به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 63
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    شما و مادر اون بچه همیشه پدر و مادرش هستید در زمانی که اون رو به دنیا آوردید و چه حالا که طلاق گرفتید .

    بنابراین باید با هم اون بچه رو بزرگ کنید. نه تک تک. یا مادرش بیاد تهران یا شما برید شهر مادرش.

    فکر میکنم زیادی در دوران طلاق به بچه دروغ گفتید که این طوری بهانه میگیره. با بچه راست صحبت کنید و هیچ وقت بدگویی نکنید یا اجازه ندید بچه خودش چیزی رو کشف کنه. خیلی خوب

    و واضح هر بار که پرسید بهش بگید طلاق یعنی جدایی پدر و مادر. بهش بگید مادرش همیشه مادر اون خواهد بود و شما هم همیشه پدر اونید فرقی نمیکنه هر جا که زندگی کنه. بذارید

    خیال بچه راحت باشه تا کمتر آسیب ببینه. بهش بگید تنها اتفاقی که افتاده اینه که شما دیگه نمیتونید با هم زندگی کنید. اون قطعا برای داشتن همزمان پدر و مادر سال های سال تلاش

    خواهد کرد.

    از نظر روانی جان کلام و نهایت حرف اینه که به علت شرایط سنی بچه ی شما دقیقا داره فکر میکنه که چون اون بده شما طلاق گرفتید در واقع با وجود اینکه از نظر ما بزرگسالان به خاطر

    ناساگاری والدین طلاق صورت گرفته و هیچ ربطی به کودک نداره این مسئله برای کودک فعلا غیر قابل درکه و اون فقط و فقط خودش رو مقصر ماجرا میبینه و اصلا نمیفهمه مادر مریض بود یا

    پدر فلان بود و به همین دلیل آسیب میبینه. بنابراین محور تلاش های شما و مادرش باید در این مسیر باشه که این آسیب به حداقل برسه. در واقع تا جای ممکن باید متوجه بشه که اون تو

    این ماجرا بی تقصیره و همون طور که میدونید به خاطر سطح درک بچه همچین چیزی رو نمیشه با حرف بهش تفهیم کرد بلکه در عمل با تامبن آسایش بچه و ایجاد امنیت خاطر از

    داشتن همزمان مادر و پدر به بچه میشه کمک کرد.

    مسئولیت پذیری شما جای تشویق نداره در واقع چون شما انسان سالمی هستید عملکردتون این طوریه. سعی کنید فرزندتون رو هم همین طور سالم و قوی بزرگ کنید.

  2. 3 کاربر از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده اند .

    پژمان (یکشنبه 25 مهر 95), همراهی (شنبه 24 مهر 95), رنگین (شنبه 24 مهر 95)

  3. #32
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    پست کاربر شیدا رو بارها بخونید و ملکه ذهنتون کنید مواردی که ایشون نوشته موارد خیلی مهمی هستن که همیشه باید در نظر گرفته بشه

    پیشنهاد مادرش به نفع شما هم هست
    فقط مرزها و محدوده ها رو مشخص کنید
    روزهایی که باید بچه اونجا باشه و روزهایی که باید پیش شما باشه رو از اول مشخص کنید که ایشون هم تصور اینکه با این نزدیک شدن زندگی مشترک دوباره از سر گرفته میشه رو نداشته باشن (البته اگر واقعا اون زندگی مشترک توی ذهن شما تمام شده هستش) و با این دیدگاه که صرفا به خاطر بچه دارن میان، بیان و نه با دیدگاه دیگری (که البته برای خودشون هم بهتر هست که از اول دیدگاه توهمی نداشته باشن)
    در این زمینه قاطع و در عین حال خونسرد باشید
    بدبین نباشید
    مادر اون بچه مطمئنا دلسوزتر از هر زن دیگری نسبت به اون بچه هست بچه شما چند سال دیگه وارد سن نوجوانی میشه و احتمالا به تنهایی از پس تربیتش برنمیاین
    و به نظر من هم فکر خروج از ایران بدون در نظر گرفتن اون بچه خیلی برای اون بچه ضربه زننده هست به هر حال شما اون رو به این دنیا دعوت کردید و در قبالش مسئولیت دارید این مسئولیت هم تنها ارسال پول یا چند تا تلفن نصفه نیمه نیست حضور و محبت شما بیشتر از پول مورد نیاز اون طفل معصوم هستش
    موفق باشید
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  4. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    پژمان (یکشنبه 25 مهر 95), همراهی (شنبه 24 مهر 95), زندگی خوب (یکشنبه 25 مهر 95)

