سلام دوستای مهربونم...ممنون که کنارم هستین
همونطور که میدونین تهران شرایط هواش خیلی بد شده و من تا پایان ترم تحصیلی دانشگاه باید برم و بیام.ماشین هم که نمیبرم بخاطر الودگی هوا و مترو هم اذیتم میکنه و شلوغه و ...البته بازم خداروشکر که ترافیک و الودگی نداره..وقتی میرسم خونه توانایی انجام هیچ کاری ندارم...هیچ کاری واقعا.دیشب همسرم فکر کرد من رو مبل خوابم برده و پتو کشید روم و رفت خوابید.اما در واقع من از حال رفته بودم...شیمی درمانی شروع شده و هر روز باید ابمیوه و اب گوجه فرنگی و ...بخورم.همسرم مثل مادرها دنبالم میاد و میگه توروخدا بخور.اما واقعا حالت تهوع های بعده شیمی درمانی ول کنم نیست....
الان تو این شرایط سخت فط حضور همسرمه که بهم ارامش داده و بس...همه گوشیش شده اپلیکیشن هایی که مال سرطان هست...دیروزم میخواستم براش ناهار بذارم .دیدم تو کیفش پر از نوشته هاییه که پرینت گرفته در مورد اینکه سرطانی ها چی بخورن و چی نخورن....کاش خدا میذاشت یکم با همسرم ارامش بیشتری رو طی کنم.حداقل کاش به اون رحم کنه...
شمیم الزهرای عزیزم
من کاری نکردم...شما ها زیادی مهربونید و لطف دارید....ممنونم ازت
شایسته عزیزم
اینجوری نگو.منو شرمنده نکن.شماها هر کدومتون ادمهای بزرگی هستین که بدون چشمداشتی مینویسین برای دیگران....ممنونم ازت
زندگی خوب عزیز
ممنونم ازت.خوب خوندم پستت رو.عالی و بی نظیر بود
مهرسا مامان عزیز
به فکر سلامتیت باش تا بدتر نشدی.من انقدر غصه خوردم و فشار عصبی تحمل کردم که داغون شدم...ناراحتی اعصاب ادمو داغون میکنه...کاش منم اون روزا از ته دل به خدا ایمان داشتم و انقدر خودخوری نمیکردم...هرچند الانم سستم
تولد ارزوی و تمنای عشق عزیزم ممنونم از شما و محبتتون که برام نوشتین با دستان نازنینتون
- - - Updated - - -
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
ویرایش توسط maryam123 : چهارشنبه 29 آذر 96 در ساعت 01:45
علاقه مندی ها (Bookmarks)