به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 13 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 126
  1. #21
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    به نظرم جلسات مشاوره تون را ادامه بدید، اگه وقت کم دارید می تونید فواصلش را بیشتر کنید. اما قطعش نکنید بهتره.
    اگه مشاورتون خوب هست، در مقابل شخم زدن گذشته مقاومت نکنید. شاید بتونن ریشه ی این همه خشم را پیدا کنن و درمانش راحت تر بشه.
    این مثالهایی که داری می زنی خیلی زیاده. شما از دست همه کس و همه چی عصبانی می شی. برای آرامش خودت جلسات مشاوره ات را ادامه بده.


    همونطوری که می گی با همه ی تلاشم و خواسته ام گاهی عصبانی می شم و کنترل رفتار یا حرفهام را ندارم
    می گید که سخته دائم مواظب باشم که اشتباه نکنم ( منظورم عصبانی نشدن هست)

    خانمتون هم همینطوریه. با همه ی تلاش و خواسته اش خیلی سخته براش که عوض بشه.
    ناخودگاه گاهی یه کاری را که شما دوست نداری انجام می ده. سخته دائم مواظب باشه اشتباه نکنه ( کارهایی که شما بهش گفتید انجام نده)

    عوض شدن برای همه سخته، مخصوصا اگه به میل و خواسته ی خودشون نباشه و یکی دیگه مجبورش کنه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  2. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Amir A (جمعه 22 دی 96), maadar (دوشنبه 25 دی 96), paiize (جمعه 22 دی 96), پامچال (شنبه 23 دی 96), میس بیوتی (جمعه 22 دی 96)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنون از توجهتون
    ببینید من همه چیزو رک و پوست کنده از اول بهش گفته بودم. تو همون جلسه های خواستگاری بهش گفته بودم قانون و مقررات دارم و باید رعایت بشه و کلا به خیلی چیزها هم حساسم. خوشش می اومد میگفت روراستی! با اینکه سنش کم بود و شیطون تر از الانم بود ولی به تمام قواعد من اوکی داد اصلا لجبازی نمیکرد الان داره اینجوری میکنه. فکر میکنم اون موقع اصلا نمیفهمیده من چی میگفتم. ولی تا قبل عقد در عمل هیچ گیری بهش ندادم چون اصلا زیاد پیش هم نبودیم اون موقع ها همه چیزو با شوخی و خنده بهش میگفتم که کم کم آماده بشه ولی آره مثل اینکه باعث شده خط قرمزهارو درست متوجه نشه بعد عقدم توقع داشته شرایط همونجوری بمونه احتمالا.

    ولی بهرحال من بهش گفته بودم. اخلاق منم دیده بود دیگه قبل عقد با دیگران. جلوی خودشم یه بار برادرمو زدم دیده بود. الان همونو تیکه میندازه بهم که میگه من معذرت نمیخوام مثل داداشت.


    دوستاش جدا روش تاثیر مخرب میذارن. مثلا یه سری بازی با هم میکنن اسمشو گذاشتن چالش! مثلا چالش مدل مو میذارن یه مدت با هم هی مدل موهاشونو عوض میکنن بعد عکس میگیرن و نظر میدن که کدوم مدل به کی بیشتر میاد! بعد چالش بعدی! از همین کارای بیخود. یه دفعه دیدم یه گروه تلگرامی داره به اسم چالش ذله کردن پدر و مادر!! باهاش دعوا کردم گفت این فقط بازیه کار بدی نمیکنیم!

    خب من فکر نمیکنم زن های متاهل دیگه هم اینجوری باشن حداقل اینجا خانمهارو میبینم خیلی بالغ تر از این حرفا هستن.
    یه سری از دوستاشم که ازش بزرگترن که کلا ازشون پیروی میکنه و کامل به حرفشونه و رقیب های اصلی من اینان. اکثرشون هم خیلی شخصیت های سالمی ندارن. ولی همون کاری که من بگم نکن اونا بگن بکن رو میره انجام میده! مثلا به قول خودش بهش شوهرداری یاد میدن! نهایت چیز مفیدی که دیدم ازشون یاد میگیره آشپزیه که میخوام صد سال سیاه یاد نگیره اینجوری. مسائل جنسیمونو به دوستاش میگه که واقعا بدم میاد و نیازی هم نیست از اونا بره چیزی یاد بگیره.


