شاد عزیز مرا امیدوار کردی ممنون از لطفت. تشکر فراوان از دانه.
تشکرشده 7 در 7 پست
شاد عزیز مرا امیدوار کردی ممنون از لطفت. تشکر فراوان از دانه.
تشکرشده 73 در 47 پست
نمي تونيد يه جوري قبل از دادگاه و طلاق اين حرفها با خانومتون منطقي صحبت كنيد كه پاتون به دادگاه و اين حرفها نرسه. طوري كه خانومتون هم فكر نكنه شما دوباره از خودتون ضعف نشون داديد. سعي كنيد احترام ها رو برگردونيد به روز اول. كمتر بحث رو به دعوا بكشونيد. از قديم گفتند هر چي احترام بگذاريد احترام مي بينيد. باهاش با احترام صحبت كنيد. همراه با كمي جديت.
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست، پنهان كردن قلبي است كه به اسفناك ترين حالت شكسته است.
تشکرشده 992 در 530 پست
آقا مصطفي
مشكل شما مرگ نيست كه چاره نداشته باشه
فقط كمي شما دو نفر بعضي چيزها رو فراموش كرديد. من مطمئن هستم كه اگر بتوان كمي روي خانم شما كار كرد خانم شما از اين رو به آن رو خواهد شد.
اين مشكل شما مشكل هزاران خانواده ايراني است كه برخي ها مثل شما طلاق را انتخاب مي كنند. برخي به همين منوال ادامه مي دهند ولي برخي ديگر كه گروه كمي هم هستند تلاش مي كنند تا شرايط را آنطوري كه بايد باشد كنند و موفق هم مي شوند
شما هم اگر توانستيد خانمتان را در آن شرايطي كه گفتم قرار دهيد و ذهن او را آماده شنيدن حقايق زندگي كنيد.
يخ ذهن او بايد كم كم آب شود
تشکرشده 73 در 47 پست
آقا مصطفي در چه حالي هستيد.؟
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست، پنهان كردن قلبي است كه به اسفناك ترين حالت شكسته است.
تشکرشده 7 در 7 پست
با تشکر از دوستان عزیز دانه و حرف دل
دیروز رفتم بچه ها رو بردم پارک و با خانمم هم صحبت کردم. ازش سوال کردم مرد ایده الش چه جوریه و من بایستی از نظر ایشون چجوری باشم. ایشون معتقده من به بلد نیستم به ایشون محبت کنم، معتقده در مسائل مالی من خسیسم، اینکه تا بهم نگه خانواده رو نمی برم رستوران. بهم یادآوری کرد که همش به حرف پدر و مادرم می کنم. البته این مساله آخر چیزیه که متاسفانه ایشون هر چند به غلط اما بهش شدیدا اعتقاد داره و زمانی قوم و خویشهای ایشون این مساله رو توی بوق و سرنا کرده بودن. من اینجور برداشتهای غلط رو که از ایشون می بینم باور کنید خونم به جوش میاد (حدودا 45 درجه فارنهایت). من خودم رو فرد تحصیل کرده ای می دونم و شخصیت خودم رو فراتر از این میدونم که گوش به فرمان این یکی یا اون یکی باشم از جمله والدینم. خصوصا اینکه پدر و مادر من 800-900 کیلومتر از من دورترند و من خیلی لطف کنم سالی دو یا نهایتا سه بار می رم شهرستان که اونا رو ببینم. و این اتهام سخت سخیفه. متاسفانه همسر من احترام به والدین رو با حرف شنوی از اونها قاطی میکنه و اصلا مشکل من اینه که ایشون قدرت تجزیه و تحلیل بالایی نداره و از طرفی تو این زمینه بدبینه. مثلا یه روز که میام خونه و حال ندارم یا درگیری بینمون درست میشه ایشون میگه: "چیه؟ باز مادرت تو رو پر کرده؟!" ببینید چه تصور باطلی میکنه. این موضوع رو بارها به دوستام و برادرام هم تعمیم داده. اگر امروز رفتم از برادرم (که تازه از من سنش هم کمتره) سربزنم و شب که برگشتم با هم حرفمون شد همین جمله رو تکرار میکنه که "چیه؟ باز برادرت تو رو پر کرده؟!"
