به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 مرداد 01 [ 00:35]
    تاریخ عضویت
    1393-3-17
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,664
    سطح
    62
    Points: 8,664, Level: 62
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 56 در 36 پست

    Rep Power
    26
    Array
    روان شناس هم کاری نمی کند خودت کاری کن از خدا هم کمک بخواه شغلی پیدا کن

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    سلام ساسان

    خلاصه برایت می نویسم. این کارها را بکن.

    1) گوش دادن به حرفهای دکتر بابایی زاد. میتوانی از این سایت تهیه کنی. اردیبهشت اسم برنامه مورد نظر هست.
    دانلود رایگان برنامه های دکتر علی بابایی زاد

    2) کتاب از حال بد به حال خوب را بخوان. مخصوصا خطاهای شناختی. در پستت خیلی نشان دادی که داری. ( می توانی کلا سرچ کنی و کلی مطلب در مورد انها بخوانی)

    3) اقای sci در همین سایت توصیه های خوبی دارند برای :"تقویت مثبت فکر کردن" شاید این نکته از دید شما مضحک باشد اما بررسیها نشان داده که خود فرایند شاد بودن به بهتر شدن کمک میکند مثلا اینجا را ببین

    https://www.ted.com/talks/shawn_acho...pt?language=en

    4) عادتهای رفتاریت را شناسایی کن . و کم کم مخربها را حذف کن. ببین مثلا ده دقیقه ناامید بودن و مثل قربانیها فکر کردن در یک ماه تبدیل می شود به شیصد دقیقه چیزی حدود 10 ساعت در سال می شود 120 ساعت. در ده سال می شود 1200 ساعت . فکر کنید اگر بجای این ده دقیقه یک فعالیت یا یک هنر یا یک مهارت می اموختید چقدر کمک کننده بود. و در حالکیه من مطمین هستم که شما بیش از ده دقیقه وقت صرف گذشته و دیگران می کنید و مطمین هستم بعد از یک تفکر چند دقیقه ای تا چند ساعت حال خوشی هم ندارید


    5) مهارت مساله محور بودن را در خودت تقویت کن. اینکه خیلی هیجانی و احساسی بخواهی تصمیم بگیری مثلا در این شرایط غصه بخوری یا ...کمک کننده نیست . مساله را برای خودت تعریف کن و تا جایی که می توانی راه حل پیدا کن. قرار نیست خ آنی پیشرفت کنی و حالت بهتر شود کافی است یک قدم امروز برداری و ....

    6) حتما مشاوره برو. حتما دایره دوستانت را بیشتر کن. توجه داشته باش نمی توانی منتظر شوی حالت خوب شود که این کارها را شروع کنی باید شروع کنی تا حالت خوب شود.

    7) داشتن شغل حالت را خ خوب میکند حتما نیروی جوانی ات را صرف پیدا کردن راهی برای رفع این مشکل بکن.

    بدرود جناب ساسان

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  3. کاربر روبرو از پست مفید مهرااد تشکرکرده است .

    Hadi99g (پنجشنبه 23 اردیبهشت 95)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 بهمن 95 [ 01:38]
    تاریخ عضویت
    1395-2-14
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    194
    سطح
    3
    Points: 194, Level: 3
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مشکلاتم ریشه ایه.خیلی دوست دارم مشکلاتمو رفع کنم.اگه فقط یه ذره اجتماعی بودم و اعتماد بنفس داشتم الان خیلی توزندگیم موفق بودم.خونواده همه چیزمو ازم گرفت.همه چیزم روحیه بود که توی کودکی در من کشته شد

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 تیر 97 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-9-25
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    4,015
    سطح
    40
    Points: 4,015, Level: 40
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    852

    تشکرشده 48 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sasan9642 نمایش پست ها
    ... پدرم همیشه منو میبوسید و دوست داشت ...
    خوش به حالت، کاش پدر من هم يه بار منو مي‌بوسيد!

  6. کاربر روبرو از پست مفید Hadi99g تشکرکرده است .

    مهرااد (پنجشنبه 23 اردیبهشت 95)

  7. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sasan9642 نمایش پست ها
    مشکلاتم ریشه ایه.خیلی دوست دارم مشکلاتمو رفع کنم.اگه فقط یه ذره اجتماعی بودم و اعتماد بنفس داشتم الان خیلی توزندگیم موفق بودم.خونواده همه چیزمو ازم گرفت.همه چیزم روحیه بود که توی کودکی در من کشته شد

    ساسان من منکر سختیهایی که کشیدی نیستم . اما اعتماد بنفس و اجتماعی شدن فعالیتهایی هستند که می توانی با رویکرد مناسب و تلاش خودت تا جای زیادی بهبود پیدا کنی. شاید شاید نتونی 100 بشی اما 80 و 90 می توانی بشی.

    پس لطفا بیش از این حالت قربانی بودن را بخودت نگیر که بقول .... هیچ کس بخاطر اینکه بدبخت ترین هستیم ما را تشویق نمی کند حال مارو هم خوب نمی کند .


    اینجا رو ببین
    http://mag.digikala.com/%D9%85%D9%82...8%D8%AF%D9%86/


    این ویدیو خ عالیه
    شاید پدر و مادر شما بخاطر پیشینه ای که داشتند نتوانستند زندگی خوبی برای شما فراهم کنند اما شما تلاش کن برای خودت اینکارو انجام بدی

    تاپیکهای زیادی هستند در این فروم
    sanazam و فکر میکنم خانمی بنام حاتمی و ...

    در ضمن هر ادم موفقی در دنیا الزاما زندگی راحت و بدون دغدغه ای نداشته ها !


