به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 36
  1. #21
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام دوست عزیز

    بدون هیچ درنگی برو پزشکی قانونی و بابت اسیب هایی که بهت رسیده نامه دریافت کن.این میتونه تنها مدرک شما برای طلاق گرفتنت باشه.بعد از گرفتن نامه پزشکی قانونی به نزدیکترین دادسرای محل سکونت مراجعه کن و ازش بابت کتکی که زده شکایت کن.

    کوتاهی نکن چون بدون داشتن مدارکی اینجوری گرفتن طلاقت سخت میشه.( تا وقتی اسیب ها و کبودی ها و ...روی بدنت هست میتونی این مدرک رو بگیری در غیر این صورت فایده ای نداره)


    ضمنا شما نیازی به وکیل نداری..با بلاهایی که سرت اورده و کتک ها و وضعیت رابطه زناشویی و ....دلایل محکمی برای جدایی داری.به شرطیکه مدرک رو قانونی جمع کنی و ازش شکایت کنی.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  2. 5 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    esm (شنبه 16 دی 96), khakestari (چهارشنبه 20 دی 96), nasimmng (شنبه 16 دی 96), tavalode arezoo (شنبه 16 دی 96), زن ایرانی (یکشنبه 17 دی 96)

  3. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hanli نمایش پست ها
    با سلام و تشكر از مدير محترم و دوستان كه وقت گذاشتين و جواب دادين. الان گوشيم شكسته و به زور نوشته هتون رو تونستم بخونم و الان هم به زور دارم تايپ ميكنم چون گوشيم شكسته و به زور ميشه ديد البته شوهرم گوشيم رو شكست. روز پنجشنبه خيلى حالش خوب بود همش بغلم ميكرد و ميگفت دوستت دارم اول تو دنيا پدر مادرم بعدش تو برام مهمين. روز جمعه بيدار شد از خواب گفت بابام ميگه اگه حنا صاحب لچه بشه چى ميشه. گفت إخه اين چه حرفيه ميزنى زشته، دختر خودش سه ماه بعد عروسى حامله شده چى شده، گفت خواهر من لياقت داره تو ندارى. بعدش همش ميگفت هم ميخوام بيام سمتت حس ندارم بهت. منم ناراحت شدم. بهم گفت برو صبحونه آماده كن، گفتم واسه هر كى عشقتو خرج ميكنى و اصل كاريته بگو اون بياد، اونم دو دستى محكم زد تو سرم، بعدش من گفتم چرا ميزنى گفت خفه شو طبقه بالا كارگر كار ميكنه صداتو ميشنون. منم گفتم مگه من صدام دراومد تو منو زدى باز محكم زد تو صورتم. منم ديگه جيغ زدم كه حرصمو خالى كنم؟ اونم هر چى زور داشت موهامو كشيد و منو از موهام كشيد كشون كشون برد كلى كتكم زد الان بدنم كبوده تا صبح از دزد بدن نخوابيدم. مامانم اومد گفت پاشو بريم، اگه اومدى كه هيچ نيومدى حمايتت نميكنم. منم گفتم نميام، تا اينو گفتم اومد بعلم كرد زن خودمه دخالت نكنين، گفتم خفه شو من اگه اينجا ميمونم واسه خاطر اينه كه ميخوام طلاقم بدى برم، نه اينكه منو چهار ماه بفرستى برم منتظر تو، تو هم برى دنبال عياشى و زن بازى. اون رو مامانم رفت. من موندم. اينم بگم شوهرم زد گوشى رو تيكه تيكه كرد منم زدم ظرف دكوريشو شكستم، چون اينا همش وسايل شوهرمه. الان از ديروز تا حالا بدنم درد ميكنه انگشتم در رفته، از تو سرم به چيز بزرگ دراومده انقدر كه زده تو سرم، شب بهم گفت از اول هر چى تلاش كردم بهت حسم نيومد منم گفتم فردا برو طلاقم بره. گفت باشه. شبح بيدار شديم گفتم امروز چيكار ميكنى گفت برو خونه مامانت ابنائه مدت ديگه وكيل ميگيرم تمام، گفتم باز برم چند ماه منتظر تو، گفتم گوشيمو شكستى گفت خوب كارى كردم گفتم بايد برام گوشى بخرى گفت برو اونور منم نرفتم دوباره از رو كبوداى بدنم محكم زد منم تا ميتونستم جيغ زدم إبرومون رفت. به مامانم گفتم طلاق ميگيرم گفت باشه، امروز قراره مامان و بابام برن با وكيل صحبت كنن. بابت غلط إملائي ببخشيد چون اصلا نميبينم چى مينويسم،