من واقعا فکر نمی کنم همسرم بتونه طرز فکر و اخلاقشو عوض کنه. اما از طرف دیگه نمیدونم چجوری این دل لامثب رو راضی به جدایی کنم.
در حال حاضر اگرچه تنها زندگی میکنم و از خانواده بدورم اما تا حدی آرامش دارم. باوجود این به کمک همه شما هم نیازمندم.
تشکرشده 3,145 در 958 پست
شما چی؟ خودتون در مورد احساستون چیزی نگفتین؟ اینکه چی میخواین و از چی دلگیرین؟ در مورد دادخواست طلاق چیزی نگفتین؟
متاسفانه این قضیه مادرت پرت کرده! در بین خیلی از زوجها وجود داره. آقایون و خانمهایی که فکر می کنن همسرانشون هیچ اختیاری از خودشون ندارن!
آیا واقعا همیشه بعد از دیدار اقوامتون با خانمتون دعواتون میشه؟ شاید همسر شما انقدر روی این قضیه حساس شدن که به طور اتوماتیک این جور مواقع مقدمات یک بحث رو توی ذهنشون می چینن. یک قضیه دیگه هم هست، معمولا افراد به این دلیل که حداقل تا سنین 20 سالگی در کنار پدر و مادرشون زندگی کردن، طبیعتا خلق و خوی اونها رو میگیرن، نظراتشون مثل هم میشه، حتی گاهی مواقع تکیه کلامها و حرکات، برای همین طرف مقابل بدون توجه به اینکه این قضیه در مورد خودش هم صدق می کنه، با دیدن کوچکترین شباهت بین حرکات و رفتار و گفتار همسرش با پدر و مادرش، این فکر رو می کنه که «اینها افکار همسرم نیست، من این رو قبلا از پدر اون هم شنیده بودم پس حتما پدرش بهش گفته که چنین حرفی بزنه» و ... در صورتی که این قضیه یک اتفاق طبیعیه، البته این مشکل در آقایون و خانمها وجود داره و فقط مختص خانمها نیست. یکی دیگه از دلایل هم ممکنه به این علت باشه که در کودکی از زبان پدر یا مادرشون بارها این جمله رو شنیده باشن و براشون اثبات شده باشه که حتما طرف مقابل یک فرد بدون اختیار هست. یکی دیگه از دلایل هم وجود واقعی این مشکل در طرف مقابله، اینکه واقعا اون شخص اختیاری از خودش نداره و تحت تأثیردیگران قرار میگیره .
به هر حال طبق گفته شما، شما فرد مستقلی هستید. به نظر خودتون راهی هست برای اینکه این فکر رو از سر همسرتون خارج کنید؟ کدوم یک از دلایلی که ذکر شد یا دلایل دیگه باعث به وجود اومدن این طرز فکر در همسرتون شده؟
تشکرشده 992 در 530 پست
آقا مصطفي امكان نداره كه خانمتان را به تالار بياوريد و از او بخواهيد كه تاپيكي باز كند و ما بدانيم كه حرف دلشان چيست و چرا فكر مي كنند كه شما به ايشان محبت نمي كنيد و يا حرف شنوي از خانواده داريد و از خودتان اختياري نداريد.
تشکرشده 73 در 47 پست
آقا مصطفي شما اون روز باز هم دعواتون شد؟ در مورد دادخواست طلاق حرفي به ايشون نزديد؟ آخر سر به چه نتيجه اي رسيديد؟ شما خيلي كلي توضيح داديد. يعني چي كه خانمتون درست بشو نيست؟
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست، پنهان كردن قلبي است كه به اسفناك ترين حالت شكسته است.
تشکرشده 7 در 7 پست
با تشکر از همه دوستان که صمیمانه من رو از نظراتتون مستفیض می کنید.