  5. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 بهمن 00 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1395-2-16
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    5,588
    سطح
    48
    Points: 5,588, Level: 48
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 162
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    103

    تشکرشده 75 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    متاسفانه به دلیل مشغله بسیار نتونستم سریعتر به پستتون پاسخ بدم . سعی میکنم هر زمان که فرصت شد به تاپیکتون سر بزنم .
    در مورد نقاط مثبت و منفی شما و دختر عمتان باید اذعان کنم که لیست خیلی ناقصی رو ارایه کردید که نشون از اضطراب و تشویش شما داره!
    البته حق دارید اونقدر با مطالب مختلف روبرو شدید که اینطور مضطرب باشید. به قول شیدای عزیز ، عجله نکنید، هیجانی نشید ، احساستون رو به دست بگیرید تا در ارامش تصمیم درست بگیرید.

    بعضی دوستان مطالب بسیار مفیدی رو بیان کردن که مطمئنا به شما کمک بسیاری میکنه.
    از نظر بنده شما چندتا مشکل در هم تنیده شده دارین که مساله ی فرزندتون یکیشه. اگه یادتون باشه تو اولین پستهاتون صحبت از نا امیدی و خسته شدن از زندگیتون بود..به نظر میرسه شما هنوزم از زندگی خسته اید و دلتون میخواد اون جوونی که حرفشو میزدین رو داشته باشین که نشده! همین مطلب باعث شده خسته باشین والان احساس سر درگمی کنین.
    دومین مشکل ،ذهن شماست که هنور خسته از کش مکشهای خانوادگی گذشته هست ، به گونه ای که اکنون هم با داخوری میگید« الانم میخواند برای بچم تصمیم بگیرند و...»

    شما باید با یاد گرفتن یکسری از مهارتها گذشته رو فراموش کنین و به این باور برسید که پدرتون هم فهمیده در حق شما اشتباه کرده و اگه الان حرفی میزنن دیگه با دیدگاه سابقشون نیست. این طرز فکر به شما کمک میکنه که کمتر در ذهنتون علیه خانواده گارد بگیرین که نتیجه اش ارامش داشتن خودتون میشه.

    مشکل سوم ، رفتار دخترعمتونه که حس منفی به شما القا میکنه.شما میخواهین کل رابطه ی شما کات بشه! در حالیکه بخاطر دو عامل فامیل بودن و وجود فررندتون این امر عماا غیر ممکنه...پس بپذیرین که حتی اگه فرزندی هم وسط نبود بخاطر فامیل بودن شما با هم برخورد دارین...میدونم خاطرات دعواها و بگو مگو همیشه ازارنون میده، اما تمرین کنبن هربار که به یاد اون خاطرات می افتین به ذهنتون توقف بدین، اگه توقف ندین، این یاد اوریها باعث ناراحتی شما و کم کم بدون این که بخواهین باعث ایجاد کینه میشه، و وقتی کینه تو دل جا بگیره ، اثار وحشتناکی میاره که از همه مهمترش اینه که حس ارامش از شما دور میشه ! شما بخواهین نخواهین مثلاعمتون رو میبینین..حالا اگه حس کینه پیدابشه همش در اضطرابین که کاش نبینمش! اگه اینو گفت چی بگم ؟ به پسرم چی میگه ؟ چی کار کنم که جوابشونو داده باشم ؟ و این روند ادامه دار میشه تا کاملا ارامش از ذهن شما بره!!

