به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 63
  1. #51
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 اردیبهشت 96 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    2,403
    سطح
    29
    Points: 2,403, Level: 29
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اگه مي خواي راهي که پدرشما و خودت رفتي،پسرت نره،حداقل تا 14سالگي به نظروخواسته اش احترام بزاريد.
    اگه گفت مامانو مي خوام،بگيد چشم،اگه گفت بابا،بگيد چشم.
    اونو وارد بازيهاي متمدّنانه ي پيش ازميلاد مسيح خود نکنيد.
    چرخه ي معيوب،خشم و عصبانيت و اضطراب و افسردگي را از يکجا قطع کنيد.وگرنه تا آخرعمر در آن خواهيد چرخيد.

  2. کاربر روبرو از پست مفید maziyarhosaini تشکرکرده است .

    پژمان (سه شنبه 27 مهر 95)

  3. #52
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 95 [ 11:37]
    تاریخ عضویت
    1395-7-28
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    206
    سطح
    4
    Points: 206, Level: 4
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من مدتهاست خواننده ي خاموش سايت هستم ولي اموروز تصميم گرفتم عضو سايت بشم.من همه ي تاپيكهاي شمارو خوندم يادمه از زندگيتون احساس رضايت نميكرديد از كنترلگري همسرتون و خيلي چيزاي ديگه شاكي بوديد از اينكه زود ازدواج كرديد و بقول خودتون جووني نكرديد ناراضي بوديد.خب الان ديگه خانمتون نيست،تنهايي كه آرزوش رو داشتيد تا حدودي داريد سوال من اينه چرا از اين شرايطي كه براتون پيش اومده استفاده نميكنيد؟قبلا دوست داشتيد با دوستانتون بريد سفر بدون اينكه كنترلتون كنند خب الان بريد.به خودتون فرصت استراحت و فاصله گرفتن از مشكلات رو بديد.قرار نيست كه ما همه ي عمرمون رو صرف زن و زندگي و بچه كنيم.اگر پسرتون رو چندروز به مادرش ميسپاريد يا ميتونيد خونه ي اقوام بگذاريد اون چندروز رو فقط براي خودتون باشيد .پسر شما خيلي خوشبخته كه پدر مسئوليت پذيري مثل شما داره خيلي از بچه ها با وجود بودن در كنار مادر و پدر از خيلي جهات احساس كمبود دارند ولي پسر شما حمايتها و مهربونيهاي شما رو هميشه داشته براي همينم هست كه در جمع ازتون دفاع كرده.من فكر ميكنم شما تا الانشم به بهترين شكل از پسرتون نگهداري كرديد اگر غير از اين بود با شمابهش خوش نميگذشت و دوست داشت كه ازتون فاصله بگيره.بنظرمن حتي اگر با مرخصيتون هم موافقت نشه كلاسهاي مدرسه و رسيدگيهاي شما عمده ي نيازهاي پسرتون رو برطرفخيلي از بچه ها با وجود بودن در كنار مادر و پدر از خيلي جهات احساس كمبود دارند ولي پسر شما حمايتها و مهربونيهاي شما رو هميشه داشته براي همينم هست كه در جمع ازتون دفاع كرده.من فكر ميكنم شما تا الانشم به بهترين شكل از پسرتون نگهداري كرديد اگر غير از اين بود با شمابهش خوش نميگذشت و دوست داشت كه ازتون فاصله بگيره.بنظرمن حتي اگر با مرخصيتون هم موافقت نشه كلاسهاي مدرسه و رسيدگيهاي شما عمده ي نيازهاي پسرتون رو برطرف ميكنه .شما هم مثل بقيه ي آدمها و شايد حتي بهتر از خيليها روال عادي زندگي رو طي كرديد ازدواج كرديد ،بچه دار شديد،درس خونديد،كار پيدا كرديد درسته كه توي اين مسير يه چيزهايي به شما تحميل شده و باعث يسري مشكلات شده ولي دوست عزيز تلاش و اراده ي شما در تغيير شرايط ستودنيه.در ضمن درسته كه از بچگي مادرتون در كنارتون نبوده ولي دعاي مادر براي فرزند هميشگيه.در نهايت من هم از خدا براي شما و پسرگلتون آرزوي بهترينها رو دارم.موفق باشيد

  4. 2 کاربر از پست مفید بوي ياس تشکرکرده اند .