    علیه منم که دوستاش از قدیم گوششو پر میکردن. مثلا خانم من خیلی وقت پیش یه تصادف خطرناک داشت. من دیر رسیدم بیمارستان چون اصلا تهران نبودم و تا برسم طول کشید. بعد هم که رسیدم فامیل ها و دوستاش که اومده بودن همه داشتن گریه میکردن و خب من مشکل دارم برای گریه کردن نمیتونم گریه کنم و به نظرم گریه فایده ای هم نداشت ولی به معنی عدم ناراحتی و نگرانیم نبود بعدا دوستاش بهش گفته بودن من آدم بی احساسیم با من ازدواج نکنه و اونم هنوز گاهی سر من غر میزنه که تو بی احساسی من داشتم میمردم ناراحت نبودی!!
    یا مثلا همین چند وقت پیش من یه چیزی براش کادو گرفته بودم عکسشو برای دوستاش فرستاده بود دیدم بهش گفته بودن داره خرت میکنه گولشو نخور!!! از جمله صفاتی که هیچ جوری نمیشه به من چسبوند گول زدن کسیه! خب من نمیرم بهش بگم این دوستیتو دیگه بهم بزن ولی نسبت به اون آدم خاص بدبین میشم که میخواد زندگی مارو بهم بزنه.

    یا مثلا دیدم که با دوستاش که حرف میزنه بعدش حرف زدنش با من عوض میشه!... الان یه وقتایی که میبینم اخلاقش یهو بی دلیل عوض میشه حدسم اولین جا میره پیش دوستاش دیگه. یا تمام دروغگویی ها و دور زدن هاش میدونم دیگران شیرش میکنن وگرنه خودش تنهایی جرئتشو نداره با یه دادم میترسه گریه میفته. کارهاشم معمولا تیمی انجام میده تنهایی کاری انجام نمیده.


    پدر و مادرشم بد بارش آوردن. زیادی آزاد گذاشتنش و زیاد از حدم بهش محبت میکنن. اشتباهاتشو هیچ وقت بهش تذکر هم نمیدن. ذاتا دختر خوبیه ولی یه سری رفتارهارو یاد نگرفته به عنوان یک خانم. مثلا من دلم نمیخواد زنم جلوی دیگران بگه خیلی حال میکنم! یا یه سری حرفای دیگه که نوجوون ها یا پسرها بیشتر میزنن یا فحش و اینا. این حرف شما رو هم بارها بهش گفتم که در شان تو و خانواده ای که داری نیست اینجوری حرف بزنی.


    اینکه میگین زن ها خیلی زود مطیع شوهرشون میشن واقعا برای من ناراحت کننده ست که چرا برای من اینجوری نشده! گاهی پست های خانمهای دیگه رو اینجا نگاه میکنم واقعا دلم میگیره که خانم ها چقدر براشون مهمه رابطه شون با شوهرشون خوب باشه ولی خانم من انگار اصلا براش مهم نیست. درگیر مسائل دیگه ست. زن های دیگه به شوهراشون احترام میذارن خانم من احترام که میگه مال زمان قدیم بود، قانون که خشکه، حرف گوش کردنم که سختشه یا یادش میره. اگه امشبم بهش یاد بدم یه کاری رو نکنه یا حتی باهاش دعوا کنم فردا ممکنه دوباره همون کارو تکرار کنه و بگه یادم نبود یا حواسم نبود یا چقدر سخت میگیری و...
    فعلا کنترلش نمیکنم بهشم گفتم بهت اعتماد دارم ولی هنوز تغییری ندیدم تو رفتارش. شاید طول میکشه.


    یه آرایشگاه دیگه پیدا کنم براش از کجا معلوم فضاش بدتر از اینجایی که میره نباشه؟؟... خیلی وقته به جمع های زنانه ای که میره دیگه اعتماد ندارم. این دوستشم هنوز اگه بیشتر از من نبینه کمتر نمیبینه. با اینکه الان خیلی وقته دیگه اونجا کار نمیکنه بازم هر یکی دو روز یه بار میره اونجا چند ساعت میمونه. وقتی از زندگی های دیگران اومده برای من گفته که نشستن تو آرایشگاه راجع به شوهر یکی حرف زدن که چی کار کنن تو چنگ زنش باشه خب من فکر میکنم همین بلارو سر منم میاره دیگه!
    من اصلا نمیدونم دختر تو این سن با زن مطلقه بچه دار و مورد دار چی کار داره؟!


    نمیدونم مشاور خوبی دارم یا نه مشاور دیگه ای رو امتحان نکرده بودم تاحالا... از اینجا ولی از خیلی جهات بهتره. حداقل نمیگه شاید زنت عاشق یکی دیگه ست بدتر فکرمو درگیر کنه.
    وقتم که خیلی کمه رفتیم مسافرت از کارام عقب افتادم بدتر هم شده. الان جمعه ها هم درگیر کارم. ولی میتونم برنامه ریزی کنم برای جلسات بعدی آره مثلا فکر کنم ماهی یکی دو بار بتونم برم... فردا زنگ میزنم وقت میگیرم چشم. ولی مشکلم همون شخم زدن هست. یعنی من میتونم راجع به هرچیزی چندساعت کنفرانس بدم ولی در این یه مورد وقتی از احساساتم میپرسه کلا نمیتونم هیچی بگم.... وقایع گذشته رو تاحدودی به مشاور گفتم ولی احساس من رو هم برای هرکدوم از اون اتفاق ها میخواست کامل بدونه که خب من هیچ احساسی ندارم نسبت به گذشته و حرفی ندارم بزنم. پونزده ساله سر خاک مادرم هم نرفتم و کلا سعی میکنم به گذشته فکر نکنم. یه جورایی فکر میکنم اگه راجع به گذشته خیلی حرف بزنم یا بخوام احساساتی بشم از هم میپاشم.