    مشکل بعدی شما تعارض بین دو احساس پدری و احساس من بودنه!
    احساس من ( پژمان) الان که تهرانه مستقله، من الان به یکی از ارزوهاش رسیده، من دیگه مثل سابق دستش پیش پدرش دراز نیست، من احساس خوبی داره با این تنهاییش
    اما احساس پدری پژ مان:
    برم اصفهان به نفع بچم نیست ؟
    بزارم پیش مادرش به نفع بچم نیست؟
    بزارمش پیش مادرش و بعد برم اصفهان ؟
    بفرستمش پیش خواهرم ؟
    خلاصه احساس پدری یه چیزی رو میگه و احساس من مستقل یه چیز دیگه!

    مشکل بعدی اقا پیمان اینه که احساس میکنه حقشو از این دنیا نگرفته و برعکس حقشو ازش گرفتن و حالا نوبت بچشه ؟!

    مشکل بعدی اینه اگه بچمو نگهداشتم ایا از عهدش بر میام ؟ اصلا برای تربیتش چی کار کنم؟

    مشکل بعدی اقا پژمان مجردی زندگی کردنشونه که مسلما تا حالا با سختیهاش دست و پنجه نرم کردن!!
    و مشکل اخری هم که تازه اضافه شده« دختر عمه میخواد بیاد تهران ، چیا پیش میاد »

    خب اقا پیمان، اینا مشکلات در هم تنیده شماست که اینطور مضطربتون کرده و فکر میکنین تو نگهداری بچه و تصمیم درست موندین!
    هر کدوم از این مشکلا راه حل خودشو داره‍ که با صبر و مهارت قابل حله و کمک میکنه در تصمیم گیری برای تربیت پسرتون بهتر عمل کنین

    اگر اجازه بدین مشکلات رو یکی یکی حلاجی کنین با کمک دوستان سایت تا بتونین تصمیم درست رو بگیرین
    به نظر من ،به حرف شیدا خانوم گوش بدین و بچتون رو سرگردون نکنین خصوصا که سال قبل و مهرماه امسال رو در تهران درس خونده و در این شهر دوستانی داره با معلمش اخت شده..جابجایی مدارس در بین سال تحصیلی اصلا خوب نیست خودمن تجربه ی خیلی بدی دارم
    فکر خارج رفتنم فعلا چنگی به دل نمیزنه چون نه احساس پدری پژمان و نه احساس من شخصی پژمان رو اشباع نمیکنه!
    پس پژمان باید راهی رو بره که درست تره
    قبل از این که وارد بحث بشم چه در این کامنت و چه در کامنت های بعدی( اگر توفیقی بود ) چند نکته رو ذکر میکنم
    ۱_ نظرات بنده و نوشته هایم وحی منزل نیست! عاری از خطا و اشتباه نیست ! صرفا نتیجه تجربیات و مطالعات شخصیمه ، پس لطفا هرجا رو خلاف عقل و منطق شما و سایر دوستان بود رو ازش رد بشید.
    ۲_ هر انسانی یک نفره اما چند شخصیت داره
    شما الان به تنهایی هم خودتونین ، هم پدرید ، هم فرزند و قبلا هم همسر دختر عمتون
    انسانها نباید هیچ شخصیت و هویتی رو فدای اون یکی کنه یا اگه کرد باید دلیل پر رنگی دشته باشه!
    معنا نداره یک زن همین که مادر شد ، خودش رو فراموش کنه ، شوهرش رو فراموش کنه، پدر مادرشو فراموش کنه!!!
    بله کاهی باید از خودت بگذری و مادریتو پر رنگ کنی چون دلیل موجهی داره...مثلا یه زن نباید خودشو فراموش کنه اما همین زن وقتی همسر ش فوت میکنه ، مجبوره شخصیت مادریشو پر رنگتر کنه، ولی دلیلی نداره وقتی پدر هست و پدر هم انسان عاقل و با درایتی است ، همه ی مسئولیتها رو به گردن بگیره و از خودش دور بشه!
    در مورد پدرها همین صادقه
    پس باید جوری به نقش پدری رسید که من بودن من از خودش ناراضی نباشه و نگه فدا شدم
    به اصطلاح قدیمیها هرچی سر جای خودش!

