به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 80
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 00 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-13
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    5,144
    سطح
    45
    Points: 5,144, Level: 45
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 76 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    من نمی دونم چرا چنین مشکلی پیش اومد...مطمئنا رفتارهای من هم ایراد داشته همچنان که همسرم هم رفتارهاشون بدون مشکل نبوده...خودم فکر میکنم عاطفی بودن بیش از اندازه و بها دادن اغراق آمیز باعث به وجود اومدن چنین مشکلی شد...من تقریبا خودم رو فدا کردم ...سعی کردم هیچ باری روی دوش ایشون نباشم تمام کارهام رو خودم انجام دادم تا ایشون بتونن با خیال آسوده به حرفه اشون بپردازن...از ایشون درخواست پول نکردم ...حتی پول بیمارستان و زایمان فرزندم رو خودم متقبل شدم چون در اون زمان ایشون طوری رفتار می کردند که من همیشه استرس مسائل مالی و کم پولی رو داشتم...در کنارش بی اندازه مهربان بودم...همکارهام گاهی شوخی میکردند و می گفتند مثل یه بچه به همسرت می رسی....علیرغم خستگی سعی میکردم محیط خونه شاد باشه ...به خانواده اش احترام میگذاشتم ...و خیلی موارد دیگه
    از نظر مسائل زناشویی هم واقعا واقعا سعی کردم همیشه همراهیشون کنم
    نمی دونم ....
    .
    در مورد این که گفتید مثلا در طی روز بهشون پیام بده ...تلفن کن...تحسینش کن و...
    من در طی این سال ها دقیقا همین کار رو کردم ...متاسفانه ایشون تقریبا جواب تلفن های منو نمی دادند یا جواب اس ام اس ...بهانه اشون هم همیشه این بود که سرم شلوغه ...خسته امو....در حالی که طی این جریان وقتی داشتیم با هم بحث می کردیم و من به شدت ناراحت بودم اون خانم بهشون زنگ زد و ایشون علیرغم دیدن وضعیت من و ناراحتیم جواب داد بهشون اعتراض کردم شما جواب تلفن منو طی این سالها نمی دادید و الان جواب این خانم رو می دید ...گفتند کار ضروری داشت و نارحته و آرومش کردم...

  2. کاربر روبرو از پست مفید ماری22 تشکرکرده است .

    میس بیوتی (یکشنبه 28 خرداد 96)

  3. #12
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    دوست عزیز

    با مواردی که گفتید شما بیشتر مادر و حامی همسرتون بودید، تا همسرش!!
    با عذرخواهی از خانمهای محترمی که منشی هستند، بعضی از این خانمها ناز و عشوه های زنانه و رفتارهایی که باید برای همسرشون داشته باشند را در محیط کار دارند.
    و مهارت خوبی در جذب مردان دارند.

    همسرتون دنبال یک زن هست که از اون زن حمایت کنه و حس مردانه و غرورش را ارضا کنه.
    موضوع آپارتمان ...
    این که اون خانم زنگ زده و همسرتون گفته ناراحته، می خوام آرومش کنم ...


    صحبتهای شایسته عزیز می تونه کمکتون کنه.
    تاپیکهایی که در مورد تقویت بخش زنانه وجودتون هست را بخونید.
    چند موردش را من توی این پست به یکی از دوستان معرفی کردم.