    همونایی هم که گفتم بهش یه چیزهایی رو برای خودم روشن کرد مثلا الان فکر میکنم میدونم دیگه چرا از گریه خانمم انقدر عصبانی میشم... من هرچی خاطره برای مشاور از مادرم تعریف کردم بدون استثنا موقعیت هایی بود که توش گریه میکرد. که اصلا مشاور تعجب کرد که یعنی من یک خاطره شاد هم از مادرم تو ذهنم ندارم! واقعا هم ندارم یعنی با خودمم فکر میکنم هیچ چیز خوشایندی یادم نمیاد... فکر میکنم همون گریه های مادرم باعث شده من یه آلرژی شدیدی نسبت به گریه پیدا کنم نه خودم میتونم گریه کنم نه میتونم گریه زنمو تحمل کنم و وقتی گریه میکنه انقدر عصبانی میشم که میخوام سر خودمو یا سر اونو بکوبم یه جا فقط همه چی ساکت بشه.... بدبختانه از وقتی این مشکلاتم برامون پیش اومده گریه هاش زیاد شده و حس میکنم نسبت به قبلا گریه هاش شدیدتر و طولانی تر هم شدن. ولی دیگه وقتی گریه میکنه تو خونه باشیم از اتاق کلا میرم بیرون تا گریه ش تموم بشه. منتها اون دلش میخواد پیشش بمونم و بغلش کنم و الان که ازش فاصله میگیرم میگه منو فقط تو شادی میخوای! تو ماشینم پیش نیومده دیگه ولی اگه پیش بیاد این دفعه دیگه وسط اتوبانم باشم میزنم کنار پیاده میشم.


    بهرحال من نمیخوام اینجا راهی برای کنترل عصبانیتم پیدا کنم این مسئله رو نمیشه اینجا حل کرد میدونم. البته اینکه بهم میگین یه جاهایی دارم تند میرم یا رفتارم اشتباهه خیلی داره کمکم میکنه... خودم همیشه فکر میکردم زیادی باهاش نرم رفتار میکنم الانم البته همینجوری فکر میکنم ولی فکر کنم واقعا نرمتر شدم دیگه. قبلا مثلا خیلی فکر کتک زدنش می اومد تو سرم ناخوداگاه و فکر میکردم دارم خیلی نرمی و گذشت به خرج میدم که نمیزنم بعد توقع داشتم اونم بفهمه بهش لطف کردم و قدر بدونه. الان خیلی کم شده این فکرا و میدونم باید جلوشو بگیرم با اینکه یه سری از رفتاراش واقعا بده. دنبال درمان عصبانیتم نمیخوام اینجا باشم... بیشتر احتیاج دارم برای مطیع کردن خانمم بهم راهکار بدین... برای اینکه بتونم این رفتارهاشو درست کنم نفوذ دوستاشو تو زندگیم کم کنم رابطه مو باهاش صمیمی کنم که انقدر دروغ نگه و منو اذیت نکنه.... چطوری بهش یاد بدم مثل خانمهای عاقل دیگه رفتار کنه؟
    الان عقدیم و خونه پدرشه من اگه اینجوری ببرمش خونه خودم نمیتونم دیگه ایوب وار تمام این رفتارهاشو تحمل کنم الان زمان هایی که پیشم نیست من فرصت دارم شب نفس تازه کنم برای تحمل اذیت های بعدیش ولی بعد عروسی دیگه جایی برای اینکه بیام توش نفس بکشم ندارم باید بتونم باهاش تو یه چیزهای اولیه ای حداقل به سازش برسم وگرنه میدونم بعد عروسی کار دست جفتمون میدم اگه همین رفتارهارو بخواد ادامه بده... باید قبل عروسی یاد بگیرم چطوری رفتار کنم که بدون درگیری و دعوا و داد و بیداد به حرفم گوش کنه یا چطوری مستقیم ازش یه چیزایی رو بخوام که لجبازی نکنه مسخره بازی هم درنیاره و گوش بده؟... الان مثلا من لحن مودبانه رو امتحان کردم ولی جواب نداد مسخره بازی درمیاره و جدی نمیگیره. به یه سیستم تشویقی هم فکر کردم که مثلا بهش بگم هرکاری که بهش گفتم و انجام داد منم در مقابل یه کاری براش انجام بدم ولی فکر کردم اینجوری عادت میکنه در ازای کارایی که وظیفه شم هست توقع جایزه داشته باشه.