اون روز که من ایشون رو زیارت کردم اتفاقا بهش گفتم که به نظر می رسه تنها راه ما جداییه... ببینید متاسفانه ما اصلا زبون هم رو نمی فهمیم. البته به ایشون عرض کردم که از لحاظ احساسی این جدا شدن برای من خیلی سخته اما ایشون هم در وضعیت مناسبی نیست. این بنده خدا نمی دونه داره چکار میکنه و نمی دونه که راه کدومه چاه کدومه. من بهش نگفتم که دادخواست طلاق رو دادم و چند روز دیگه خدمتتون می رسه به این خاطر که اصولا تو این مرحله (یعنی در مرحله دهمین سال کشمکش) ایشون اول بایستی دادخواست طلاق رو تحویل بگیرند و بعد نقشه راه واسشون روشن شه... و هر چه من بهش بگم اقدام حقوقی کردم شاید باورش نشه. از طرفی دیگه من نمیدونم عکس العمل ایشون چی خواهد بود. الان من هفته ای دو سه بار میرم و بچه ها رو میبرم پارک و هر وقت که به خانمم می گم مثلا من امروز نمی رسم بیام بچه ها رو ببرم بیرون شما لطف کن این زحمت رو بکش ایشون محترمانه به بنده میگن که اینا بچه های خودت هستن خودت بیا اونا رو ببر بیرون و ادامه میده که من نوکر بابای تو که نیستم من هزار تا کار دارم... الی آخر. بنایراین ایشون در حالی که اتفاقا بچه ها رو هم دوست داره و بهشون میرسه اما سعی میکنه از اونها هم بعنوان ابزاری جهت اذیت کردن من استفاده کنه بنابراین هیچ بعید نیست که دادخواست طلاق که دستشون برسه بچه ها رو بزاره و بره شهرستان (البته الان این تهدید رو میکنه اما نمیدونم اونو عملی خواهد کرد یا خیر). بارها گفته که وقتی ازت طلاق بگیرم بچه هاتو بهت میدم میرم دنبال زندگیم!
اصولا من و خانمم در مورد هر موضوعی که صحبت کنیم حد اقل به دعوای لفظی میکشه. ای بابا مثلا همین آخرین روزی که ایشون رو زیارت کردم ایشون به بچه ها حرف زشت میزنه (مثل پدر س.گ.) و وقتی بهش میگم استاد این حرف زشته شروع میکنه که تو خودت استاد این نوع حرفایی، تو خودت اینا رو به ما یاد دادی (شما باور نکنید)، خونه شما مرکز این حرفایه،...
و البته سرکار خانم دانه فرمودند که ایشان را به این تالار بیاورم و این امکان پذیر نیست. اولا تو خونه کامپیوتر نداریم (یعنی یکی بود من با خودم آوردم خونه مجردی:D) و دوما ایشون اهل اینترنت بازی و اینترپل بازی نیست. البته من باید تو این زمینه سعیم رو بکنم و ازش چنین چیزی رو بخوام اما در حال حاضر خیلی مایل نیستم افرادی که من رو میشناسن از گفتگو و همدردی بنده تو این تالار مطلع شن و اگر ایشون از چنین چیزی باخبر بشه شاید نه تنها اوضاع بهتر نشه بلکه ایشون این موضوع رو پیرهن عثمان کنه که ای داد و ای بیداد آقا مصطفی مشکلات خانوادگیشو به اینترنت کشونده...
تشکرشده 498 در 242 پست
دوست عزیز
متاسفانه پرده حیا بین شما دریده و این به آسانی قابل برگشت نیست جز با خواست هر دوی شما
بهتره چند روزی هیچ دیدار یا صحبتی بین شما نباشه و در این مدت حسابی به خود و کارهایتان بیندیشید و راه حل را پیدا کنید ببینید در این مدت دلتنگ میشوید؟
آن موقع باید به فکر راه حل بیفتید ولی جدایی تنها راه حل شما نیست
حتی بهتره تو این مدت بچه ها را پیش خود نگه دارید تا همسرتان در آرامش به آینده بیندیشد
موفق باشید
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)