    البته در کنار این کارها، لازم هست برای آسیبی که دیدید از مشاور کمک بگیرید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    ...zahra (دوشنبه 01 خرداد 96), Hildaa (دوشنبه 01 خرداد 96), بارن (دوشنبه 01 خرداد 96), حیاط خلوت (سه شنبه 02 خرداد 96), ستاره زیبا (سه شنبه 02 خرداد 96), غبار غم (دوشنبه 01 خرداد 96)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 00 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-13
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    5,144
    سطح
    45
    Points: 5,144, Level: 45
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 76 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از همه دوستان
    شایسته عزیز نوشته های بلیغ و قشگت رو خوندم ...ولی متاسفانه تا یه پست فرستادم دیگه پست دیگری قبول نکرد
    اول ممنونم برای راهنمایی زیبایی که کردی
    و دوم این که من دارم تلاشم رو میکنم که عزت نفسم رو دوباره احیا کنم...برای خودم دارم وقت در نظر میگیرم و این که اجازه ندم به من به عنوان موجودی آهنی نگاه بشه که هیچ چیزی روش اثرنداره ...و این که نگاهم رو از همسرم بردارم...قبلا بی نهایت برای من مهم بودند ولی الان نه...دلم میخواد میتونستم منطقی با ایشون صحبت کنم و حسم رو بهشون بگم اما متاسفانه ایشون به رویه اطاعت محض عادت کردند و کوچکترین اشکال و نظر مخالفی رو قبول نمی کنند
    در ضمن شاید لازم باشه بدونید تقریبا دو سال قبل ایشون عصبی شدند سر یک مساله ای که واقعا انقدر ناراحتی نداشت ( من به دخترم موبایلم رو دادم و از دست دخترم افتاد و ایشون گفتند چرا موبایل رو بهش میدی؟) به شدت ناراحتی کردند که به نظر من اصلا مربوط به اون اتفاق نبود بلکه خودشون روحیه اشون خسته بود و سه شب رفتند بیرون توی ماشین خوابیدند و جواب تلفن های منو هم ندادند ...و تقریبا دو هفته قبل هم سر جریان معلم ریاضی دخترم به شدت عصبانی شدند و رفتند و سه روز نیومدند خونه بعد هم گفتند که من دوست دارم تنها زندگی کنم و برم جای دیگه ولی حقوقت رو می ریزم به حسابت و تو همین خونه باشین و این که بمیری هم طلاقت نمی دم .....و یه سری صحبت های دیگه که خیلی عجیب و غریب و بعضا ضد و نقیض بود
    من ایشون رو با خواهش و تمنا آروم کردم و ایشون برگشتند ...
    ولی باز من یاد احترام و عزت نفس سرکوب شده خودم افتادم که در حالی که خطایی نکرده بودم سرزنش می شدم و باهام طوری رفتار شد انگار که جنایت کردم
    بگذریم
    به هر حال الان سعی میکنم برای خودم و دخترم وقت بذارم
    به خودم برسم
    و با همسرم کاملا عادی برخورد کنم

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    عزیزم به نظرم خطاهای شما تو زندگی در جایگاه یک زن، و به عنوان یک همسر انقدر زیاد بوده که در مقابل خطاهای همسرت هیچه! شما قصد جدایی داری؟ اگه نه پس خوب گوش کن:

    اون خانوم رو فراموش کن، انگار نه انگار که با همسرت رابطه داشته و اینا. خیانت همسرتم فراموش کن. ویتامین های رزیمی بخور تا بعد از کار طولانی که می رسی خونه خسته نباشی و بتونی اول به خودت! و بعد به بچه و زندگیت برسی.
    عادی رفتار کن، همه توجهات بی جا، لطف و محبت بیش از اندازه که واقعا حال هر کسی رو به هم میزنه رو از همسرت دریغ کن! خودتو در اولویت اول هرچیزی قرار بده، بعدش دخترت، بعدش زندگیت و شاید بعدش همسرت!!!
    ورزش کن، بسته به وقتی که تو یه روز کاری داری، اول صبح بیست دیقه. روزای تعطیل هم دختر و خودت لباس ورزشی بپوشین برید بیرون ورزش و پیاده روی. نهارتونم میتونین بیرون بخورین. برید پارک و شهر بازی. به همراهی همسرت اصلا و ترجیحا اصرار نکن ولی اگه پیش قدم شد که باهاتون بیاد پسش نزن. با آرامش قبول کن. بیرونم رفتین مشکلاتتون رو با خودتون نبرین!
    وقتی رسیدی خونه بعد از انجام دادن کارات یه ربع آهنگ شاد بذارین و برقصین. یکم دیوونه بازی در بیارین و بخندین
    مدل و رنگ موهاتو در سریعترین زمان ممکن عوض کن. نری موهاتو پسرونه کنی با رنگ شرابی!!!! یه مدل بی نهایت زنونه و یه رنگ لوند که به صورتت بیاد و در عین حال تکراری نباشه.
    لباسای ست مادر دختری برای خودتو دخترت بخر و تو خونه ست کنین. (خیلی بامزه و خوشگل میشن)
    تو خونه با دخترت آشپزی کن. غذاهای رنگی خوشگل، کیک های بامزه، کاپ کیک های کوچولو که هر دختربچه ای رو دیوونه می کنه درست کنین.
    شدیدا به خودت اهمیت بده و به خودت برس. بذار یکی دو شب شامتون بسوزه، اصلا چن روز شام یا نهار بپز، مهم نیس. اتفاقا تنوعه! ولی حموم برو، موهاتو شونه کن. چه میدونم لباسای گله گشاد و راحتی که بهشون عادت کردی رو بنداز دور. عطر جدید بخر. تنو عبده به لباس پوشیدنت. کمد لباستو یکم خلوت کن (سنگدل باش، هیچکدومشون دردی ازت دوا نمی کنه، بندازتشون دور)، لباسای نو بخر.
    یه کار هنری شروع کن (به قول یار مهربان عزیز)، نقاشی، قلاب دوزی، گلدوزی، هرچی دوس داری...هرچی که توش استعداد داری.