    خانم من هیچ تلاشی برای عوض شدن نکرده تاحالا. یا من ندیدم حداقل. من یک روز تمام یه بار سعی کردم فقط یک کلمه چشم رو بهش یاد بدم آخر همون روز چندبار به زور گفت و فرداش باز همه چی یادش رفت. یه چیز به این سادگی! حتی برای اینکه اخلاق منم خوب بمونه الان تلاشی نمیکنه بدتر یه کارایی میکنه عصبانیم کنه.



  4. #23
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام

    امیر اقا اینکه زن مطلقه ( بچه دار و بدون بچه فرقی نداره) رو هم ردیف زن مورد دار میارید کار درستی نیست.لطفا در قلمتون به کسی بی احترامی نکنید.ممنون از شما
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  5. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maadar (دوشنبه 25 دی 96), پامچال (شنبه 23 دی 96)

  6. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    من ننوشتم چون این خانم مطلقه هست مورد داره که به اشخاص مطلقه توهین شده باشه! لطفا دوباره بخونید! نوشتم مطلقه و مورد داره. توصیف کردم که این مشخصات رو داره. گفتم بچه هم داره اینم توهینه به نظرتون به کسانی که بچه دارن؟ به خانم های محترم مطلقه بنده هیچ جسارتی نه کردم و نه میکنم.
    دلیل اینکه چرا میگم مورد داره رو هم اصلا صحیح نمیدونم اینجا برای کسی توضیح بدم.
    در تاپیک قبلی هم گفته بودم خانمم هم قبول داره که این خانم مشکلات اخلاقی داره بعد شما که اصلا این آدم رو نمیشناسید فقط برای جبهه گیری در برابر من ازش دفاع میکنید؟
    لطفا انقدر سریع قضاوت و محاکمه نکنید.
    منم دنبال حاشیه و بحث های انحرافی توی تاپیکم نیستم با کسی هم اینجا مشکل و دشمنی ای ندارم. صرفا و فقط دنبال راهکار حل مشکلم میگردم ممنون میشم رعایت کنید.

  7. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    224
    Array
    سلام
    امیر آقا کلا اون چیزی که الان دنبالش هستید ایراد داره
    اینکه به خانمتون چیزی رو یاد بدید
    اینکه مطیعش کنید

    شما مگه ایشون رو نمی شناختید مگه خودشو رفتارهاشو ندیده بودید؟

    اولین قدم شما باید پذیرش باشه
    شما قرار نیست کسی رو تغییر بدید
    تغییر شاید اتفاق بیفته ولی مقدارش خیلی کمه
    نمیشه کسی رو از اساس عوض کرد

    خوب اینکه در مورد مدل موی همدیگه نظر بدن چیز بدی توش نیست

    ولی اینکه دوستاش نظرات منفی بهش میدن و ... زیادم مهم نیست دوستان من هم در زمان عقدم خیلی سعی میکردن توقعاتمو از همسرم بالا ببرن

    مثلا یه مناسبتی که می شد می گفتن چه هدیه ای گرفتی؟ من و همسرم کلا اهل هدیه گرفتن مداوم نبودیم و این رو دوستام درک نمیکردن من شاید الکی می گفتم ربع سکه
    برای همونم حرف و نقد داشتن می گفتن چرا این شوهر تو همش ربع سکه می گیره چرا نمیره وقت بذاره یه چیزی برات انتخاب کنه
    خوب من هم می گفتم وقت نداره

    اگر شما به اندازه کافی به همسرتون محبت کنید حرفهای دوستاش خیلی خیلی کم تاثیر میشه اگر تا میاد طرفندهایی که یادش دادن رو به کار بگیره ببینه غرق در عشق و محبت شماست خودش شرمنده میشه و اون طرفند ها فراموش می کنه

    دوستان من همشون تحصیل کرده و مذهبی هم بودن ولی به هرحال تشریفات براشون مهم بود
    شاید کمی روی ذهنم اثر می گذاشت شاید گاهی در موردش با همسرم هم صحبت می کردم ولی نکته مهمش این بود که به محض دیدن همسرم همه حرفهاشون به نظرم مسخره میومد

    اونا زندگی منو با یکی دیگه مقایسه می کردن که همزمان با من عقد کرده بود و می گفتن همون اتفاقاتی که برای اون می افته باید تو هم بخوای