    سلام
    حنا جان ظاهرا علاقه زیادی به کتک خوردن داری
    خودت می دونی وقتی فلان جمله رو بگی اونم کتکت میزنه ولی میگی
    حالا تنها استفاده ای که از این واقعه می تونی بکنی همون گرفتن مدرک از پزشکی قانونی هست که من با توجه به شناختی که از شما دارم امکان نداره این کارو بکنی

    اینکه چرا موندی خونه شوهرت موضوع عجیب بعدی هست
    شما که در دوران عقدی و اجباری به موندن در اون منزل نداری چرا الان اونجایی

    اگر همون موقع ها مهریه ات رو اجرا گذاشته بودی الان شوهرت دنبال تو بود نه تو التماس اون بکنی

    شوهرت تنوع طلبه و مشکلش عدم وجود میل جنسی به شما نیست
    این نزدیک نشدنش به شما هم احتمالا برای در رفتن از زیر بار نصف مهریه است
    همش داره فیلم بازی می کنه و شما هم باور کردی
    اصلا ثبات شخصیت نداره

    شما فکر می کنی اگر اون بیاد سمتت همه چیز حله ولی مطمئن باش که نیست

    اگر میتونی با یه مرد تنوع طلب که هر دقیقه با یکی هست زندگی کنی و اعتراض هم نکنی بمون در غیر این صورت ...
    شوهرت این خصوصیت رو داره و طعنه کنایه هم درست نمیشه فقط و فقط نتیجه اش میشه یه گوشی شکسته و یه بدن کبود و داغون

    شوهرت رو هم با آقای جوادیان مقایسه نکن
    سیستم شوهر شما با ایشون زمین تا آسمون تفاوت داره
    شوهر شما قادر به خوشبخت کردن هیچ زنی نیست قادر به وفاداری نیست

    اینها نظرات من هست به عنوان کسی که از اول تاپیکهات رو دنبال کردم
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  4. 4 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    maryam123 (یکشنبه 17 دی 96), nasimmng (یکشنبه 17 دی 96), میس بیوتی (یکشنبه 17 دی 96), زن ایرانی (یکشنبه 17 دی 96)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    145
    Array
    سلام جناب جواديان، اگه ممكنه به تاپيك آخر من يه سر بزنين ممتن ميشم. در ضمن اگر غلط املايى داشتم عذرخواهى ميكنم چون بنا به مشكلاتى كه با شوهرم داشتم گوشيم رو شكسته و واقعا نميبينم چى دارم مينويسم.
    جناب جواديان من وقتى نوشته هاى شما رو خوندم رفتارهايى كه نوشته بودين هميشه تداعى گر رفتارهاى شوهرم بود، و هميشه بهش شك داشتم كه نكنه شوهرم اخساسش به من مثل احساس آقاى جواديان به همسرشونه. خيلى ذهنم درگير بود تا اينكه يك روز يكى از نوشته هاتون رو براش خوندم خيلىعلاقه نشون داد و خيلى پيگيرانه پرسيد كه حسشون به زنتون بهتر شده يا نه. تا اينكه پريشب دغوامون شد و بهم گفت كه از اول بهم حسى نذاشته و همش غصه ميخورده كه وقتى ميتونسته كيس هاى بهتر از من داشته باشه چرا با من ازدواج كرده،گفت نه قدم نه هيكلم نه لباس پوشيدنم هيچ چيزم باب ميلش نبوده و الان بيشتر أوقات حس خواهر برادرى داره به من.
    الان سئوال من از شما اينه كه آيا حس شما به همسرتون خوب شده؟ رابطه زناشوييتون چطوريه؟ من به اين زندگى اميدوار باشم يا تموم كنم، خيلى احتياج دارم به راهنماييتون.