    ۳_یه فرمول روانشناسی هاست که ترتیبش به این شکله:
    ۱_نگرش. ۲_ هیجان. ۳_رفتار

    ما معمولا اخری رو میبینیم یعنی رفتار انسانها رو ....اما این رفتار بخاطره یک هیجانه و اون هیجان بخاطر یک نوع نگرش

    وقتی ریشه مشکلات رو پیدا میکنیم میرسیم به این که نگرش و شناخت اون فرد اشکال داشته..،اصطلاحا در قسمت معرفت شناسی میلنگه!
    مثال :
    پسرم دروغ گفت( رفتار)
    علت این دروغ ترسشه ( هیجان)
    دروغ میگه چون باورش اینه راستشو بگه یا باورش نمیکنن یا نتیجه صداقت خوب نیست( نگرش)

    مثال دوم
    زنی غر میزنه( رفتار)
    غر میزنه چون عصبانیه ( هیجان)
    عصبانیه چون فکر میکنه هیچ کس قدرشو نمیدونه( نگرش)

    مثال سوم
    مردی داد میکشه( رفتار)
    داد میکشه چون خشمگینه( هیجان)
    خشمگینه چون فکر کرده اقتدارش زیر سوال رفته ( نگرش )

    این فرمول برای پیدا کردن ریشه رفتارها خیلی عالیه و به ما نشون میده هرجا میلنگیم سر شناختمون بوده

    اقا پژمان روی این فرمول خیلی دقت کن که اگه بتونی طبق فرمول پیش بری تمام مشکلات بالا رو به لطف خدا میتونی ریشه یابی کنی و حلشون کنی

    ۴_ وقتی ادم بدونه مشکلات چیا هستن، سوالهای بهتری میکنه و سوال خوب یعنی نصف راه رو رفتیم.پس همیشه وقتی مشکلی پیش اومد ببینیم با چه مشکلات دیگه ای در ارتباطه، سعی کنیم اون مشکلات رو با راه حل درست کمرنگ تر کنیم تا مشکلی که فعلا در گیرش شدیم رو راحت تر حلش کنیم.

    موفق باشید
    ویرایش توسط همراهی : شنبه 24 مهر 95 در ساعت 21:32

  6. 2 کاربر از پست مفید همراهی تشکرکرده اند .

    پژمان (یکشنبه 25 مهر 95), زندگی خوب (یکشنبه 25 مهر 95)

  7. #34
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    43
    Array
    سلام

    ممنونم از دوستان


    مادر پسرم میخواد اینجا بیاد نمیدونم کار درستیه. نمیخوام مخل آسایشم بشه تو مغزم نوک میزنه.


    پدرم و برادرام نظرشون اینه بچه رو به مادرش بدم خواهرم میگه خودم نگهش دارم.میگه اون بخاطر تو و بچه تهران نمیاد اگر به فکرشما بود کار رو به اینجا نمی رسوند برای خاطر خودش میاد روی زندگیت نفوذ داشنه باشه و دوباره رجوع کنه. این شکلی بخاطر بچه همیشه بهت وصله هروقت تلفن مبزنه مجبوری بهش جواب بدی همیشه سایه ش روی زندگیته.میگه خودت رو فدای بچه نکن بچه بزرگ میشه و با شرایطش کنار میاد تو باید زندگی خودتو جمع کنی. پدر ما رو بدون مادر،بزرگ کرد تو هم میتونی قرار نیست همیشه مجرد بمونی. ما بدون مادر،بزرگ شدیم نمردیم آدمای موفقی شدیم و زندگی بذار شدیم فقط تو گیر اینا افتادی.مهم پدره که پشت آدم باشه اصل پدره مادر رهگذره.
    البته با این تفاسیر من روی تصمیمم که بچه رو به مادرش بدم هستم با اینکه خیلی برایم مشکله اما نمیخوام یک موقع بچه م مشکل روحی پیدا کنه.