    الان اون شخصی که با من مقایسه می شد و غالبا در نظر دوستان پیروز هم بود، با یک بچه طلاق گرفته

    ته این حرفها هیچی نیست
    و خانم شما خودش باید به این نتیجه برسه با اجبار و با حرف درست نمیشه خانم شما باید اینو تجربه کنه و بهش ثابت بشه

    و اینکه اگر خانم شما تشویق به داشتن یک هدف مناسب بشه شاید کمی از این فضا فاصله بگیره

    مثلا بره دانشگاه یا مثلا بره کلاس زبان

    به هرحال اینکه شما یک نفر رو دیدید و پذیرفتید و الان به جز قیافش همه چیزشو میخواین تغییر بدید اصلا درست نیست
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  8. 6 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 23 دی 96), Happy.girl.69 (شنبه 23 دی 96), maadar (دوشنبه 25 دی 96), paiize (شنبه 23 دی 96), پامچال (شنبه 23 دی 96), بهاره جون (شنبه 23 دی 96)

  9. #26
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم خانم فکور
    حرفتون رو تاحدودی راجع به پذیرش قبول دارم. من باید توقعات خودمم بیارم پایین کما اینکه الان کنترلمو روش خیلی کم کردم و دارم سعیمو میکنم و اینم میدونم خانم من بهرحال یه ویژگی های منحصر به فردی داره که بعیده کامل عوض بشن یه چیزهایی رو هم اصلا خودمم نمیخوام عوض بشن اینجوری نیست که فقط ظاهرشو دوست داشته باشم. ولی اینکه کلا حق ندارم هیچ توقعی ازش داشته باشم نه اصلا قبول ندارم. همونطور که من وظایفی در برابرش دارم و باید انجام بدم اونم مسئولیت داره نمیشه هرکاری بکنه منم نگاش کنم.
    شما میتونید به یک خانم بگین از شوهرت انتظار نداشته باش دوستت داشته باشه؟
    این چیزی که میگین دقیقا معادل همین مسئله برای یک مرده. که از زنت انتظار حرف شنوی نداشته باش!
    اگر صدبار بنویسه منو دوست داره و پاشم امضا کنه وقتی حرفمو گوش نمیده حس میکنم هیچ علاقه ای بهم نداره.
    شاید به نظر بیاد من خیلی آدم خشک و بی عاطفه ای هستم که هی حرف از اجازه و قانون و اطاعت میزنم و برام دیگه مسائل عاطفی مهم نیستن از اینکه اینجا الان تبدیل به یک سیبل و هدف برای انتقام خانمها از مردها هم شدم میتونم اینو بفهمم که زن ها چطوری فکر میکنن وقتی یک مردی با روحیه منو میبینن و اینو ربط میدم به خانم خودم که الان چه تصور وحشتناکی از من برای خودش ساخته. بخصوص که دارم میبینم برای عروسی هم خیلی اشتیاقش کم شده و برای همه برنامه ها مردده دیگه الان و میگه خودت بگو چی کار کنیم. من خودمم از آینده مون ترسیدم نه بخاطر اینکه فکر کنم یه روز دیگه دوستش نداشته باشم یا بخوام طلاقش بدم بخاطر احساس اون به خودم میترسم. هرکاری که بکنه و هرچقدر که منو اذیت کنه و اصلا شکنجه م هم بده و منو از عصبانیت به جنون هم برسونه من ذره ای از عشق و علاقه م بهش کم نمیشه اینو کاملا مطمئنم ولی حس میکنم همین الانشم اون دیگه اندازه قبل منو دوست نداره... حتی گاهی که از عمد میخواد منو عصبانی کنه فکر میکنم شاید میخواد من باز کاری بکنم که به این بهانه ازم جدا بشه.
    اگه فقط بحث اطاعت کردن بود خب من بالا سرش وایسم و یدونه دادم بزنم هرکاری بگم میکنه و گاهی که خیلی موقعیت حساسی هست و حرف گوش کردنش واقعا برای رابطه مون و خودش لازمه همین کارو میکنم ولی به طور کلی من همچین چیزی هیچ وقت نمیخواستم باید عنوان تاپیکم رو چیز بهتری انتخاب میکردم من میخواستم که خانمم با میل و علاقه خودش به حرفم گوش کنه نه با ضرب و زور. در حقیقت اینکه این مسئله برام خیلی اهمیت داره بخاطر ذات دیکتاتورم نیست بخاطر اینه که حرف گوش کردنشو نشانه مستقیم دوست داشتنش میدونم.
    اینکه میگین محبت بکنم من محبت میکنم ولی حدش در مقایسه با محبتی که دیگران بهش میکنن شاید کمه. و منم بلد نیستم چطوری بیشتر از این محبت کنم واقعا. کلا در ایل و تبار من همه مردها بینهایت زنشونو دوست دارن در عین اینکه اکثرشون دست بزنم دارن. پدر خودم وقتی مادرم از دنیا رفت من و برادرمو ول کرد کلا چند ماه رفت و وقتیم برگشت معتاد شده بود و سه سال طول کشید تا ترکش دادن کارشو از دست داد خونه مونو از دست دادیم و برادرمو که اون موقع نوزاد بود چندبار میخواست واقعا بکشه بخاطر اینکه اونو مسبب مرگ مادرم میدونست هنوزم میدونه یه جورایی. بعد که رفت دوباره زن گرفت حالش خوب شد! کلا مردهای خاندان من خیلی زن دوستن ولی ابراز محبت کردنشون داغونه. منم عاشق و دیوونه زنم هستم محبتم میکنم تا جایی که بلدم ولی شاید چون اخلاقمم تند میشه از بین میره براش.