    __________________________________________________ __________________________________________________ ___

    سلام

    والله اتفاقاتی که برای شما تو این زندگی افتاده من هرگز برای خانمم ایجاد نکردم..

    ضرب و شتم ..کتک کاری .. پنهان کاری .. و غیره

    دوس ندارم هی این مشکل خودمو نبش قبر کنم.. اما چون پرسیدین مجبور شدم بازم بنویسم تا بلکه تکلیفتون با زندگیتون مشخص بشه..

    بنده هیچ وقت رو خانمم دست بلند نکردم بلکه همیشه در خدمتش بودم و بیشتر هم از کسائی که عاشق و معشوق هستن بهش میرسم..

    تا الان هم اون کشش و حس خوشبختی و علاقه ای که باید منو فرا میگرفت برام رخ نداده اما زندگیه خوبی دارم و الحمدالله با هم رابطه صمیمی داریم و حس زناشوئیمونم در حد نرمال هستش ..

    بیشتر حس های بد من و فرار از این زندگی یک طرفه زمانی برام تموم شد که دخترم بدنیا اومد .. و الان هم بیشتر بخاطر دخترم زندگی میکنم و زندگیه منو غرق شادی کرده و به خونمون انرژی مثبت داده..

    من هیچ وقت نذاشتم خانومم بفهمه بهش علاقه ای ندارم ..شایدم خودش فهمیده بود ولی به حساب افسردگیو این چیزها قرار داده بود..

    همسر شما نتونسته خودشو با اوضاع وفق بده .. و شما هم نتونستین ایشونو جذب خودتون کنین..

    خانم من انقد کارهای خام و بی فکر انجام میده که من بخاطر دخترم چشممو روش میبندم و تحمل میکنم و بهش تذکر میدم بلکه کم کم اصلاح بشه , چون من هم ایراداتی دارم و بی عیب نیستم , اما هرگز

    از فاز کتک و عصبانیت وارد نمیشم..

    در مورد زندگیه شما هم اینو میتونم بگم که اگه ایشون واقعا به اون خانم علاقمند هستند اوضاع خرابه و صریحا دارن به شما میگن که بهتون علاقه ای ندارن و بهتره با هم روراست باشین..

    چون همه ازدواج میکنن که به ارامش برسن نه اینکه کبود و شکسته بشن

  6. 8 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    dooo (یکشنبه 17 دی 96), maryam123 (یکشنبه 17 دی 96), nasimmng (یکشنبه 17 دی 96), tavalode arezoo (یکشنبه 17 دی 96), نیکیا (یکشنبه 17 دی 96), میس بیوتی (یکشنبه 17 دی 96), میشل (دوشنبه 18 دی 96), زن ایرانی (یکشنبه 17 دی 96)

  7. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    حنا جان چیزی که بیش از خیانت همسرت، زندگی شما رو این شکلی کرده، آشفتگی و بلاتکلیفی خودت هست.

    خودت رو باختی و سیستم تشخیص و تصمیم گیریت شدیدا ایراد پیدا کرده.

    نمی دونم چند سال از این وضعیت شما گذشته، اما خیلی عجیبه که هنوز در مرحله ی مچ گیری هستی! دیگه چی رو می خوای به کی اثبات کنی؟

    واقعیت ها رو بپذیر که بتونی بری مرحله ی بعدی.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  8. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    میس بیوتی (سه شنبه 19 دی 96)

