    توسط Sahar H در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 بهمن 87, 23:42

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.