    پژمان (پنجشنبه 29 مهر 95), نازنین2010 (پنجشنبه 06 آبان 95)

  5. #53
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    لطفا برای رجوع و ... عجله نکنید. این بار جدایی سخت تر می شه و زندگی هم سخت تر تر تر

    من قوانین رجوع و غیره را نمی دونم. ولی مطمئن باشید الان در اوج احساسات تصمیم گرفتن غلط هست.

    زمان خیلی چیزها را عوض می کنه. بذارید احساساتتون یه کم ته نشین بشه،
    به شرایطتون عادت کنید و با مشکلاتش کنار بیایید و آرامشی که داره را هم ببینید. البته اگه این خانم بذارن !!
    بعد تصمیم بگیرید. لزومی نداره عجله کنید.
    اونی که ممکنه از دست بره و ازدواج بهتری داشته باشه، شما هستید.
    اون خانم با شرایطی که داره احتمال ازدواج مجددش (با یک فرد خیلی پایین تر از شما) کم هست.
    اگر هم ازدواج کنه احتمال طلاقش بالاست.
    همیشه برای شما فرصت رجوع به ایشون هست.


    اگر موضوع بچه است، برای نگهداری مشترکش می تونید برنامه هاتون را تغییر بدید و کاری که فکر می کنید بهتره انجام بدید
    اما بخاطر بچه دوباره با اون خانم زیر یک سقف رفتن اشتباهه.


    بچه بهانه است.
    کسی که در اوج بحران زندگیش بچه اش را سه ماه ول می کنه می ره کانادا چون با مامانم خوش می گذره !!!
    نگران بچه اش نیست. نگران خدمات قطع شده است !
    خودشون هم می دونن اگر شما را از دست بدن، این خانم خوش اخلاق رو دستشون می مونه.
    یه کم تحمل کن.
    با خواهرت مشورت کن. ایشون شرایط خانواده و غیره را بهتر می دونه و بهتر می تونه راهنماییتون کنه.

    برای این خانم هم بهتره بره یه مرد شبیه شوهر خواهرش پیدا کنه تا بفهمه شوهر خوب یعنی چی.
    حیفه کنار شما حروم بشه.
    فقط من متعجبم ایشون در نوزده سالگی برای چی با یک پسر دبیرستانی ازدواج کرد و سریع هم بچه دار شد؟ اگه شما اینقد بد بودین این همه عجله برای چی بود ؟


    گفتن این جمله خیلی سخته. از اول تاپیکتون سعی کردم نگم ... چون تصمیم سختی هست
    ولی با تاپیک جدید همسر سابقتون مطمئن تر شدم که این بچه بی مادر، چیزیش نمی شه. شاید حتی شرایطش بهتر هم باشه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : پنجشنبه 06 آبان 95 در ساعت 14:11

  6. 17 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 07 آبان 95), Amina (جمعه 07 آبان 95), fgh (جمعه 07 آبان 95), mahasty (پنجشنبه 06 آبان 95), paiize (جمعه 07 آبان 95), sahar67 (پنجشنبه 06 آبان 95), sarvenaz (شنبه 08 آبان 95), Shadi2 (جمعه 07 آبان 95), فکور (پنجشنبه 06 آبان 95), پژمان (پنجشنبه 06 آبان 95), نیلوفر. (پنجشنبه 06 آبان 95), نیلوفر:-) (جمعه 07 آبان 95), نازنین2010 (پنجشنبه 06 آبان 95), دیار (پنجشنبه 06 آبان 95), زن ایرانی (پنجشنبه 06 آبان 95), غزاله 91 (پنجشنبه 06 آبان 95), صبا_2009 (پنجشنبه 06 آبان 95)

  7. #54
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    43
    Array
    شیدا