    میتونی گلدونای خوشگل بخری و تو خونه بهشون برسی
    دکوراسیون خونه رو عوض کن. لازم نیس خرج زیادی کنی. یه رومیزی ترمه با رنگ جدید، یه تابلوی نقاشی کوچولو که حس مثبتی القا می کنه کافیه. میتونی جای وسایل خونه رو عوض کنی. سماور، مبل، تلوزیون.

    جلو شوهرت نم پس نده، خودتو با اون خانم منشی مقایسه نکن. هیچ وفت نگو من زنگ میزنم جواب نمیدی اما جواب فلانی رو میدی! فلانی رو تو ذهنت بکش!!! یه کلوم حساس نشو.....حساسم شدی اصلا بروز نده. کاری نکن که بهونه دست شوهرت بدی.

    شما به این روال که اولویت اول رو به خودت بدی ادامه بده. میبینی شوهرت متوجه میشه یه عشق دو ساعته می ارزه یا یه عمر زندگی با همسر خوب.

    یه خبر خوبم برات دارم: من دور و بریام تو شهرمون، هر مردی که به زنش خیانت کرده، بعد یه مدت همسرشو به شریک خیانتش ترجیح داده . یعنی همسر دوم، دوس دختر یا حتی صیغشو ول کرده و دوباره برگشته سر خونه و زندگی اصلیش.
    راجع به قطع رابطه با همسرتم متاسفانه چون هیچ تجربه ای ندارم، نظری هم ندارم......موفق باشی. جایگاهتم در ابتدا به عنوان زن در نظر بگیر و بهش پایبند باش. جسارت نباشه من من تو هیچ موردی به مردا حق نمیدم به جز یه مورد: مردا ازدواج نمی کنن که با یه مرد برن تو رختخواب، مردها ازدواج نمی کنن که به جای حالات زنانه حالات مردانه ببینن، مردها با زنها ازدواج نمی کنن که به جای مهربونی و عشوه، حالات ضمخت و نق زدن تحویلشون بدیم، دیدین خانمایی هستن که راجع بهشون میگیم:چچچچ میبینی تورو خدا؟! دیپلمه ها ولی شوهرش عاشقشه! یا خونه داره ها ولی شوهرش حرف گوش کنه. اینا قبل از اینکه یاد بگیرن مرد باشن یاد گرفتن بعد زنانگی وجودشو نرو که خدا بشهون داده پرورش بدن........اینارو خودم تازه بهشون رسیدم......

  7. 5 کاربر از پست مفید غبار غم تشکرکرده اند .

    maryam.mim (سه شنبه 02 خرداد 96), میس بیوتی (پنجشنبه 04 خرداد 96), بارن (دوشنبه 01 خرداد 96), ستاره زیبا (سه شنبه 02 خرداد 96), شیدا. (سه شنبه 02 خرداد 96)

  8. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    112
    Array
    دختر خوب همونطور که دوستان هم گفتند اشتباهات زیادی در زندگی کردی
    علتش هم نشناختن مردان و بعد زنانه خودت هست
    رفتی برا همسرت مطب خریدی خرج و مخارج زایمان خودت رو دادیو تو زندگی هم چون بهش فشار نیاد !!!!!
    اونوقت همسر خسیست رفته برای یه غریبه خونه خریده چرا؟؟؟؟
    میگی تو چتهای همسرم حرفهایی ردو بدل شد که من و شوهرم تو رابطه زناشویی تا به حال نگفته بودیم !!!!!!چرا؟؟؟؟
    لباسهای گشاد میپوشی ؟؟؟!!!!!چرا؟؟؟؟
    من متعجب از خانومهایی که با همسرشون حیاءدارن در پوششش در حرف زدن در انجام رابطه و.....!!!!!!
    حتما حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون و اقتدار مرد دکتر رو گوش کن زندگیت زیر رو میشه ایشالله
    ودر سایت مقاله زن بودن اموزشی مداوم رو بخون اینها کمکت میکنه علت و ریشه رو بفهمی
    درضمن اگر میخای بخاطر دخترت به زندگیت ادامه بدی دیگه هررررررگز گاراگاه بازی نکن که ببینی همسرت باهاش در ارتباطه یا نه چون شما که نمیخای جدا شی فقط خودترو داغون میکنی!!!!پس تجسس ممنوع
    فقط رو زنانگی خودت کار کن مگه یادت رفته همون ابتدا همسرت ازبین اون همه دختر شما رو انتخاب کرده پس میل اوایل جذاب باش عشوه و ناز یادت نره
    اینجا زیاد مطالعه کن اانشالله با کار کردن روی خودت شک نکن همسرت برمیگرده چرا که دلایل زیادی برای بازگشت هست