  9. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام خدمت دوستان عزیز
    دیروز صبح مامانم زنگ زده بود به شوهرم باهاش یه کم تند حرف زده بود، گفته بود همین امروز مسئله گوشی رو حل میکنی، گفته بود اگه خسارت ظروف شکسته ات رو می‌خوادی بیارم بهت بدم هزینه شو. شوهرم گفته بود منتظرم رابطمون خوب بشه ببرم خودش هر چی دوست داره همون رو بخرم براش، مامانم گفته بود اولا که تو خودت خوب میدونی حنا چی دوست داره برو همون رو براش بخر درضمن منتظر نباش رابطه خوب بشه، شما آخر خط هستین دیگه، گفته بود بچمو بیار تحویل بده برو اقدامات قانونی رو بکن دیگه تمومش کن، گفته بود دست از سر ما بردار، دخترم از دست تو و مادرت روانش آسیب دیده. بعدش شوهرم گفته بود من بهتون زنگ میزنم ولی بعدش اصلا زنگ نزده به مامانم. دیروز عصری شوهرم یه گوشی خوب از همونا که میخواستم برام گرفته بود، قبلش اومد ازم پرسید چی می‌خوای گوشی، منم جواب ندادم گفتم هر چی خودت مصلحت میدونی. اونم رفت از همونا که دلم میخواست.
    منم براش دیشب شام درست کردم صبح هم صبحونه دادم ولی اصلا حرف نمیزنیم. از صبح ساعت ۸ رفته هنوز برنگشته، خیلی بی مسئولیته.
    من اون روز رفتم پیش وکیل گفت از این چیزایی که تعریف کردی معلومه شوهرت اصلا تو رو دوست نداره، گفت تموم کن، منم هنوز دودلم.
    ممنون از مریم عزیزم، مریم جون من نتونستم برم شکایت کنم.
    فکور عزیز علت موندن من اینجا اینه که تا الان پنج دفعه جمعا ۹ ماه قهر رفتم ولی کسی پیگیر نشده، دوباره بعد از یه مدت قهر که همدیگر رو دیدیم دلتنگ هم شدیم و دوباره شروع کردیم، هردفعه کلی خیانت و بی نتیجه.
    بهش اون روز گفتم آنقدر میمونم اینجا که تکلیفم رو روشن کنی، نه اینکه من چند ماه بلاتکلیف برم و اون بره دنبال خوشی‌هاش با معشوقه هاش.
    جناب جوادیان متشکرم از جوابتون. عذرخواهی می‌کنم بابت مقایسه ای که انجام دادم، باور کنید آدم زمانی که ناچار باشه هر راه و روش رو میره تا روزنه امید پیدا کنه.
    زندگیم هر لحظه آش عذاب آورده الان از ساعت ۵ منتظرم بیاد خونه ساعت ۱۰ شده هنوز خبری نیست. وقتی اینجوری آشفته میشم یاد حرفهاش میفتم که به من گفت من به تو حسی نداشتم و الان حسم خواهرانه است میگم بی خیال بذار هر کاری می‌خواد بکنه.

  10. #26
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    خود کرده را تدبیر نیست
    امیدوارم سالم بتونی از این زندگی بیای بیرون.
    موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  11. 4 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    nasimmng (سه شنبه 19 دی 96), آناهیتا۲۷ (جمعه 22 دی 96), بانوی آفتاب (چهارشنبه 20 دی 96), زن ایرانی (چهارشنبه 20 دی 96)

  12. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 دی 97 [ 18:42]
    تاریخ عضویت
    1395-10-20
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,250
    سطح
    28
    Points: 2,250, Level: 28
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 87 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حنا جان ایشون زدن سرتون رو شکوندن بعد شما و مادرتون نگران شکستن گوشی موبایل بودید؟

  13. 3 کاربر از پست مفید niloofar_aabi تشکرکرده اند .

    nasimmng (سه شنبه 19 دی 96), میس بیوتی (چهارشنبه 27 دی 96), بانوی آفتاب (چهارشنبه 20 دی 96)