    سلام
    قوانین رجوع اینطوری هست که اگر عده طلاق تمام نشده باشد و لفظی به زبان بیارند میتوان رجوع کرد اگر عده تمام شده باشه باید عقد کرد.
    پسرم برای مادرش بی قراری میکنه امشب به مادرش پشت تلفن گفت من به بابا گفتم من رو بیاره ببینمت گفت الان وقت نداریم.
    تایپیک ایشون هم ... بله برخوردشون خوب نبود ولی لحن بعضی از دوستان هم جالب نبود
    جبهه گیرانه برخورد کردند من رفتارش رو تائید نمیکنم ولی صحبت های بعضی از دوستان خوب نیود.

    الان که تصمیم خاصی ندارم ...
    ببینم مشاوره ش رو زیر نظر خانم فرشته مهربان انجام بده .... گفتن مشاوره حضوری هم میخواد انجام بده...

    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه

  8. #55
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    آقا پژمان من از اعضای نسبتا جدید سایت هستم و از طریق خوندن تاپیک های قبلی تون در جریان مشکلات شما و همسرتون قرار گرفتم

    من به طور کلی خیلی به نفع خانم ها نظر می دم ولی در مورد شما و همسرتون به طرز واضحی رجوع اشتباهه. من با شیدا جان موافقم که حتی فرزندتون هم نیازی به مادری مثل ایشون نداره.

    شما به عنوان والد پسرتون باید تصمیم عاقلانه و نه احساسی بگیرید. پسرتون از لحاظ سنی به بلوغ عقلی لازم برای تصمیم گیری نرسیده و واکنش ها و تصمیم هاش هیچ بار قانونی و ... نداره. بی تابی که برای مادرش می کنه طبیعیه ولی تربیت مادرش با توجه به توصیفاتی که شما نوشته بودید و واکنش های همسر سابقتون در تاپیک هاشون شخصیتش رو ویران می کنه.

    در واقع من بعد از خوندن تاپیک های شما دو نفر به این نتیجه رسیدم که یا همسر سابفتون 14-15 ساله هستند یا اینکه دچار مشکل شخصیتی جدی اند. چرا؟ چون ایشون توان همدلی رو در ساده ترین حد خودش نداره. ایشون به هیچ وجه متوجه احساسات شما و نقطه نظر شما نبودند. این اصلا طبیعی نیست. اگر این حدس من در مورد ایشون درست باشه هم شما و هم پسرتون از معاشرت با ایشون آسیب جدی روانی می بینید.


    به هر حال به نظر من احساسی تصمیم نگیرید. می دونم در موقعیت بسیار دشواری قرار گرفتید و کمکی هم ندارید ولی تصمیم احساسی در این شرایط قطعا پشیمونی به همراه داره.

  9. 8 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 07 آبان 95), fgh (جمعه 07 آبان 95), mahasty (جمعه 07 آبان 95), paiize (جمعه 07 آبان 95), sarvenaz (شنبه 08 آبان 95), Shadi2 (جمعه 07 آبان 95), پژمان (جمعه 07 آبان 95), دیار (جمعه 07 آبان 95)

  10. #56
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام جناب پژمان.
    من این تاپیک شما رو دنبال میکردم چون روی مسائل مربوط به بچه‌ها حساسم. اما چیزی نمی‌نوشتم چون کمی ته دلم عقیده داشتم خانمتون هم حق دارند ولی با خوندن تاپیکهای ایشون نظرم کاملا برگشت.

    نمیتونید بگید لحن دیگران(البته به غیر از دوستانی که فقط در دو خط مسخره کردن و به نظر من اصلا ارزش توجه ندارن) با ایشون خوب نیست وقتی که خودشون همه رو دچار مشکل خطاب میکنن. راستش اون روز من فکر کردم کی میتونه ایشون رو راهنمایی کنه و متوجه شدم معصومین که هیچی، خود خدا هم چون گاهی غضب میگیره نمیتونه کمکی به ایشون بکنه!