  9. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    Hildaa (سه شنبه 02 خرداد 96), شیدا. (سه شنبه 02 خرداد 96)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 00 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-13
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    5,144
    سطح
    45
    Points: 5,144, Level: 45
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 76 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان عزیزم غبار غم و ستاره زیبا
    ممنون از راهنمایی ها که برای من نوشتید
    تمام صحبت های شما و سایر دوستان رو به دیده منت قبول میکنم و ممنونم
    من تقریبا وقت زیادی برای خونه صرف میکنم غیر از ساعاتی که تو خونه نیستم ( که از اون گریزی نیست ) بقیه ساعات من یک زن خانه دار هستم
    هر 5 شنبه یا جمعه قطعا با دخترم بیرون میریم ...خرید کافی شاپ سینما
    و این که من عادت به خرید لباس دارم ...یعنی یکی از کارهایی که منو از نظر روحی روبراه میکنه لباس خریدن و تنوع پوششه
    همیشه تو زندگی مشترک سعی کردم که ساعاتی که در خونه هستم وقف همسرم و فرزندم باشه
    اتفاقا شیرینی پزی هم میکنم انواع کیک باقلوا شیرینی های کوچک
    تهیه آب میوه های طبیعی ...و بازهم اتفاقا همیشه سعی کردم خونه تمیز و مرتب باشه روزهای زیادی از سرکار اومدم خونه و فقط لباسم رو عوض کردم و بلافاصله به نظافت و تمیزی خونه رسیدگی کردم
    تا وقتی دخترم مدرسه نرفته بود تقریبا هر روز عصر ...توجه کنید هر روز ...میبردمش بیرون ...تئاتر عروسکی ...پارک ...کلاس اسکیت...کلاس باله ...کلاس ژیمناستیک ...هیچ وقت نمی گفتم چرا و یا بداخلاقی نمی کردم چون ایمان داشتم و دارم که فقط دارم وظایفم رو انجام می دم
    به خودم هم میرسم شاید اینجا گفتنش جالب نباشه چون آقایون هم ممکنه خواننده این نوشته ها باشند...اما تنوع پوشش و چهره در درجه اول برای خودم مهمه ...دوست دارم چهره خوب و مرتبی داشته باشم ...برای خودم انواع کرم ها و لوازم آرایش رو میخرم و استفاده میکنم
    اما همسرم...از ابتدای ازدواج ...این جور هزینه ها رو تقبل نکردند...یعنی روال زندگی ما طوری پیش رفت که این موضوع تبدیل به عادت شد...من هم بی تجربه بودم و طبیعیه که تبعات کارم رو نمی دونستم
    راهنمایی شما برای من خیلی ارزشمنده...چون بهم یادآوری کرد که اگر خودم ، خودم رو دوست نداشته باشم بقیه هم مطمئنا من رو دوست نخواهند داشت ...من خودم رو فراموش کرده بودم ... به خودم می رسیدم اما همه اش ظاهری و صوریه ...من هوای خودم رو نداشتم هوای جسمم رو که داره فرسوده میشه ...هوای روحم رو که داره آروم آروم سقوط میکنه
    کلاس ورزش پیشنهاد عالی ایه و من سعی میکنم علیرغم مشغله ساعاتی رو خالی کنم تا به کلاس ورزش برسم ...در عین حال اینو در نظر داشته باشید که ما سال قبل از شهرمون به شهر دیگه ای جا به جا شدیم ( به خاطر اصرار همسرم ) ولی محل کار من همون شهر قبلی باقی موند و متاسفانه تلاش های من برای جا به جایی به هیچ جا نرسی ( سه ماه من داشتم مابین ادارات دو شهر رفت و آمد می کردم که با درخواست انتقالی موافق کنند که نشد ) و الان من هر روز صبح دو ساعت زمان میبره تا به محل کارم برسم و عصر هم دو ساعت برگشته....( کارم رو هم بنا به دلایلی که قبلا نوشتم نمی خوام از دست بدم ) شما فکر کنید که وقتی خونه می رسم چه قدر فرسوده و خسته هستم...با این حال خیلی از اوقات دخترم رو بیرون میبرم....کیک می پزم و با قهوه و چای بخوریم...شام مفصل درست میکنم...و گاهی حتی مهمون داری هم می کنم
    میخوام بگم که تصویر ذهنیتون از من یه خانم غرغرو و خسته و کلافه مطلق نباشه ....چرا روزهای زیادی پیش اومده خسته بودم و حوصله نداشتم اما هر طور بوده بر خستگی ام غلبه کردم ...و سعی کردم کارهام رو انجام بدم
    و بعد این که حداقل در ظاهر آدم شادی هستم ( بنا به قضاوت اطرافیان) سعی کردم تو خونه همیشه مهربون و ملایم باشم ...هنوز که نوزه برای دخترم داستان میگم...کتاب میخونم ...و گاهی با هم نمایش اجرا میکنیم
    اینارو نوشتم تا تصویر واضح تری از من داشته باشین ...و من بهتر بتونم از راهنمایی هاتون بهره مند بشم
    همسرم هم منهای این مورد مشکل خاصی ندارند ...ایشون در خرج کردن سختگیر هستند که من این موضوع رو با کار کردن و خرج کردن از حقوق خودم حل کردم تا تنش ایجاد نشه ...مکنه شما بگید اشتباه کردی و ایشون باید هزینه کنند...درسته ...اما شرایط آدم ها با یکدیگر به شدت متفاوته...ممکن بود ( یعنی قطعا) اگر من می خواستم سر موضوع مالی به ایشون فشار بیارم کارمون خیلی زود به طلاق می کشید چون از ابتدای ازدواج به نظرم میاد که ایشون من رو دوست دارند اما انقدر دوست ندارند که از منافع مالی بگذرند ( برعکس احساسی که نسبت به اون خانم دارند که من حس میکنم ایشون رو واقعا دوست دارند) و این که خیلی دلرحم هستند و فوق العاده باهوش و خیلی جوون تر از سنشون دیده میشند و این که خیلی سریع الانتقال و اهل طنز هستند و همه اینا باعث میشه به اضافه جایگاه علمی هم که دارند مورد توجه باشند
    من از همه نظرات شما استقبال میکنم و دوست دارم بدونید که خوندن نوشته های شما خیلی خیلی برای من مهم و ارزشمنده