  10. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 مهر 03 [ 00:41]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,582
    امتیاز
    45,589
    سطح
    100
    Points: 45,589, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    8,025

    تشکرشده 6,516 در 1,477 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    365
    Array
    سلام

    به نظرمن مشاوره واسه کنترل خشمتون روحتماادامه بدیداون خودش کمک میکنه یه خیلی چیزها،خشم درونی شمابرمیگرده به همون گذشته پس بجای اینکه ازش فرارکنیدسعی کنیدبپذیرینش وتلاش کنیدکه کمترین تاثیرروازش بگیریدبرای آینده!
    فکرمیکنیدتربیت بچه آسونتره متاسفانه بایدبگم اون ازهمه سختتره.خیلی سخته که بخوای همه ی اون اشتباهاتی که خودت داشتی ومیدونی که تربیت اشتباهیه ودروجودمانهادینه شده ازش تاثیرنگیریم وبچه هامون روجوردرستری تربیت کنیم.حوصله میخواد حوصلللللله هاااا!!!
    شما باخانمتون خیلی متفاوت هستین وهمین تفاوتهاست که مدام باعث ایجادبحث وتنش میشه
    ذهنتون خیلی آشفته ست،اینوازمتنهای طولانی وپراکنده تون متوجه شدم.بایدکمی فکروذهنتون روآروم کنید.دنبال آرامش لحظه ای نباشید.یایه خوشی چندساعته یاچندروزه!!!
    دنبال آرامشی عمیق باشید.گاهی دلم میخوادوسط پستتون بگم که یه نفس عمیق بکشید،بعدادامه بدید!!!متوسل بشیدبه چیزی که ته قلبتون همیشه ازیادش آروم میشید نمیدونم که آدم مذهبی هستید یانه امادوست دارم اینوبگم که سعی کنیدبایادخدا آرامش بگیرید،فرصتهایی روواسه خلوت باخدامهیاکنیدنه اینکه میگم دست به دعابشیدبگیدخدایا همسرم اینطوربشه یااونطوربشه،نه اصلا!باهاش خلوت کنید،عشق بورزیدبه خداتاعشق به خدامایه آرامشت بشه
    راستش همسرمن هیچوقت راضی به مشاوره اومدن نشد اماخب مذهبیه.دنبال کارهایی هست که ازاون طریق بتونه خشمش روکنترل کنه.مثلا دنبال این بودکه بدونه چقدردادوفریادیازدن گناهه!وواقعا تاثیرگذاشته!ذکرزیادمیگه،ق آن روهمیشه ترجمه اش رومیخونه ونتونسته مدت طولانی عربیش روبخونه،این چیزهاواقعا کمکش کرده ومن هم درکنارهمه اینها سعی میکنم باصحبت وتشویق کمکش کنم،امیدوارم شماهم منبع آرامشی پیداکنیدکه محکم واستوارباشه.

    اگه بتونیداون آرامش روپیداکنیدمطمئن باشیدتوی لحن حرف زدنتون هم تاثیرمیزاره وبه مرورمیتونیدخیلی راحت خانمتون رومتوجه کارهاواخلاقهای بچه گانه اس کنیدحتی خیلی غیرمستقیم وحتمالازم نیست باتهدیدوگدذاشتن قانون وبه طورمستقیم بهش بگید.
    اون روازخودتون زده نکنیدوبه طرف دوستاش هلش بدین بامحبت وآرامش باهاش صحبت کنیدوحوصله داشته باشین تانتیجه بگیریدچون خانم شماتربیتش اینجوری بوده وسخته که بخوادتغییرکنه حتی جزئی.
    موفق باشید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  11. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 24 دی 96), maadar (دوشنبه 25 دی 96), tavalode arezoo (یکشنبه 24 دی 96)