    حتما مشاور تشریف ببرین

    و حتما شروع کنین به کسب مهارتهایی که زندگی شما را بهبود میده

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  8. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sasan9642 نمایش پست ها
    داستان زندگی من از اینجا شروع میشه که توی بدنام ترین محله یه شهرستان به دنیا اومدم. فرزند آخر یه خونواده 8 نفره شدم که با مادربزرگ و عمه ام که با ما زندگی میکردن میشدیم 10 نفر. 4 تا خواهر دارم با یه برادر که برادرم 10سال از من بزرگتره و بچه اوله. پدرم یه فرد روستاییه که تا پنجم درس خونده. برادرم زمانی که من 8 سالم شد توی یه دانشگاه بورسیه شد و رفت و پشتمو خالی کرد من موندم و 4 تا خواهر. ماهمیشه از پدرمون میترسیدیم. همیشه تا میومد هرکس به یه جایی فرار میکرد . مادرم از همه بدتر بود همیشه دعوا میکردن. اگه توی دعوا فقط یه کلمه جواب پدر رو میدادیم دیگه باید منتظر مرگ میشدیم. اینقدر پدر عصبانی میشد که ما مرگ رو حس میکردیم. به خاطر دیدن همین موارد من به شدت گوشه گیر و ترسو شدم. کودکیم در ترس و وحشت گذشت. مادرم همیشه هوامو داشت و نمیداشت هیچ کاری کنم و منو لوس بار آورد. کودکیم گذشت و من همیشه آرزو میکردم زود یزرگ شم و از این خونه برم.مثل داداشم. به دوران نوجوانی که رسیم به شدت زودرنج بودم هیچوقت توی مدرسه احساس آرامش نمیکردم.3 باار توی محلمون به من تجاوز شد و همه جا پخش شد .دیگه همش میخواستم خودموبکشم.همش میترسیدم.دلم میخواست باهام مثل بزرگترها رفتار بشه ولی نمیشد. پدرم همیشه منو میبوسید و دوست داشت چون بسیار سربزیرو مطیعش بودم. اون اینطور بچه ای رو میخواس. بدون دردسر. توی نوجوونی از بوسه ها و دوث کردناش دیوونه میشدم و به شدت عصبی گرچه پدر میفهمید ولی اصلا براش مهم نبود. و این بیشتر عصبیم میکرد. همش توی خونه خواهرها منو با دیگران مقایسه میکردن و منو از خودم متنفر میکردن. اینقد دلم از اون روزها پره که اگه بخوام توضیح بدم خیلی بیشتر از این حرفاس.اونموقع فقط به فرار از اون خونه فکر میکردم و تنها راهشو توی قبول شدن در دانشگاه شهری دیگر جستجو میکردم. خیلی درس خوندم تا اینکه رشته شیلات توی یه شهر دیگه قبول شدم. روزانه دولتی. اصلا به میزان علاقه و آینده این شغل فکر نمیکردم و به امید دوری از خانه و آرزوی اجتماعی شدن4 سال از عمرمو اونجا تلف کردم و به امید اینکه اجتماعی بشم و خونواده با من مثل یه مرد رفتار کنن بعد از 4 سال تمومش کردم و فهمیدم که این مدت هیچ چیزی عوض نشد و خونواده بازم رو مخم هستند. در این سالها به کارگری هم مشغول میشدم چون امیدوار به آینده بودم.و سختیها را تحمل میکردم. تا اینکه فکر خدمت و اجتماعی شدم و مرد شدن در آنجا به ذهنم خورد و 1.5سال همم سربازی رفتم و 4 ماهه خدمتم تموم شده و پیزی که فهمیدم اینه که وضع روحیم خیلی بدتر شده.قبلا به آینده روشن امید داشتم ولی الان حس میکنم اون آینده اومده و من هنوز همونم و دیگه هیچ امیدی ندارم. وزندگیم باید تموم بشه چون من زندگی رو باختم. دیگه نه با خونواده حرف میزنم.نه دوستی دارم و نه پولی و نه شغلی من 25 ساله هستم و این پایان زندگی منه. میخواستم پیش یک روانشناس برم که رایگانه . رفتم دیدم یه زنه و خجالت کشیدم و قیدشو زدم. تا حالا نتونستم با جنس مخالف رابطه داشته باشم. اصن میخام خودمو بکشم
    چقدر خوبه که با اینکه توی یک خانواده شلوغ بودی مادرت هواتو داشته.
    چقدر خوبه که یک مرد روستایی عیالوار فرصت و فرهنگ بوسیدن فرزندش رو داشته
    چقدر خوب که با اینکه توی یک محله بد نام بزرگ شدی ولی سربزیر بار اومدی
    چقدر خوبه که تونستی توی اون خانواده شلوغ دانشگاه دولتی یک رشته که اتفاقا کارش و آیندش خوبه قبول بشی و بعدش 4 ساله هم تمومش کنی
    چقدر عالی که سریازیت رو هم رفتی و قدم بعدی برای مرد شدنت رو هم برداشتی
    چقدر افتخار داره که به سلامتیت اهمیت میدی و برای همین به روانشناس مراجعه می کنی.


    لطفا برامون بگو توی اون آینده ای که دنبالش هستی و زمانی بهش امید داشتی دقیقا قراره چه اتفاقاتی بیافته.
    همونطور که نقاط ضعفت رو برامون نوشتی نقاط قوت خودت رو هم برامون بنویس.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. منفی بافی های مادرم به اوج رسیده و من به شدت ضعیف و آسیب پذیر شدم
    توسط tanhaeii در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 تیر 95, 11:28
  2. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 خرداد 95, 23:02
  3. پاسخ ها: 53
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 94, 23:28

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.