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 00 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-13
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    5,144
    سطح
    45
    Points: 5,144, Level: 45
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 76 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوباره
    از آخرین پستی که نوشتم مدتی میگذره و من از همدردی ها و مشاوره های هوشمندانه شما محروم شدم...خواهش میکنم هرچه به ذهنتون میرسه رو برای من بنویسید...متاسفانه من خیلی افسرده و غمگین شدم ...تقریبا 4 کیلو اضافه وزن پیدا کردم چون وقتی ناراحتم دائم گرسنه میشم و میل به شیرینی دارم و این موضوع باعث افزایش وزنم شده
    از طرفی انگار با خودم لج کرده باشم ...دست خودم نیست ...این روزها ...به خودم اهمیت نمی دوم ...حتی گاهی روبروی اینه می ایستم و به خودم میگم تو یه زن بدشکل و زشت هستی ...کسی تو رو دوست نداره...
    از خودم بدم اومده و بیشتر از همه از دست هام...به دست هام نگاه نمی کنم چون وقتی میبینمشون احساس بدی پیدا میکنم...احساس میکنم اینا دست های بی مقدار و پستی هستند که تو زندگی کار درستی انجام نمی تونند بدند
    روابطم با همسرم خیلی سرد شده ...نمی تونم نسبت بهشون احساس خوبی داشته باشم...هر حرفی که می زنند حس میکنم دروغه..به خونه می رسم و وظایفم رو انجام میدم اما واقعا حس و حال خوبی ندارم
    البته ایشون هم خیلی با من سرد هستند ...در ظاهر حرف می زنیم ...با هم بیرون میریم ...اما خیلی بی اعتناتر شدند...حتی در روابط زناشویی هم این موضوع بی تفاوتی تسری پیدا کرده و من حس میکنم ایشون فقط محض انجام وظیفه یا به هر حال غریزه رابطه دارند
    من مستاصل شدم...نتونستم به راهنمایی های شما عمل کنم...واقعا از توانم خارج بود که فراموش کنم و سعی کنم برای ایشون دلبری کنم و دوباره ایشون رو جذب خودم کنم...غرورم و عزت نفسم لگد مال شده و حس بسیارررررر بدی دارم

  12. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 96 [ 08:04]
    تاریخ عضویت
    1395-12-04
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    4,294
    سطح
    41
    Points: 4,294, Level: 41
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    141