    اینکه پسر شما برای مادرش بیقراری میکنه و در نتیجه میخواید رجوع کنید، اصلا استدلال نیست که کسی بخواد ردش کنه! شاید پسربچه شما بخواد خیلی کارهای دیگه هم بکنه، شما باید باهاش همراهی کنید؟

    بدترین کاری که میشه با یه بچه توی این سن کرد اینه که مجبورش کنید خودش برای زندگیش تصمیم بگیره یا مدام در محیطهای دوگانه قرارش بدید و به نوعی در به درش کنید.
    اگر قرار بود هر بچه‌ای که پدر و مادرش جدا میشن دچار مشکل بشه که الان نصف مردم دنیا دچار مشکلات روحی بودن! شما باید با یه روانشناس کودک مشورت کنید تا بهتون بگه بچه باید یه خونه مشخص کنار یکی از والدینش داشته باشه. جایی که قرار نیست اون یکی بیاد. اما روزهای مشخصی توی هفته یا ماه رو میتونه بره مهمونی هرجا که خواست.

    رفتار همسر سابق شما که مدام توی دهن بچه حرف بزاره و بی‌توجه به روحیات و سن کمش، تبدیلش کنه به یه وسیله تا به خواسته‌های خودش برسه نه تنها از هیچ مادری، که از هیچ انسان نرمالی هم برنمیاد.
    من نمیدونم(خودتون میدونید؟) هدف دقیق شما از برگشت پیش همسر سابقتون چیه؛ اما اینکه بچه رو بهانه کنید دقیقا به معنای فدا کردنشه نه اینکه منتی هم سرش بزارید و بگید به خاطر تو این کارو کردیم!

  11. 7 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 07 آبان 95), paiize (جمعه 07 آبان 95), sarvenaz (شنبه 08 آبان 95), Shadi2 (جمعه 07 آبان 95), پژمان (جمعه 07 آبان 95), آیـدا (یکشنبه 12 فروردین 97), دیار (جمعه 07 آبان 95)

  12. #57
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    آقا پژمان اخلاق خوب این نیست که همه چیز بر وفق مراد آدم باشه و همه جلوی آدم تعظیم کنن و بعد آدم با آرامش برخورد کنه
    اخلاق واقعی آدم وقتی به نمایش گذاشته میشه که چیزی بر وفق مرادش نباشه و بتونه صبوری و مدیریت کنه
    توی یه زندگی ساده که همه چیز توش نرمال هست هم از صبح تا شب یک عالمه مورد پیش میاد که همه چیز بر وفق مراد نیست خوب اگر قرار باشه آدم در اون حالت به زمین و زمان بد و بیراه بگه که نمیشه. تا کی میشه این رفتار رو تحمل کرد.

    مورد دیگه اینکه شما توی تمام پستهاتون حتی از نزدیکی مکانی به ایشون واهمه داشتید و من شخصا حرفی از تمایل به رجوع توی این تاپیک ندیدم البته احتمال داره من درست نخونده باشم

    اینکه کسی چند جلسه پیش یه مشاور خوب بره دلیل بر این نمیشه که احتمال داشته باشه متحول بشه
    ایشون بعد از خوردن ضربه طلاق و دیدن جدایی از پسرشون هم متحول نشدن چه برسه به اینکه بخوان با چند جلسه مشاوره رفتن یک دفعه هجی مجی براشون اتفاق بیفته و یه آدم دیگه ازشون بیرون بیاد.

    این بخشی از پست مدیر همدردی به آقایی که همسرش میخواست رجوع کنه لطفا با دقت بخونید در صورتی رجوع کنید که این خانم رو با همون اخلاق قبلی بتونید بپذیرید
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها



    در برگشت مجدد صرفا و فقط به این مطلب باید فکر کنی و تصمیم بگیری:

    که آیا شما عوض شده اید یا نه؟ چون به این فقط می توانی مطمئن شوی
    یعنی اگر شما عوض شده اید و می خواهید با همین خانم (با فرض اینکه عوض نشده است) ، مجددا زندگی کنید و بسازید.

