سلام
ممنونم از دوستان
مادر پسرم میخواد اینجا بیاد نمیدونم کار درستیه. نمیخوام مخل آسایشم بشه تو مغزم نوک میزنه.
پدرم و برادرام نظرشون اینه بچه رو به مادرش بدم خواهرم میگه خودم نگهش دارم.میگه اون بخاطر تو و بچه تهران نمیاد اگر به فکرشما بود کار رو به اینجا نمی رسوند برای خاطر خودش میاد روی زندگیت نفوذ داشنه باشه و دوباره رجوع کنه. این شکلی بخاطر بچه همیشه بهت وصله هروقت تلفن مبزنه مجبوری بهش جواب بدی همیشه سایه ش روی زندگیته.میگه خودت رو فدای بچه نکن بچه بزرگ میشه و با شرایطش کنار میاد تو باید زندگی خودتو جمع کنی. پدر ما رو بدون مادر،بزرگ کرد تو هم میتونی قرار نیست همیشه مجرد بمونی. ما بدون مادر،بزرگ شدیم نمردیم آدمای موفقی شدیم و زندگی بذار شدیم فقط تو گیر اینا افتادی.مهم پدره که پشت آدم باشه اصل پدره مادر رهگذره.
البته با این تفاسیر من روی تصمیمم که بچه رو به مادرش بدم هستم با اینکه خیلی برایم مشکله اما نمیخوام یک موقع بچه م مشکل روحی پیدا کنه.
خواهرم به پدرم تلفن کرد با مادریزرگ پسرم هم تماس گرفته که اینجا یعنی خارج از ایران ، برای پژمان زن پیدا کردم میخوام براش زن بگیرم به دخترت بگو خودشو خسته نکنه نمیخواد تهران بره. البته چنین چیزی نیست .
مادر بچه م به من زنگ زد گریه ....تو نمیذاری من بیام تهران میخوای بری و... گفتم خواهرم از زبان خودش گفته و حرفش صحت نداره .مگه بچه رو نمیخواستی پیشت باشه من هفته ای دو هفته ای یکبار میام می بینمش.گفت نه من میخوام بیام تهران خونه بخرم کاری به تو ندارم میخوام بچه بیشتر کنارت باشه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)