    تشکرشده 512 در 186 پست

    Rep Power
    56
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ماری22 نمایش پست ها
    سلام دوباره
    از آخرین پستی که نوشتم مدتی میگذره و من از همدردی ها و مشاوره های هوشمندانه شما محروم شدم...خواهش میکنم هرچه به ذهنتون میرسه رو برای من بنویسید...متاسفانه من خیلی افسرده و غمگین شدم ...تقریبا 4 کیلو اضافه وزن پیدا کردم چون وقتی ناراحتم دائم گرسنه میشم و میل به شیرینی دارم و این موضوع باعث افزایش وزنم شده
    از طرفی انگار با خودم لج کرده باشم ...دست خودم نیست ...این روزها ...به خودم اهمیت نمی دوم ...حتی گاهی روبروی اینه می ایستم و به خودم میگم تو یه زن بدشکل و زشت هستی ...کسی تو رو دوست نداره...
    از خودم بدم اومده و بیشتر از همه از دست هام...به دست هام نگاه نمی کنم چون وقتی میبینمشون احساس بدی پیدا میکنم...احساس میکنم اینا دست های بی مقدار و پستی هستند که تو زندگی کار درستی انجام نمی تونند بدند
    روابطم با همسرم خیلی سرد شده ...نمی تونم نسبت بهشون احساس خوبی داشته باشم...هر حرفی که می زنند حس میکنم دروغه..به خونه می رسم و وظایفم رو انجام میدم اما واقعا حس و حال خوبی ندارم
    البته ایشون هم خیلی با من سرد هستند ...در ظاهر حرف می زنیم ...با هم بیرون میریم ...اما خیلی بی اعتناتر شدند...حتی در روابط زناشویی هم این موضوع بی تفاوتی تسری پیدا کرده و من حس میکنم ایشون فقط محض انجام وظیفه یا به هر حال غریزه رابطه دارند
    من مستاصل شدم...نتونستم به راهنمایی های شما عمل کنم...واقعا از توانم خارج بود که فراموش کنم و سعی کنم برای ایشون دلبری کنم و دوباره ایشون رو جذب خودم کنم...غرورم و عزت نفسم لگد مال شده و حس بسیارررررر بدی دارم
    سلام ماری عزیرم
    از خوندن مشکل شما ناراحت شدم اما همونطور که عرض کردین قبح این عمل ریخته شده و حالا که شما میدونید و عکس العملی که لازمه ی این شرایط بوده رو نداشتید قطعا برای همسرتون با هر انسانی دیگه ای، اینطور جا میافته که طرفم با این شرایط کنار اومده!
    خیانت مسئله ی بزرگی هست، چیز کوچکی نبوده که با گفتگو و کنفراس حل بشه اونم زمانی که مدارک و شواهد تماماً علیه همسرتون بود.
    در واقع دانستن شما و عدم برخورد مناسب و عقب نشینیتون عرصه رو برای عمل ایشون باز و باز تر کرده.
    ایشون لارم نیست همسر دوم داشته باشه با یک صیغه مدت دار هم میتونه زندگی کنه و اتفاقا از نظر تنوع طلبی خیلی هم براش لذت بخش هست!
    روزی یک فرد رو بدلیل جرائم متعدد میخواستن اعدام بکنن.. گفتن حرفی داری؟
    گفت مسئول تمام جرائم و جنایت های من مادرم بود!!
    گفتند چطور؟
    گفت یک روز تخم مرغ از مغازه ای دزدیدم و به خانه آوردم ..، مادرم تخم مرغ ها رو دید و گفتم که از جایی برداشتم اما اون با من برخوردی نکرد و ساده ازم گذشت.
    از اون روز فکر کردم همه کاری میتونم انجام بدم بدون اینکه کسی از من خورده ای بگیره یا برخورد جدی ببینم

