چرا خانواده ها رو وارد این قضیه نمی کنید؟ به هرحال اگه خانوادتون باهاشون صحبت کنن ممکنه یه تکون به خودش بده…اینجوری که زندگی شما به بازی گرفته شده…بزرگترها نقش موثری میتونن داشته باشن…اینو ازخودتون دریغ نکنید…دیگه از این بدتر که نمیشه
تشکرشده 65 در 39 پست
چرا خانواده ها رو وارد این قضیه نمی کنید؟ به هرحال اگه خانوادتون باهاشون صحبت کنن ممکنه یه تکون به خودش بده…اینجوری که زندگی شما به بازی گرفته شده…بزرگترها نقش موثری میتونن داشته باشن…اینو ازخودتون دریغ نکنید…دیگه از این بدتر که نمیشه
گیسو کمند (سه شنبه 18 اسفند 94)
تشکرشده 19 در 10 پست
گفت من فقط خودم بودم و خودم... از کسی کمک نخاستم و پیش کسی حس امنیت نداشتم..خلاصه حرفش این بود ک من نتونستم اعتمادشو جلب کنم...گفت تو اول کار تا ی مشکل پیش اوند رفتی ب خانوادم گفتی...اونا همینطوریش در برابر من هستن و حالا بدتر...گفت هم از اینطرف زده شدم هم اونطرف...خوب ک فکر کردم دیدم راست میگه و حق داره...گفت من از اول نمیخاسم ازدواح کنم...اما بعدش دیگه داشتم میپذیرفتم اما تو مدام گیر دادی و منو روندی...من اینا رو بهش حق دادم...گفتم حالا با این اوصاف میخای ک این زندگی درست شه؟ گفت اره اما ی سری شرط داره...گفت باید مهریه تو توافقی بکنی 14 سکهمن خیلی جا خوردم...نمیدونسم چی بگم... بقیشم گفت ب حرفم گوش بدی و ....آخرشم گفت ببین بین ما علاقه ای نیست..اما باید بسازیمش...گفتم چرا مهریه رو کم کنمگفت بالاخره منم باید بفهمم تو واقعا خودمنو میخای یا نه و اینکه گفت از اولم با مهریه بالا موافق نبودم... مهریه من الان 400 سکه هست..گراستش خیلی ترسیدم..گفتم حتما میخواد مهرمو کم کنه بعدم بگه من نمیخامت و خییییلی راحت طلاق بده...من از لحاظ مالی مرفه هستم... تو خونواده خودم... نیازی به مهر ندارم...اما چیزی ک هست اینه که حس میکنم یه بازیه...ک فقط بخاطر اینکه دیده من خیلی میخام زندگیمو نگه دارم مهرمو کم کنه بعدم هرجور دلش میخواد باشه ....بش گفتم خب من اول باید ببینم تو رفتار تو تغییری بوجود میاد یا نهگفت منم اول باید ببینم تو واسه من کاری میکنی یا نهحالا موندم چ کنم... برم مهرمو ببخشم که بفهمه من نیازی ب مهر ندارم و خودش و زندگیم برام مهمه؟ یا اینکه نه ...اگه مهرمو ببخشم دیگه کارش خیلی راحت میشهتازه گفت ب هیج عنوان خونواده ها نفهمن ...کمکککککککککچیکار کنم....؟؟؟؟؟؟بعدم گفت من الان حال روحی خوبی ندارم و بشدت میحام تنها باشم...گفت رفتم دکتر و ی مقدار افسردگی دارم..من خودم از حالاتش فهمیده بودم...گفتم خب چ تضمینی هست ک من اونطور ک میخام بشه؟ چیزی نگفت..جز اینکه علاقه ای نیست ولی باید بسازیمش ...الان من واقعا نمیدونم هدفش چیه و چی بهش بگم
- - - Updated - - -
قسمت اول پستم ارسال نشددیشب رفتم با شوهرم حرف زدم...دقیقا همون حرفی ک ستاره جون گفته بودن رو من بدون کم و کاستی به شوهرم گفتم ...سر درد دل باز شد گفت تو حس امنیت و اعتماد من نسبت ب خودتو از بین بردی ...