    خواهرم به پدرم تلفن کرد با مادریزرگ پسرم هم تماس گرفته که اینجا یعنی خارج از ایران ، برای پژمان زن پیدا کردم میخوام براش زن بگیرم به دخترت بگو خودشو خسته نکنه نمیخواد تهران بره. البته چنین چیزی نیست .

    مادر بچه م به من زنگ زد گریه ....تو نمیذاری من بیام تهران میخوای بری و... گفتم خواهرم از زبان خودش گفته و حرفش صحت نداره .مگه بچه رو نمیخواستی پیشت باشه من هفته ای دو هفته ای یکبار میام می بینمش.گفت نه من میخوام بیام تهران خونه بخرم کاری به تو ندارم میخوام بچه بیشتر کنارت باشه.
    عجب گیری افتادم.

    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه
    ویرایش توسط پژمان : یکشنبه 25 مهر 95 در ساعت 00:12

  8. 2 کاربر از پست مفید پژمان تشکرکرده اند .

    همراهی (یکشنبه 25 مهر 95), زندگی خوب (یکشنبه 25 مهر 95)

  9. #35
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    43
    Array

    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه

  10. 2 کاربر از پست مفید پژمان تشکرکرده اند .

    Shadi2 (دوشنبه 26 مهر 95), زندگی خوب (یکشنبه 25 مهر 95)

  11. #36
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام اقا پژمان
    بچه هم پدر می خواد و هم مادر
    اینا رو کنار هم می خواد نه جداد جدا نه نوبتی
    در کنار هم می خواد
    اگه شما بدون مادر بزرگ شدی و به اندازه بچه تون صدمه ندیدی شاید دلیلش اینه که مادرتون به رحمت خدا رفتند و این درکش برای بچه راحت تر از دعوا و جدایی و ناراحتی هست
    هر چند شما هم صدماتی دیدی که نمیشه انکار کرد
    اگه هم به فکر موفقیت بچه تون هستید بهتره این امکان رو براش فراهم کنید که پدر و مادر رو در کنار هم داشته باشه
    و فکر می کنم از مشورت کردن با خواهرتون دست بردارید
    بهتره با مشاور خوب و دلسوز صحبت کنید خواهرتون احساسی و صرفا از روی دوست داشتن شما به شما مشاوره میده باید عاقلانه تر رفتار کنه
    بهتره با مدیر سایت مشورت کنید

    زندگی خوب زندگی هست که ایراداتش تعمیر بشه نه این که تعویض
    پسرتون باید از داشتن هر دوی شما شاد باشه
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟
    ویرایش توسط zendegiye movafagh : یکشنبه 25 مهر 95 در ساعت 10:28

  12. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    پژمان (یکشنبه 25 مهر 95), زندگی خوب (یکشنبه 25 مهر 95)

  13. #37
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    شما اولین کاری که لازمه بکنید این هست که اجازه دخالت به خواهرتون ندید
    ایشون درگیر لجبازی شدید با دختر عمه تون شده و این وسط احساس شما و بچه شما براش مهم نیست
    شما خودتون توی یکی از تاپیکهاتون نوشته بودید به خاطر آزار پدر برادرتون تن به ازدواج دادید آیا شرایط شما اوکی بوده آیا اگر مادر داشتید میذاشت کسی شما رو کتک بزنه یا اگر کتک زدن هم اتفاق می افتاد نمی اومد اسباب تسلی خاطر شما رو فراهم کنه

    آیا خواهر شما برای بچه خودش هم همین نسخه ها رو میپیچه آیا خودش توی زندگی خودش و بچه هاش رهگذره و اصل پدره
    بزرگترین مشکل آدمهای این مدلی این هست که خودشونو متفاوت از دیگران میبینن و حتی یک لحظه خودشونو جای دیگران نمیذارن و به این شکل به خودخواهی محض میرسن
    جالبه که ایشون از اون ور دنیا دست از سر این دختر عمه برنداشته