  12. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 01:14]
    تاریخ عضویت
    1394-9-11
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    3,516
    سطح
    37
    Points: 3,516, Level: 37
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 111 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ببینید خیلی از دختر ها دخترها تو فانتزیشون مرد غیرتی و کنترل گر و کمی خشن دوست دارند اما این فقط تو داستان ها و همون فانتزی جالبه بعد کم کم متوجه میشن واقعیش اونطور که فکر میکردن جذابیت نداره.
    خانوم شما هم اونموقع جواب بله داده به قواعد شما اما الان تازه متوجه شده که خیلی هم این قواعد و کنترل ها وسخت گیری ها خوشایند نیست و کم کم داره لجبازی میکنه
    طبیعی که خانومتون یکم مردد باشه برای ازدواج ،زمان نیازه ا اعتمادش برگرده .به نظرم بیشتر داره امتحانتون میکنه که عصبانیتون میکنه میخواد مطمین شه دیگه دست روش بلند نمی کنید

    برای حرف شنوی هم مثلا اینکه شما بگی بهم بگو چشم خب طبیعتا به دل نمیشینه ولی وقتی کاری انجام میده که مورد قبولتون و ازش توقع نداشتین ذوق و توجه بیشتری نشون بدین و ازش تشکر کنید . روی خط قرمزهاتون هم مصر باشید و اگر انجام داد فقط چند روزی سرسنگین باشین .دعوا نکنید هی تکرار نکنید .اما وقتی انجام داد توجهتون کم کنید و بهشون بگید من قبلا گفته بودم که نمیتونم از چنین رفتارایی چشم پوشی کنم و به چند روز زمان نیاز دارم تا بتونم هضمش کنم این نادیده گرفته شدن و بی ارزش بودن حرفم را

    و یمورد دیگه قرار نیست شما بخاطر اتفاقی که افتاده از همه مواضعتون کوتاه بیاید مسایلی که مهمه حتما مطرحش کنید کنترل گری کم کنید اما خط قرمزهاتون داشته باشید . تا حالا حسی که دارین راجع اینکه وقتی حرفی میزنید و گوش
    میده را بهش گفتین؟ همین که از دوست دارم گفتن ارزشمند تره براتون و .....؟

    در مورد لحن حرف زدن هم اول خودتون رعایت کنید سعی کنید تو هیچ شرایطی دیگه بهش توهین نکنید و در مقابل لحن نامناسب ایشون توی جمع هم واکنش منفی مثل اخم .ناراحتی یا هر راه حل اینطوری که میدونید جواب میده داشته باشین
    اینکه هم گفتین لباساشو میاره تا شما یکیشو انتخاب کنید مساله عاشقانه و قشنگی خیلی خانوم ها دوست دارن مردشون اینکارا بکنه اما دیگه اسمش تعیین کردن نیست نظر دادن. شاید یکم انتخاب کلماتتون هم مناسب نیست که باعث میشه خیلی دوستان جبهه بگیرن

    به نظرم اگر جلسات مشاورتون ادامه بدین و حرفای اینجا هم در مورد لحن حرف زدن پیگیری کنید خیلی رابطه خوبی هم خواهید داشت . و بازم میگم همه این ها و حلش بسیار زمانبر و حوصه میخواد

  13. کاربر روبرو از پست مفید mahtaban تشکرکرده است .

    Amir A (یکشنبه 24 دی 96)

  14. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 بهمن 96 [ 20:19]
    تاریخ عضویت
    1396-4-19
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    723
    سطح
    14
    Points: 723, Level: 14
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 36 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    من از ابتدا تاپیک شما رو دنبال میکردم اما دوستان انقدر خوب راهنمایی میکردند که نیازی به نوشتن احساس نکردم.

    الان فقط میخواستم بگم که حتما جلسات مشاورتون رو دنبال کنید.نمیشه از درون عصبانی بود و در ظاهر خوب و آروم برخورد کرد ، اون خشم یه جایی منفجر میشه. شما اول باید از درون آرام بشید.الان هم اگر امکان مصرف دارو ندارید از داروهای و دمنوشهای گیاهی آرام بخش استفاده کنید.
    بعد هم بپذیرید که همه آدمها ممکنه اشتباه کنند همونطور که خود شما ممکنه اشتباه کنید.باور کنید این پذیرش اگر واقعی باشه باعث آرامش میشه.هر چهقدر دیگران رو همونطور که هستند بپذیریم آروم تر میشیم.تلاش برای تغییر دادن دیگران مثل وارد شدن به جنگیه که از اول بازنده اش معلومه.البته وقتی خواسته بجایی دارید حتما باید بیان کنید اما با نحوه بیان مناسب که خانمتونو ترغیب کنه به حرفتون عمل کنه.اون تغییر نحوه بیان که شروع کردین واقعا کار عالی هست.نگران نباشید به مرور راه میفتید و دیگه مکث نمیکنید.