تشکرشده 32 در 17 پست
واقعا متاسف شدم. عجب آدم بی مسئولیت و بی وجدانی. فکر می کنه خیلی زرنگه؟! می خواد مهریه ات رو کم کنی که فوری طلاقت بده. خواهش می کنم گولش رو نخوریا! راضی به طلاق توافقی هم نشو! مهریه ات رو تا آخرین سکه ازش بگیر!
پاپیون (سه شنبه 18 اسفند 94)
تشکرشده 65 در 39 پست
این کارونکنیدا…جالبه ازتون خواسته خانوادتون متوجه این موضوع نشن… قضیه خیلی بیخ داره ها…جان من حتی خودت تنهایی هم شده برو مشاوره…به هرحال اوناتخصص دارن و شک نکن با این حرفایی که شوهرتون زده راهکارهای خوبی میدن…از نظرمالی هم که مشکلی نداری خداروشکر…نذارید دیربشه لطفا
خدای من تنها دغدغه این آقا مهریه شماست انگار…هیچم به فکر درست کردن خودش نیست…چی بگم اخه……
ویرایش توسط n@f@s : سه شنبه 18 اسفند 94 در ساعت 09:42
گیسو کمند (سه شنبه 18 اسفند 94)
تشکرشده 4,954 در 1,249 پست
سلام
خانم محترم همسر شما توقع دارن حتی اگر خیانت هم کردن شما هیچ حرفی نزنید تا ایشون احساس امنیت داشته باشن
شغل ایشون الان چی هست؟
خود شما جدا از این بحث ترس از طلاق آیا اصلا احساس علاقه ای به ایشون دارید؟
ایشون چه خصوصیات مثبتی دارند؟
به نظر من شما هیچ موقع در این حد نباید مهریه رو کم کنید اون هم بدون اجازه خانوادتون
شما به حمایت خانواده نیاز دارید
خانواده قطعا پشت شما هستند ولی اونا رو با این حرکت سرد نکنید
اینا رو به ایشون بگید
بهشون بگید طبق حرفهای خودت من روی حمایت شما و احساس و علاقه شما نمیتونم حساب کنم با یک کار پنهانی اگر خانوادم رو هم برنجونم دیگه کی رو توی این دنیا دارم؟
حتی اگر اخلاقش هرچقدر هم که تغییر کرد بدون نظر خانواده مهریه رو نبخش شاید تغییر اخلاق هم فیلم باشه
ایشون اگر واقعا میخواد این زندگی رو درست کنه باید با شما به جلسات مشاوره بیاد
اگر هم کلا قصدش به هم زدن زندگی هست که بهتره مهریه پا برجا باشه تا ایشون و امثال ایشون بدون تفکر و تعقل اسم روی دخترای معصوم نذارن
در شرایط فعلی شما حتی اگر به پول نیاز هم ندارید در صورت ادامه ماجرا به همین شکل، گرفتن مهریه ممکنه منطقی هم باشه میتونید اون مبلغ رو بگیرید و اگر نیاز ندارید به یه فرد مستحق ببخشید که حداقل اجر اخروی براتون داشته باشه نه به مردی ببخشید که شما رو بازیچه فرض کرده
در هر صورت به نظر من به ایشون بگید که این یک مورد رو بدون اجازه خانوادتون به هیچ عنوان انجام نمیدید
موفق باشید
پرواز کن آنگونه که می خواهی
وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
گیسو کمند (سه شنبه 18 اسفند 94)
تشکرشده 19 در 10 پست
اصلا نمیدونم قصدش از این پیشنهاد چیهپیش خودم میگم میخاد حتی اگه ب طلاقم برسه راحت باشه 14 تا سکه بده و خلاص...از ی طرفم میگه من از همون اول میخاستم مهرت 14 تا باشه...اما الان مشکل ما هیچ ربطی ب مهر نداره...حتما تا الان بخاطر مهریه جدی نرفته پا طلاق...میترسم ب خانوادم بگم و اون بام بدتر بشه...الان در جوابش چی بگم که هم منطقی باشه هم رابطمون بدتر نشه و بهم اعتماد کنه...دیشب گفت علاقه ای نیست اما اگه تو هم با من راه بیای منم سعی میکنم بسازم....تو یه دوراهی خیلی بدم ...