    ممکنه که همسر سابق شما قصدش نزدیکی به شما هم باشه که به نظرم در این زمینه از همون اول باهاش رو راست و قاطع باشید بگید فعلا قصد ازدواج با کسی رو ندارید ولی در آینده ممکنه پیدا کنید و به هیچ وجه به گزینه ایشون فکر هم نخواهید کرد
    حد و مرزها رو مشخص کنید روزهایی که بچه اونجا یا پیش شماست و میتونید جوری برنامه بریزید که با هم حداقل مواجهه رو داشته باشید هیچ روزی دو نفری با بچه گردش نرید برنامه ها رو جدا بریزید

    شما اگر قاطعیت داشته باشید اومدن این خانم به تهران به شما هیچ آسیبی نمیرسونه در ضمن اینکه باعث راحت شدن خیالتون از بابت بچه میشه
    درسته که بچه در هر شرایطی بزرگ میشه ولی آیا هر شرایطی پذیرفتنی هست آیا شما حاضرید بچتون دور از شما نزد شخص دیگری هر روز کتک بخوره
    اصلا فراموش نکنید شما اصلا اجازه ندارید صرفا به خودتون و آیندتون فکر کنید این بچه جزیی از شماست چه حسادت و رقابت خواهرتون با دختر عمتون وجود داشته باشه و چه وجود نداشته باشه
    خواهر شما خیلی هم دلسوز شما و بچتون نیست خیلی هم روی حرفهاش حساب نکنید لطفا
    اگر خواستید از مشاوره حضوری یک روانشناس استفاده کنید ولی مشاوره خواهر شما که آمیخته با خصومت شخصی با همسر سابق شماست نمیتونه راهگشا باشه
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  14. 6 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    abs (یکشنبه 25 مهر 95), پژمان (یکشنبه 25 مهر 95), همراهی (یکشنبه 25 مهر 95), آنیتا123 (یکشنبه 25 مهر 95), رنگین (یکشنبه 25 مهر 95), زندگی خوب (یکشنبه 25 مهر 95)

  15. #38
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام دوست عزیز

    در مورد پسرتون امیدوارم با درایت و دلسوزی خودتون و مادرش بهترین تصمیم رو بگیرین.

    چیزی که من میخواستم تاکید کنم با وجودی که بقیه دوستان هم اشاره کردن خواهرتون هست.

    با توجه به حرفها و رفتارهای ایشون در این رابطه و قبلا وقتی متاهل بودین در مورد زندگیتون ایشون علیرغم دلسوزی و علاقه به شما متاسفانه به هیچ وجه آدم منطقی

    به نظر نمیرسن.رفتارهای هیجانی و احساسی ایشون در نهایت به نفع شما و پسرتون نخواهد بود.

    خود شما به نظر مرد عاقل و مسئولیت پذیری می رسید . پس لطفا هر تصمیمی هم میگیرید خودتون با منطق و نهایتا مشورت با افراد عاقل تر بگیرید..

    به خواهرتون هم خیلی محترمانه بگین مایلید از این به بعد خودتون اقدامات لازم و انجام بدین

    و تصمیم بگیرین.

    ایشون باید از تماس با همسر شما و تحریک ایشون و اظهارنظرهای نابجا و خطرناک

    خودداری کنند.
    ویرایش توسط آنیتا123 : یکشنبه 25 مهر 95 در ساعت 11:21

  16. 2 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    پژمان (یکشنبه 25 مهر 95), زندگی خوب (یکشنبه 25 مهر 95)

  17. #39
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    43
    Array
    عجب !ببینید نمیخواهم زندگیمو نقش قبرکنم. خوشم نمیاد کنارم بغل گوشم باشه آزارم می ده.
    قصد رفتن و زن گرفتن و دوست دختر گرفتن هم ندارم.گفتم اگر تهران بیای همین فردا بلیط میگیرم میرم بشین فکراتو بکن بچه هفته ای دوهفته ای یکبار ببینتم بهتره یا شش ماهی سالی یکبار.
    به واسطه اینکه دو سال از 14 تا 16 سالگیمو اینجا نبودم پیش خواهرم و خانواده مادریمون بودم اقامت دارم تا الان بخاطر پدرم و این بچه نرفتم.
    عجب غلطی کردم عجب احمقیم من گفتم بچه رو نگه داره هرچی میکشم از این دل بی صاحاب و صاف و سادمه.
    اذیتم میکنه رو مخه. خاک تو سر من با این زن گرفتنم دلم خوشه سرطان گرفته بودم تا الان خوب شده بودم.