    خلاصه:
    اگر در ذهن خود فرض را بر این گذاشته اید که خانمتان تغییر قطعی کرده است. و زندگی بدون مشکلی خواهید داشت. اینها همه توهم هست.
    اگر می خواهید برگردید با علم اینکه مشکلاتی از آن دست که قبلا داشته اید کم و بیش دارید و این شما هستید که تغییر کرده اید و شاید قوی تر ظاهر شوید و بهتر زندگی را اداره کنید. (پس قوی بودن و قدرت خود و تغییرات خود را ملاک عمل قرار بده.)

    حالالطفا با چشم باز و با آگاهی به همه اینها تصمیم بگیر.
    یک سوال وقتی همسر سابق شما به کانادا رفته بود برای چند ماه پسر شما دلتنگی میکرد؟
    اگر دلتنگی پسر شما صرفا الان هست که رفته اصفهان و برگشته من فکر می کنم مادرش سعی کرده برعکس قبل بهش محبت بکنه تا با طعمه قرار دادن بچه دل شما رو نرم بکنه

    اگر میخواین پسرتون همزمان مادرش و شما رو داشته باشه برید اصفهان زندگی کنید توی زندگی مستقل خودتون و اون هم هر زمان که خواست مادرشو ببینه (حداقل اینجوری به خود شما ضربه کمتری نسبت به رجوع کردن خورده میشه)

    شما از یک طرف از دست همسر سابق فرار می کنید به تهران بعد یکهو با پیشنهاد رجوع ایشون به خاطر دلتنگی پسرتون نرم میشید

    یا در حالیکه اومدید به تهران و بچه رو مدرسه ثبت نام کردید یکهو تصمیم می گیرید برای چند هفته برید کانادا

    به نظرم کم سن بودن شما توی عجولانه تصمیم گرفتنتون مشخصه
    لطفا عجولانه و احساساتی تصمیم نگیرید
    این خصوصیت منفی رو در خودتون از بین ببرید

    راستش درسته که خواهر شما هم گاهی زیاد تندروی میکنه توی راهنمایی هاش ولی من شخصا بعد از خوندن این تاپیک و تاپیک همسر سابقتون به این نتیجه رسیدم که تنها کسی که حریف همسر سابق شما میشه و دستش رو میخونه همون خواهرتون هست البته نذارید خواهرتون تصمیم نهایی رو بگیره ولی حتما راهنماییهاش رو گوش کنید و روش فکر کنید و بعد تصمیم نهایی رو خودتون بگیرید هیچکدوم از ما همه مسائل زندگی شما رو نمی دونه ولی ایشون همه موارد رو میدونه

    البته شما خودتون واقف تر به اوضاع احوال هستید و تصمیم گیرنده نهایی هم خودتون هستید و قاعدتا نتایج تصمیمات شما هم به خودتون برمیگرده
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  13. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    sarvenaz (شنبه 08 آبان 95), Shadi2 (جمعه 07 آبان 95), پژمان (جمعه 07 آبان 95)

  14. #58
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    به نظر من بدترین حالتی که ممکنه اتفاق بیافته رجوع هست.
    شما سال ها تلاش کردید تا اون زندگی رو بسازید و نشده و حالا که موفق شدید اون کابوس رو تموم کنید مجددا می خواین همه چیز رو خراب کنید.!!!

    زندگی خانمتون که هیچ وقت درست نمیشه و با مشکلاتی که داره هیچ وقت روی خوشبختی رو نمی بیینه، چه با شما و فرزندش چی بی شما.

    می مونید شما و پسرتون.
    اگر فکر میکنید شما هم اونقدر توانمند نیستید که پسرتون رو خوشبخت کنید ، حالا خوشبخت هم نه ولی اگر فکر می کنید حضور شما تو زندگیش به اندازه مادرش آسیب زا هست، و اون بچه بدون مادرش پیش شما آینده ای نداره، بچه رو هم تحویل مادرش بدین و حداقل یک نفر (یعنی خودتون) رو نجات بدید.