تشکرشده 4,954 در 1,249 پست
با سلام
اصلا لزومی نداره به خانوادت چیزی بگی اصلا فعلا حرفی نزن فقط به همسرت بگو بدون نظر خانوادت چنین کاری رو نمیکنی
چون شما محبت و حمایت خانوادت رو به هر حال نیاز داری و این هم یک مسئله ای هست که مربوط به صلاحدید بزرگترهاست
یک مسئله خصوصی نیست که خودت بخوای تصمیم بگیری
در پست قبل براتون گفتم کهبه همسرت بگو "بگید طبق حرفهای خودت من روی حمایت شما و احساس و علاقه شما نمیتونم حساب کنم با یک کار پنهانی اگر خانوادم رو هم برنجونم دیگه کی رو توی این دنیا دارم؟"
به نظرم این منطقی ترین پاسخ هست
فقط بگو پیشنهاد شما رفتن به جلسات مشاوره و جمع بندی موضوع هست
جواب سوالهای بالا رو هم بدی خوبه
در مورد خصوصیات مثبت همسرت و میزان علاقه خودت به ایشون
موفق باشی
پرواز کن آنگونه که می خواهی
وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
تشکرشده 91 در 64 پست
سلام دختر خوش شانس عزیز
موضوع پیش اومده بین شما و همسرتون هیچ ارتباطی به مهریه نداره،اگر مرد زندگی باشه،سعی
میکنه زندگیشو با شما بسازه ،چه یک سکه مهریتون باشه،چه هزار سکه.
مطمئن باشید قصد ایشون از کم کردن مهریه شما،زندگی با شما نیست.ته دلت رو نمیخوام خالی
کنم ولی واقعیته.
به نظرم این مساله رو بزرگترها بدونن خیلی بهتره،مرگ یه بار،شیون هم یه بار.
تا کی این آقا میخوان بگن که از ازدواج با شما راضی نیستن و شما هی تلاش کنین که به زندگی
با ایشون ادامه بدین،یه سال،دو سال،ده سال.تا کی؟
مطمئنا بعدا میگن من این زندگی رو نخواستم،از اول هم به تو گفتم،خودت خواستی.
راحتش بذار،شما تلاشتو داری می کنی.اگه میخواد با شما زندگی کنه و زندگیشو بسازه،با همین
چهارصد تا سکه زندگیشو بسازه،اگه از دوست داشتن شما مطمئن نیست،همین که شما داری برای
ادامه زندگی با ایشون تلاش می کنید،گواه بر این دوست داشتنه،بقیه حرفها همش بهانه است.
تلاشتو بکن،پیش مشاور برین،اگه نشد بزرگترها رو در جریان بذار،مهریتون رو هم به هیچ عنوان
کم نکن،تاکید میکنم به هیچ عنوان.
عزیزم هر چه خیره ان شاالله برات پیش بیاد.
موفق باشی.
anisa (سه شنبه 18 اسفند 94), n@f@s (سه شنبه 18 اسفند 94), َAmir-Reza (سه شنبه 18 اسفند 94), گیسو کمند (سه شنبه 18 اسفند 94)
تشکرشده 19 در 10 پست
شوهرم الان کارمنده بانک هست
شاید چون نمیتونه از مهریه دادن تفره بره این پیشنهاد رو داده
والا علاقه من بهش خیلی زیاد نیست... ینی تا وقتی بام خوب بود من خیلی بش علاقه پیدا کرده بودم و انرژی مسگرفتم و انگیزه... اما الانشم ک باهام سرده هنوز دوسش دارم... نمیتونم بگم 100 درصد..چون از همون اول عقد روزای خوبی رو نداشتیم...از همون اول شاهد خیانت هرچند جزیی شدم...
خودش میگه اونا خیانت نبود و فقط مجازی بود و منم قصدی نداشتم...