  15. 3 کاربر از پست مفید آناهید. تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 24 دی 96), anisa (یکشنبه 24 دی 96), maadar (دوشنبه 25 دی 96)

  16. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام.اقا امیر بعضی رفتارای همسرتون شبیه نوجوونای ۱۷-۱۸ سالست نه یه خانم ۲۵ ساله اونم متاهل!چالش ذله کردن پدر و مادر؟؟!!!! ببینین مشخصه که ایشون یه مقدار بی مسوولیت بار اومدن و شما هم با احساس مسوولیت خیلی شدید و وسواس گونه! بیش از حد مادری میکنید و همسرتونم تا جایی که بحث حمایت و مراقبت و انجام وظایفش توسط شما باشه، مخالفتی نمیکنه و حتی لذت هم میبره ولی به محض اینکه به کنترلگری و محدود کردن میرسه عصبانی میشه و عکس العمل نشون میده! شما باید یاد بگیرین مثل یه مادر که میخواد بچش رو مستقل کنه با همسرتون برخورد کنین!باید بهش مسوولیت بدین مثلا میخواین برین سفر ازش بخواین یه لیست بنویسه که چه چیزهایی نیاز هست بردارین و برنامه ریزی کنه که کجاها قراره برین و به هییییچ وجهم تو کارش دخالت نکنین...یا بخواین بهضی وقتا بیاد پیشتون بمونه و به اوضاعتون برسه..لباساتونو چک کنه بینه کدومو باید بندازین دور کدوم تعمیر بشه...خلاصه مسولیتای یه زن متاهل و بالغ رو کم کم یاد بگیره! اینقدر مراقبش نباشین !بذارین بزرگ شه !از طرف دیگه شما تقریبا تمام روزو مشغول کارین ایشون هم که اجازه کار کردن نداره خب طبیعیه که وقت ازاد زیاد داره و بیشترشو با دوستا و همسن و سالاش میگذرونه و مسلما تاثیر پذیریش از اونا خیلی زیاد خواهد بود!یه خورده وقتتونو براش خالی کنین و اگه امکانش نیست ایشونو تشویق کنین به یه کار مفید مثل ادامه تحصیل یا کلاس زبان ورزش موسیقی...کلا هرکاری که توش استعداد دازه یا بهش علاقه داره...
    اینقدرم نگران جامعه و دوستاش نباشین ،ایشون اگه قرار باشه تاثیر بگیره ،بااااااااااور کنین حتی اگه ۲۴ ساعته هم مراقبش باشین بازم تاثیر میگیره! چون مراقبت و کنترل بیش از حد شما فقط ایسونو وابسته و ضعیفتر بار میاره!
    یه نکته دیگه هم اینکه ادم وقتی خیلی به یکی میچسبه حالت اویزون پیدا میکنه و طرف مقابل هی میخواد ازش فاصله بگیره به خورده هم اجازه بدین اون بیفته دنبالتون بعضی وقتا دلتنگتون بشه یا حتی نگران بشه که نکنه ازم سرد شده!
    راستی برعکس اونچه که تو فیلما میبینیم مردا اغلب عشق و علاقشون رو تو کاراشون نشون میدن نه با کلام و دوستت دارم ها...خانمای همسن همسر شما اینو متوجه نمیشن و توقع ابراز علاقه کلامی دارن ..شاید بهتر باشه خودتون یا مشاور اینو براشون توضیح بدین
    مشاوره رفتنتونو ادامه بدین سعی کنین متوجه بشین که کجاها رفتارتون خیلی مادرانه و غیر منطقی هست و کدوم خواسته و رفتارتون بجاست و عکس العمل درست تو این مواقع چیه(مثلا اون قضیه که تا کمر از شیسه ماشین اومده بیرون کاملا شما حق داشتین ناراحت بشین و میتونستین تذکر بدین و اگه ایشون گوش نکرد همونجور که شیدا جان گفتن باهاشون سرد برخورد کنین)
    ویرایش توسط میس بیوتی : یکشنبه 24 دی 96 در ساعت 14:20

  17. 3 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 24 دی 96), anisa (یکشنبه 24 دی 96), maadar (دوشنبه 25 دی 96)


 
صفحه 3 از 13 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با مخفی کاری های شوهرم و رمز روی گوشیش چه برخوردی کنم؟!
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: شنبه 05 اردیبهشت 94, 10:24
  2. ایستگاه کنجکاوی ( در مورد نفر قبلیت کنجکاوی کن)
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 شهریور 89, 10:23
  3. عرفان داروی دردهای بی‌درمان
    توسط پندار در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 آذر 88, 00:02
  4. تاثیر بیماری‌های روانی بر الگوی خرید
    توسط Niloo55 در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 12 تیر 88, 09:17

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.