    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه

  18. کاربر روبرو از پست مفید پژمان تشکرکرده است .

    زندگی خوب (یکشنبه 25 مهر 95)

  19. #40
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    سلام. فارغ از مشکلات نگهداری چیزی که به نظر من عجیب اومد تغییر تصمیم شما به سرعت زیاد بود. خیلی سریع از تصمیم نگهداری توسط شخص خودتون رسیدین به تصمیم نگهداری توسط مادر پسر. البته هر دوش خوب هست. هم مادر خوب هست هم پدر. هر تصمیمی بگیرین خوبه. اما سریع و بدون دلایل کافی تصمیم عوض کردن جای فکر داره به نظرم. قاطعیت و درایت نیازه. مخصوصا زمانی که زندگی به هم ریخته است. من خودم چندان ادم قاطع و یا دوراندیشی نیستم. در این وضعیت که تازه جدا شدین و معلوم نیست چی به چی قراره بشه از نظرم اینطور اومد که یک راه ارامش برای کودک این می تونه باشه که زمان بندی کارهای روزانه اش رو بدونه. چون وقتی همه اطراف ادم در هم برهم هست یه جایی یه نقطه ای یه محوری نیازه که ثابت باشه. این محور می تونه زمان بندی کارهای روزانه باشه. اینکه مدرسه میره هرروز و بعد خونه است. اتفاقا اگر مدرسه تا بعداز ظهر خوب با کادر خوبی هم پیدا بشه بد نیست. خوب هم هست. بچه می تونه کارها و مشق هاش رو توی مدرسه زیر نظر معلم هاش انجام بده. بعد که میاد خونه حالا با شما ست با مادرش یا هر جا. اما حتما راه های دیگه ای هم هست برای ایجاد احساس ثبات برای کودک.


    به نظر من برای تصمیم گیری و سامان دهی کارهاتون به مشاوره حضوری هم نیاز دارین. احتمالا یک مشاور خانواده . متاسفانه من نمی شناسم و حتی نمیدونم اسم تخصص نوع مشاوری که نیاز دارین چی هست. اما شما به مشورت متخصص عاقل و با تجربه ای که به احساسات کودکان هم وارد باشه نیاز دارین. شاید اسم تخصصش رو بتونین از مشاوران این سایت بپرسید.

    یک کودک اموزش درست و اینده دار می خواد (که در اینده بتونه ادم مفیدی برای خودش و جامعه اش باشه) در کنارش محبت و توجه هم می خواد (تا بتونه شاد باشه و از زندگیش لذت ببره) البته می تونید همونطور که شیدا نوشت فایل های صوتی دکتر بابایی زاد رو هم گوش بدین. خیلی کمک کننده است.

    موضوع دیگه ای که به نظرم میاد اینه که یه کودک معمولا به خودی خود اروم و شاده. بقیه ی نگاهش درواقع از نگاه پدر مادر و ادم های اطرافش شکل می گیره. پس خودتون اروم باشید مضطرب و پریشان نباشید. اگر خودتون مطمن و ارام باشید و به زندگی ایمان داشته باشید بچه اتون هم اروم و مطمن میشه. در عین حال هم سعی کنید با مشورت با ادم های متخصص در هر حیطه ای که نیاز به مشورت دارین بهترین تصمیم گیری ها رو در زندگیتون داشته باشید.

    موفق باشید.
    ویرایش توسط meinoush : یکشنبه 25 مهر 95 در ساعت 13:45

  20. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    Shadi2 (دوشنبه 26 مهر 95), پژمان (دوشنبه 26 مهر 95), همراهی (یکشنبه 25 مهر 95), زندگی خوب (یکشنبه 25 مهر 95)


 
صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.