از خصوصیات مثبتش اینه که هیچوقت نمیره مثلا جایی از من بد بگه... کلا دوست نداره درمورد کسی حرف بزنه و آبرو ببره... خیلی دوست داره به مردم کمک کنه..نمیدونم چرا حالا با زن خودش بد شده..گ. شاید تقصیر هودم بوده... که بهش حس امنیت ندادم... خودش میگه من تو خانوادم جایی ندارم ...اونا پشتم نیستن و من واسه همین دوست نداشتم مشکلاتمو ب خانوادم بگی... منم گفتم من نمیدونستم و تو به من راه تدادی ک باهات حرف بزنم مجبور شدم از پدرمادرت کمک بگیرم... دیشب تو حرفاش گفت حالا که زنت میاد پیش ما از مشکلات تو میگه تو هم برو به خانوادش بگو...اما شوهر من گفته بود من هیچوقت اینکارو نمیکنم...
دیگه خصوصیت مثبت اینوه هرچقدم از چیزی ناراحت باشه نمیاد هی به رو بیاره.... تا خودم بحثشو باز نکنم چیزی نمیگه..توهین نمیکنه... حرف بد نمیزنه... اما خب سرد پیش میره... رفته پیش دکتر دارو آرامبخش بهش دادن.... یه چربی تو سرش زده.... میگه از استرس و فشاره...میگه من تو خونوادم همش کار کردم و برادرام کمک کردم ک خونه بخرن...حالام کسی نیست ب من کمک کنه... الان میخاد خونه بخره..با پول خودش و وام و اینا...سطح مالیشون پایین تر از ماهست....
میدونه من نیازی به مهریه ندارم....
اما خب میترسه اگه پا طلاق برسه من مهر بخام و اون هرچی داشته باید بده ....
اما خب ناحقه که مهرمو نده ...چون من گناهیی نداشتم.... که بخاد اسم روم بمونه....
حالا دیگه فعلا درموردش حرفی نمیزنم... تا خودش بگه...
یجورایی شرط مسخره ای.... مهر ببخشم تا با خوب شه؟؟؟؟؟
اصلا حالم بد میشه... از خودم بدم میاد...انگار مورد معاملم....هیچ حقی ندارم.... تازه مهرمم باید ببخشم تا اونم شاید شوهرم بام خوب شه.... دلم میخاد بمیرم
تشکرشده 32 در 17 پست
من با سحر موافقم. فکر می کنم حتما به خانواده ها هر چه زودتر اطلاع بدید چون به نظرم ایشون می خواد پیش دستی کنه و داستان رو کاملا به نفع خودشون جلوه بده .طبق نوشته هاتون سابقه ی این کار رو هم دارند و مهمترین اینکه آدم های با شخصیت همسر شما همیشه دوست دارند از زیر بار مسئولیت تصمیم های خودشون فرار کنند و در عین حال چهره ی موجه و خوب خودشون رو پیش بقیه حفظ کنند. به نظرم دکتر رفتن ها و دارو خوردن هاش احتمالا فیلمه و برای تحت فشار گذاشتن شماست.
اینکه می گه در خانواده جایگاهی نداره، به شما ربطی نداره. شما مسئول درست کردن روابط ایشون با خانوادشون نیستید. این موضوع رو هم در نظر بگیرید که شاید تو زندگی با افراد خانوادش هم همین طوری رفتار کرده که باعث شده دیدشون بهش تغییر کنه.
خیلی جالبه که ایشون همچنان از در مظلومیت و حق به جانبی وارد می شه در حالی که هر جوری به قضیه نگاه کنیم، گندکاری بزرگی کردند و مسئول مشکلات فعلی شما هستند. حرف زدن در مورد از دست رفتن اعتماد ار طرف این آقا بیشتر شبیه جوکه. ایشون غیر از نابودن کردن اعتماد به نفس شما و ضربه ی روحی روانی زدن به شما کار دیگری برای اعتمادسازی کردند؟!
در مورد مهریه هم، باید هم بترسه. هر کی هندونه می خوره، پای لرزش هم می شینه. مگه کسی چاقو گذاشته بود زیر گلوش که عقدنامه رو امضا کنه؟ تعهد قانونی داره و باید به تعهدش عمل کنه.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)