نوشته اصلی توسط
باران13
سلام دوست عزیزم
تمام چیزایی که برات می نویسم رو با مغز استخون حس کردم و با شهامت سمت ترس ها و ناشناخته رفتم و رو هوا شعار نمیدم، ببین ترس یه واقعیتی که ریشه حقیقی نداره، علایمش واقعی ولی علت حقیقی نداره، کابوس می بینی وحشت می کنی، عرق می کنی، ضربان قلبت میره بالا، می لرزی، نشانه ها واقعی ولی علتش(کابوس) یه چیز غیرواقعی
ببین ما آدمها یه چیزایی تو هممون مشترک مثل غرایز و محبت و... ولی مصداق های ترس هامون کاملا باهم متفاوتیم، مثلا راک ستاره کشتی کج از سوسک میترسه! یا فلانی از چیز دیگه، این مصداق های ترس همش ذهنی و غیرواقعی چون چیزی که تو ازش می ترسی تو واقعیت می بینه واسه یکی اصلا آب خوردن برخورد باهاش، ترس سطحی و تو سطحت نگهت میداره، بوکسوری که بترسه پیشرفت نمی کنه، ترس مال زمان حال نیست. مال آینده دور یا نزدیک که معلوم هم نیست رخ بده یا نه! ما از چیزایی که تو واقعیت تجربه کردیم نمی ترسیم، ترس در واقع ناشناختست و چون ناشناخته و سطحی با شناخت و رودرویی(تجربه) راحت میشکنه
اشکال نداره ترس رو احساس کن ولی نزار فلجت کنه، تو میتونی سالها تو خونه بمونی و امنیت داشته باشی ولی رشد نمی کنی، بیرون رشد هست خطر هم هست، تو خطر که ضربان قلبت میره بالاتر و زنده تر میشی، کار تکراری نیاز به فکر نداره، مسیر تکراری چشم بسته آدم دست اندازش رو هم میشناسه! کارهای جدید و خطر کردن که آدم رو هوشیار می کنه ذهن رو به کار میندازه و هوش رو جان میده
امنیت و تکرار خسته کنندست، نشاط، رشد و زندگی تو خطر کردن، روی طناب راه رفتن میده حتی تماشا کردنش حس لذت میده!
راهکار
به خودت اعتماد کن، من نمیگم فکر کن و بپر بلکه برعکس میگم بپر و بعدش تا دلت میخاد فکر کن، بعد انجام می بینی چقدر قوی تر از چیزی که فکرش رو می کردی هستی، بعد پریدن می فهمی ترسا چقدر الکی بود! ترس رو احساس کن ولی برو جلو، هوش و ذکاوتت با شهامت زنده و فعال میشه به قول فروید انسان تو تنش معنا میسازه، دیدی طرف زبان هم بلد نیست میزنه میره و بعد 2 سال می بینی هم زبان بلد هم خیلی چیزای دیگه یاد گرفته و قوی تر هم شده ولی طرف 4 سال میخاد آیلتس بگیره! چند ساله دنبال مطالعه و تحقیق و وکیل گرفتن، چند سال دنبال پول جمع کردن واسه خاطر جمع شدنش ولی آخرش هم کاری نمی کنه! به قول معروف just do it
تو فکر کردی و تصمیم گرفتی برو انجامش بده اصلا توجهی به افکارت که می ترسوننت نکن، برو جلو، ترس یه احساس و شجاعت عمل! به قول رهی معیری
اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای ---- آنگه به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم
برو سمت چیزای نو، از مسیرهای مختلف و متفاوت رفت و آمد کن، چیزای جدید رو تست کن، با آدمای متفاوت نشست و برخاست کن
تو جزیی از هستی خدایی، کل هیچ وقت به جزعش آسیب نمیزنه به خدا اعتماد کن و برو جلو ، به قول مولانا
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر --- آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
حس کن
خیلی پستم طولانی میشه ولی توصیه می کنم بری فصل اول و دوم کتاب نیروی حال اکهارت تُله رو بخونی، اگه وقت نداشتی برات می نویسم، سوالی بود درخدمتم
شادکام باشیم
علاقه مندی ها (Bookmarks)