    زندگی سابق شما هیچ وقت سه نفر برنده نداره! یا دو نفر (شما و پسرتون) یا یک نفر (شما در صورتی که بتونید برای همیشه پسرتون رو فراموش کنید که از محالاته) و یا هیچ کس.
    بین این گزینه ها انتخاب کنید.

  15. 4 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 07 آبان 95), sarvenaz (شنبه 08 آبان 95), Shadi2 (جمعه 07 آبان 95), پژمان (جمعه 07 آبان 95)

  16. #59
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    43
    Array
    سلام

    ممنونم از دوستان .. صحبت های شما رو قبول دارم و من هم درحال حاضر تصمیم رجوع ندارم و در جریان هستند.
    خواهرم زن با درایت و عاقلیه بله حرفی نیست ولی در حال حاضر کسی برای زندگی من تصمیم نمیگیره.
    خواهر و برادرم مخالف رجوع هستن و پدرم نظری نداره.
    هنوز از فکر کردن و برگشت به اون زندگی سابق.... بگدریم
    اما فکر میکنم شاید شاید یک روزی بخواهد تغییر کنه.البته هیچکس کامل تغییر نمیکنه و هیچکس انسان کاملی نیست همه ما ایراذ هایی داریم
    به ایشون گفته ام با وجود رفتارهای سایق به هیچ عنوان روی برگشت به زندگی قبل حساب باز نمیکنم
    برای انتقالی به اصفهان کمی کارم مشکله و راستش خودم هم دوست ندارم برگردم.
    شرایط کاری در تهران هم انگار خواست خدا یا شرایطم بود که پیش اومد من دخیل نبودم.فقط اینکه نمیخواستم اقماری باشم... دوستانی که هستند متوجه عرایضم میشن و بخاطر بیریتیش که دارم و بیس زیان و سن... بعد از کارآموزی به تهران انتقالم دادند.
    بچه م وقتی سنش کمتر بود راحت تر با نبود مادرش کنار می اومد الان بیشتر میفهمه ...

    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه

  17. کاربر روبرو از پست مفید پژمان تشکرکرده است .

    abi.bikaran (جمعه 07 آبان 95)

  18. #60
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 00 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    محل سکونت
    چه فرقی میکنه
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    9,442
    سطح
    65
    Points: 9,442, Level: 65
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 208
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    819

    تشکرشده 166 در 90 پست

    Rep Power
    31
    Array
    من نمی خواهم مثل دوستان بگم نه مطلقا و ابدا رجوع نکنید.
    من ازتون می خوام فرصت بیشتری به خودتون و مادر پسرتون بدید.بیشتر تنها باشید و فکر کنید.شاید توی این مدت تغییرات خوبی اتفاق بیفته.عجله نکنید. ولی این فرصت رو به طور مطلق از خودتون نگیرید.
    چرا همیشه فکر میکنیم زندگی که از هم پاشیده شد دیگه درست نمیشه.و اگر برگردن همون آشه و همون کاسه.فقط همسر سابق شما به زمان بیشتری نیاز داره تا تنها باشه و روی کارهاش فکر کنه.
    حتی اگه لازم شد تهران بیاد برای زندگی قبول کنید.ولی لزومی نداره به هم نزدیک باشید و رابطی داشته باشید.فقط پیامکی صحبت کنید تا حد و حدود رعایت بشه و بتونید بیشتر فکر کنید.
    من به شخصه زندگی هایی رو دیدم که بعد از متلاشی شدن دوباره پیوند خورده...
    و مسلما مشکلاتشون اینقدر زیاد بوده که به جدای رسیدن.
    برای دوتان راحته که بگن طوری نمیشه به پسرتون فکر نکنید ولی توی زندگی شما نیستن که ببینن دقیقا شما و پسرتون چی میکشید.
    وقتی پسرتون بزرگ شد چه ضربه ای از این روزها خورده و چه تاثیری در آینده اش داره.
    کسی می تونه درک کنه شما رو که درگیر همین ماجرا شده باشه

  19. کاربر روبرو از پست مفید رنگین تشکرکرده است .

    nardil (جمعه 07 آبان 95)


 
صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.