  14. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط niloofar_aabi نمایش پست ها
    حنا جان ایشون زدن سرتون رو شکوندن بعد شما و مادرتون نگران شکستن گوشی موبایل بودید؟
    نه عزیزم چرا اینطوری فکر میکنین، مامانم هر لحظه فشارش بالاست همش بهم میگه بیا خونه بیا بریم تمومش کنیم، ولی من اصلا نمیتونم تصمیم بگیرم، خودم اگه یکی دور و برم بود بهش میگفتم عقل نداری که موندی و تحمل میکنی و هر روز آب میشی، ولی خودم از روز اول مشکلم همین بوده که جرأت تموم کردن ندارم. من نمیتونم خودم رو واسه طلاق آماده کنم، هر کاری می‌کنم نمیشه. واسه همینه که عنوان تاپیکم نوشتم “چطوری این زندگی رو تموم کنم” پس من هم می‌خوام تموم کنم ولی راه و روش نمیخوام بدونم می‌خوام کسی پیدا بشه بهم یه حرفی بزنه مثل تلنگر، یا روشی بهم پیشنهاد بشه که تو مغز و ذهنم بپذیرم که باید طلاق بگیرم.
    شنیدین که میگن یه فرد معتاد واسه ترک اول باید ذهنش آماده بشه، منم شرایطم همینه. پارسال فکور جان یه مطلبی گفتن که اون حرفشون خیلی برام منطقی و درست اومد، گفتن که اول باید سعی کنی طلاق عاطفی بگیری، منم پنج ماه از شوهرم دور بودم و هر روز از ذهنم بیش‌تر پاک می‌شد ولی تا خواهرش زنگ زد و گفت داداشم واسه طلاق آماده است، من روانی شدم و با پای پیاده تو خیابونا افتادم، بیچاره مامانم کلی دنبالم اومد، پیاده میومد و گریه می‌کرد، شبش هم که تو بیمارستان بستری شد. بعدش هم‌ که تا با شوهرم آشتی کردم همه چی یادم رفت و کلی دلتنگش بودم. الان با اینکه زده بدنمو خورد کرده و هنوزم همه جام کبوده و از سرم یه چیزی دراومده ولی باز تا چشمم بهش میفته حس می‌کنم خیلی دوستش دارم، مثل بچه ام که بهم وابسته است.
    به خدا من یه دختر مغرور نازپرورده بودم که اگه زنی رو میدیدم مقابل شوهرش کم میاره یا زیادی کوتاه میاد میگفتم عجب زن بی عرضه ایه، یا اگه زنی با وجود خیانت و کتک میگفت من هنوز شوهرمو دوست دارم میگفتم عجب زن احمقیه. الان خودم به اون روز دچار شدم، من دارم تاوان یک اشتباه بزرگ توی زندگیم رو پس میدم و همیشه نگرانم که این عذابها کی تموم میشه، چرا من نمیتونم این زندگی نکبت رو تموم کنم. مردم چطوری می‌توان راحت عرض چند ماه تصمیم طلاق رو بگیرن و تموم کنن چرا من نمیتونم. چرا وقتی این همه کتکم زده و خیانتش رو گرفتم باز هم دارم براش غذا درست می‌کنم و لباساشو اتو میزنم.
    وقتی از دور دارم به رفتارهام نگاه می‌کنم با خودم میگم “این من نیستم”
    من کمک میخوام که ذهنم آماده طلاق بشه نه راه و روش. راهشو خودم میدونم کلی هم از وکیل و این‌و اون پرس و جو کردم.
    اگه بعضی ها بگن چشمت دنبال زندگی پرتجمل و پولشه باید بگم اشتباهه، چون من اگه همین الان فقط یکی از حساب بانکی اش یا فقط یه طبقه از خونه اش رو بدم توقیف واسه گرفتن مهریه ( می‌تونم از حق حبس استفاده کنم و همه مهریه مو یکجا بگیرم) میتونم هزار سکه ازش به راحتی بگیرم. ولی اون رو هم انجام نمیدم.
    نمیدونم چه مرگمه، چرا باید من این موجود انسان نما رو آنقدر دوست داشته باشم؟؟؟؟؟
    باورتون میشه یکبار خواستم خیانت کنم و با پسری دوست بشم ولی تا خواستم با پسره حرف بزنم چندشم شد و نتونستم تحملش کنم چون حس کردم چقدر عاشق شوهرم هستم. من خیلی آدم احمقی هستم، همه رو خسته کردم، مامانم، بابام داداشم، همشون از دستم ناراحت و غصه دار هستن

    - - - Updated - - -

    فحشا ندین ولی همین الان فکرم پیششه که میوه نخورده، آخه تا‌ من بهش چیزی ندم خودش هیچی نمیخوره مثل بچه میمونه.