    ما ایرانی ها افراط زیاد میکنیم. نمیدونیم چه رو ، کجا باید بکار ببندیم.
    بله گذشت خوبه ، برای بنیان خانواده ، برای فرزند ..، اما هر چیزی جایی داره.
    چه بسا اگر برخوردتون جدی تر بود کار به اینجا کشیده نمیشد.
    اگر بر خورد محکم و قاطعی با همسرتون و اون خانم میکردین خیلی اوضاع بهتری میداشتین.
    افراد با زبان بدن و ارتباط کلامی و عاطفی خودشونو لو میدن، شاید سستی شما در این امر قابل چشم پوشی نباشه.
    باید زودتر متوجه میشدین، قطعا یک مرد هوس باز ارتباط جنسی ضعیفی با همسرش داره و از اون ارتباط کلامی و عاطفی فاصله میگیره.
    اگر چهار بار با همسرتون به محل کارش میرفتین و خودی نشون میدادین ، کسی جرأت نمیکرد به حریم شخصی شما پا بگذاره.
    اگر در بر خورد با مسایل اخلاقی جذبه نشون میدادین ، برای طرف مقابلتون چراغ سبز نمیشد.
    ....
    برای یک زن استقلال مالی خوبه اما نه انقدر که ساعتها بیرون منزل باشه، خانوم عزیز در نیم ساعت هم میشه یک خلاف انجام داد، چه برسه به چند ساعت...
    کسی رو میشناختم خانمه از خونه میرفت بیرون، شاغلم نبود... میرفت مهمونی دو روز میموند ..، کار به جایی رسید دو تا پسر دسته ی گلش تزریقی شدن و داشتن به مرگ کشیده میشدن.
    خالی کردن خانه یعنی انتظار برای اعتیاد، خیانت و ....
    بالاخره یک بشقاب غذا یا یه لباس پیدا میشه این همه دویدن و کار کردن برای چه؟!
    حالا دیگه ضربه خوردین... اگر بگیم برو سراغ اون خانم خب همسرت دو ماه دیگه میره سراغ یکی دیگه
    اگر بگیم برین مشاور ، شوهرت نمیاد
    ما هم نمیدونیم چی بگیم اما لطفا عاقلانه و در حد یک زن ۴۰ ساله تصمیم بگیرین.
    اگر همسر تنوع طلبی نداشته باشی و اینبار گول عشوه ی یک منشی رو خورده باشه تنها راه قطع این ارتباط ، اثبات رابطه ی غیر اخلاقی اون خانم و اغفال همسرتون هست.. که اتفاقا مجازات خوبیم براش در نظر گرفته شده. باید عرصه رو باز کنی و اجازه فعالیت بیشتری به همسرت بدی.
    باید ببینی اون خانم غیر تلگرام، اینستاگرامی داره یانه؟ فیسبوکی داره آپدیتش کنه یا نه؟ بطور ناشناس و اینترنتی باهاش دوست شو، دوست صمیمی و بگو تلگرامتو بده اونجا حرف بزنیم ... ببین درباره رابطش چی میگه و چه مدارکی میشه ازش جمع کرد.
    احتمالا با سیمکارتهای جدید در حال ارتباطن.
    پیداشون کن، خواهراش ، خودش ...، بگرد تو اینستاگرام و تلگرام ...
    (
    یادت باشه یه سیمکارت حدید برا خودت بخر)
    در برخورد با همسرتم خیلی سنگین و‌ جدی باش و دیگه لازم نیست خیلی خودت رو زجر بدی ....
    برای منشی یک شرکت یا اداره و ... یک همسر جراح چیزی نیست که ازش ساده بگذره، البته حمل بر بی احترامی نباشه ولی برخی از منشیان شرکت ها و اداره ها و ... وضع مالی بدی دارن و متأسفانه برای فرار از شرایط بد زندگیشون پیدا کردن یک مرد با بنیه مالی خوب اولویتشون هست، براشونم متأهل و مجرد تفاوتی نداره.
    بعد از این قضیه هم سعی کنین مهاجرت کنین و به مناطق خوش آب و هوا و با جمعیت کمتر برین... عیبی نداره یک ویلا در یک منطقه ی خوش آب و هوای شهرستانی داشته باشین و همسرتون در یک شهرستان کار کنه اتفاقا پول خوبیم بهش میدن. از شهر و آدمهای هزار رنگش کمی فاصله بگیرین.
    ویرایش توسط yarmehrban : سه شنبه 23 خرداد 96 در ساعت 09:36

  13. کاربر روبرو از پست مفید yarmehrban تشکرکرده است .

    Ye_Doost (سه شنبه 04 مهر 96)