  15. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    من یادم نمیاد تو تاپیک های شما نظری داده باشم ولی همیشه خیلی حرص میخوردم از دستتون

    الانم ببخشید که انقدر صریح میگم:

    ولی مطمئنی دلیل تعللت برای جدایی پول همسرت نیست؟ شاید من اشتباه میکنم ولی تنها دلیلی که برای حفظ این رابطه می مونه و انگار شوهرت می دونه؛ شما هم می دونی، پول هست!!
    با یه گوشی که دوست داری خریداری شدی

    متاسفم که اینجوری گفتم ولی هیچ چیز دیگه ای به ذهن نمیاد.

  16. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    واقعا ناراحتم که نوشته هام طوری بوده که همه فکر می‌کنن من یک آدم پول پرست هستم و الان با یک گوشی همه چیز رو فراموش کردم.
    من گوشی خودم که شکست فقط یک مدل پایینتر از این گوشی بود که مامانم واسه روز زن برام کادو داده بود پس لطفا فکر نکنین که من یه آدم ندیدبدیدم و با یه گوشی همه چی رو فراموش کردم. اگه اینقدر خوشحالیم رو واسه این گوشی نشون دادم فقط واسه خاطر اینه که همش دنبال یه نشونه میکردم ببینم شوهرم دوستم داره یا نه؟!
    اگه الان دارم واسه شوهرم غذا و صبحونه آماده می‌کنم فقط واسه خاطر یه اشتباهیه که کردم و اونم اینکه روزی که دعوا شد و شوهرم منو زد تو روش ده ها بار مامان و باباش و خواهرش و کل خانواده شو فحش بد دادم، شوهرم خیلی به مامانش حساسه ولی من اون روز بارها مامانشو فحش دادم که الان همش خجالت می‌کنم از حرفهام، پیش مامانم حرفهای خصوصی بینمون که نباید زده می‌شد رو گفتم، نمیخوام بگم من مقصرم، فقط میخوام اینو بگم اگه بعد از این همه حرف زشت شوهرم هنوز داره باهام حرف میزنم و گوشی خریده میخوام همش خودمو امیدوار کنم که دوستم داره، یا روز دعوا وقتی به مامانم گفتم من نمیام شوهرم منو بغل کرد و خیلی خوشحال بود گفت زن خودمه نمیاد، دخالت نکنین. بعدش هم همش خوشحال بود میومد تو اتاق بهم میگفت اگه مامانت خواست ببرتت نرو، اگه اصرار کرد برو ولی عصری برگرد خونه. مامانم هم فشارش رفته بود، خونه همه جا پر از شیشه شکسته بود چون ظرفها رو شکسته بودم، رو شیشه ها که راه میرفتم شوهرم وسط دعوا میگفت نرو بدون دمپایی میره تو پات، یا بعد از اینکه جیغ زدم رفتم آب بخورم بهم گفت آب خنک نخور، منم خیلی بد جوابشو میدادم همش میگفتم خفه شو.
    تو رو خدا از فاز پول و گوشی دربیاین و یه راهنمایی خوب بکنین نه اینکه چیزی بگین من همش دفاع کنم، تو رو خدا قضاوت نکنین، درسته پدرم پولدار نبوده ولی ندار هم نبودیم و همیشه تلاش کرن پدر مادرم و من و داداشم تو رفاه بزرگ شدم و هیچ وقت تو زندگیم نه چیزی کم گذاشتن برام نه حسرت چیزی به دلم مونده پس از اون فاز دربیاین لطفا. خواهش می‌کنم عنوان تاپیکم رو در نظر بگیرین و جوابی بدین که کمک کنه از این شرایط تموم بشم، یا تغییر بدم اوضاع رو البته اگه ممکن باشه. احساس شوهرم برام واضح نیست یک روز که خوبه همش قربون صدقه میره بغل می‌کنه میگه دوستت دارم، روزی که دعوا بشه میگه من تو رو از اول نمیخواستم بهت حسی ندارم. بهش میگم کدوم حرفتو باور کنم میگه اون حرف مال دیروز بود الان ازت خوشم نمیاد.
    فکور جان گفتن که مشکل من نزدیک شدن شوهرم نیست مسئله اینه که این آدم اهل زندگی نیست که حرفشون رو تا ۸۰ درصد قبول دارم چون شوهرم آدم وفاداری نیست. به خدا میخوام تموم کنم ولی کو جرأت


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.