  14. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 00 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-13
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    5,144
    سطح
    45
    Points: 5,144, Level: 45
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 76 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    یار مهربان گرامی
    ممنونم که وقت گذاشتید و مطالعه کردید و پاسخ دادید
    حق با شماست
    من عکس العمل بسیار ضعیفی در مواجهه با این موضوع داشتم...من حتی جلوی همسرم گریه هم نکردم ...اشک ریختن من رو دیدند اما گریه های سخت و هق هق های من محدود به ساعاتی بود که ایشون حضور نداشتند...دلیل اصلی هم ملاحظه حضور دخترم بود...دخترم با توجه به سنش حساس و زودرنجه و علاوه بر اون وابستگی عاطفی عمیقی هم به من و هم به پدرش داره و تقریبا اصلا تحما مشاجره ما رو نداره...برای همین من خیلی آروم و ملایم با ایشون در رابطه با این موضوع صحبت کردم و سعی کردم جو خونه متشنج و سخت نشه...اما همین رفتار دقیقا طبق صحبت شما باعث شد که همسرم فکر کنند که مشکل خاصی به وجود نیامده ...احساس من اینه که رابطه اشون ادامه داره اما با پنهانکاری...ولی هیچ مدرکی ندارم...در تمام ساعاتی که هر دو خونه هستیم هرگز اس ام اس یا تلفن عجیبی بهشون نمی شه ( به غیر از یک بار اس ام اس از اون خانم که در پست های قبلی نوشتم و درباره محل کارشون بود) ایشون وارد شبکه های اجتماعی مثل اینستا فیسبوکو.... نمی شند و تقریبا من هیچ خطایی از ایشون نمی بینم به غیر از پیام رد و بدل کردن با خواهرهای اون خانم....پس در حقیقت من کاملا طبق حسم بهشون شک دارم..بعضی رفتارهای خیلی خیلی ساده به نظرم عجیب میاد ...مثلا میخواستند برند مطب من از پنجره خروجشون رو از پارکینگ دیدم ...تا مدتی سردرگم بود که چه چیز عجیبی در رفتن ایشون بود که ذهن من رو ناراحت کرده و بعد یادم اومد که اون ساعت در مطبی بیمار داشتند که موقع خروج از پارکینگ باید به سمت شرق خیابون حرکت میکردند ولی ایشون به سمت غرب رفتند برای همین هم جریان به نظرم اشکال داشت....یا مثلا توی جیب شلوارشون دو تا بلیط بازدید از یه پارک حیوانات رو دیدم که استفاده نشده بود...و برام سوال بود چرا بلیط خریدند و چرا بلیط ها استفاده نشده هستند...یا چند وقت قبل یه جعبه کوچک دارویی روی میز آرایش اتاقمون دیدم باز کردم و دیدم یه تونیک برای رویش موهای سره...خیلی طبیعی بود چون ایشون ریزش مو دارند و مدام داروهای مختلف رو امتحان میکنند...شیشه رو روی میز گذاشتم ...این جریان گذشت تا چند روز قبل برای خودم میخواستم دارو برای رشد ابرو بخرم ( متاسفانه ابروی سمت راستم ناگهان ریخت و خالی شد و تقریبا مطمئنم ناشی از استرس بوده ) اتفاقا با ایشون بیرون بودم و بهشون گفتم که باید دارو بگیرم و باز هم تعجب کردم چون ایشون همونطور که قبلا گفتم در خرج کردن سختگیر هستند و برام تعجب داشت که نگفتند که من تونیک رویش مو دارم و شما از همون استفاده کن...وقتی برگشتم منزل تونیک رویش موی ایشون رو با دقت نکاه کردم و با کمال تعجب متوجه شدم که این یه نوع ژل براق کننده مو هست نه دارو...در حالی که ایشون به شدت با مواد آرایشی مثل ژل و اسپریو...مخالفند...ازشون پرسیدم عجیبه شما این ژل رو خریدی گفتند این ژل ویتامین دی و بی هم داره که بهشون گفتم تمام ژل های مو مثلا دارای ویتامین هستند....
    همه این ها مواردی است که پاسخی برایش ندارم و ذهنم رو درگیر میکنه...از طرفی ترس نمی ذاره که واکنش نشون بدم...ترس از ناراحتی دخترم...ترس از عصبانیت ایشون...و ترس از تنها شدن و....
    چند بار سعی کردم برم محل کار ایشون ولی خودشون تمایل نداشتند و کلا استقبال نکردند...و حتی من حس میکردم شاید از من ...منظورم ظاهر یا رفتارم...خجالت میکشند....به هر حال من 40 سال سن دارم و طبیعیه که ( اگر هم زیبا باشم )فریبندگی و جذابیت یه دختر جوان رو نداشته باشم ...و حس میکردم ایشون به شدت معذب هستند و برای همین نرفتم
    پیشنهاد شما برای این که با اون خانم دوست بشم جالب بود...سعیم رو در این باره میکنم ...اگرچه با روحیه ای که الان دارم کار بسیار دشواری برام محسوب میشه ...اما راه دیگه ای ندارم

  15. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 شهریور 00 [ 17:32]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    7,864
    سطح
    59
    Points: 7,864, Level: 59
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 325 در 136 پست

    Rep Power
    43
    Array
    ماری جان این احساسات کاملا طبیعین.خیانت کاری با غرور و شخصیت یک زن میکنه که هیچ چیز دیگه ای نمیتونه همچین کاری بکنه. مخصوصا برای زنی که داره اینجور با زحمت برای زندگی و فرزندش تلاش میکنه.
    ممکنه شما اشتباهاتی انجام داده باشید که همسرتون همچین کاری کرده باشن ولی این هیچ از ارزشهای شما کم نمیکنه. شما باید سعی کنید مطالبی درباره اعتماد به نفس بخونید و سعی کنید اعتماد و عزت نفس خودتون را بالا ببرید. باید سعی کنید به هر سختی شده از زیر این همه احساس بد خارج بشید. من باز هم میگم. اگر حتی همسرت شما را بخاطر شخص دیگه ای رها بکنه این هیچ از ارزشهاتون کم نمیکنه.
    اصلا نزار روابطتت با شوهرت سرد بمونه. نزار از هم دور بشید. به هیچ عنوان نزار اضافه وزن پیدا کنی که اونوقت از خودت بیشتر بدت میاد. به خودت برس. به دستات نگاه کن و بگو شاید دستهای من زیبا نباشن ولی زیبایی را افریدن.
    به هیچ عنوان سراغ اون خانم نرو. به این باور برس که اون زن هیچ اهمیتی نداره که کی هست چی هست ایا هنوز با شوهرت رابطه داره یا نه. ببین تا زمانی که شوهرت خودش نخواد به هیچ روش دیگه ای رابطش را قطع نمیکنه. پس روی روابطت با شوهرت کار کن. اشتباهاتی که تا الان داشتی را جبران کن. ولی نزار این موضوع تا این حد تحت فشارت قرار بده.

  16. کاربر روبرو از پست مفید آنه ماری تشکرکرده است .

    میس بیوتی (یکشنبه 28 خرداد 96)


 
صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.